محل تبلیغات شما

نتایج جستجو برای عبارت :

من رفتم اینستامو یادم رفته الان میخوام گذر واژه جدید بزارم باید چیکار کنم؟

ساعت تقریبا نه و نیم صبح هست، پشت میزم نشستم و مشخصه امروز از اون روزهای کش دار و طولانیه، سر خودم رو گرم کردم به خوندن و لا به لایش هم یه سری کارای کوچیک که مثلا بگم دارم کار هم میکنم.زندگی افتاده تو یه حالت روتین که وقت توش کم میارم، مثلا الان یک ماهی هست اصلا کتاب نخوندم، تنبلی نیست وقت نمیکنم، بايد سعی کنم وقت برای سازم بیشتر بزارم، متاسفانه کارهای خانه خیلی وقت گیر هست، میای یه غذا درست کنی و دو تا ظرف بشوری شده دوازده شب و از خستگی بیهوش.د
دیشب مامان پیام داد که صبح میرن بیرون شهر. به همسر گفتم. گفت نمیاد. منم تازه نازبانو رو حموم برده بودم و امشبم میخواستیم بریم تولد. گفتم ولش کن کثیف میشه. صبحی دیدم همسر میخواد بره. کلی تو تخت ذوق زدم. حدس زدم میخواد بره شنا! بیشتر ذوق زدم. گفتم کلی برا خودم خوش میگذرونم و وقتی خسته اومد و خوابید، حاضر میشم و میرم تولد.تا رفت بلند شدم و لباسای عصر رو جمع کردم و گذاشتم تو کمد نازبانو تا آماده باشه. یکم که گذشت نازبانو بیدار شد. تو تخت داشتم ناخن هاش
این دستگاه که نمیدونم اسمش را دستگاه بزارم، کامپیوتر بزارم، گجت بزارم و یا میز! من اسم دستگاه را انتخاب می کنم.
این دستگاه inFORM نام دارد. واژه in در ابتدای.تمشک کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
این روزا شروع کردم به یاد گرفتن زبان آلمانی امیدوارم یه روز بشه که به زبان آلمانی اینجا متن بزارم.البته تا الان انگلیسی و روسی رو یاد گرفتم  ولی هنوزم جای پیشرفت داره.ولی تصمیم دارم المانیم یاد بگیرم.خدا رو چه دیدی شاید یه روز رفتم اتریش .حالا که حرفش شد اینم بگم من مجارستان بدنیا اومدم. Gute nacht 
مصاحبه‌ﻯ بسیاﺭ احساسی با سوالِ ﺍگه همین الاﻥ بهتوﻥ بگن مادرتون ﺍز ﺩنیا رفته چيکار میکنید؟
واکنشا ﻭ جوﺍبا فوﻕالعادﻩ ﺍحساسی و تکاﻥدهندﺱ!
تا زنده هستند قدﺭشونو .نماوا کلیپ 10 بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
سیل زده ی واقعی منم.کل کلاس و آزمون و مشاوره م تو اون شهر به فاک رفته بود. همه رو آب برد. الان خودم موندم و خودم. نمیدونم چه غلطی بايد بکنم. هیچ راهکاری ندارم. رفتم گاجِ اینجا، مدیرش شیره کشیده بود در و پنجره رو باز کرده بود تا بوش بره، فاتحه شو خوندم. قلم چی هم که فلافل فروش سابق سر کوچه مون مشاورشه.الان میتونم بگم فقط میتونم به خودم تکیه کنم. گهِ انگیزشی خوردنه ولی فقط خودمم و خودم و خودم. بايد همه کارو خودم بکنم. هیچ تکیه گاهی هم ندارم. فقط یه
دانلود آهنگ رفتم که رفتم آرون افشار
دانلود آهنگ زیبا و فوق العاده ♪ رفتم که رفتم ♪ با صدای ♪ آرون افشار ♪ از رسانه ♥ گیتار موزیک ♥ همراه با پخش آنلاین و متن ترانه.
بزودی… دمو و تیزر قرار داده شد / تاریخ پخش نامشخص
 
متن آهنگ رفتم که رفتم آرون افشار
رفتم که رفتم خداحافظ رفیق بغض و آوار
♪ ♥‿♥ ♪
رفتم که رفتم نگاهم کن برای آخرین بار
♪ ♥‿♥ ♪
رفتم ولی تو بمانو خاطراتم را نگه دار
♪ ♥‿♥ ♪آهنگ ایرانی
شب چهارشنبه سوری اومدیم سوار ماشین بشیم یهو يادم افتاد ترقه مرقه هامو برنداشتم.با آسانسور رفتم بالا و تو جیک ثانیه برشون داشتم و تا اومدم در آسانسورو باز کنم دیدم رفته طبقه‌ی پایین.توجه کردین که گفتم جیک ثانیه؟!از پله ها رفتم پایین و یک.هیچ کسی جلوی آسانسور نبود و یا حتی داخلش.دو.و دو.هوم گفتم دو؟یه عروسک بسیور زشت-ugly as fu©k-با چشمهای زرد-که لیترالی به آنابل میگفت زکّی!!و آنابل بايد میومد جلوش لنگ مینداخت!-کنار در آسانسور بود!سوالی که اینجا پیش
مدتیه خواهرزاده هام خرگوشی خریدن و الان چند روزه خونه ما مهمونه و قراره تا عید و تابستون شاید اینجا بمونه. غذا بهش خیار و کاهو و گاهی هویج میدیم حلقه میکنیم میریزیم تو ظرف غذاش میخوره و البته یه حیوون کاملا اجتماعی و نترسه. کلا میاد سراغت :))) امشب کلی سبزی پاک کرده بودیم و پلاستیک اضافات سبزی ها رو گذاشتیه بودن توی حیاط که اخر شب داداشم ببره سر کوچه:))رفتم تو حیاط که خرگوشو بزارم تو خونه ش که یوقت شب اتفاقی واسش نیفته دیدم رفته تو پل
سلتم خووووووو من رفتم مهمونی خوب بود هرچند عکسا دیدم دوباره حسای منفی اومد سراغم اما خو رفتم بعدشم رفتیم خ مادرشوهر و شام اونجا بودیم خوب بود خداروشکر بچه ها میشه انرژی مثبت بفرستین برام؟ ميخوام برم دنبال کار دیگه خیلی خستم ازونجا از سال ٩٣ اونجام و خب محیط باعث ددگیم شده درسته کار با بچه سخته اما من عاشق معلمیم اما محیط و همکارا دده ام کردنامروز فستم یعنی زیر ٥٠٠ ک بايد ببندم و کربوهیدرات و قند و روغن و . هم نخورم تا الان
امروز نه رفتم مدرسه مسابفه دادم 11 برگشتم خونه 12 و نیم رفتم نایس و موهامو کجی زدم و خیلی بم اومد و شرلوک دیدم و هر وقت موریاتی میاد عاشق موریاتی میشم از شرلوک خوشتیپ تره ولی هر وقت میره باز حس میکنم شرلوک خیلی خوش ته:/  خخخ و رقیه اخر  سر زهرشو ریخت مامان گفت حق نداری فیلم دانلود کنی در حالی که من بايد خوراکم فیلم باشه تا بتونم کارگردان خوبی بشم اووووووف معلوم نی باز چقدر طول بکشه تا بتونم راضیشون کنم فیلم دانلود کنم ولی من کم نمیارم دانلود
*برای اولین بار دسته گل پیچیدم.با رز مینیاتوری و برگ مو!دورش هم علف پیچیدم و گره زدم.*دیشب یه پست عکس دار گذاشته بودم که چون هر کاری می کردم عکسش کج منتشر می شد منصرف شدم و پاکش کردم.*ان قدر حرف برای گفتن دارم که یه موقع به خودم میام  که میبینم یه عالمه پست توی ذهنم گذاشتم اما  ننوشتم.بعدا نوشت: از اول  به دلایل مختلف کلی شک داشتم که عکس بزارم یا نه. حالا می خواستم ازتون نظر خواهی کنم که اصلا عکس بزارم یا نه؟اگر جوابش مثبته اینجا با پست ر
امشب این جمله رو دیدم.هممون ترس داریم تو زندگی هامون ولی هممون مونس نداریم برای ترس هامون.الان تقریبا شونزده یا شایدم هفده یا شایدم نوزدهمین روزیه که بیخوابی بهم فشار آورده. شبا زودتر از ۵ صبح نمیتونم بخوابم و امروز و الان این بیخوابی به اوج خودش رسیده و زدم به سیم آخر اعصابم بهم ریخته. از کوچکترین تا بزرگترین اتفاقات عصبیم میکنه و طبق معمول دارم روی همه خالیش میکنم ، اما میدونم که از اینجوری پیش برم بدجور دعوا میشه چون مامان اصن حوصله بی ا
دومین دندون رو هم امروز درآورد پسرم، دیشب 12 شب به بعد اذیت بود و همش از خواب می پرید و گریه می کرد فکر نمی کردم به این زودی باشه. چقدر جمعه دلگیریه، تمام بدنم خسته ست ، از صبح هم فشارم افتاده بود و بی حال افتادم، همسرم هم استثنائا ظهر از سر کار اومده و یه کم تو کار خونه کمک کرده و الان هر دومون بی حوصله مشغول گوشی هستیم و احسان رو پام جی جی می کنه و  با انگشتاش بازی می کنه.از بعد تولد احسان نشده بود با همسرم شب بیدار بمونیم و حرف بزنیم چند روز قب
چند تا از نقاشی های من
اگه خواستید آموزش هاشون رو بزارم
در قسمت نظر ها بنویسید تا آموزش رو بزارم یا نه ببخشیداگه کیفت گوشیم کم بود
و سروصدا هم بود اون .لیمو کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
4 ساعت خوابیدم و تمام مدت خواب اَبرو دیدم آخر بیدار شدم رفتم تو آیینه دستشویی خودمو دیدم ابرو خرابه ولی  قربون صدقه خوشگلی خودم و موهام رفتم که دیشب خیس بود و  فر فری خشک شده بود گوشی دیوونه ام را برداشتم و بهش فحش دادم که دوباره خل شده و درست شارژ نشده رفتم اینستاگرام استوری های هدی رستمی را دیدم که رفته اهرام ثلاثه و به این فکر کردم که چرا دیدن مصر حتی تو آرزوهام نبوده و اینقدر ممنوعیت را راحت پذیرفتم تو یکی از استوری ها کیمیاگر
زدم از خونه بیرون . هرچند از خرید کردن متنفرم و اصلا حس و حالشو نداشتم ولی رفتم به مامان گفتم چیزی نمی خوای ميخوام برم قدم بزنم اونم گفت چرا نونم بگیراولش خوب بود ولی کم کم خسته شدم دیگه این آخرا پاهام داغ کرده بود از بس راه رفتم ولی همین که نزدیک خونه شدم همین که کلید رو توی قفل در چرخوندم همین که درو باز کردم و وارد شدم بهم حس بدی دست داد به خودم گفتم هرجا هم که بری آخرش بايد برگردی توی این خونه . به خودم گفتم کاش بیشتر قدم میزدم و الان که ن
از بیکاری اونقد درس خوندم همین الان می تونم همه امتحانای ترم و تو یه روز بدم.چه زندگیه آخهخسته شدم به خدا خسته شدم سر هر چیزی اینقد تاوان دادم:((الان رفتم نونوایی نون خریدم برای افطار.بعدم پیام دادم: بابا دعوام نکنیدا، رفتم برای افطار نون خریدم شما نخرید.اصلا میاید افطار؟فقط جواب داد: تو راهم.اینجوری جواب داد یعنی احتمالا حالمو میگیره خونه باباجونم نمیریم :_(( اگر بدتر از این نگیره!دیگه ثوابم نمیشه کرد جرمه:(
خب خب خبدوباره فصل باشکوه امتحانات رسید که من دقیقه 90، يادم بیاد که هیچ غلطی نکردم! در همین وانفسا خیلی جوگیرانه وقت دندون پزشکی بگیرم اونم برای یک کار اساسی، درست یک روز قبل از یک امتحان سخت. تازه کرم کتاب خوندنم باز فوران کرده. **** خدایا من کی به راه راست هدایت میشم؟ یا بهتره بگم کی راه راست به سمت من هدایت میشه؟**** یک شنبه امتحان دارم، هنوز نرفتم مشکل کارتم رو حل کنم!! فردا صبح هم مرخصی گرفتم که برم مشکل رو حل کنم اما نمیدونم چرا یهو خون به م
تا همین دو سال پیش هر روز اون تایمی که از نمایشگاه کتاب گزارش زنده پخش می کردن با شوق می رفتم پای تلویزیون ولو میشدم کتاب ها و آدم ها رو می دیدم.الان اگه بگن این بلیت اینم یه تومن بن پاشو برو نمیرم.چرا؟نمیدونم.از زمستون ۹۶  این فرایند دل مرده شدن شروع شد و الان میشه گفت به بیشترین حد خودش رسیده.
یه بارم رفتم یه جا عید دیدنی تا وارد شدم بچه شون گفت اع؟! تو اینجا چيکار میکنی؟!بهم برخورد ولی سعی کردم به روی خودم نیارم فقط گفتم اومدم عید دیدنی که شما رو ببینم.بماند که چقدر حس میکردم اشتباه کردم رفتم.و از بزرگترای اون خونه هم دلم میخواست عذرخواهی کنم که بهشون احترام گذاشتم مزاحمشون شدم کاملا حس میکردم مزاحمم
 راستش اینه که یکی از نیازهای اساسی زندگی من نیاز به تنهاییه. نیاز به اینکه روزی حداقل یک ساعت واسه خودم تنها باشم و خلوت خودم رو داشته باشم. حالا دو سه روز اگه فرصتش پیش نیاد و نتونم این خلوت رو واسه خودم فراهم کنم یه جوری می تونم تحمل کنم ولی الان دقیقا 20 روزه که یه ربع هم واسه خودم تنها نبودم. يادم نمیاد هیچ وقت توی زندگیم یه نفر انقدر بهم وصل بوده باشه. حتی دو سال اولی هم که به دنیا اومده بود یه چند ساعتی وسط روز می خوابید. ولی الان دقیقا 20 ر
از کلاس گیتار برگشتم خدا شاهده دو ماهه دارم میرم ولی دریغ از یک آهنگ درست درمون، گیتار انتخاب من نبود من همیشه پیانو دوست داشتم. فکر کنم تابلوئه که دارم بهونه میارم برای ول کردن کلاس. الان پسر همسایه داره پیانو تمرین میکنه فکر کنم روزی دو ساعت رو حداقل تمرین میکنه حالا من یک دقیقه هم تمرین ندارم در روز. بعد جالبه اوایل لذت میبردم از نواختنش اما از وقتی رفتم کلاس استرس میگیرم وقتی صدای تمرین کردنش میاد. همش يادم میفته تمرین نکردم.خیلی این روزا
دیگه تموم شد.یکماهه که ندیدمش و دیگه هیچ وقت نمی بینمش.نمدونم اسمش رو چی بايد بزارم عشق؟هوس؟ماجرا؟یه احساس؟نمیدونم واقعا اما هر چی که بود به سرانجام نرسید.راستش رو بگم یه کم دلتنگشم اما کاری ازم برنمیاد.به قول داریوش "اونکه رفته دیگه هیچ وقت نمیاد".
اومدم شهرمهمونی که خیلی دوستش ندارم(البته چون الان بارون خیلی قشنگی میاد دست و دلم به نوشتن این جمله نمی رفت)بابا یه شهرمامان یه شهر دیگهمامان رو خودم با اصرار راهی کردم ولی راستش صبح که بیدار شدم دلم می خواست توی اتاقشون باشن که نبودن.منم و جناب جوجه و این خونه*نکته دومش اینه امشب لواسون عروسی دعوتم .برای اولین بار توی این سالها دلم می خواد برم.اما فعلا نمی دونم جناب جوج رو کجا بزارم.الان که مرد خونمون بیدار شده کلی از نبود مامانی اش غصه خور
هوا هنوز سرده و منم یاد گرفتم که قبول کنم که دیگه انتظار گرما نداشته باشم. البته نه مثل دفعه اولی که تو خوابگاه ۱۶ آذر رفتم حموم! برای اولین بار تو خوابگاه رفته بودم حموم و آب یخ بود. بدون اینکه هیچ فرضیه‌ دیگه‌ای به ذهنم برسه با خودم گفتم: ببین تو الان اومدی زندگی خوابگاهی و دانشجویی رو تجربه کنی قراره بعد از این‌ها با سختی‌های زندگی روبه‌رو بشی همینه که هست تو خوابگاه خبری از آب گرم نیست بايد عادت کنی غر هم نزن مشکلات بزرگتری هستن که از ا
حس سرماخوردگی دارم. گلوم انگار خشک شده و دلم میخواد مدام یه چیزی بنوشم تا گلوم از حالت خشکی دربیاد. همین الان هم یه لیوان چای کنار دستمه. تصمیم گرفتم امروز کمی به خودم برسم، برای ناهار، چیزی بین سوپ و عدسی درست کردم و برای شام هم ميخوام کباب تابه ای با برنج قهوه ای بپزم و احتمالا برای ناهار فردا هم با خودم ببرم اداره.امیر امروز کلا نبود. یعنی وسط روز اومد و یه چرخی تو خونه زد و یه کمی خوابید و بعد هم یه کمی به من گیر داد و می گفت تو بو میدی و من واس
 بعدازظهر   یکشنبه ست و من  هنوز با روبدوشامبرم اینور و اونور میگردم یعنی که هنوز رسما وارد" دنیای بیدار ها" نشدم. صبح ساعت ۸ بلند شدم  کمی نرمش کردم ،رفتم پایین  صبحونه ام رو آماده کردم و  نشستم  پای تی  و خدا میدونه  برای چند ساعت   سریال تماشا کردم.بعدش   ظرفها رو شستم ُآشپزخونه رو مرتب کردم ، گیاهام رو که ریشه داده بودن کاشتم توی گلدون  کمی دور و بر خونه راه رفتم  آخرش هم    اومدم بالا
این چند وقت توی سرم پرشده از افکار احمقانه.فکر کردن به ادمی که نبايد بهش فکر کنم.قبلا تو خواب دیدنش اذیتم میکرد اما الان ناخودآگاه بهش فکر میکنم.دیگه هیچ علاقه ای بهش ندارم اما انگار دست خودم نیست.این حس نه دوست داشتنه و نه عشق چون هر دو رو قبلا تجربه کردم و این شبیه به هیچ کدوم نیست و نمیدونم اسمش رو چی بايد بزارم.از ذهنم برو بیرون لعنتی!
قیافه ی من در برابر همه ی اتفاقات اطرافم پوکره . شایدم دارم اسمونو نگاه میکنم و خودمو زدم به اون راه. ولی خیلی ناراحت و معذبماره خیلی معذبم.دلم میخواد هیچی ندونم هییییییچیی! واقعا دونستن اینا ارزش داشت؟ نه اصن به چپم اره به چپم که دورم داره چی میگذره! وقتی نمیخوان! ولی توقع همکاری از طرف من رو نداشته باشید. یا هستم یا نیستم چیه رو هوا معلقم نگه داشتید!امروز بالاخره طلسم رو شسکتم و رفتم هاپکیدو و اخرین دفاع شخصی رو يادم رفته بود . بعد استاد جریمم
مطلب یک بند بنویسید و واژه های اگر ولی اما و زیرا چون را در آن به کار ببرید را میتوانید به صورت کامل از سایت هفتاد و پنج دانلود دریافت کنید.یک بند بنویسید و واژه های اگر ولی اما و زیرا چون را در آن به کار ببریدبا سلام خدمت شما دوستان عزیز یک بند بنویسید و واژه های اگر ولی اما و زیرا چون در آن به کار یک بند بنویسید و واژه های اگر ولی اما و زیرا چون را در آن به یک بند بنویسید و واژه های اگر ولی اما و زیرا چون را در آن به ادیــــــب ســــخــــن یک بند
ضمن آرزوی سالی خوب(1398) می خوام بگم که امسال ما 8 سین داشتیم سیل ویرانگر اومد از تو خونه گذشت پدر پیرمو کشت مادرو دیونه کرد با توجه به شروع بهار و نزدیک شدن به فصل برداشت میوه ها ( معروف به میوه های تابستانه ) ميخوام شرایط نگهداری این میوه ها رو به ترتیب براتون بزارم شاید مورد قبولتون واقع بشه انشاءالله قبل اون استاندارد تعیین بار برودتی سردخونه رو تو چند روز اینده مطالع بفرمایید تا مطلب میوه های هلو شلیل زرد آلو گیلاس و.و. رو براتون بزارم
ارگونومی خیلی مهمه . چند روزی بود که دست راستم درد میکرد، هرچی با خودم فکر میکردم که دلیلش چی میتونه باشه، به هیچ نتیجه ای نمی‌رسیدم . جوری شده بود که امروز نمیتونستم چیزی بنویسم . و خب برای آدمی مث من نوشتن یا طراحی کردن یا کار کردن با کامپیوتر مث نفس کشیدنه . راستش میز کامپیوتر من اون چیز ایده آلی که خودم ميخوام نیست ولی مجبورم با همینی که هست بسازم . اولش فکر میکردم ارتفاع صندلی یا میز طراحی م  مناسب نیست ولی امشب به این فکر کردم که
با قیافه خسته و ژولیده پولیده رفتم یه مهمونی مثلا لاکشری جز یه مشت ادم خزوخیل کسی ندیدم به ۱۰ دیقه نرسید که پاشدم اومدم بیرون رفتم یه پرس چلو کباب خوشمزه زدم بعدشم کافی و پیاده روی و الانم اومدم خونه.دیدم صاحب مهمونی پیام داده چرا اینقدر زود رفتی؟خیلی رک بهش گفتم مهمونیت تایپ من نبود.در جواب گفت حدس میزدم و مرسی که سر زدی و از این حرفا یه موقع هایی به خودم میگم دروغ مصلحت امیز بگو مثلا بگو دل درد گرفتم و یا هرچیز دیگه ولی نمیدونم چرا ترجی
رفتم که رفتم**از برت دامن کشان رفتم ای نامهرباناز من آزرده دل کی دگر بینی نشانرفتم که رفتمرفتم که رفتماز من دیوانه بگذربگذر ای جانانه بگذرهر چه بودیهر چه بودمبی خبر رفتم که رفتمرفتم که رفتمشمع بزم دیگران شوجام دست این و آن شوهر چه بودیهر چه بودمبی خبر رفتم که رفتمرفتم که رفتمبعد از این بعد از این کن فراموشم که رفتمدیگر از دست تو می نمی نوشتم که رفتمبا دل زود آشنا گشتم از دامت رهابی وفا بی وفا بی وفا رفتم که رفتمبی وفا بی وفا بی وفا رفتم که رفت
 دیشب خواب دیدم رفتم آمریکا بعدش یه پل بزرگ بود خیلی بزرگ بگو خوبدیشب خواب دیدم رفتم آمریکا بعدش یه پل بزرگ بود خیلی بزرگ بگو خوب رفتم زیر پل ایستادم گفتم اوه من اصلا اینجا چيکار می کنم اینها ادم فضایی هستند قیافه خودم را نگاه کردم قیافه اونها رو نگاه کردم دیدم خیلی  فرق می کنم به نظرم صبح بود از یکی پرسیدم نانوایی کجاست اون گفت وات گفتم اوه بايد خارجی حرف بزنم گفتم آی وانت فود انور خیابان رو نشان داد گفت گو فهمیدم گو به زبان ما حرف بدیه ا
خانم معلم (لبخند ماه) پست گذاشتن،باعنوانِ"باغ گیلاس دلبر منمن دلم یه کاسه  گیلاس خواست.هم بخورم،هم گوشواره درست کنم/:بعد يادم اومد الان فصل گیلاس نیست.ولی آلبالو خشکه هست.رفتم ودوقاشق ریختم تو چاله و.همین جور مزه مزه میکردم.يادم اومد ،جایی خونده بودم؛یکی هم بودکه با دامنی از جنس بهارپا در کفش های گیلاس گذاشتتو دلم گفتم؟خوب؟چه عیبی داره؟بنویسیم؟یکی هم هستبا پیرهنی ازجنس بهارپادر کفش های امرود وهالی می گذارد.هووم؟چه عیبی دارد?ه
اخبارو نمیخونم زیاد چون چیزی برام نداره، بابام در مورد نجفی حرف میزد که قتل مرتکب شده. گفت بار اولش نبوده قبلا هم زنه رو کتک میزده. یکم نگاش کردم، چه راحت اونو قضاوت میکرد. خیلی چیزا يادم رفته بود.قشنگ مدل بابای من مدل اونه. دست بزن که داشته البته الان نه دیگه. تا نوجوونی من حدودا( که بعدش از پیشش رفتم). ولی خب اونم آدم بیشعوری بوده برا خودش. لیوان پرت میکرد تو صورت من، صندلی میشد تو کمرم، با لوله ی جارو برقی، با چنگال میخواست صورتمو خط خطی کن
یکی از مشکلاتی که من تو زندگی باهاش دارم دست و پنجه نرم می کنم مشکل سرویس بهداشتی تو خیابان هاست که اصلا وجود نداره دو سه بار تو خیابون دستشوییم گرفت که چند بار به اجبار رفتم به بهانه فیلم دیدن سینما دستشویی  رفتم و یا رفتم به کافه و چیزی خوردم که البته بعضی ها نداشت .تو جایی هم که کار می کنم سرویسش خرابه فکر کنم دچار کلیه درد شدم یک پاساژ بغل دستمونه که اونم یک سگ بستن پاچتو می گیره ، مسجد هم که ساعت 12 باز می کنه . آخه من موندم دستشویی یک
نمیدونم چند شنبس هنوز یک روز از تعطیلی مدرسه ها نگذشته و تقویمم خراب شد! اصن مغزم فقط منتظره مدرسه تعطیل شده روزا و و هفته ها رو باهم قاطی کنه همین که ماها رو قاطی نمیکنم خیلیهکللللللل شب بیدار بودم تا 4 یکی نبود بگه خررررررر حداقل نماز میخوندی میخوابیدی. نمیدونم چرا ولی خوابم به حقیقت پیوست. اول فکر کردم توهم زدم رد دادم از بی خوابی هی نگاه میکردم بالا پایین میکردم میدیدم خدایا این چیه فرستاده واسه من! اصن مگه میشه؟؟؟ گفتم دیگه بیخوابی اینقد
صبح مامانم بیدارم کرد دیر شده بود مدرسم فکر کرده بودم پنجشنبه است. از بس سه شنبه روز سختی بود از 10 تا 7 صبح خوابیدم هنوز خوابم میومد. بعد زمان برنامه برای ولادن علی اکبر پاشدم رفتم.چشامو بستم ولی نتونستم رفتم ولی نشد. تا میشد ناخوداگاه دستمو از جلوی چشام بر میداشتم دست خودم نبود. دیروز رو نگفتم رفتم باشگاه و بعد نگارو اون دختره که دوسش دارم هنوز نارنجی بودن فک کنم نمیومدن وای چقدر اعصابم خورد شده بود الان اگه رفته بودم سبز بود دک وپز این نگا
- کلاس مدیتیشن رو رفتم و بهتر از چیزی بود که انتظار داشتم . خیلی خوشم اومد . کلاس نرم افزار رو رفتم و فعلا که خیلی حوصله سر بر بود چون بلد بودمش . سر کلاس خیلی دلم برای معلمم سوخت . از اسمش معلوم بود که عرب هست و کلاس ما هم ساعت ۷ تا ۱۰ شب هست . ساعت حدود ۹ دیدم یه بطری نوشابه باز کرد و شروع کرد به خوردن و فهمیدم که روزه بوده و الان وسط کلاس و با یه بطری نوشابه داره  افطار میکنه . خیلی احساس بدی بهم دست داد و دلم به حالش سوخت . این جلسه ميخوام اگه بشه ی
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها