محل تبلیغات شما

نتایج جستجو برای عبارت :

من رفتم اینستامو یادم رفته الان میخوام گذر واژه جدید بزارم باید چیکار کنم؟go

ساعت تقریبا نه و نیم صبح هست، پشت میزم نشستم و مشخصه امروز از اون روزهای کش دار و طولانیه، سر خودم رو گرم کردم به خوندن و لا به لایش هم یه سری کارای کوچیک که مثلا بگم دارم کار هم میکنم.زندگی افتاده تو یه حالت روتین که وقت توش کم میارم، مثلا الان یک ماهی هست اصلا کتاب نخوندم، تنبلی نیست وقت نمیکنم، بايد سعی کنم وقت برای سازم بیشتر بزارم، متاسفانه کارهای خانه خیلی وقت گیر هست، میای یه غذا درست کنی و دو تا ظرف بشوری شده دوازده شب و از خستگی بیهوش.د
دیشب مامان پیام داد که صبح میرن بیرون شهر. به همسر گفتم. گفت نمیاد. منم تازه نازبانو رو حموم برده بودم و امشبم میخواستیم بریم تولد. گفتم ولش کن کثیف میشه. صبحی دیدم همسر میخواد بره. کلی تو تخت ذوق زدم. حدس زدم میخواد بره شنا! بیشتر ذوق زدم. گفتم کلی برا خودم خوش میگذرونم و وقتی خسته اومد و خوابید، حاضر میشم و میرم تولد.تا رفت بلند شدم و لباسای عصر رو جمع کردم و گذاشتم تو کمد نازبانو تا آماده باشه. یکم که گذشت نازبانو بیدار شد. تو تخت داشتم ناخن هاش
این دستگاه که نمیدونم اسمش را دستگاه بزارم، کامپیوتر بزارم، گجت بزارم و یا میز! من اسم دستگاه را انتخاب می کنم.
این دستگاه inFORM نام دارد. واژه in در ابتدای.تمشک کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
این روزا شروع کردم به یاد گرفتن زبان آلمانی امیدوارم یه روز بشه که به زبان آلمانی اینجا متن بزارم.البته تا الان انگلیسی و روسی رو یاد گرفتم  ولی هنوزم جای پیشرفت داره.ولی تصمیم دارم المانیم یاد بگیرم.خدا رو چه دیدی شاید یه روز رفتم اتریش .حالا که حرفش شد اینم بگم من مجارستان بدنیا اومدم. Gute nacht 
مصاحبه‌ﻯ بسیاﺭ احساسی با سوالِ ﺍگه همین الاﻥ بهتوﻥ بگن مادرتون ﺍز ﺩنیا رفته چيکار میکنید؟
واکنشا ﻭ جوﺍبا فوﻕالعادﻩ ﺍحساسی و تکاﻥدهندﺱ!
تا زنده هستند قدﺭشونو .نماوا کلیپ 10 بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
سیل زده ی واقعی منم.کل کلاس و آزمون و مشاوره م تو اون شهر به فاک رفته بود. همه رو آب برد. الان خودم موندم و خودم. نمیدونم چه غلطی بايد بکنم. هیچ راهکاری ندارم. رفتم گاجِ اینجا، مدیرش شیره کشیده بود در و پنجره رو باز کرده بود تا بوش بره، فاتحه شو خوندم. قلم چی هم که فلافل فروش سابق سر کوچه مون مشاورشه.الان میتونم بگم فقط میتونم به خودم تکیه کنم. گهِ انگیزشی خوردنه ولی فقط خودمم و خودم و خودم. بايد همه کارو خودم بکنم. هیچ تکیه گاهی هم ندارم. فقط یه
دانلود آهنگ رفتم که رفتم آرون افشار
دانلود آهنگ زیبا و فوق العاده ♪ رفتم که رفتم ♪ با صدای ♪ آرون افشار ♪ از رسانه ♥ گیتار موزیک ♥ همراه با پخش آنلاین و متن ترانه.
بزودی… دمو و تیزر قرار داده شد / تاریخ پخش نامشخص
 
متن آهنگ رفتم که رفتم آرون افشار
رفتم که رفتم خداحافظ رفیق بغض و آوار
♪ ♥‿♥ ♪
رفتم که رفتم نگاهم کن برای آخرین بار
♪ ♥‿♥ ♪
رفتم ولی تو بمانو خاطراتم را نگه دار
♪ ♥‿♥ ♪آهنگ ایرانی
شب چهارشنبه سوری اومدیم سوار ماشین بشیم یهو يادم افتاد ترقه مرقه هامو برنداشتم.با آسانسور رفتم بالا و تو جیک ثانیه برشون داشتم و تا اومدم در آسانسورو باز کنم دیدم رفته طبقه‌ی پایین.توجه کردین که گفتم جیک ثانیه؟!از پله ها رفتم پایین و یک.هیچ کسی جلوی آسانسور نبود و یا حتی داخلش.دو.و دو.هوم گفتم دو؟یه عروسک بسیور زشت-ugly as fu©k-با چشمهای زرد-که لیترالی به آنابل میگفت زکّی!!و آنابل بايد میومد جلوش لنگ مینداخت!-کنار در آسانسور بود!سوالی که اینجا پیش
مدتیه خواهرزاده هام خرگوشی خریدن و الان چند روزه خونه ما مهمونه و قراره تا عید و تابستون شاید اینجا بمونه. غذا بهش خیار و کاهو و گاهی هویج میدیم حلقه میکنیم میریزیم تو ظرف غذاش میخوره و البته یه حیوون کاملا اجتماعی و نترسه. کلا میاد سراغت :))) امشب کلی سبزی پاک کرده بودیم و پلاستیک اضافات سبزی ها رو گذاشتیه بودن توی حیاط که اخر شب داداشم ببره سر کوچه:))رفتم تو حیاط که خرگوشو بزارم تو خونه ش که یوقت شب اتفاقی واسش نیفته دیدم رفته تو پل
سلتم خووووووو من رفتم مهمونی خوب بود هرچند عکسا دیدم دوباره حسای منفی اومد سراغم اما خو رفتم بعدشم رفتیم خ مادرشوهر و شام اونجا بودیم خوب بود خداروشکر بچه ها میشه انرژی مثبت بفرستین برام؟ ميخوام برم دنبال کار دیگه خیلی خستم ازونجا از سال ٩٣ اونجام و خب محیط باعث ددگیم شده درسته کار با بچه سخته اما من عاشق معلمیم اما محیط و همکارا دده ام کردنامروز فستم یعنی زیر ٥٠٠ ک بايد ببندم و کربوهیدرات و قند و روغن و . هم نخورم تا الان
امروز نه رفتم مدرسه مسابفه دادم 11 برگشتم خونه 12 و نیم رفتم نایس و موهامو کجی زدم و خیلی بم اومد و شرلوک دیدم و هر وقت موریاتی میاد عاشق موریاتی میشم از شرلوک خوشتیپ تره ولی هر وقت میره باز حس میکنم شرلوک خیلی خوش ته:/  خخخ و رقیه اخر  سر زهرشو ریخت مامان گفت حق نداری فیلم دانلود کنی در حالی که من بايد خوراکم فیلم باشه تا بتونم کارگردان خوبی بشم اووووووف معلوم نی باز چقدر طول بکشه تا بتونم راضیشون کنم فیلم دانلود کنم ولی من کم نمیارم دانلود
*برای اولین بار دسته گل پیچیدم.با رز مینیاتوری و برگ مو!دورش هم علف پیچیدم و گره زدم.*دیشب یه پست عکس دار گذاشته بودم که چون هر کاری می کردم عکسش کج منتشر می شد منصرف شدم و پاکش کردم.*ان قدر حرف برای گفتن دارم که یه موقع به خودم میام  که میبینم یه عالمه پست توی ذهنم گذاشتم اما  ننوشتم.بعدا نوشت: از اول  به دلایل مختلف کلی شک داشتم که عکس بزارم یا نه. حالا می خواستم ازتون نظر خواهی کنم که اصلا عکس بزارم یا نه؟اگر جوابش مثبته اینجا با پست ر
امشب این جمله رو دیدم.هممون ترس داریم تو زندگی هامون ولی هممون مونس نداریم برای ترس هامون.الان تقریبا شونزده یا شایدم هفده یا شایدم نوزدهمین روزیه که بیخوابی بهم فشار آورده. شبا زودتر از ۵ صبح نمیتونم بخوابم و امروز و الان این بیخوابی به اوج خودش رسیده و زدم به سیم آخر اعصابم بهم ریخته. از کوچکترین تا بزرگترین اتفاقات عصبیم میکنه و طبق معمول دارم روی همه خالیش میکنم ، اما میدونم که از اینجوری پیش برم بدجور دعوا میشه چون مامان اصن حوصله بی ا
دومین دندون رو هم امروز درآورد پسرم، دیشب 12 شب به بعد اذیت بود و همش از خواب می پرید و گریه می کرد فکر نمی کردم به این زودی باشه. چقدر جمعه دلگیریه، تمام بدنم خسته ست ، از صبح هم فشارم افتاده بود و بی حال افتادم، همسرم هم استثنائا ظهر از سر کار اومده و یه کم تو کار خونه کمک کرده و الان هر دومون بی حوصله مشغول گوشی هستیم و احسان رو پام جی جی می کنه و  با انگشتاش بازی می کنه.از بعد تولد احسان نشده بود با همسرم شب بیدار بمونیم و حرف بزنیم چند روز قب
چند تا از نقاشی های من
اگه خواستید آموزش هاشون رو بزارم
در قسمت نظر ها بنویسید تا آموزش رو بزارم یا نه ببخشیداگه کیفت گوشیم کم بود
و سروصدا هم بود اون .لیمو کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
4 ساعت خوابیدم و تمام مدت خواب اَبرو دیدم آخر بیدار شدم رفتم تو آیینه دستشویی خودمو دیدم ابرو خرابه ولی  قربون صدقه خوشگلی خودم و موهام رفتم که دیشب خیس بود و  فر فری خشک شده بود گوشی دیوونه ام را برداشتم و بهش فحش دادم که دوباره خل شده و درست شارژ نشده رفتم اینستاگرام استوری های هدی رستمی را دیدم که رفته اهرام ثلاثه و به این فکر کردم که چرا دیدن مصر حتی تو آرزوهام نبوده و اینقدر ممنوعیت را راحت پذیرفتم تو یکی از استوری ها کیمیاگر
زدم از خونه بیرون . هرچند از خرید کردن متنفرم و اصلا حس و حالشو نداشتم ولی رفتم به مامان گفتم چیزی نمی خوای ميخوام برم قدم بزنم اونم گفت چرا نونم بگیراولش خوب بود ولی کم کم خسته شدم دیگه این آخرا پاهام داغ کرده بود از بس راه رفتم ولی همین که نزدیک خونه شدم همین که کلید رو توی قفل در چرخوندم همین که درو باز کردم و وارد شدم بهم حس بدی دست داد به خودم گفتم هرجا هم که بری آخرش بايد برگردی توی این خونه . به خودم گفتم کاش بیشتر قدم میزدم و الان که ن
از بیکاری اونقد درس خوندم همین الان می تونم همه امتحانای ترم و تو یه روز بدم.چه زندگیه آخهخسته شدم به خدا خسته شدم سر هر چیزی اینقد تاوان دادم:((الان رفتم نونوایی نون خریدم برای افطار.بعدم پیام دادم: بابا دعوام نکنیدا، رفتم برای افطار نون خریدم شما نخرید.اصلا میاید افطار؟فقط جواب داد: تو راهم.اینجوری جواب داد یعنی احتمالا حالمو میگیره خونه باباجونم نمیریم :_(( اگر بدتر از این نگیره!دیگه ثوابم نمیشه کرد جرمه:(
خب خب خبدوباره فصل باشکوه امتحانات رسید که من دقیقه 90، يادم بیاد که هیچ غلطی نکردم! در همین وانفسا خیلی جوگیرانه وقت دندون پزشکی بگیرم اونم برای یک کار اساسی، درست یک روز قبل از یک امتحان سخت. تازه کرم کتاب خوندنم باز فوران کرده. **** خدایا من کی به راه راست هدایت میشم؟ یا بهتره بگم کی راه راست به سمت من هدایت میشه؟**** یک شنبه امتحان دارم، هنوز نرفتم مشکل کارتم رو حل کنم!! فردا صبح هم مرخصی گرفتم که برم مشکل رو حل کنم اما نمیدونم چرا یهو خون به م
تا همین دو سال پیش هر روز اون تایمی که از نمایشگاه کتاب گزارش زنده پخش می کردن با شوق می رفتم پای تلویزیون ولو میشدم کتاب ها و آدم ها رو می دیدم.الان اگه بگن این بلیت اینم یه تومن بن پاشو برو نمیرم.چرا؟نمیدونم.از زمستون ۹۶  این فرایند دل مرده شدن شروع شد و الان میشه گفت به بیشترین حد خودش رسیده.
یه بارم رفتم یه جا عید دیدنی تا وارد شدم بچه شون گفت اع؟! تو اینجا چيکار میکنی؟!بهم برخورد ولی سعی کردم به روی خودم نیارم فقط گفتم اومدم عید دیدنی که شما رو ببینم.بماند که چقدر حس میکردم اشتباه کردم رفتم.و از بزرگترای اون خونه هم دلم میخواست عذرخواهی کنم که بهشون احترام گذاشتم مزاحمشون شدم کاملا حس میکردم مزاحمم
 راستش اینه که یکی از نیازهای اساسی زندگی من نیاز به تنهاییه. نیاز به اینکه روزی حداقل یک ساعت واسه خودم تنها باشم و خلوت خودم رو داشته باشم. حالا دو سه روز اگه فرصتش پیش نیاد و نتونم این خلوت رو واسه خودم فراهم کنم یه جوری می تونم تحمل کنم ولی الان دقیقا 20 روزه که یه ربع هم واسه خودم تنها نبودم. يادم نمیاد هیچ وقت توی زندگیم یه نفر انقدر بهم وصل بوده باشه. حتی دو سال اولی هم که به دنیا اومده بود یه چند ساعتی وسط روز می خوابید. ولی الان دقیقا 20 ر
از کلاس گیتار برگشتم خدا شاهده دو ماهه دارم میرم ولی دریغ از یک آهنگ درست درمون، گیتار انتخاب من نبود من همیشه پیانو دوست داشتم. فکر کنم تابلوئه که دارم بهونه میارم برای ول کردن کلاس. الان پسر همسایه داره پیانو تمرین میکنه فکر کنم روزی دو ساعت رو حداقل تمرین میکنه حالا من یک دقیقه هم تمرین ندارم در روز. بعد جالبه اوایل لذت میبردم از نواختنش اما از وقتی رفتم کلاس استرس میگیرم وقتی صدای تمرین کردنش میاد. همش يادم میفته تمرین نکردم.خیلی این روزا
دیگه تموم شد.یکماهه که ندیدمش و دیگه هیچ وقت نمی بینمش.نمدونم اسمش رو چی بايد بزارم عشق؟هوس؟ماجرا؟یه احساس؟نمیدونم واقعا اما هر چی که بود به سرانجام نرسید.راستش رو بگم یه کم دلتنگشم اما کاری ازم برنمیاد.به قول داریوش "اونکه رفته دیگه هیچ وقت نمیاد".
اومدم شهرمهمونی که خیلی دوستش ندارم(البته چون الان بارون خیلی قشنگی میاد دست و دلم به نوشتن این جمله نمی رفت)بابا یه شهرمامان یه شهر دیگهمامان رو خودم با اصرار راهی کردم ولی راستش صبح که بیدار شدم دلم می خواست توی اتاقشون باشن که نبودن.منم و جناب جوجه و این خونه*نکته دومش اینه امشب لواسون عروسی دعوتم .برای اولین بار توی این سالها دلم می خواد برم.اما فعلا نمی دونم جناب جوج رو کجا بزارم.الان که مرد خونمون بیدار شده کلی از نبود مامانی اش غصه خور
هوا هنوز سرده و منم یاد گرفتم که قبول کنم که دیگه انتظار گرما نداشته باشم. البته نه مثل دفعه اولی که تو خوابگاه ۱۶ آذر رفتم حموم! برای اولین بار تو خوابگاه رفته بودم حموم و آب یخ بود. بدون اینکه هیچ فرضیه‌ دیگه‌ای به ذهنم برسه با خودم گفتم: ببین تو الان اومدی زندگی خوابگاهی و دانشجویی رو تجربه کنی قراره بعد از این‌ها با سختی‌های زندگی روبه‌رو بشی همینه که هست تو خوابگاه خبری از آب گرم نیست بايد عادت کنی غر هم نزن مشکلات بزرگتری هستن که از ا
حس سرماخوردگی دارم. گلوم انگار خشک شده و دلم میخواد مدام یه چیزی بنوشم تا گلوم از حالت خشکی دربیاد. همین الان هم یه لیوان چای کنار دستمه. تصمیم گرفتم امروز کمی به خودم برسم، برای ناهار، چیزی بین سوپ و عدسی درست کردم و برای شام هم ميخوام کباب تابه ای با برنج قهوه ای بپزم و احتمالا برای ناهار فردا هم با خودم ببرم اداره.امیر امروز کلا نبود. یعنی وسط روز اومد و یه چرخی تو خونه زد و یه کمی خوابید و بعد هم یه کمی به من گیر داد و می گفت تو بو میدی و من واس
 بعدازظهر   یکشنبه ست و من  هنوز با روبدوشامبرم اینور و اونور میگردم یعنی که هنوز رسما وارد" دنیای بیدار ها" نشدم. صبح ساعت ۸ بلند شدم  کمی نرمش کردم ،رفتم پایین  صبحونه ام رو آماده کردم و  نشستم  پای تی  و خدا میدونه  برای چند ساعت   سریال تماشا کردم.بعدش   ظرفها رو شستم ُآشپزخونه رو مرتب کردم ، گیاهام رو که ریشه داده بودن کاشتم توی گلدون  کمی دور و بر خونه راه رفتم  آخرش هم    اومدم بالا
این چند وقت توی سرم پرشده از افکار احمقانه.فکر کردن به ادمی که نبايد بهش فکر کنم.قبلا تو خواب دیدنش اذیتم میکرد اما الان ناخودآگاه بهش فکر میکنم.دیگه هیچ علاقه ای بهش ندارم اما انگار دست خودم نیست.این حس نه دوست داشتنه و نه عشق چون هر دو رو قبلا تجربه کردم و این شبیه به هیچ کدوم نیست و نمیدونم اسمش رو چی بايد بزارم.از ذهنم برو بیرون لعنتی!
قیافه ی من در برابر همه ی اتفاقات اطرافم پوکره . شایدم دارم اسمونو نگاه میکنم و خودمو زدم به اون راه. ولی خیلی ناراحت و معذبماره خیلی معذبم.دلم میخواد هیچی ندونم هییییییچیی! واقعا دونستن اینا ارزش داشت؟ نه اصن به چپم اره به چپم که دورم داره چی میگذره! وقتی نمیخوان! ولی توقع همکاری از طرف من رو نداشته باشید. یا هستم یا نیستم چیه رو هوا معلقم نگه داشتید!امروز بالاخره طلسم رو شسکتم و رفتم هاپکیدو و اخرین دفاع شخصی رو يادم رفته بود . بعد استاد جریمم
مطلب یک بند بنویسید و واژه های اگر ولی اما و زیرا چون را در آن به کار ببرید را میتوانید به صورت کامل از سایت هفتاد و پنج دانلود دریافت کنید.یک بند بنویسید و واژه های اگر ولی اما و زیرا چون را در آن به کار ببریدبا سلام خدمت شما دوستان عزیز یک بند بنویسید و واژه های اگر ولی اما و زیرا چون در آن به کار یک بند بنویسید و واژه های اگر ولی اما و زیرا چون را در آن به یک بند بنویسید و واژه های اگر ولی اما و زیرا چون را در آن به ادیــــــب ســــخــــن یک بند
ضمن آرزوی سالی خوب(1398) می خوام بگم که امسال ما 8 سین داشتیم سیل ویرانگر اومد از تو خونه گذشت پدر پیرمو کشت مادرو دیونه کرد با توجه به شروع بهار و نزدیک شدن به فصل برداشت میوه ها ( معروف به میوه های تابستانه ) ميخوام شرایط نگهداری این میوه ها رو به ترتیب براتون بزارم شاید مورد قبولتون واقع بشه انشاءالله قبل اون استاندارد تعیین بار برودتی سردخونه رو تو چند روز اینده مطالع بفرمایید تا مطلب میوه های هلو شلیل زرد آلو گیلاس و.و. رو براتون بزارم
ارگونومی خیلی مهمه . چند روزی بود که دست راستم درد میکرد، هرچی با خودم فکر میکردم که دلیلش چی میتونه باشه، به هیچ نتیجه ای نمی‌رسیدم . جوری شده بود که امروز نمیتونستم چیزی بنویسم . و خب برای آدمی مث من نوشتن یا طراحی کردن یا کار کردن با کامپیوتر مث نفس کشیدنه . راستش میز کامپیوتر من اون چیز ایده آلی که خودم ميخوام نیست ولی مجبورم با همینی که هست بسازم . اولش فکر میکردم ارتفاع صندلی یا میز طراحی م  مناسب نیست ولی امشب به این فکر کردم که
با قیافه خسته و ژولیده پولیده رفتم یه مهمونی مثلا لاکشری جز یه مشت ادم خزوخیل کسی ندیدم به ۱۰ دیقه نرسید که پاشدم اومدم بیرون رفتم یه پرس چلو کباب خوشمزه زدم بعدشم کافی و پیاده روی و الانم اومدم خونه.دیدم صاحب مهمونی پیام داده چرا اینقدر زود رفتی؟خیلی رک بهش گفتم مهمونیت تایپ من نبود.در جواب گفت حدس میزدم و مرسی که سر زدی و از این حرفا یه موقع هایی به خودم میگم دروغ مصلحت امیز بگو مثلا بگو دل درد گرفتم و یا هرچیز دیگه ولی نمیدونم چرا ترجی
رفتم که رفتم**از برت دامن کشان رفتم ای نامهرباناز من آزرده دل کی دگر بینی نشانرفتم که رفتمرفتم که رفتماز من دیوانه بگذربگذر ای جانانه بگذرهر چه بودیهر چه بودمبی خبر رفتم که رفتمرفتم که رفتمشمع بزم دیگران شوجام دست این و آن شوهر چه بودیهر چه بودمبی خبر رفتم که رفتمرفتم که رفتمبعد از این بعد از این کن فراموشم که رفتمدیگر از دست تو می نمی نوشتم که رفتمبا دل زود آشنا گشتم از دامت رهابی وفا بی وفا بی وفا رفتم که رفتمبی وفا بی وفا بی وفا رفتم که رفت
 دیشب خواب دیدم رفتم آمریکا بعدش یه پل بزرگ بود خیلی بزرگ بگو خوبدیشب خواب دیدم رفتم آمریکا بعدش یه پل بزرگ بود خیلی بزرگ بگو خوب رفتم زیر پل ایستادم گفتم اوه من اصلا اینجا چيکار می کنم اینها ادم فضایی هستند قیافه خودم را نگاه کردم قیافه اونها رو نگاه کردم دیدم خیلی  فرق می کنم به نظرم صبح بود از یکی پرسیدم نانوایی کجاست اون گفت وات گفتم اوه بايد خارجی حرف بزنم گفتم آی وانت فود انور خیابان رو نشان داد گفت گو فهمیدم گو به زبان ما حرف بدیه ا
خانم معلم (لبخند ماه) پست گذاشتن،باعنوانِ"باغ گیلاس دلبر منمن دلم یه کاسه  گیلاس خواست.هم بخورم،هم گوشواره درست کنم/:بعد يادم اومد الان فصل گیلاس نیست.ولی آلبالو خشکه هست.رفتم ودوقاشق ریختم تو چاله و.همین جور مزه مزه میکردم.يادم اومد ،جایی خونده بودم؛یکی هم بودکه با دامنی از جنس بهارپا در کفش های گیلاس گذاشتتو دلم گفتم؟خوب؟چه عیبی داره؟بنویسیم؟یکی هم هستبا پیرهنی ازجنس بهارپادر کفش های امرود وهالی می گذارد.هووم؟چه عیبی دارد?ه
اخبارو نمیخونم زیاد چون چیزی برام نداره، بابام در مورد نجفی حرف میزد که قتل مرتکب شده. گفت بار اولش نبوده قبلا هم زنه رو کتک میزده. یکم نگاش کردم، چه راحت اونو قضاوت میکرد. خیلی چیزا يادم رفته بود.قشنگ مدل بابای من مدل اونه. دست بزن که داشته البته الان نه دیگه. تا نوجوونی من حدودا( که بعدش از پیشش رفتم). ولی خب اونم آدم بیشعوری بوده برا خودش. لیوان پرت میکرد تو صورت من، صندلی میشد تو کمرم، با لوله ی جارو برقی، با چنگال میخواست صورتمو خط خطی کن
یکی از مشکلاتی که من تو زندگی باهاش دارم دست و پنجه نرم می کنم مشکل سرویس بهداشتی تو خیابان هاست که اصلا وجود نداره دو سه بار تو خیابون دستشوییم گرفت که چند بار به اجبار رفتم به بهانه فیلم دیدن سینما دستشویی  رفتم و یا رفتم به کافه و چیزی خوردم که البته بعضی ها نداشت .تو جایی هم که کار می کنم سرویسش خرابه فکر کنم دچار کلیه درد شدم یک پاساژ بغل دستمونه که اونم یک سگ بستن پاچتو می گیره ، مسجد هم که ساعت 12 باز می کنه . آخه من موندم دستشویی یک
نمیدونم چند شنبس هنوز یک روز از تعطیلی مدرسه ها نگذشته و تقویمم خراب شد! اصن مغزم فقط منتظره مدرسه تعطیل شده روزا و و هفته ها رو باهم قاطی کنه همین که ماها رو قاطی نمیکنم خیلیهکللللللل شب بیدار بودم تا 4 یکی نبود بگه خررررررر حداقل نماز میخوندی میخوابیدی. نمیدونم چرا ولی خوابم به حقیقت پیوست. اول فکر کردم توهم زدم رد دادم از بی خوابی هی نگاه میکردم بالا پایین میکردم میدیدم خدایا این چیه فرستاده واسه من! اصن مگه میشه؟؟؟ گفتم دیگه بیخوابی اینقد
صبح مامانم بیدارم کرد دیر شده بود مدرسم فکر کرده بودم پنجشنبه است. از بس سه شنبه روز سختی بود از 10 تا 7 صبح خوابیدم هنوز خوابم میومد. بعد زمان برنامه برای ولادن علی اکبر پاشدم رفتم.چشامو بستم ولی نتونستم رفتم ولی نشد. تا میشد ناخوداگاه دستمو از جلوی چشام بر میداشتم دست خودم نبود. دیروز رو نگفتم رفتم باشگاه و بعد نگارو اون دختره که دوسش دارم هنوز نارنجی بودن فک کنم نمیومدن وای چقدر اعصابم خورد شده بود الان اگه رفته بودم سبز بود دک وپز این نگا
- کلاس مدیتیشن رو رفتم و بهتر از چیزی بود که انتظار داشتم . خیلی خوشم اومد . کلاس نرم افزار رو رفتم و فعلا که خیلی حوصله سر بر بود چون بلد بودمش . سر کلاس خیلی دلم برای معلمم سوخت . از اسمش معلوم بود که عرب هست و کلاس ما هم ساعت ۷ تا ۱۰ شب هست . ساعت حدود ۹ دیدم یه بطری نوشابه باز کرد و شروع کرد به خوردن و فهمیدم که روزه بوده و الان وسط کلاس و با یه بطری نوشابه داره  افطار میکنه . خیلی احساس بدی بهم دست داد و دلم به حالش سوخت . این جلسه ميخوام اگه بشه ی

آهنگ رفتم که رفتم ارون افشار | اهنگ جديد ارون افشار رفتم که رفتم + متن
آرون افشار – رفتم که رفتم
دانلود اهنگ جديد آرون افشار به نام رفتم که رفتم با ۲ کیفیت عالی و لینک مستقیم رایگان همراه با متن آهنگ رفتم که رفتم آرون افشار از رسانه موزیکیشو
Aron Afshar Raftam Ke Raftam Download mp3 320 + Lyrics text

 
متن آهنگ آرون افشار – رفتم که رفتم
رفتم که رفتم خداحافظ رفیق بغض و آوار رفتم که رفتم نگاهم کن برای آخرین بار رفتم ولی تو بمان و خاطراتم را نگ
اهنگ بیا سریع بیا سریع جونم چه پسری : دانلود بیا سریع بیا سریع جونم چه پسری همراه با متن دانلود اهنگ جديد بیا سریع سریع جونم چه پسری ساسی مانکن شعر کامل بیا سریع بیا سریع جونم چه پسری
دانلود اهنگ بیا سریع بیا سریع جونم چه پسری
اراده کن همین الان قربون خودتو اون لبات میشمبا همه تو قیافه ای حتی با منی که انقدر فدات میشمبرقص باهام عقب جلو و این وری اون وری shake itخانوم انقدر ت میخوری یهویی نریزه پیکت
وااای من الان مست و ولم توهم نزار دیگه دس
وای بر این دنیادیشب رفتم بیمارستان هیچ دکتر که نبود ب درک پرستارم نبود همه رفته بودن سر جاده و  اینامجبور شدم خودم برا خودم نخسه تجویز کنم تو نسخه سرم  هم بوداون دو ب اصلاح پرستار بلد نبودن سرم بزننمجبور شدم خودم برا خودم سرم بزنن .دلمو خوش بود رفتم بیمارستان.
یک روز پر استرس و‌پر از نگرانی داشتمبرام سخت بودبین شک و‌ شبهه بودم که فهمیدم واقعیهاسترس زیاددرست یا غلط.هنوز هم توی شوکماولش پر از دلهره بودمکم کم بهتر شدم و فهمیدم من زیادی سخت میگیرم و سعی‌کردم با خودم مهربونتر باشم.نمیدونم میتونم اسمشو بزارم نقطه عطف زندگی یا نهنمیدونم‌میتونم بزارم بهترین‌روز زندگیم یا نهخدایا شکرتخدایا شکرت.
دیروز نتایج کنکور۹۷ هم اومد.ساعت ۱۱ شب بود ‌و مام خونه خالم بودیم.منم که مدارکم پیشم نبود بايد میرفتم خونه تا نتیجمو بگیرم.ولی خوب هیچ عجله ای نداشتم.نه ذره ای استرس.ن اندکی اضطراب.رفتم خونه از تو کشو مدارکو اوردم بیرون و رفتم تو سایت.اطلاعاتو وارد کردم و بووومب نتیجم اومد!پارسال وقتی رتبمو دیدم بهتر ازون چیزی بود ک تصور میکردم ولی امسال برعکس شد.البته این اتفاق فقط برا من اتفاق نیوفتاده بود.شاید همین دلگرمم میکرد و باعث شده بود ک هی
صبح خوابم نمیبرد هی بزور میخواستم خودمو بخوابونم اخر پاشدم اومدم, سر موبایل دیدم خانم تایید شده ها رو گفت منو میگی داشتم میزدم تو سر خودم چون بیشتر از نصفشون رو تایید نکرد. همینجوری از,ششو نیم تا هفتو نیم هر چی تو خونه بود چیدم هی عکس گرفتم هی میریختم هی باز,یک ایده جديد هی عکس میگرفتم:/ فک کنم تاییدیای این یک ساعت از کل این سه روز بیشتر شه اخر خخخ ولی در کل اگه روی این حساب کنیم که اینارو تایید کنه2 تا نوروز و 1 قاب در قاب کلا ندارم:((دیر رفتم مدرس
ای کاش رفت و امدای اینجا به اندازه ی اینستاگرام بود ای کاش الان من میگفتم فردا تولدمه و همه کسایی که شاید 2سال دیگه اینجا رو بخونن و حرفی داشتن،الان میگفتن .من دوساله هفته ی قبل از تولدم رو با مود دپرشن میگذرونم  واسه همین الان دنبال دلیل میکردم و نه روزای بعد .من اینجا دلیل ميخوام نه توی رپلای استوری و کامنت پست اینستام .
سلام به همگی:)من دیروز شهر پسر عمم بودم و امروز رسیدم به شهر خودم:) تقریبا اوضاع مرتبه بجز سرمای هوا و اینکه رفتم تا سوپرمارکتی که یه ربع تا خونه راه بود ولی  متاسفانه نتونستم بالش و پتو و ملافه پیدا کنم! حالا به دانشجوی ایرانی استادم ایمیل زدم تو یه پروازه یه ساعت دیگه میرسه اینجا ببینم چه کمکی میتونه بهم برسونه:) همین دیگه الان بايد چمدونم رو بچینم توی اتاق و ازین کارا:) گفتم خبر بدم رسیدم و اوکیم. نظراتتونم میام جواب میدم:) &
برگی از خاطرات جبهه :تو جزیره مجنون بودیم فرماندهی گردان حدودا 10 کیلومتری با خط اول فاصله داشت .غروب بود هوا داشت تاریک می شد که آقای عسکرزاده به من گفت برادر فرج عبدالهی رفته جلو برو با موتور بیارش مقر .گفتم حاجی هوا تاریکه به فرج بگو شب بمونه پیش بچه ها تا صبح می رم میارمش .گفت نه الان بايد بری بیاریش .یه هندا 250 بود که چراغ نداشت ، سوارش شدم و حرکت کردم .از ترس اینکه غواص های عراقی تو آب می اومدن برا شناسایی با خودم میگفتم نکنه الان جلومو ب
امروز حماسی زنگ زدم به نفیسهدر واقع حس نمیکردم کلا حسی به عنوان میلِ دیده شدن وجود داشته باشه که بخواد هم بشه ولی حس خوبی بود شدن از چیزی که حتی وجود هم ممکنه نداشته باشهمث یه کشف جديد میمونه که هرچی تجربه اش با گذر ثانیه ها قدیمی تر میشه مغزت یه دژاوو میسازه مبنی بر این که قبلا هم بودهپارسال این موقع تو گه گیجه ی این بودم که چرا محسن نمیاد حالمو بپرسه چرا فک نمیکنه بین این همه آدم منم به یکی نیاز دارم که گوشم کنه که منو بخواد بشنوهخل
+بعضی چیزا یادشون جز اذیت کردن خود آدم هیچ چیز دیگه ای ندارهبعضیی وقتا بايد رفت، بايد اینقدر رفت که بشه نقطهتا اصن نفهمیدی یه زمانی بوده و رفتهکه اصن یادت بره تو حتی براش یه نقطه هم نبودی+بعضی وقتا نبايد آب ریخت، نبايد آب ریخت رو قبر و یاد یه مُرده زنده کرد. چيکار می خوای بکنی؟اون مرده، نفس مصنوعی، شوک الکتریکی، هیچ کدومش کارساز نیست.اون الان برا یه جهان دیگست که هیچوقت نمی رسین به هم.+یه وقتایی بايد رفت، که یاد بگیری نقطه ی زندگی خودت باشی
عزیزی رو از دست داده بودم؛ شام غریبانش، بلند شدم رفتم یه غذایی بگیرم بیارم برای مهمونا؛ آخرشب بود؛ رفتم به یه کبابی؛ گوشت چرخکرده داشت اما آماده و سیخ کرده اشو نداشت و تموم شده بود؛ ازطرفی دیگه، شاگردش هم رفته بود و کمکی نداشت؛ گفت: گوجه فرنگی نداره. بهم گفت: خودم کباب هارو حل می کنم و سریع، کارشو شروع کرد و تکنفره، کباب های زیادی رو سیخ کرد. رفتم از یخچال، چندتا نوشابه بزرگ ورداشتم و داخل پلاستیک کردم.

Comparative Education
برام کامنت گذاشته چجوری فوت شدننمیدونمینی واقعن دوست دارم بدونم ولی احتمالا چندین مانع وجود دارنخوشبینانه اش واقعن شاید چیزی مشخص نیستخانواده اش راضی نیستن بگن چون یه سری ارزشای اجتماعیشون از بین میرهشایعه زیاده اینقدی ک به هیچی نمیشه اطمینان داشت حتی ادمی که من میشناختمالان یه هفته میگذره ، مراسم سومشو رفتم فک کنم زیادی بدبینم یا هرچی یا شایدم جو فرهنگی ایجاب میکنه ، برداشتم این بود ک همون چن نفری ک به واسطه ی خونی فامیل میشدن جوری تو س
+می خوام بگم براتون ااز یه اتفاق!اینم ازون قراره که رفیقم رفته شهرستان، کسی نبود تو آزمایشگاه بعد 5 شنبه ظهر حدودای ساعت 3 من رفتم آزمایشگاه تا تست بزنم، از زیر در دیدم چراغ روشنه، پس گفتم حتما یکی دیگه توعهدر زدم برم تو، دیدم قفلهگفتم خب پس حتما رفته و میادکلید انداختم و چرخوندم، دیدم باز نمیشه :/هر چی تلاش میکردم باز نمیشد.اینم بگم که کلید پشت در باشه قفلش باز نمیشهاعصابم خورد شده بود، که یکی توعه و درو باز نمی کنهبعد در زدم و دیدم یه سایه
سلام خدای خرد  خدا جانم. به نظرت الان چه جوری، دستم رو بگیرم روی زانوم و بلند شم؟؟خدایا دوباره به لیلی توان بده، تا بلند شه و دنبال همسرش بگرده :))خدایا لیلی خسته است از گشتن و نیافتن. خودت بهتر از هر کسی می دونی به هر کاری که می‌شد و عاقلانه بود دست زدم. و همواره تو رو در تمام مسیرهای که می رفتم شاهد گرفتم. شاهد گرفتم تا راه رو اشتباه نرم.شاهد گرفتم که اگر راهم اشتباه بود، تو نزاری من جلوتر برم :)همیشه کمکم کردی. اینبار کمکم کن که با
سلام. بهمنتون مبارک. امروز اول بهمنه و دیگه فقط 2 ماه مونده تا عید. میبینین عمر آدم چقدر زود میگذره؟ من که اصلا متوجه گذر فصل ها نمیشم. تازه خیلی سعی می کنم اصول مایندفولنس رو رعایت کنم و هر لحظه به خودم یادآوری کنم که الان اینجای ماه هستیم، اینجای فصل، من لاندا ام، در حال فلان کارم و از این حرفا. ولی بازم با تمام این تفاصیل زود میگذره. از بس که سر خودم رو شلواغ کردم! تازه خبر ندارین که یه کار دیگه هم کردم. گفتم بهتون کنکور دکتری ثبت نام کردم دیگه؟
خب ترم 8 هم تموم شد و من 10 واحد دار برای این ترم ینی ترم 9.رفتم دانشگاه. ساعت شش تا 8 شب کلاس متون ی داشتم. رفتم توی دانشگاه دیدم اصلن خبری از آدمیزاد نیست. من بودم و مسعولین محترم. رفتم اطاق اساتید. منشی گفت بودن رفتن آقای فلانی. گفتم هنوز 6 نشده ک! گفت ساعت پیش 10 دقیقه وایسادن کسی نیومد رفتن.احساس کردم کل دانشگا حتی دیواراش بهم میخندن. هوا سرد بود چپیدم توی ماشین. مثل ببعی رفتم خونه.چی شد ترم نهمی شدم؟ خیلی ساده. کلاسام با کلاسای بیرونم تداخل د
گاهی وقتا ادمای بی وفا ، با وفا میشند مثل من :)سلام دوستای بلاگ اسکای!دیگه اینقدر درجه دلتنگیم زیاد شده بود که امدم و نوشتم . الان دقیقا 7 روز از سالگیم میگذره .چقد من اینجا الان که ميخوام بنویسم از زندگی دورم و پرت انگاری غریبم ! 17 سالگیم با تمام خوبی و بدی که داشت گذشت و الان چند روزه دخترک 17 ساله سالش شده و الان دقیقا یسال از مرگ پدرش میگذره و اون هنوز توی بهت رفتن یهویی پدرشه واقعا بايد بهش حق داد که چرا باورش نمیکنه .امدم که بگم هس
وقتی دانشگاه می‌رفتم، تغریبا هفته‌ای حداقل سه روز می‌رفتم زیارت حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها). باز سیر نمی‌شدم ! گذشت و گذشت و مشکلات زندگی و کسب و کار روز به روز بیشتر شد و الان گاهی حتی در ماه یک روز هم، بزور بتونم برم زیارت بی‌بی!امروز تو حرم امامزاده جعفر (علیه السلام) تصمیم گرفتم هر بهونه‌ای رو کنار بذارم و هر روز صبح قبل از باز کردن مغازه برم زیارت بی‌بی و برگردم مغازه رو باز کنم! شاید وقتی از این دنیا برم فقط این زیارت‌ها تو نامه
چشمم آب نمیخوره این یکی کار هم واسش کار بشه. فقط یه چند روزی میره و علاف میشه و بعد باز میگن نیا و این طفلک بیشتر تو خودش میشکنه. این از وضعیت درامد ایشون.خودمم که حقوق ندارم.برادر ِ مهربون هم که دیگه اون مبلغ رو نمی ریزه.۱۰ تومنی که تو بانکه، بهتره که شارژ بشه تا موقعی که میخواییم وام بگیریم، بتونیم یه رقم قابل توجه با قسط کمتر، وام بگیریم.اگه طلاهامو بزارم بانک میتونم ۱۰ تومن وام بگیرم و بعد از یکسال  ۱۲ پس بدم.برادر مهربون میگه واسه
من دوست دارم آموزش بزارم ولی اگه شما موافق باشید اگه دوست داشتید کامنت بزارید که آموزش کیفش رو بزارم یا اگه وسایل دیگشون که خوشتون اومده دوست دارید درست کنید.شیده دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
سلام خو دیروز رفتم مشاور و حرف زدیم و تست iq و eq دادیم بنده نمره آی کیوم بسی زیادتا بود و معلوم شد پرفسورم :))))) قرار شد س شنبع هفته بعد شوجانم ببرم کارش داره بعدشم رفتم خ بابا اینا کلی خوشید و مامی فسنجون پزید ک سهم من ٥ ق پلو ٥ ق خورشت بودخو خیلیا اینجا نمیدونن من قبلنا یعنی همون موقع ک دوست شدیم نزدیک ١٠٠ کیلو بودم و تا نامزدیمون شدم ٥٩ بعد ازدواج بخور بخور ( دکترم معتقده روحیه) الان ٨٠ ام و همین باعث عذاب بیشتر منه شوجان اجازه
تكواژشناسی بخشی از متن اصلی : یكی از طرق جالب پرداختن به مسایل تكواژشناسی پاسخگویی به این پرسش است كه ،واژه های جديد چگونه به وجود می آیند؟با آزمودن فرایند ایجاد واژه های جديد،بايد بتوانیم اصول عام و بنیادی سازی را كشف كنیم. ابداع واژه های جديد واژه های جديد و بی سابقه پیوسته وارد زبان می شوند.این،اغلب هنگامی رخ می دهد كه سخنگویان واژه های جديدی را كشف یا(ابداع) می كنند تا اشیاء نوپدیدی را نام نهند كه بر اثر تحولات صنعتی ساخته می
همیشه موقع پاک کردن یه چیزی دو دلمموسو میبرم روی دیلیت و دوباره برمیگردم چون می ترسم که پشیمون شمموقع پاک کردن چتای اونم _ چون آخرش یه چیزی بهم گفت که درست يادم نی ولی يادمه که خیلی عصبانی و ناراحت شدم بیشتر از اون از خودم عصبانی شدم که ج شو ندادم _ همش می رفتم که پاک کنم و همش دلم نمیومد ولی آخرش کلکشو کندم و پاکش کردم که نه اسمش باشه نه چتاشولی بعدش دلم تنگ شد . چند بار مرور کرده بودم اون چتارو ولی بازم دلم می خواست باشن تا بازم مرورشون کنم .
بالاخره دل به دریا زدم، مشکی جان رو برداشتم و زدم به دل جاده امام زاده داود. اولین بار با همسر سابق و خانواده اش اومدم امام زاده داود. با مینی بوس های خطی از میدان آزادی. بعد هم چند باری با ماشین اومدیم. اما هرچی فکر میکنم، يادم نیست آخرین بار کی اومدم. مطمئنم که مجردی نیومدم و این حداقل ۱۰ سال قبل. با مشکی جان ( چینی نیم شاسی، ماشین جديد رو میگم دو نقطه دی) تا الان جاده این مدلی نرفتم. ميخوام دنده اتومات رو توی جاده تست کنم؛ اما ناشناس بودن جاده و
پنجشنبه ها رو حدود سه چهار ماهی هست که تعطیل کردیمولی امروز مهمان داشتم از یه کارخونه ایرانی چینی که تووی ایران مسقر هستن.پارسال میخواستند یه دستگاه بخرند، من مشاورشون بودم و خیلی به نفعشون کار کردم و از یه ضرر بزرگ نجاتشون دادم. خوشبختانه بهم اعتماد کرد و امسال میخواد با ما کار کنه.خلاصه جلسه خیلی خوبی بوود و ناچار شدم یکی از نفرات بهش فنی و یکی از بهش فروش رو همراهم بیارم.ساعت یک جلسه تمام شد، رفتم یه کم خرید و بعدشم بدلیل کم شدن وزنم رفتم خ
شنبه تافلم رو دادم و الان چهار روزه دارم استراحت میکنم توی خونهصبح با حال خیلی خوبی رفتم که امتحان بدم، همه چی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه رفتم پشت سیستم تافل نشستم و دیدم عکسم نیومده روی مانیتور. به آقایی که مسئولش بود گفتم و کارت ملیمو ازم گرفت که درستش کنه. سیستم رو ری استارت کرد و رفت که دوباره برگرده وقتی برگشت کارت ملیو داد بهم و منم متوجه نشدم که اشتباه بهم دادهخلاصه عاقو شروع شد همه چی به خوبی که اولش که تست هدست بود دیدم هدست من کار نم
يادم سال اول راهنمایی رفتم تازه از روستا آمده بودم شهر زنگ ورزش معلم ورزش می‌گفت بايد حتما لباس ورزشی بیارید من هم پول نداشتم بخرم یک بار مرحوم پدرم آمده بودن و با هم رفتیم شلوار. بخریم بنده خدا بلد نبود آخه تا حالا  نخریده بود بعد از کلی گشتن رفت یک شلوار خواب خریده بود بجا شلوار ورزشی من هم تو مغازه نپوشیدم وقتی آمدم خونه دیدم این خیلی باریک من هم دیگه پس ندادم یک بار باهاش رفتم مدرسه بچه ها مسخرم کردن من هم دیگه نبردم همین باعث شد اون ثلث
سلام به همگی خسته نباشین❤️❤️❤️
دوستان راستش برای قسمت جديد ان سوی شب میخواستم نظرتون رو بدونم 
فردا پنجشنبه و من طبیعتا تعطیلم میتونم تا فردا کلی بنویسم و یه قسمت طولانی در بیارم
چون وقتم کاملا ازاده. 
و یا میتونم امشب به اندازه قسمتای دیگه بنویسم براتون بزارم????
چون خیلیا گفتین زود بزارم و باز عده ای درخواست داشتن که بیشتر بنویسم واسه همین دوست داشتم نظر شما هم بدونم????????????
 
 
بر اساس رای شما فردا یه قسمت طولانی میزارم❤️
تاریخ ها رو خیلی دوست دارمامروز تولد بابا احمد بود ۲۱ آذر ماهاز اول آذر چشمم به این روز بود اما دیشب اونقدر حالم بد بود و تپش قلب شدید داشتم که قلبم داشت می اومد تو دهنم و میدونستم فقط حرف زدن با دوستی جان آرومم میکنه اما فکر کردم اون اگر دلتنگ من بود یا نگرانم حتما تو تایم استراحت ش وقتی يادم بود، حتی الان، بهم پیام میداد .پس گفتم مزاحمش نشم.و با خواب اجباری شب رو تموم کردم و يادم رفته بود امروز تولد بابا احمد هست
برام پیام اومد که برم دادگاه رفتم نظریه کارشناسی رو بهم نشون دادند که توش نوشته بود امضاها مطابقت دارهدرضمن فهمیدم ادم کلک زده موتور ماشین نسوخته ماشین رو فروخته خیلی بی شرمه فکر کرده خرم  چون ادرس ماشین رو نمیدونم کاری نمیتونم بکنم انشالله پلیس راهور بگیرتش رفتم واحد معاضدت گفت مشخصات خریدار رو گیر بیار وبرو شکایت از شوهر برای فرار از دین ومن دستم به جایی بند نیست فعلا کاری به ثبت اسناد ندارم تا ببینم نتیجه دادگاه طلاق به کجا میرسهو
های☆می دونین که این اخر فصل ۱^♡◇♧~\من قرار فصل ۲و۳ هم بزارم #٪*
اما قرار بازبونای دیگه بزارم مثل ((₩فرانسوی ایتالیایی ژاپنی چینی و.)))و هم قرار انگیلیسیم.گندم دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
های دوستان❤می دونین که این فصل اخر ۱.من قرار فصل ۲ و ۳ هم بزارم و قرار با زبونای دیگه بزارم مثل(فرانسوی ایتالیایی مکزیکی ژاپنی چینی و)
وهم قرار دو زبون .زوفا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
برام پیام اومد که برم دادگاه رفتم نظریه کارشناسی رو بهم نشون دادند که توش نوشته بود امضاها مطابقت دارهدرضمن فهمیدم ادم کلک زده موتور ماشین نسوخته ماشین رو فروخته خیلی بی شرمه فکر کرده خرم  چون ادرس ماشین رو نمیدونم کاری نمیتونم بکنم انشالله پلیس راهور بگیرتش رفتم واحد معاضدت گفت مشخصات خریدار رو گیر بیار وبرو شکایت از شوهر برای فرار از دین ومن دستم به جایی بند نیست فعلا کاری به ثبت اسناد ندارم تا ببینم نتیجه دادگاه طلاق به کجا میرسهو
وایییی اینجا خیلی کیوت و هاته❤راستی تولدش بود همین یه چند روز پیش بیبممممم❤❤❤❤❤❤❤❤ نتونستم پستی دربارش بزارم))'؛ يادم بودا ولیيادم رف|؛ ولی بازم تول.ماکان دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
سلام روزتون شنگول منگولاز صبح که اومدم ميخوام پست بزارم نمیدونم اشکال از نت هست یا بلاگ اسکایخلاصه که از صبح هیچ جوره نه نظرات را میتونستم تایید کنم و نه میتونستم چیزی بنویسمحتی به دوستام هم نتونستم سر بزنمیه لحظه یکی دو تا از وبلاگها باز شد برامولی بعدش دیگه هیچ جوره راه نیومد. خلاصه که ببخشید دیر کردمامروز شیطون رفته بود تو جلدم و بدجور دلم میخواست یه شیطنتی بکنم. هنوزم به نظرم خیلی کیف داشت. ولی .گاهی وقتا یک کم شیطنت بد نیست ، ولی .ص
دفترچه کنکور اومده 24 بهمن اومد خونه خواهر بودم یه هو يادم اومد همین حوالی بايد دفترچه اومده باشه پریدم رو گوشی و زنگ زدم به دختر خاله م که پشت کنکوریه و گفتم شکیبا دفترچه اومده ? با یه حالت خنثی گفت اره !!!میخواستم بهش بگم خوبه اینقد تاکیید کردم تا اومد خبرم کن و بی خبرم گذاشتی ،اما نگفتم گفتم الان چيکار کنم?گفت برو کافی نت گفتم من که پیش ندارم ،مدرک چی میخواد ?گف هیچی همچنان خنثی !!!میخواستم از پشت خط بزنم تو دهنش اما اینم نکرد
نمی دونم کی قراره دست از سر زندگیمون ورداره.تا کی قراره فکرم همش مشغولش شه.چرا نمیذاره تموم شه.مثلا قول داد راحتم بذاره قول داد حداقل تا تابستون راحتم بذاره ولی باز.از اول ماه رمضون تا حالا فقط یه بار افطاری رفتیم خونه بابا جون اینا.باباجون اینام خیلی شا کی ان از بابا سر همین.ولی بابا یه هفته ست افطارا خونه ام نمیادسرش خیلی شلوغه.امروز از مدرسه که برگشتم دیدم از خونه بابا جون اینا زنگ زدن،زنگ زدم خونشونباباجون گفت امشب هرجور شده ب
لایک و دنبال کنید که می خوام از بازی های موبایل بزارم و از بازی های pc شاید از ماین کرافت یا جی تی ای وی هم بزارم اما هنوز برنامه ای برای فیلم گرفتن از صفه p.تندیس دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
بچه من متسفم ولی نمیتونم ویدیو اسلایم بزارم دلیلش هم داخل ویدیو کاملا روشنه اما شاید بعد ی مدت طولانی بتونم براتون بزارم آجی های من خیلی دوستتون دارم ولی بای.یافا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
فکنم دیگه با روحیه من اشنا شدین که چقدر عاشق بارونم و هوای بارونی.الان هوا اونجوریه ،.بارون تنددد و رعد و برق.کاش میشد مثل استوری اینستا باهاتون به اشتراک بزارم.از اون باروناس که خیلی سرعت دارهشدییییدتو اینستا استوری نذاشتم و تمایلی هم ندارم بذارم ولی اینجا فرق داره .اینجا رو یه جورِ دیگه دوست دارم. 
سلام. روز به خیر. خوبین؟الان ساعت یک ربع به 11
روز دوشنبه، 29 بهمنه. تولد دوست شفیق قدیمیمه. ولی الان اون سر دنیاست و چند ماهی
هست ازش بی خبرم. من سر کار پشت میزم نشستم، تازه چای و اسنیکرزمو خوردم! پ شدیدم
و به خودم اجازه دادم کلی شکلات بخورم تا شب. مامان قبل از 9 زنگ زد،
گفت شانس آوردین من الان زنده ام. کپ کردم. واسم تعریف کرد که صبح که بیدار شده،
اول میخواسته بره سمت کتری و چای بذاره که گفته بذار قبلش پرده ها رو بدم کنار.
میره سمت پرده ها که یهو کابین
اومید وارم خوشتون اومده باشد و بعدن گیم پلی بازی رو میزارم فعلان می خوام از کارتون بزارم و اگر خواستین بیگن از چه کارتونی بزارم حتما میزارم و لایک نظر فراموش.خزان دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
خوب شب سال نو در اثر پرو کردن یه دامن تنگ ، دچار خونریزی مجدد فیبرومها شدم. در طول تعطیلات درگیرش بودم. همکلاسی هم از روز اول گلو درد داشت. کم کم تبدیل شد به سرفه های خشک و بعد سرفه ها با صدای عجیبی که من احتمال عفونت و التهاب ریه ها رو می دادم.قبلا دکتر رفته بودیم و دارویی داده بود که با داروی قلب کپل جونم تداخل داشت و نبايد اون دارو رو میخورد.‌دیشب بعد از شام کم کم سرفه های همکلاسی اونقدر زیاد شد که نمیتونست راحت نفس بکشه. شب به زور بردمش درم
باز مدتیه ننوشتم.يادم نیست همشو.چند هفته س داریم تحریر کار می کنیم. اولش خیلی برام سخت بود اما کم کم دارم راه میفتم.هفته پیش وقتی رفتم تو کلاس حس کردم حالش خیلی خوب نیست. نه اینکه چیزی بگه یا کاری بکنه ولی حس کردم خوب نیست. بین خوندن و درس دادن یهو بی مقدمه ازش پرسیدم شما خوبید؟ با تعجب گفت اره چطور مگه؟ گفتم نه خوب نیستید. با خنده گفت به خاطر قیافه کر و کثیفم میگی؟ گفتم نه حس می کنم فقط.  این شد که شروع کرد حرف زدن که چند روزیه حال خوبی
سلام سلام. صبح به خیر. این هفته رو مود پست گذاشتنم ها ;)بنده دیروز ساعت 5 وقت مشاوره داشتم. از 4.5 که سوار ماشین شدم و یه قدم راه رو میخواستم برم، انقدر تو ترافیک موندم که 5:20 رسیدم! خدا رو شکر همکاری کرد و تا 6 گپ زدیم. به جای 45 دقیقه، 40 دقیقه شد. خانم دکتر ازم خواست تمرینات مایندفول بودن رو انجام بدم. در لحظه حضور داشته باشم. میدونید من همیشه تو آینده ام. آینده نزدیک البته. یعنی همش فکر می کنم الان که این کار تموم شد، کار بعدی چی باشه؟ کدوم رو به ترتیب
صبح ساعت ساعت  هفت ریحانه صدام زد . نمیفهمیدم داره چی میگه . بهش گفتم ساعت هفته . وقتی خواستی بری بیدارم کن . خوابیدم . 7:45 بیدار شدم . فقط پنج دقیقه وقت داشتم . موقع سوار شدن سرویس یکی گفت قشنگ مشخصه الان از خواب بیدار شدی . برگشتم نگاش کردم . قیافه اش مهربون بود . حس میکردم خیلی داغونم . لب هام از آ د دیشب هنوز چرب‌ بود . توی کیفم دنبال آینه میگشتم اما پیدا نکردم . رسیدن سرویس ما با سرویس پسرا تداخل کرد . توی اون جمعیت . سریع رفتم توی سرویس بهداشتی .
روی بالکن خونه مون کنار یکی از رخت آویزها که جمع بوده زنبور عسل اومده و کندو درست کردن!!!من رفتم لباس پهن کنم دیدم زنبور اومد یهو!!! گفتم خدایا الان که چیزی نبود. چی شد؟ یهو چشمم خورد به کندو و سریع پریدم داخل و در رو بستم. گفتم زنبور نیاد داخل که بچه هم داریم داستان میشه.اول تصمیم گرفتیم به اتش نشانی بگیم بیان و بردارن. چند روز پیش سر راهمون رفتیم از اتش نشانی پرسیدیم که چيکار میکنن واسه این موضوع؟روششون خیلی اخلاقی و انسانی نبود. توی فکر بودیم ک
 قرار بوده جدی و مرتب بنویسم، الان دیدم دقیقا بیست روزه  که هیچی ننوشتم. جدی نوشتن سخته و من همینطوری و الکی! از روزمره گی ها نوشتن رو ترجیح می دم که اونم دیگه امکانش نیست. چه حیف! خیلی اتفاقی و نمی دونم چطوری، یک کانال پیدا کردم که در رابطه با قانون جذب. یه آقایی که نمیشناسم، اونجا صحبت می کنه و دوره هاش رو می فروشه. اینها مهم نیست. مهم اینه که هر وقت یک فایل صوتی اش رو باز می کنم، حتی قدیمی ها رو، داره جواب یک فکر، سئوال یا مسئله من رو می د
سلام دوستان این ویدیو رو حتما با هدفون یا هندسفری گوش بدید چون ممکنه صدام کم باشه یا کم بیاد
اگه میخواین بازم بزارم و بخش دومشو هم بزارم حتما تو کامنتا بگی.شیده کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
مامان خونه ش.رلی هستن و بابا رفتن اونجا.بدو بدو لباس عوض کردم و ی چایی نیمه یخ خوردم و پریدم روی تراس بزرگه.کلی ٱشغال جمع شده بود.ریختم بیرون و تماس گرفتم نگهبان بیاد ببره که گفت تا عصر نیست:/هیچی دیگه بردم داخل پله های اضطراری قسمت آتش نشانی تا عصر ببره.هنوز تراس کار داره.نزدیک ۱۱۰-۱۲۰ عدد گلدون هست که ی زمانی همه اشون سبز بود .اما الان زیر ۳۰ عدد سرسبزه و بقیه یا خشک شده یا جون ندارن.ميخوام همه ارو جمع کنم.فقط ۱۰-۲۰ گلدون بزارم.اما بايد اول اون
قلبم از دیشب سنگینه.نتونستم راحت بخوابم تا صبح به دوستم فکر می کردم.مادرش رو قبل عید از دست داد و هنوز نتونسته با غمش کنار بیاد.دیروز غروب یه سری کار داشتم اسنپ گرفتم و با سام رفتیم انجام دادم. بعد رفتم خونه پدر شوهرم سام دل تنگ عموش بود.خلاصه سامو گذاشتم اومدم بیرون یه دوری بزنم یهو یاد فاطی افتادم.زنگ زدم بهش برم دیدنش گفت خونس اما اسباب کشی کرده. آدرس گرفتم و نه شب  اونجا بودم تا ۱۰:۱۵موهاش رو کوتاه کوتاه کرده بود.حال و روزش زار بود.یه کلام
لایک و نظر برای این ویدیو فراموش نشه .هر کس هر چیزی که میخواد بگه بزارم . داخل نظرات بگین.در نهایت رای به هر کدوم از این هایی که میگم بیشتر رسید همون رو میزا.دلبر دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
خوشبختانه دارو خریدم!چه اسفناک بود وضعم امروزبا حال خراب و تنگی نفس رفتم پیش دکتر و التماسش گردم برام دارو بنویسه تا زودتر برم یه شهر دیگه و بخرم حالم خوب نبود.واقعا داشتم می مردمخدارو شکر الان دارو دارمیه سری احساسات وجود دارن که بايد کنترل شده و محدود باقی بمونن.احساساتی مثل تنفر،دوس داشتن،حسادت،رنج،اندوه و عصبانیتدر حال حاضر الان که سر کارم دارم با همشون دست و پنجه نرم می کنم   روحم فرسوده شده و آسیب دیده و نیاز دارم برای مدت
کلاس زبان داشتم دیروز، اولین جلسه ازترم جديد.  ساعت 6 کلاس شروع میشد. خواب هم مونده بودم بدو بدو آماده شدم رفتم کلاساصلا يادم نیست سر و وضعم چطوری بود چون عجله ای اماده شده بودم موهامم همینجوری هول هولی بسته بودمماشین رو هم بدو بدو پاک کردم و رفتم کلاسبعد یه ساعت پیش اس ام اس اومده از پلی.س امنی.ت اخ.لاقی:| که تخلف کد 15 ساعت 17:56 و فلان جا توی ماشین رخ داده و ظرف یک ماه به فلان آدرس مراجعه کنید وگرنه ماشین توقیف میشه:| حالا من اصلا چیزی يادم نمیاد
بسم اللهاین یادداشت رو برای این می نویسم که این روزها يادم نره. این حس نابی که تو دلمه و برام خوشحالی بی حد و غم بی حد همراه خودش آورده. حالا که مثل ابر بهارم. بی دلیل همه جا میزنم زیر گریه. سر کار، تو کتابخونه، تو خیابون تو دانشگاه. همه جا. این یادداشت رو برای این می نویسم که يادم بمونه چقدر حالم خوب بود این روزها و چقدر و قوی بودم. چقدر جرات پیدا کردم برای کارهایی که اگر این حس تو دلم نبود هرگز سمتشون نمی رفتم. چقدر به من حس پرواز داد این حس. يادم
شوهر اصفهانی؟؟؟؟؟این مصیبت جديدو کجای دلم بزارمخدایا شوخیت گرفته؟الان این اتفاق به نظر خودت خوشاینده؟این سفر اخری که به اصفهان داشتم کلا پر از پیامد بد بوده امشب  فامیل اصفهانینون اومده پیغام اورده از سمت همسایشون که قراره بیان خاستگاریمن چ کنم حالا .چرا هی میشینن تعریفو تمجید اخهاصلا چه حکمتی تو این کارای خدا هست وقتی من عاشق اصفهان بودم هیچ راهی جلوم نزاشت درارو بست الان که متنفرم از این شهر تمام راها انگار به اون  ش
آروم و قرار ندارم. اون آزمون لعنتی روُ زودتر تفسیرش کن (خطاب به خانوم آزمونگیر)!!! خیلی کنجکاوم ببینم پروفایلم چه جوری میشه. پروفایل قبلیموُ يادم نیست. فکر کنم فایلشوُ از هم اتاقیم گرفته بودم. البته در هر صورت الان دیگه ندارمش، چون اطلاعات درایو سی لپتاپم پرید. تا جایی که يادمه سطح روان رنجوریم نسبتن بالا بود.      پنج شنبه جواب آزمایشم آماده شد. زده رفرنس ولیو برا فری تستوسترون 0.1 تا 2.85، و برا من 0.878 ئه. من آزمایشوُ روز سوم داد
بعد از این همه عمر امروز رفتم موهام کوتاه کردم . البته چند سالیه میرفتم برام خوردش میکرد . اما این بار تصمیم گرفتم کوتااااه کنم . تصمیم راحتی نبود و البته مامانم مخالف . ولی من اهمیت ندادم و به خودم گفتم برو یه کار متفاوت انجام بده . برو و یه حال متفاوت تجربه کن . امروز رفتم و مدل مملی کوتاه کردم . و خیلی حس خوبی گرفتم و خودم رو که تو آینه نگاه کردم چقدر عوض شده بودم و متفاوت . چقدر تو روتین گیر کردم این همه عمر ولی الان دارم کم کم سعی میکنم یه چیزایی
پنجمین شدم اگه باور نداری بپرس چکارکنمآپارات حذف نکن جون مادرت ترو خدایه نفر اومد ب من گفت سومین باش ولی من الان رفتم پنجمین شدم الان گفتن سومین باتشکر فراواندریا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
-خوب بنده به سلامتی دو روز دیگه راهی وطن هستم. هوراااااااا -متوجه شدم بنده و ماه رمضان همزمان قراره نزول اجلال کنیم. الان جواب بنده که چهار کیلو فقط برای این کم کردم که در ایران بخورم رو کی می‌ده ؟ الان این چلوکبابی ها و فالوده های من براشون نقشه داشتم چی میشن؟ - به دوستام گفتم چی لازم دارین بیارم لیست لوازم آرایشی  و ویتامین پوست و مو دادن. یک سری آن لاین سفارش دادم و بقیه رو هم رفتم فروشگاه خریدم. الان حس بیوتی بلاگری دارم . در ضمن متوج
پدر پاندا سکته کرد و نمیدونم زنده بودنش رو  به حساب بخت و اقبال بذارم یا معجزه خدا .روزای خوبی رو نگذروندیم،پاندا خوب نمیخوابه و حرف نمیزنه انگار خودشم نمیدونه چشه میگه عصبیم.ولی من میدونم دل نگران باباشه من میدونم هر بار که دکتر باباش رو میبینه چقدر کلافه تر و عصبی تر شده،من بايد تو این موقعیت چی بگم؟ سعی میکنم بذارم تو خودش باشه بهش میگم خودتو رها کن ولی دلم میگیره ازینکه روزامون اینطوری میگذره .دیشب رفتم دکتر بهم ماما قبلش خلاصه شرح
تو همین لحظه ها، یه چیزی رو فهمیدم. این که هروقت به حرف دلم عمل کردم ضرر کردم.مثلا داشتم درس میخوندم دلم قهوه خواست ، نتونستم خیلی مقاومت کنم و خوردم ،ببین خوردن قهوه برام ضرری نداره یعنی منع پزشکی ندارم و هیچ مشکل دیگه ای هم نداره فقط ميخوام بگم نبايد دلم هررروقت هرررچی خواست بهش بگم چشم.نميخوام بگم همشم بايد منطقی بود .فعلا فهمیدم که آدم بايد به حرف قلبش گوش کنه .حالا چه جوری ؟ چه جوری بهش گوش کنیم؟ چه جوری صداشو بفهمیم؟؟هنوز دقیق نف
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها