محل تبلیغات شما

نتایج جستجو برای عبارت :

نمیدونم براچی باتوخوبه همه چی

, دانلود ریمیکس نامهربونی نميدونم میدونی, دانلود آهنگ نامهربونی نميدونم میدونی هایده, نامهربونی نميدونم میدونی سوسن, دانلود آهنگ نامهربونی پوران, شعر نامهربونی نميدونم میدونی, آهنگ نامهربونی نميدونم میدونی از ارسلان, دانلود اهنگ نامهربونی با صدای ارسلان سالارخان, نامهربونی نميدونم میدونی الهه, اهنگ نامهربونی جدید
9966
سلامچقد این وبلاگا غریب شدن خدا وکیلییه دیقه اومدم تو وبلاگم خودم دلم براش سوخت اصن نميدونم این به قول بلاگ اسکای یادداشت و چند نفر قراره ببینن،اما میدونم از تعداد انگشتای دستمم کمترن.به لطف عالیجناب اینستا،دیگه ملت روز مرگی هاشونو توی اینستا میزارن یادش به خیر اونموقع ها از شام دیشبمون تا معرفی  وطن و دیارمونو اینجا با بقیه به اشتراک میزاشتیم .این فضا پر از انواع نظر سنجی ها و نميدونم  تبادل لینک و غیره بود اما الان چي.هرچند یسری
بسم اللهاین یک داستان تازه است . چند وقت پیش از مرگ می ترسیدم . نميدونم که چي شد که اینقدر مرگ رو به خودم نزدیک دیدم . این باعث شد که بیشتر و بیشتر به مرگ فکر کنم . به آینده ای که در انتظارم است . حالا که دارم این رو مینویسم نميدونم آینده چه شکلی میشه , نميدونم چي در انتظار منه . حالا امشب اینجا میتونم بلند بلند فکر کنم و بلند بلند این فکر نوشته بشه . آینده شبیه کدوم یکی از داستان هایه که خوندم ؟ نميدونم . این یه داستان دیگه است. یه داستان جدید. من شبیه
من که هیچي نفهمیدم از این سیزده به در. کلش را در خانه بودم. دو روز دیگه همینطور بارون میومد از کل ایران فقط یه جزیره قله دماوند باقی میموند.کار جدید قبول کردم نميدونم چقدر واگذاریش به من جدیه و چه اتفاقی خواهد افتاد نميدونم باید قبول میکردم یا نه . ان شالله خیره
.
بمیرم من برات، بمیرم.***خدایا لازم بود این دم آخری، وسط این روزهای شیرین اینطوری حالمونو بگیری؟ نگفتی من دیگه چطوری زنده بمونم؟ این تعطیلات چي بود این وسط آخه؟ چطوری تا یکشنبه طاقت بیارم  تا اون آزمایشگاه کوفتی جواب بده؟ هزاربار وسط گریه هام دعا کردم  اگرم دکتر چيزی بهش گفته ازم پنهان کنه، نميدونم چرا پنهان نکرد و همه چيز رو بهم گفت ، نميدونم چطوری فکر کرد من ظرفیتشو دارم، نميدونم چرا نفهمید وقتی بین کلی حرف مسخره و شوخی و خنده یهویی خ
صبح روز سه شنبه.چقدر دردناکه روزای من.ته دلم ی غم بزرگیهدل من اتیشه.اتیشی ک‌نميدونم کی بلخره خاموش میشه.همش بغض بغض بغض.دیگ حوصله دانشگاهو ندارم خیلی زیاد فشار رومه.این روزا لعنتی ترین روزاس بدترین روزا نميدونم شاید بدتر ازینم میتونست باشهکاش این غم از دلم بیرون میرفت.کاش حال دلم خوب بود.کاش دیگ انقدر ب دوستای خوششبختم حسودیم نشه.
امان وقتایی که حقیقت تف میشه توی صورت آدم.و بدتر ازون هیچ استدلالی برای رد کردنش نداری و مجبور میشی قبولش کنی!تکلیف چيه؟!نميدونم.میخوام بدونم اگه لفظ "نميدونم" توی زندگیم نبود، دیگه حرفیم برای زدن داشتم؟!چند وقته که بیشتر از هرچيز دیگه ای، فقط نميدونم که نميدونم.یا اینکه.بهتره بگم میدونم ولی نمیخوام که بدونم! :)))وحشتناکه.میلان درا گفته که "یک بار اصلا حساب نیست!"من در ادامه اضافه میکنم که "برای بعضیا تا همیشه حساب نیست ک
امان از وقتایی که حقیقت تف میشه توی صورت آدم.و بدتر ازون هیچ استدلالی برای رد کردنش نداری و مجبور میشی قبولش کنی!تکلیف چيه؟!نميدونم.میخوام بدونم اگه لفظ "نميدونم" توی زندگیم نبود، دیگه حرفیم برای زدن داشتم؟!چند وقته که بیشتر از هرچيز دیگه ای، فقط نميدونم که نميدونم.یا اینکه.بهتره بگم میدونم ولی نمیخوام که بدونم! :)))وحشتناکه.میلان درا گفته که "یک بار اصلا حساب نیست!"من در ادامه اضافه میکنم که "برای بعضیا تا همیشه حساب نیس
یک حس دل گرفتگی عجیبی دارم امشب! نميدونم چرا؟! حس میکنم خدا (البته اگر باشه ) مثل یک مادر سخت گیر وایساده اون بالا و اصلا حاضر نیست باهام صحبت کنه! منم مث بچه های تخس محلش نمیدم . اما تو خلوتم دلم برا بغلش تنگ شده و نميدونم بهونه ام چيه که نمیرم سمتش . میدونم دلش مهربونه اما نمیتونم غرورم و بگذارم زیر پام! نميدونم برا چي؟! غرور چي؟! بهونه چي؟! دلم میخواد اون بیاد منت کشی! بیاد بغلم کنه بلندم کنه ببره پیش خودش بخوابونتم. من مثل چسب بهش
نميدونم چرا امشب یهو این حس اومده سراغم که اگه یهو ازدواج کنه چي؟! در حالیکه ۱۹ با هم بیرون بودیم و خیل هم خوش گذشت. امروز هم قرار داشتیم و بنا بردلایلی کنسلش کردیم. دلم گرفته بود امروز حس میکنم مامانش بهش شک کرده. خیلی هم روش حساسه، هی زنگ میزنه بعید هم نیست این اتفاق. نميدونم چي پیش میاد. ولی کاشکی هرچي قراره بشه زودتر معلوم بشه. حتی اگه قراره تموم بشه و ازدواج کنه! حالا اصلا خبری نیستا . دیشب اون همه کیف کردیم  با دوچرخه و حرف
وبلاگ عزیزم سلام چطوری . کم پیش میاد این موقع روز حرف بنویسم معمولا آخر شب . نميدونم امروز قراره چطوری بگدره پووووف . خدامیدونه ولی به هر حال میگذره دیگه این روزا همشون بالاخره تموم میشن برن دیگه برنگردن ایشالا
اه چقد اعصاب خورد کنن تا کنکور هفت ماه مونده تحمل کن میگذره به خدا خیلی نگرانم که چي پیش میاد خدایا نميدونم چي باید بهت بگم دلتنگی حس سختیه نميدونم کی تموم میشه ا یا اصلا تموم میشه؟؟
امروز یه روز افتابیه قشنگه از روزای ابری متنفرم
چي بگم و از کجا ؟ نميدونم . دو هفته داغون بودم اوووف کلی زجر کشیدم یه هفتشو که بیمارستان بستری بودم بغیشم هی مریضی و بدبختی تازه امروز یکم بهتر بودم کلی از درسام عقب موندم اه . استارت نیم سال دومم افتضاح بود این دوهفته عین تیر خلاصم بود خدا رحم کنه اوووف اصلا نميدونم چي بگم نمیشه که از کار خدا گلایه کرد آخ که دیگه طاقتم طاق شده هر شب بین کابوسام رویاشو میبینم نکنه امشب نباشه ؟ بازم ذهنم رسید به بمبست خدایا . آخه. واقعا نميدونم چي بگم صدام در
از دیروز صبح تا همین لحظه پرم از گریه و بغضحرفامو رک و پوست کنده نمیتونم به هیچکسی بگم. فکر کنم تهش غمباد میگیرم میمیرم  خدا هیچ کارش بی حکمت نیست اما ممکنه کاراش بی نتیجه باشن؟ نميدونم ممکنه یهو وسط راه تصمیمش عوض بشه؟.نميدونممن الآن گیر افتادم توو بدترین حالت ممکن زندگیم و مجبور شدم تصمیمای سخت و دردناک بگیرم. تصمیم به این که اگه بهش نرسیدم دیگه به کسی فکر نکنم چون واقعاً نمیتونم اصلا دلمو بدم یکی دیگه. وقتی دیگه دلی در کار نیس و ق
دانلود آهنگ جدید علیرضا پویا بنام نميدونم با بالاترین کیفیت
Download New Music Alireza Pouya – Nemidonam

متن آهنگ جدید علیرضا پویا بنام نميدونم :
چند روزه که باهام قهره
همه لحظه هام واسه من زهره
اون نمیدونه که چي کار کرده
سکوتش قده خلوته شهره
اما از این ور نداره طاقت
منو میبینه میشه ناراحت
اون با رفتارش میگه مغروره
یا یه چيزیش هست یا بی منظوره
سر و سنگین شده چند روزه با من
به این آتیش همش میزنه دامن
اگه این رفتارا نشون عشقه
نميدونم که اون عاشقه یا من
سر و سنگین
نميدونم چرا اخلاقام انقد بد شده خیلی بدجز خانوادم و همکارام با بقیه مثل گه رفتار میکنم انقدی که خودشون مستقیم بهم میگن چقد بد برخورد میکنیخودم دوست ندارم خداییش ولی نميدونم چم شده انقد گه شدمحوصله هیچيو ندارمهی میگن بیا حرف بزن اروم شی شاید تونستیم کمکت کنیم ولی اصن نه حوصله حرف زدن دارم نه حوصله دیدن کسی نه حوصله شنیدن راهنماییاشون
ریحانه زیاد چيزی نداره کارنميدونم چکار کنمدارم اثر مرکبو گوش میدمبا ماه بیگم حدود نميدونم 40 50 روزه قهرمناراحتم نیستم. دلیل انجام ندادن فریلنسرو پر رو پر رو گفت چون رفتارت طلبکارانست. عوضی. من که هرگز پا پیش نمیزارم برای آشتی. هرگز اونم اومد میرینم بهش.من برای اون چه کارا که نکردم
جدی جدی خیلی زود میگذره ها دو روز دیگه ۱۳ بدرهنميدونم چي کار کنم عفونت گلوم خوب بشه. درد دارم همش خستم کردهامروز مدیر بهمون پیتزا داد.دیشب تا پاسی از شب به خاطر استرس خوابم نبردیه مرگیم هست ولی نميدونم چه مرگمهوای امروز یکی از آقایون همکاری که توی یه استان دیگه فعال هستند بهم زنگ زد گفت ان شالله امسال شیرینی عروسی تونو بخوریم!!!!  منم هنگ کرده بودم گفتم ایشالله :))
- باید از توضیح دادن به همه دست بردارم . زیادی توضیح میدم . نميدونم چه ضرورتی داره ؟ میخوام تاییدم کنن ؟ مسخره است. اگه اینظوره باید اول این رو درست کنم - فکر میکردم  من در مورد دیگران قضاوت نمیکنم . اما اشتباه میکنم . دیروز یک نفر یه چيزی بهم گفت . کلی توی فکرم بود . هی با خودم میگفتم چرا ؟ آخر به این نتیجه رسیدم که واقعا نميدونم چرا پس قضاوت نکنم . اما کار سختیه 
تا الان از نبود باران نگران بودیمالان از حضور شدیدشحداقل الان دیگه نگران کم ابی نیستیمتا چند روز چون بعد چن روز دوباره اب هست اما کم دوباره رخ میده0-0دقیقا نميدونم چراولی احتمالا قاچاق اب رخ میدهخلاصه فعلا میتونین آب جمع کنین برا خشک سالی :| چون از شنبه دچار خشکسالی میشیم0-0و دوباره تلویزیون میگه اب کمه.ای کاش این بارون هیچوقت تموم نشه.بیرحمانست ولی قشنگ .نميدونم چرا چرت میگم.ولی خبهیچي
تا الان از نبود باران نگران بودیمالان از حضور شدیدشحداقل الان دیگه نگران کم ابی نیستیمتا چند روز چون بعد چن روز دوباره اب هست اما کم دوباره رخ میده0-0دقیقا نميدونم چراولی احتمالا قاچاق اب رخ میدهخلاصه فعلا میتونین آب جمع کنین برا خشک سالی :| چون از شنبه دچار خشکسالی میشیم0-0و دوباره تلویزیون میگه اب کمه.ای کاش این بارون هیچوقت تموم نشه.بیرحمانست ولی قشنگ .نميدونم چرا چرت میگم.ولی خبهیچي
یک روز پر استرس و‌پر از نگرانی داشتمبرام سخت بودبین شک و‌ شبهه بودم که فهمیدم واقعیهاسترس زیاددرست یا غلط.هنوز هم توی شوکماولش پر از دلهره بودمکم کم بهتر شدم و فهمیدم من زیادی سخت میگیرم و سعی‌کردم با خودم مهربونتر باشم.نميدونم میتونم اسمشو بزارم نقطه عطف زندگی یا نهنميدونم‌میتونم بزارم بهترین‌روز زندگیم یا نهخدایا شکرتخدایا شکرت.
دیشب بابام همش میگفت پاشو قران بخون فلان کل بلان کن منم لج کردم هیچ کاااااری نکردم. اصلا شب قدر رو نمیتونم درک کنم. هر سال دعا کردیم چي شد جز سال بعدش گه تر شد؟ اصلا نمیتونم درک کنم قبلا هم گفتم چرا حوصله ندارم.داشتم میگفتم منم لج کردم و رفتم خوابیدم. داشتم خواب دکتر میدیدم یادم نمیاد دقیقا چي داشتم میدیدم ولی یادمه تو مطب بودیم و هر یک عکسی که نشونم میداد خیلی ترسناک بود واقعا ترسناک بوود و یادم نمیاد از چي میترسیدم. یک کابوسی بود که نگو تازه ب
نميدونم تووی سال جدید باز هم ادامه میدم این وبلاگ رو یا نه !نميدونم میمونم یا نهشاید مثل زینب من هم ترک زمین کنم !نوشتن همیشه باید یه هدفی داشته باشهالان من برای سبک شدن خودم می نویسمو شاید یه چيزایی توو مایه های درد دل کردننشون دادم خیلی آدم قوی ای که فکر میکردم نیستم که یه حسی اینجوری روی سرم آوار شده که هنوز نتونستم قد علم کنمسخت بود و هستاما طولی نمیکشه که واقعیت هر چند کمی تلخ خودش رو به من تحمیل میکنه و من باورش میکنم و فراموش میکنم شاید
سلام خداجانم.
خداجان نميدونم چجوری بگم ولی افتادم ته ته گمراهی.خداجانم خواهش میکنم منو ببخشید و دستم رو بگیرید و منو از گمراهی نجات بدید.خداجان.دیگه نميدونم چيکار کنم.از بیکاریم، از شکست عشقیم.از زندگیم، بیماری مادرم.حال خودمم که الان اینجور.نداریم و قرض ها و حکم جلب.حق الناس و نداشتن کرایه خونه و چيزی برای خوردن.همه اش داغونم میکنه.میدونم همه رو میدونید.ولی نميدونم تا کی میخواید امتحانم کنید و قراره طول بکشه.خداجانم فردا دار
+این آدم خله.چندین بار بلاک شده.باز هم ول نمیکرد.من دیگه حتی به خودم زحمت بلاک هم نمیدادم.بیجواب دیلیت میکردم.امروز باز تبریک روز زن داده! پیام قبلیش تبریک ی مناسبت دیگه بودتمامی مراسمهای شهادت و فلان هم اختصاصی دعوت میکنه روضه و اینکه بیا وگرنه خانواده ام ناراحت میشن و .همه اینها بی جواب بوده:/بهش پیام دادم:من چطوری باید به شما بگم دیگه به من پیام ندین تا متوجه بشین؟به شکرانه جواب نداده هنوز:/+بدجوری دل دل میکنم بهش پیام بدم.به کسی که من ن
هر روز میاد میگه به فلان استاد فلان گفتم، با فلتان استاد صحبت کردم. چرا من با استادامون حرف نمیزنم؟چرا سعی نمیکنم ازشون راهنمایی بگیرم؟چرا سعی نمیکنم از طریق دانشگاه وارد حوزه ای بشم که بهش علاقه دارم؟چرا چراچراخوب معلومه، نميدونم با کدومشون حرف بزنماصلا نميدونم بهشون چي بگم؟+چه قدر حرف زدن رو در رو با اساتید برام سخته. اگر اجازه میدادن تو تلگرام ازشون راهنمایی بگیری، الان مخ همه شون رو خورده بودم با سوالام! 
امروز یه قاصدک مهمونم شدبه قول اخوان ثالث:قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟از کجا، وز که خبر آوردی؟خوش خبر باشی، امّا، امّانميدونم حرفای دلتنگی کیو با خودش اورد که منم دلتنگ شدم.چي دوست داشت بگه و اصلا چرا اومده بودنميدونم شایدم تمامش خیال و بس یاد بانوی قاصدک ها افتادم.پانوشت:به پیام رسونی قاصدکا اعتقاد دارید؟
امروز قسمتی که من کار می‌کرد تعطیل بود نرفتم سرکار.ای کاش دلیل اون نگاه هارو میدونستم.بعضی رفتاراش هم عجیبه و به این سوالات تو ذهنم دامن میزنه که تو اون فکرش چي میگذره. شایدم تمام اینا برداشت اشتباه من باشه از کارهاش و رفتاراش. شاید هیچ حرفی جز دو سه کلمه کاری بینمون رد و بدل نشده. نميدونم، نميدونم، لعنتی تو اون کله ات چي میگذره.ته دلم حس میکنم همش خیالات و برداشت اشتباه 
دلشو شکستم . میخواست اونطوری برخورد نکنه + زیاده روی کردی .نه خیرم +نکنه راست بگه . راستم بگه اصلا به درک + واقعا؟؟ . نميدونم +تقصیر ما بود؟؟ چرا همش ما باید گردن بگیدیم و منت بکشیم یه بارم اون . +ای بابا . پووووف +چيزی تو دلش نیس. مطمفنی؟ +نه.هوووف
ای بابا -چته؟ +حقش نبود -بود +نبود -بود +بحث نکن با من - اه روانی +اخه منم حق دارم دلخور شم -خیلی زود رنجه +اوهوم -اینطوری خوب نیست خودش اسیب میبینه + باید مراعات میکردی -یه بارم اون مراعات کنه +who? -اون +
چادر و جانمازمو پهن کرده بودم که وقتی زنگ زد با خبرای خوب، سجده شکر به جا بیارم، آخ که نشد، به کی بگم از وقتی پیغام داد داره میره داخل اتاق دکتر رفتم نشستم تو تراس و به آسمون چشم دوختم تا شاید خدا رو ببینم، که وقتی زنگ زد و قسمم داد گریه نکنم از شدت بغض گلو درد گرفتم، که با همه ی این اتفاقات بازم نگران امتحانات منه که یه وقت نمره ام کم نشه، به کی بگم چقدر درد داره وقتی نتونی به کسی بگی چته، چقدر سخته بغض کنی ولی بخندی که روحیه اش رو نبازه، کاش م
نميدونم چرا یه دفعه هوس نوشتن کردم شاید چون وقتی توی وبلاگا میگشتم به یه نوشته برخوردم که میگفت هیچ جا خونه ی خود آدم نمیشه و وبلاگش رو حونش میدونست
من وبلاگمو نه به عنوان یه خونه بلکه به عنوان یه دوست قدیمی و. بامعرفت میدونم با مثل یه فرزند .خوبه که ادم همیشه یه دوستی داشته باشه که تغیر نمیکنه
وسایل و یادگاری ها و خونه و .همیشه بدون تغییر باقی نمیمونه اما یه سری حس ها و خاطره ها هیچ وقت با هیچ تغییری عوض نمیشه و فراموش نمیشه
نميدونم شاید خو
نوشتن ایمیل رد کردن یه آفر یا یه اسکایپ خیلی خوب یکی از سخت ترین کارهای دنیاست به خصوص وقتی دانشگاه خیلی تاپ باشه. میدونم که پشیمون نمیشم و تصمیمم رو گرفتم. +هنوز ایمیل رو نفرستادم. نميدونم چرا اصلا دستم به send نمیره. باید م کنم اول با چند نفر. اون یکی آفر توی کانادا رو هم نميدونم چرا میترسم ریجکت کنم. در حالی که استادم گفته دیگه اسمت رو رسما توی سیستم وارد کردم سر فاند کاملا به توافق رسیدیم و دیگه فقط باید پروسه اداریش طی بشه تا نامه رسمی اد
اخه چرا اینقدر ماها عجیبیم؟ چرا اینقدر نفرت انگیزیم؟ و چرا اینقدر به هم مرتبطیم! حالم از همتون به هم میخوره. اگه یک روز بی دین بشم قطعا یک قاتل زنجیری میشم.میرم تو دارک وب کار میکنم. خخخچرا اینقدر ارتباط برقرار کردن با همدیگه رو اینقدر برای هم دیگه سخت کردیم؟ چرا؟نميدونم فقط تا خرخره پر از نفرتم. از ادما و ادم بودن!اقا حیون با دشمنش اینکارو نمیکنه که شما با همنوعتون اینکار میکنید.نميدونم. فقط دلم میخاد زودتر تموم شه دیگه هیچي حس نکنم.هیچ
حتی در پست بودن هم غرایز ساده‌ی انسانی متجلیه. اینکه توی پستی تنها نباشی شدیداً تسلی بخشه.نميدونم واقعاً چرا ولی این تفکر گه منو رها نمیکنه. ینی حتی دقیقاً نميدونم از کِی شروع شده ولی مدتی بود که شدید شده بود و الان هم حتی در حالات خوب، توی تموم کارام اون هجمه‌ی کثافتو میبینم. اینکه اون جنبه‌ی تموم قضایا رو میسنجم. اینکه به خیلی چيزا حسودی میکنم، اینکه از خیلی چيزای خودم بیزارم. اینکه سردرگمم و اینکه به شدت گناهکار میبینم خودمو بابت این افک
.
نميدونم کنکور سراسری مجدد بعد از هشت سال کار درستی هست یا نه. تو این 7ماهی که گذشت یک بارم به دلم شک راه ندادم. ولی امشب با خوندن نوشته های قدیمی وبلاگم وقتی دیدم چه زحمت زیاادی تو سال کنکور ارشدم کشیدم تا شهیدبهشتی قبول شم، دلم شکست. یه لحظه قلبم لرزید. حالا یه ماه مونده به کنکور اونم تو روزایی که خودم نميدونم چم شده همش فاز استرس دارم چرا بایستی پیگیر خوندن اون نوشته ها می شدم. خداجونم. تنهااا خودت میتونی قلبمو پررز آرامش کنی. مثل با
باغشو فروخت، ماشین اولشو فروخت، الان میگه ماشینا که گرون شده بود داره ارزون میشه باید ماشین دومم بفروشیم اوضاع درست شه و یه دو سه ماه بعد میخریم. ینی اینقدر در کثافت غرق شده. میگم اون ماشینم گندی که زدی رو جمع نمیکنه. هیچي جمع نمیکنه.بعد به من میگی لیا کمتر خرج کن؟ مگه اثری هم داره بابا.اعصابم خورد شد اومدم سیگار میکشم تو هوای ۳۱ درجه ی گه و صورتمو میسوزونم. نميدونم مامان بابای من چشونه. در واقع مامانم چشه. خیلی روانی عه. من بودم جدا خودکشی میکر
یه روز بهم گفت وبلاگت رو ببند ! حذفش کن !گفتم چرا !؟گفت دلم نمیخواد بخونم ولی نميدونم این چه مرضیه که هی میرم میخونم !من اون لحظه خیلی خوب متوجه درگیری حسی که دچار شده بود ، شدم ولی نخواستم جدی بگیرمش و ترسیدم وابسته بشه و مشکلات دو تا بشنمن به اوناون به منهنوز که هنوزه نميدونم چقدر درگیر من شد ولی از فرارش احساس کردم قضیه داشته واسش جدی میشدهولی دوست ندارم دروغ بگم ، از اینکه نوشته هام رو میخوند بینهایت حس عالی ای دلشتمافسوس که دیگر نیست که بخ
گویا ۱۰ روز بیشتر تا کنکور ارشد نمونده و من ناامیدم از نتایج تست هام :)نميدونم چي قراره بشه :) نميدونم توی این ده روز چقدر میتونم وضعیتم و تغییر بدم!کم هم با وضعیت مطلوب فاصله ندارم زیاده در واقع نوسان زیاد داره درصدام و این نشون میده چندان مسلط نیستم. خلاصه که اینجوریم و امیدوارم روز کنکور روز خوبی باشه.بیشتر از این کلافه ام که پلن b توی زندگیم ندارم. ینی برنامه ای در صورت نشدن وضعیت مطلوب اولیه :) خیلی بده و باید جدی بهش فکر کنم. در واقع ب
پارت شش*از خونه ی استاد فو بیرون رفتم یعنی چي؟باید همرو ترک کنم تا نگهبان میرالکس شم؟ نميدونم نميدونم!***کمی بعد*بالای ساختونی رفتم شرور یه موجودی بود که میت.دنیای کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
دوباره بعد از مدت ها   نميدونم چرا هر باریادم  میره که جایی  رو دارم برا زدن حرفام .اتفاق های زیادی هست برای گفتن . قبول شدن دانشگاه و رفتن از خونه .جالبیش انجاست که برگشتم به جایی که قبلا بودم و نميدونم میشه اسم اینو گذاشت پیشرفت یا نه :) رفتن به رشته ای که از چندسال قبل میخواستم هم برام شیرینه و هم نگران کننده  اخه میترسم از پسش برنیام .همش به بقیه نگاه میکنم و خودمو مقایسه میکنم .با شخصیتی که من دارم نميدونم اخرش چي میشه .همه ت
هر روز یکی رد میشه از تو خیالم
با خیالش خوب میشه حالم
نميدونم هنوز شاید عاشقشم
هر روز میشینم دم پنجره تا اون
بیاد رد بشه از تو خیابون
نميدونم هنوز شاید .تی تی کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد
اصولا اگه از رفیقام بپرسی مینا چجور آدمیه میگن یه ادم شاد.انقد که من پیششون بیخودی میخندم ینی نه خنده ظاهریاااا از ته ته دل.نميدونم میشه اینو به کل آدمای زندگیم هم تعمیم داد یا نه اما  از دید خودم ظاهرم جلو بقیه شاده.اصن نميدونم کسی میفهمه چقد به حال زندگیم غصه میخورم یا نه.کسی میفهمه چقد از خودم ناراضی ام یا نه.کسی میدونه چي از خودم میخوام یا نه.که حدس میزنم جواب همش نه باشه.درسته میخندم و از ته ته دلم شادم اما یه حس بدی تو وجودم بهم
هه زنگ زده حالم رو میپرسه ! تعجب آور نیست شایدم باشه نميدونم والا :)حس رقابت باید درم ایجاد بشه شاید دور باشه شایدم نزدیک نميدونم.ولی یاد گرفتم سکوت کنم حداقل اینجوری خیلی بهتره برای من !این ماسماسکم باید ازم دور بشه :))سکوت سکوت سکوت و سکوت !!!!سه چيز از پا درت میاره غرور حسادت دروغسه چيز رو توی رابطه نباید قبولش کنید توهین حسادت خیانت
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها