محل تبلیغات شما

نتایج جستجو برای عبارت :

بند اومدن باد شدید

و اما بلخره. روز اخر هم رسید . دیروز دانشگاه هی جلوی گریه ملت رو گرفتم. اخرشم دوستام تا دم ماشینی که سوارش میشدم باهام اومدن و هی بغضاشونو غورت دادن و هی مسخرشون کردم که گریه میکنن:) تهشم خدافظی کردم و رفتم:)شبشم پسرعمم و خانومش که خیلی با هم دوستیم اومدن. اومدن دور هم بودیم:) حالا امروز من موندم و ساک نیمه جمع شده ای:) باید پاشم از جام ساکمو تموم کنم و یه دوشی بگیرم و ازین چیزا اخ اخ کلیم باید به ملت زنگ بزنم خدافظی کنمامیدوارم تیکه
خدایااااااا بیا منو بخوووور. واقعا نمیفهمم این ابله ها چطوری حساب میکنن و چطوری فکر میکنن که از ترس سیل اومدن تو خونه ما قایم شدن. واقعا که مرد ترسو آفت زندگیه. حالا فردا همشون میگن ما میدونستیم که آب بالا نمیاد. آره ارواح عمت میدونستی و داشتی خودتو خیس میکردی.اون وقت این ابله ها پست اجرایی دارن و حقوق بالا و من.فردین و مادر شوهرم از ترس اومدن خونه ما. خدایا اینا دیگه چه احمق هایین؟
دیشب خواب عجیبی میدیدم.انگار تازه مادری بودم که میخواست برا اولین بار به بچه اش شیر بده، اما نمیتونست!یادمه به بابای بچه گفتن بیاد پیشم و کمکم کنه!!!دیدین مادرهایی رو که شیرشون رو میدوشن و میریزن تو شیشه؟همونطوری میخواستم  به محض اینکه شیر شروع به اومدن کرد بذارمش دهن بچه.با درد خیلی زیادی مایع سفید رنگ خیلیییی  خیلی غلیظی از س هام شروع کرد بیرون اومدن.انقدر زیاد بود که حالا مگه تموم میشد!!!امیدوارم تعبیر خوبی داشته باشه
منم با این خو
دانلود مداحی نریمان پناهی پناه بر خدا عده ای با بغض حیدر اومدن
 
برای دانلود کلیک کنید
 
متن شعر مداحیپناه بر خدا عده ای با بغض حیدر اومدنپناه بر خدا برای کشتن مادر اومدن≠♫پناه بر خدا چقدر این معرکه قاتل داره≠♫پناه بر خدا مدینه چقدر ارازل داره≠♫کوثر داره میسوزه پیکر داره میسوزه≠♫پیش چشم بچه هاش مادر داره میسوزه≠♫مادر مادر ای مادرمادر مادر ای مادرمادر مادر ای مادرمادر مادر ای مادرپناه بر خدا دسته هیزم به دستا اومدن≠♫پناه
این ایرانیای اینجا خیلی وقتا خیلی کسخلن، مثلا دارن خودشونو جر میدن که ماه رمضونه حتما عکس غذا بذارن، مرد تو پنجاه سالته، اینجا به دنیا اومدی، چقدر ممکنه کسخل باشی؟ واقعا آدم میمونه از کاراشون. یا مثلا معتقدن ایرانی جدید بیاد، نباید راهش بدن یا جنگ شه کلا  نمیفهمم.اجازه بدین من جینمو بخورم با اووکادو تست ببینم چه خاکی بر سرم میتونم بکنم و تا میتونم از ایرانی های اینجا دوری کنم چون به قول دوستم اینا با خر اومدن و غیرقانونی اومدن بعد الان
نشستم زل زدم به شبکه خبر و هرچی راجع به هوا زیرنویس میکنه میخونم و میبلعم و حرص میخورم و ناراحت میشم. راستش الان بهونه های ناراحتیم زیاده.نوه عمم یه پسر دو ساله بانمکه که تازه از استرالیا اومدن که مثلا یکم اینجا باشن عید رو. پسر عمم نیومده بود و مامان این پسر بچه با داداشش اومده بودن. هی میگفتن مریضه حال نداره سرما خورده. بعد دیدن خوب نمیشه با م دکتر انتی بیوتیک دادن. بعد دیدن با این انتی بیوتیکه خوب نمیشه یکی دیگه دادن. حال
 
,دانلود ریمیکس عروس نازنینم
,دانلود ریمیکس لیلی و مجنون اومدن شیرین و فرهاد اومدن ریمیکس
,دانلود ریمیکس گل عروس عارف ریمیکس
,دانلود ریمیکس عروسی عارف و گوگوش
,دانلود ریمیکس لیلی و مجنون اومدن شیرین و فرهاد اومدن
,دانلود ریمیکس بی کلام لیلی و مجنون اومدن
,دانلود ریمیکس ورود عروس و داماد به تالار
,دانلود ریمیکس لیلی و مجنون شیرین و فرهاد
 نایس موزیک
لطفا اونایی که در مورد اومدن به آلمان و زندگی در آلمان تحقیق کردن و کانال های مفید پیدا کرده ان، این کانال ها رو به من معرفی کنن.می خوام ببینم اگه واقعا لازمه، یه کانال بزنم برای به اشتراک گذاشتن اطلاعاتی که دارم. چون الان تعداد وبلاگ خونا خیلی کمه و فکر می کنم شاید زدن یه کانال بتونه به کسایی که میخوان بیان یا تازه اومدن کمک کنه. با این وجود، اگر از قبل همچین کانال هایی هستن که جامعن و همه چیز رو توضیح دادن که چقدر خوب ، منم میرم می خونم و لذ
, دانلود Remix یه دختر دارم شاه نداره دیجی سونامی, دانلود آهنگ یه دختر دارم شاه نداره با لینک مستقیم, آهنگ یه دختر دارم شاه نداره Remix دی جی سونامی, آهنگ یه دختر دارم شاه نداره با ارگ, یه دختر دارم شاه نداره رقص, رقص با اهنگ یه دختر دارم شاه نداره, دانلود موزیک ویدیو یه دختر دارم شاه نداره, دانلود کلیپ یه دختر دارم شاه نداره حسن شماعی زاده, Remix اهنگ واسه دختر شما خواستگارای اومدن
درخواستی ریمیکس
تازگی ها کیک بوکسینگ شروع کردم و میتونم بگم عاشقش شدم احساس میکنم به رو فرم اومدن بدنمم بیشتر کمک کرده تقریبا هیکلم همونی شد که همیشه میخواستم امروز تو استخر چندین نفر هی اومدن ازم پرسیدن مربیم و چه کار میکنم شکمم کاملا تیکه تیکه شده ولی خب چون خودم دوست نداشتم سیکس پک باشه فقط رو ابز کار کردم واسه همینم کاملا ۶ تیکه نیست مربی شنایی هم که اونجا بود تو رختکن اومد سراغم و پرسید اگر مربیم شمارم بهش بدم  ولی خب من مربی نیستم صرفا برای خودم‌تمر
کاش زودتر حرف میزدم. چقدر راحت ترم.خانواده همسر امشب باهاش اومدن. خودش گفت با اصرار من اومدن. هرچند نمیدونم چرا با اصرار اومدن وقتی همیشه دوست دارن بیان.همسر دیشب گفته بود بعد فوتبال میریم بیرون. چون من دو روز خونه بودم. ولی خب باختیم.بااینحال رفتیم. چون شام نداشتیم. امروز مادرش رفته بود دکتر سنتی. حجامت نکرده بود و جاش کلی داروی گیاهی دادا گفته ۲۰ روز دیگه بیا برای حجامت. برای خواهرشم چیزایی نوشته. رفتیم اونارو از عطاری گرفتن. بماند که خواه
سلام یه عالمه حرف دارم و تعریف کردنی اما نمیدونم چرا نمی نوشتم از پنجشنبه ای که به قول بابا روز نگار بود و کلا بابا کلییییی چیز میز خرید برام اخرشم تو رستوران محبوبم شام خوردیم از جمعه ای که شام خونه مادرشوهر بودیم از امروزی که صبح زود بیدار شدیم با برادر شوهر و جاری رفتیم صبحونه ی خوشمزه و بعدش عکاسی تو پاییز ناهار  و خواب و الانم ک کلاس! بعله درست شنیدید کلاس ! مدیر جان کلا اعتقادی ب تعطیل کردن نداره ٥ نفر غایبن و ٣
هفت و نیم شب به سختی از تختم اومدم بیرون و در کمال تعجب و خوشبختی دیدم خواهرک آشپزخونه رو جمع و جور کرده و حتی یک ظرف سوپ هم روی گاز درحال قل زدنه:)+ صبح درحال مرگ روی صندلی طوری نشسته بودم که یک پام بدون کفش بالا بود، پای دیگرم آویزون و سرمو به دستم و تخت کناری تکیه داده بودم. در برقی باز شد و چند خانم و آقا وارد شدند. خانم موقری که جلوتر بود با لبخند بهم نگاه کرد که برم به استقبالشون. اما منم فقط از همونجا بهش لبخند زدم و منتظر شدم دیگران تحویلشون
هفت و نیم شب به سختی از تختم اومدم بیرون و در کمال تعجب و خوشبختی دیدم خواهرک آشپزخونه رو جمع و جور کرده و حتی یک ظرف سوپ هم روی گاز درحال قل زدنه:)+ صبح درحال مرگ روی صندلی طوری نشسته بودم که یک پام بدون کفش بالا بود، پای دیگرم آویزون و سرمو به دستم و تخت کناری تکیه داده بودم. در برقی باز شد و چند خانم و آقا وارد شدند. خانم موقری که جلوتر بود با لبخند بهم نگاه کرد که برم به استقبالشون. اما منم فقط از همونجا بهش لبخند زدم و منتظر شدم دیگران بیان و تح
هیچ وقت همینجوری وسط دانشکده واینسید، یهو دونفر میان سوالای عجیب غریب میپرسن. بابا خودمون میریم آموزش، میریم پیش مدیر گروه، استاد راهنما و. تهش هم به جواب نمیرسیم.+ولی اولش خیلی خوب بود. اومدن پرسیدن شما سال بالایی هستید؟ 
فردا مرخصی ده روزه تمام میشه و دوباره روز از نو و روزی از نو. پنجشنبه هفته پیش زهره گفت با پسرم میان پیشم واسه ناهار. خیلی دیر اومدن ولی بهرحال خوشحالم کردن. کادو تولدم رو آورده بود که مثل همیشه بسیار خوش سلیقه بود. بعدش هم مهمون عزیز اومد و تا شب با هم بودیم. با اینکه حالم بد بود اما خیلی خوش گذشت در کنارشون. جمعه برگشتم خونه و شنبه عصر پرواز کردم به سوی عاطفه جان. هر روز یه حال اساسی و حسابی سنگ تمام گذاشت تو پذیرایی. خیلی خوب بود و واقعا خوش گذش
قدیما که همه با کامپیوتر می‌اومدن وبگردی، تبلیغات سرویس‌های وبلاگ (گوشه‌ی سمت چپ و بالای هر وبلاگ) زیاد مشکلی تو خوندن محتوا ایجاد نمی‌کرد. اما امروزه که وبگردی با موبایل همه‌گیر شده؛ هم اون تبلیغ روی محتوای وبلاگ می‌افته [البته اگه قالب وبلاگ ریسپانسیو طراحی شده باشه!]، هم زدن اون کوچیک برای بستن تبلیغ خیلی سخت شده.در اینجا من برای بستن تبلیغ یک کدی با جاوا اسکریپت نوشتم و زیر قسمت تبلیغ سرویس دهنده‌ی وبلاگ (در اینجا بلاگ‌اسکای)
قدیما که همه با کامپیوتر می‌اومدن وبگردی، تبلیغات سرویس‌های وبلاگ (گوشه‌ی سمت چپ و بالای هر وبلاگ) زیاد مشکلی تو خوندن محتوا ایجاد نمی‌کرد. اما امروزه که وبگردی با موبایل همه‌گیر شده؛ هم اون تبلیغ روی محتوای وبلاگ می‌افته [البته اگه قالب وبلاگ ریسپانسیو طراحی شده باشه!]، هم زدن اون کوچیک برای بستن تبلیغ خیلی سخت شده.در اینجا من برای بستن تبلیغ یک کدی با جاوا اسکریپت نوشتم و زیر قسمت تبلیغ سرویس دهنده‌ی وبلاگ (در اینجا بلاگ‌اسکای)
فعلا همه چی خوبه خدا رو شکر. مادرشوهر و دیو اومدن خونمون عید دیدنی. من هیچ کدومو نرفتم. خخخخخهفته پیش جمعه رفتیم اونجا که خدا رو شکر دوتاشون نبودن. من و جاری هم کنار هم گرم گرفتیم. ایشالا این هفته هم نمیرم و میرم خونه مامان خودم.واقعا خدا بهترین مکرکنندگانه. همه چی به نفع ما تموم شد
زندگی از نظر :زندگی یک لذت یا غم طولانیه که تجربه میشهزندگی یک زمان محدود برای لذت بردنهگاهی وقتا زندگی روی بدشو نشون میده راحت باشیم باش ، ممکنه مرگ عزیزان باشه ، ولی سعی کن به جز چند روز ناراحت نباشی، بشنوید اینو من خودم تو سیزدهم عید امسال پدر بزرگ رو از دست دادم، ولی روز چهلمش نتونستم برم و بدون اطلاع از اینکه چهلم داره رفتم مراسم تولد دوستانم، و این نمی دونید چقدر برام ناراحت کننده بود. یکی دو ماه بعد عموم مرد ، عمویی که با وجود کم دیدنش د
الان که ساعت از پنج رد ورده ، چند تا مریض کسشر اومد .کاملا مشخصه مهمونیاشونو رفتن ، حال و هول کردن ، دیدن حوصلشون سر رفته اومدن اینجا !خب مرض :/ این تختای بیمارستان اگه الکی پر بشه تخت به اون بدبختی که واقعا بدحاله نمیرسه و شما باعث و بانی یه اتفاق بد یا مرگ یا اختلال در رون درمان یه مادرمرده ی دیگه میشید .میفهمید پیازی ها ؟!
توی این لحظه "بیست سال و سه روز" سن دارم.ینی توی "سومین روز دهه ی سوم زندگیم" به سر میبرم.الان "اولین سالگرد فوکوشیمای زندگیم" هستش.وبه روایتی "یک روز قبل اولین سالگرد یکی از تجربه های مضحک دهه ی دوم زندگیم"امروز بیست و پنج اردیبهشت سال نود و هشته! :)))و چقد اون دغدغه ها دور شدن.!خیلی دور.فراموشی یا به قولی ساده شدن مشکلات با گذشتن زمان.اتفاق شیرینیه ولی دلتنگی تلخی که با خودش داره، این شیرینی رو خنثی میکنه.درست مثل خور
عروسی بدون ناراحتی های مرسوم برگزار شد. اما کیفیتش بد بود و خیلی حرص خوردیم.سر فرصت تعریف می کنم.این وسط منم‌ماجراهای خودمو داشتم.و یه چیز تلخ فهمیدم و اونم تبعیض زیاد بین دختر و پسره.چند برابر من به برادرم کادو دادن که ربطی به تورم نداره.خیلی ناراحت شدم. نکنید اینجوری. دختر رو سرشکسته و خفیف نکنید. خانواده من یک بار از عروسی من، از تالار و پذیرایی و غذا تعریف نکردن. و مراسم برادرم همه ایناش افتضاح بود. همه کلی حرص خوردن و شرمنده شدن. آخرش
شب قدر قبلی صداشون بالا نمی اومد، انگار نه انگار خبری بود. ساعت یک خاموش کردن رفتن. حالا امشب از شبکه استان اومدن فیلم بگیرن، هر هشت تا بلندگوی تو خیابونشون روشنه و قیژژژژژ قیژژژژژ قیژژژژ صدای جر خوردن شون میاد که چیه؟ قراره فیلمشون پخش شه.وقتی میگم قوم ریا و تزویرن منظورم همینه.
+می خوام بگم براتون ااز یه اتفاق!اینم ازون قراره که رفیقم رفته شهرستان، کسی نبود تو آزمایشگاه بعد 5 شنبه ظهر حدودای ساعت 3 من رفتم آزمایشگاه تا تست بزنم، از زیر در دیدم چراغ روشنه، پس گفتم حتما یکی دیگه توعهدر زدم برم تو، دیدم قفلهگفتم خب پس حتما رفته و میادکلید انداختم و چرخوندم، دیدم باز نمیشه :/هر چی تلاش میکردم باز نمیشد.اینم بگم که کلید پشت در باشه قفلش باز نمیشهاعصابم خورد شده بود، که یکی توعه و درو باز نمی کنهبعد در زدم و دیدم یه سایه
سال ۹۸ هم به همین زودی از راه رسید.انگار همین چند روز پیش بود که از اومدن سال ۹۲ خوشحال بودم اما راستش الان نسبت به سال جدید بی تفاوتم هیچ فرقی برام نداره.امروز یه روز پر رفت امد تو خونه ما بود و هم برای نهار و هم برای شام مهمون داشتیم.یه روز شلوغ،پرسرصدا و زودگذر.برای اولین بار بود که یه همچین روزی رو تجربه میکردم چون واقعا روز شلوغی بود.
از شرکتی که اونجا بودم اومدم بیرون می خوام برا استخدامی اینبار قبول بشم وسعیمو میکنم.خیلی برا اومدن دفترچه صبر کردم ولی متاسفانه وقتی اومد فقط یک نفر میخواستن.ثبت نام کردم ، آزمونش 15 تیرماه 1397 باید قبول بشم.راستش اول که یه نفر میخواستن خیلی ناامید شدم.ولی میخونم تا قبول بشم.خدایا کمکم کن
خداحافظ 97 و سلام 98 سال 97 برای من با اومدن دخملی شروع شد . اتفاق های امسال الان زیاد چیزی ازشون تو ذهنم نیست . برنامم برای 97 خرید خونه بود که  محقق نشد . گردش روزگار این طور رقم زد .پارسال این موقع ها تو دلم دخملی بودو روزها و ساعت هارو میشمردم .برای سال 98 برنامه ای ندارم نمیدونم چه برنامه ای بریزم . 
خداحافظ 97 و سلام 98 سال 97 برای من با اومدن دخملی شروع شد . اتفاق های امسال الان زیاد چیزی ازشون تو ذهنم نیست . برنامم برای 97 خرید خونه بود که  محقق نشد . گردش روزگار این طور رقم زد .پارسال این موقع ها تو دلم دخملی بودو روزها و ساعت هارو میشمردم .برای سال 98 برنامه ای ندارم نمیدونم چه برنامه ای بریزم . 
این روزا به چیزای جدیدی پی بردم.انگار قبلا اینارو نمیدیدم و تازه به چشمم اومدن.اون خیلی  شبیه اونی نیست که من فک میکردم عاشقش میشم!این روزا هر چی بهش نگاه میکنم میبینم با تصورات من فرق داره!البته موارد زیادی در مورد اون  هست که برای من جذابه ولی  اگه از دور نگاه کنیم ، امکان نداره که اگه یه روزی تو خیابون از کنارش رد میشدم نظرمو جلب میکرد!
شنیدید میگن لاف در غربت و گ*ز در بازار مسگرها؟ حالا تازه باید ببینید!ایرانیای مقیم خارج از ایران، همه از دم وقتی ایران بودن قاضی و وکیل بودن، مدیر عامل و رئیس بودن، استاد و پرفسور بودن، دکتر و مهندس بودن. پولدار بودن، زمین دار و ملاک بودن، سفیر و وزیر و دبیر بودن، کاتب و ناشر و سردبیر بودن، نقاش و خطاط و موزیسین و هنرمند بودن!اصن شهرستانی تو غربت نداریم، همه از دم بچّه ناف تهران اونم شمالش بودن. همه چی تو ایران داشتن، فقط چون زور تو کتشون نمی‌
یک عدد مو یا کرک توی دستم هست الآن،به اندازه ی سه سانتی متر حدودا،نمی دونم صنعتیه یا طبیعی،و سبکه و تقریبا نامرئی.حالت کرکی و سبکی ش باعث می شه مثل پر بیاد پایین و در هوا معلق بشه.من این رو هی داخل هوا معلق می کنم و پایین اومدنش رو نگاه می کنم.حدودا هر بار سی ثانیه طول می کشه تا برسه کف دست هام.کاش بودید دور هم این مو رو ستایش می کردیم.حدودا به بار پونزدهم شونزدهم که رسیدم و تماشا کردن پایین اومدن کرک مو با پس زمینه چراغ سقف، نهایت کیف و لذت رو به
بالاخره امشب گیرش آوردم.با پسر شیطونش یک ساعت پیش اومدن خونمون.جوجه خواب بود.moserقدیمی آلمانی شو گذاشت رو میز.بهش می گم پس پایه اش کو؟می گه خیلی وقته گم شده.می گم خوبه تو مخالف بودی حالا بی پایه؟ خودم جواب خودم رو می دم و میشینم رو صندلی وسط حموم و اونم  با هر ردی هر هر می خنده.نبکا هستم.یک زشتِ خوشحال.سرم توی تاریکی هم میدرخشه.روحم موقتا آروم گرفته.*یادم باشه صبح وقتی جوجه پا میشه شوک نشه.
بالاخره امشب گیرش آوردم.با پسر شیطونش یک ساعت پیش اومدن خونمون.جوجه خواب بود.moserقدیمی آلمانی شو گذاشت رو میز.بهش می گم پس پایه اش کو؟می گه خیلی وقته گم شده.می گم خوبه تو مخالف بودی حالا بی پایه؟ خودم جواب خودم رو می دم و میشینم رو صندلی وسط حموم و اونم  با هر ردی هر هر می خنده.نبکا هستم.یک زشتِ خوشحال.سرم توی تاریکی هم میدرخشه.روحم موقتا آروم گرفته.*یادم باشه صبح وقتی جوجه پا میشه شوک نشه
وقتی یه جفت از یه نوع جانور رو جایی می‌بینم که نباید باشن، فکر می‌کنم زن و شوهری‌ان که اومدن ماه‌عسل. اصرار دارم موجود نرینه رو بکشم، ولی خب چطور می‌شه فهمید تو اون فرصت کم؟ خودم رو راضی می‌کنم به این که به‌هرحال یکی‌شون همون اول زندگی عزادار اون یکی می‌شه. how very dramatic.
شما رو نمی دونم ولی این روزها شرایط اقتصادی و بالا رفتن قیمت ها خیلی داره بهم فشار میاره. گاهی وقت ها که به صفحه اینستاگرام دوستام نگاه می کنم می گم واقعا مگه میشه ما تو یه شرایط مساوی باشیم؟ یه جوری که انگار کوچکترین تغییری در سبک زندگیشون ایجاد نشده. اونهایی که شاغل هستند و یا خانواده پولداری دارند رو نمی گم، منظورم اونهایی که در شرایط مساوی با من و یا حتی پایین تر هستند. پریروز راجب همین موضوع داشتم با یکی از همکلاسی های قدیمی دانشکده حرف م
حالا تو آخرین ساعات شب و بعد از انجام کلی کار، خونه مون آماده اومدن ماه مهمونی خدا شده. ماهی که وقتی میاد، حجم زیادی از حال های بد رو با خودش می بره و جاش حال خوش رو تو دل می شونه.  چه قدر به این ماه و حال و هوای خاصش و حس های خوبش نیاز دارم و چه قدر به خاطر اومدنش خوشحالم و چه اندازه بهش امیدوار!ماه رمضانتون مبارک رفقا!
دیابت، بیماری ای که برای همه ی ما تقریبا آشناست و میدونیم انواع مختلفی دارهدیابت بارداری  نوعی از این بیماریه که همونطور که از اسمش معلومه مختص دوران بارداری خانم هاست.از اونجایی که بار داری به نوعی  حساس ترین دوره ی زندگی هر خانمی محسوب میشه پس لازمه که در مورد این دوران به نحو احسن اطلاعات داشته باشه. پس تست غربالگری اهمیت ویژه ای پیدا میکنه چون از این طریق دیابت تشخیص داده میشه و خب قاعدتا مهمه که در چه هفته هایی انجام بشه. اما اگر
من هنوز بیدارم .اصلا خوابم نمیاد . کودک درونم خیلی آشفته و بی قرار شده ، دلم میخواد کتکش بزنم وقتی نمیخوابه  . اومدن بنویسم از دختر بودنم.  از سایه تاریک پدرم .تفاوت روز  کوتاه مو هدف ندارم مستقل شدن رفتن شیراز معلق شرایط کاری داداشام شده . و معلوم نیست کی برم . راستش فکر میکردم اون داداشم آمادگی کامل داشته باشه و زود اقدام کنه ، اما متاسفانه گفت فعلا شرایط کاریش ناجوره و باید منتظر بمونم . باعث شد یه بار دیگه
خشکسالی های پیاپی، توفان های سهمگین، سیل های ویران گر، اتش سوزی های مهیب و بالا اومدن سطح آب اقیانوس ها تنها بخش کوچکی از عوارض گرم شدن زمینه
باور ندارید آتش.فرشته دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
اومدن ترامپ زندگی روی زمین رو به شکل بدی به خطر انداخته، بدترین اثر وجود ترامپ دهن کجی به مسائل زیست محیطیه، البته که ترامپ نماینده ی نیمی از مردم امریکاست و نمیشه گفت که خب بره مشکل حل میشه. درد وقتی بیشتر میشه که به این توجه کرد که امریکا قوی ترین کشور زمینه و بروز همچین پدیده هایی توش مثل این میمونه که بزرگ یک قبیله بچه باز شده باشه و همه باید زمان زیادی صبر کنن تا این بره و یک آدم درست جانشین بشه؛ تازه اگه پیدا بشه و بشه درد بدتر اینه که هم
تولد دیشب برگزار شد. الحمدلله خیلی خوب بود. ملاکم این بود که به دخترم خوش بگذره، و همه چی مرتب باشه. که محقق شد. دایی ام هم اومدن. زن داداشم و خواهرم با بادکنک عدد دو رو درست کردن، و به دیوار چسبوندن، باقی تزیین ها رو هم چسبوندن. خامه درست کردن برا تزیین کیک. غذاها هم اینقدر خوشمزه شده بود که خورده شد. عکساشو تو اینستا گذاشتم. کیک رو خانم خانما خودش تزیین کرد. هرچی توت فرنگی گذاشته بودیم چید رو سر پیشی. 
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها