محل تبلیغات شما

نتایج جستجو برای عبارت :

بند اومدن باد شدیدgo

و اما بلخره. روز اخر هم رسید . دیروز دانشگاه هی جلوی گریه ملت رو گرفتم. اخرشم دوستام تا دم ماشینی که سوارش میشدم باهام اومدن و هی بغضاشونو غورت دادن و هی مسخرشون کردم که گریه میکنن:) تهشم خدافظی کردم و رفتم:)شبشم پسرعمم و خانومش که خیلی با هم دوستیم اومدن. اومدن دور هم بودیم:) حالا امروز من موندم و ساک نیمه جمع شده ای:) باید پاشم از جام ساکمو تموم کنم و یه دوشی بگیرم و ازین چیزا اخ اخ کلیم باید به ملت زنگ بزنم خدافظی کنمامیدوارم تیکه
خدایااااااا بیا منو بخوووور. واقعا نمیفهمم این ابله ها چطوری حساب میکنن و چطوری فکر میکنن که از ترس سیل اومدن تو خونه ما قایم شدن. واقعا که مرد ترسو آفت زندگیه. حالا فردا همشون میگن ما میدونستیم که آب بالا نمیاد. آره ارواح عمت میدونستی و داشتی خودتو خیس میکردی.اون وقت این ابله ها پست اجرایی دارن و حقوق بالا و من.فردین و مادر شوهرم از ترس اومدن خونه ما. خدایا اینا دیگه چه احمق هایین؟
دیشب خواب عجیبی میدیدم.انگار تازه مادری بودم که میخواست برا اولین بار به بچه اش شیر بده، اما نمیتونست!یادمه به بابای بچه گفتن بیاد پیشم و کمکم کنه!!!دیدین مادرهایی رو که شیرشون رو میدوشن و میریزن تو شیشه؟همونطوری میخواستم  به محض اینکه شیر شروع به اومدن کرد بذارمش دهن بچه.با درد خیلی زیادی مایع سفید رنگ خیلیییی  خیلی غلیظی از س هام شروع کرد بیرون اومدن.انقدر زیاد بود که حالا مگه تموم میشد!!!امیدوارم تعبیر خوبی داشته باشه
منم با این خو
دانلود مداحی نریمان پناهی پناه بر خدا عده ای با بغض حیدر اومدن
 
برای دانلود کلیک کنید
 
متن شعر مداحیپناه بر خدا عده ای با بغض حیدر اومدنپناه بر خدا برای کشتن مادر اومدن≠♫پناه بر خدا چقدر این معرکه قاتل داره≠♫پناه بر خدا مدینه چقدر ارازل داره≠♫کوثر داره میسوزه پیکر داره میسوزه≠♫پیش چشم بچه هاش مادر داره میسوزه≠♫مادر مادر ای مادرمادر مادر ای مادرمادر مادر ای مادرمادر مادر ای مادرپناه بر خدا دسته هیزم به دستا اومدن≠♫پناه
این ایرانیای اینجا خیلی وقتا خیلی کسخلن، مثلا دارن خودشونو جر میدن که ماه رمضونه حتما عکس غذا بذارن، مرد تو پنجاه سالته، اینجا به دنیا اومدی، چقدر ممکنه کسخل باشی؟ واقعا آدم میمونه از کاراشون. یا مثلا معتقدن ایرانی جدید بیاد، نباید راهش بدن یا جنگ شه کلا  نمیفهمم.اجازه بدین من جینمو بخورم با اووکادو تست ببینم چه خاکی بر سرم میتونم بکنم و تا میتونم از ایرانی های اینجا دوری کنم چون به قول دوستم اینا با خر اومدن و غیرقانونی اومدن بعد الان
نشستم زل زدم به شبکه خبر و هرچی راجع به هوا زیرنویس میکنه میخونم و میبلعم و حرص میخورم و ناراحت میشم. راستش الان بهونه های ناراحتیم زیاده.نوه عمم یه پسر دو ساله بانمکه که تازه از استرالیا اومدن که مثلا یکم اینجا باشن عید رو. پسر عمم نیومده بود و مامان این پسر بچه با داداشش اومده بودن. هی میگفتن مریضه حال نداره سرما خورده. بعد دیدن خوب نمیشه با م دکتر انتی بیوتیک دادن. بعد دیدن با این انتی بیوتیکه خوب نمیشه یکی دیگه دادن. حال
 
,دانلود ریمیکس عروس نازنینم
,دانلود ریمیکس لیلی و مجنون اومدن شیرین و فرهاد اومدن ریمیکس
,دانلود ریمیکس گل عروس عارف ریمیکس
,دانلود ریمیکس عروسی عارف و گوگوش
,دانلود ریمیکس لیلی و مجنون اومدن شیرین و فرهاد اومدن
,دانلود ریمیکس بی کلام لیلی و مجنون اومدن
,دانلود ریمیکس ورود عروس و داماد به تالار
,دانلود ریمیکس لیلی و مجنون شیرین و فرهاد
 نایس موزیک
لطفا اونایی که در مورد اومدن به آلمان و زندگی در آلمان تحقیق کردن و کانال های مفید پیدا کرده ان، این کانال ها رو به من معرفی کنن.می خوام ببینم اگه واقعا لازمه، یه کانال بزنم برای به اشتراک گذاشتن اطلاعاتی که دارم. چون الان تعداد وبلاگ خونا خیلی کمه و فکر می کنم شاید زدن یه کانال بتونه به کسایی که میخوان بیان یا تازه اومدن کمک کنه. با این وجود، اگر از قبل همچین کانال هایی هستن که جامعن و همه چیز رو توضیح دادن که چقدر خوب ، منم میرم می خونم و لذ
, دانلود Remix یه دختر دارم شاه نداره دیجی سونامی, دانلود آهنگ یه دختر دارم شاه نداره با لینک مستقیم, آهنگ یه دختر دارم شاه نداره Remix دی جی سونامی, آهنگ یه دختر دارم شاه نداره با ارگ, یه دختر دارم شاه نداره رقص, رقص با اهنگ یه دختر دارم شاه نداره, دانلود موزیک ویدیو یه دختر دارم شاه نداره, دانلود کلیپ یه دختر دارم شاه نداره حسن شماعی زاده, Remix اهنگ واسه دختر شما خواستگارای اومدن
درخواستی ریمیکس
تازگی ها کیک بوکسینگ شروع کردم و میتونم بگم عاشقش شدم احساس میکنم به رو فرم اومدن بدنمم بیشتر کمک کرده تقریبا هیکلم همونی شد که همیشه میخواستم امروز تو استخر چندین نفر هی اومدن ازم پرسیدن مربیم و چه کار میکنم شکمم کاملا تیکه تیکه شده ولی خب چون خودم دوست نداشتم سیکس پک باشه فقط رو ابز کار کردم واسه همینم کاملا ۶ تیکه نیست مربی شنایی هم که اونجا بود تو رختکن اومد سراغم و پرسید اگر مربیم شمارم بهش بدم  ولی خب من مربی نیستم صرفا برای خودم‌تمر
کاش زودتر حرف میزدم. چقدر راحت ترم.خانواده همسر امشب باهاش اومدن. خودش گفت با اصرار من اومدن. هرچند نمیدونم چرا با اصرار اومدن وقتی همیشه دوست دارن بیان.همسر دیشب گفته بود بعد فوتبال میریم بیرون. چون من دو روز خونه بودم. ولی خب باختیم.بااینحال رفتیم. چون شام نداشتیم. امروز مادرش رفته بود دکتر سنتی. حجامت نکرده بود و جاش کلی داروی گیاهی دادا گفته ۲۰ روز دیگه بیا برای حجامت. برای خواهرشم چیزایی نوشته. رفتیم اونارو از عطاری گرفتن. بماند که خواه
سلام یه عالمه حرف دارم و تعریف کردنی اما نمیدونم چرا نمی نوشتم از پنجشنبه ای که به قول بابا روز نگار بود و کلا بابا کلییییی چیز میز خرید برام اخرشم تو رستوران محبوبم شام خوردیم از جمعه ای که شام خونه مادرشوهر بودیم از امروزی که صبح زود بیدار شدیم با برادر شوهر و جاری رفتیم صبحونه ی خوشمزه و بعدش عکاسی تو پاییز ناهار  و خواب و الانم ک کلاس! بعله درست شنیدید کلاس ! مدیر جان کلا اعتقادی ب تعطیل کردن نداره ٥ نفر غایبن و ٣
هفت و نیم شب به سختی از تختم اومدم بیرون و در کمال تعجب و خوشبختی دیدم خواهرک آشپزخونه رو جمع و جور کرده و حتی یک ظرف سوپ هم روی گاز درحال قل زدنه:)+ صبح درحال مرگ روی صندلی طوری نشسته بودم که یک پام بدون کفش بالا بود، پای دیگرم آویزون و سرمو به دستم و تخت کناری تکیه داده بودم. در برقی باز شد و چند خانم و آقا وارد شدند. خانم موقری که جلوتر بود با لبخند بهم نگاه کرد که برم به استقبالشون. اما منم فقط از همونجا بهش لبخند زدم و منتظر شدم دیگران تحویلشون
هفت و نیم شب به سختی از تختم اومدم بیرون و در کمال تعجب و خوشبختی دیدم خواهرک آشپزخونه رو جمع و جور کرده و حتی یک ظرف سوپ هم روی گاز درحال قل زدنه:)+ صبح درحال مرگ روی صندلی طوری نشسته بودم که یک پام بدون کفش بالا بود، پای دیگرم آویزون و سرمو به دستم و تخت کناری تکیه داده بودم. در برقی باز شد و چند خانم و آقا وارد شدند. خانم موقری که جلوتر بود با لبخند بهم نگاه کرد که برم به استقبالشون. اما منم فقط از همونجا بهش لبخند زدم و منتظر شدم دیگران بیان و تح
هیچ وقت همینجوری وسط دانشکده واینسید، یهو دونفر میان سوالای عجیب غریب میپرسن. بابا خودمون میریم آموزش، میریم پیش مدیر گروه، استاد راهنما و. تهش هم به جواب نمیرسیم.+ولی اولش خیلی خوب بود. اومدن پرسیدن شما سال بالایی هستید؟ 
فردا مرخصی ده روزه تمام میشه و دوباره روز از نو و روزی از نو. پنجشنبه هفته پیش زهره گفت با پسرم میان پیشم واسه ناهار. خیلی دیر اومدن ولی بهرحال خوشحالم کردن. کادو تولدم رو آورده بود که مثل همیشه بسیار خوش سلیقه بود. بعدش هم مهمون عزیز اومد و تا شب با هم بودیم. با اینکه حالم بد بود اما خیلی خوش گذشت در کنارشون. جمعه برگشتم خونه و شنبه عصر پرواز کردم به سوی عاطفه جان. هر روز یه حال اساسی و حسابی سنگ تمام گذاشت تو پذیرایی. خیلی خوب بود و واقعا خوش گذش
قدیما که همه با کامپیوتر می‌اومدن وبگردی، تبلیغات سرویس‌های وبلاگ (گوشه‌ی سمت چپ و بالای هر وبلاگ) زیاد مشکلی تو خوندن محتوا ایجاد نمی‌کرد. اما امروزه که وبگردی با موبایل همه‌گیر شده؛ هم اون تبلیغ روی محتوای وبلاگ می‌افته [البته اگه قالب وبلاگ ریسپانسیو طراحی شده باشه!]، هم زدن اون کوچیک برای بستن تبلیغ خیلی سخت شده.در اینجا من برای بستن تبلیغ یک کدی با جاوا اسکریپت نوشتم و زیر قسمت تبلیغ سرویس دهنده‌ی وبلاگ (در اینجا بلاگ‌اسکای)
قدیما که همه با کامپیوتر می‌اومدن وبگردی، تبلیغات سرویس‌های وبلاگ (گوشه‌ی سمت چپ و بالای هر وبلاگ) زیاد مشکلی تو خوندن محتوا ایجاد نمی‌کرد. اما امروزه که وبگردی با موبایل همه‌گیر شده؛ هم اون تبلیغ روی محتوای وبلاگ می‌افته [البته اگه قالب وبلاگ ریسپانسیو طراحی شده باشه!]، هم زدن اون کوچیک برای بستن تبلیغ خیلی سخت شده.در اینجا من برای بستن تبلیغ یک کدی با جاوا اسکریپت نوشتم و زیر قسمت تبلیغ سرویس دهنده‌ی وبلاگ (در اینجا بلاگ‌اسکای)
فعلا همه چی خوبه خدا رو شکر. مادرشوهر و دیو اومدن خونمون عید دیدنی. من هیچ کدومو نرفتم. خخخخخهفته پیش جمعه رفتیم اونجا که خدا رو شکر دوتاشون نبودن. من و جاری هم کنار هم گرم گرفتیم. ایشالا این هفته هم نمیرم و میرم خونه مامان خودم.واقعا خدا بهترین مکرکنندگانه. همه چی به نفع ما تموم شد
زندگی از نظر :زندگی یک لذت یا غم طولانیه که تجربه میشهزندگی یک زمان محدود برای لذت بردنهگاهی وقتا زندگی روی بدشو نشون میده راحت باشیم باش ، ممکنه مرگ عزیزان باشه ، ولی سعی کن به جز چند روز ناراحت نباشی، بشنوید اینو من خودم تو سیزدهم عید امسال پدر بزرگ رو از دست دادم، ولی روز چهلمش نتونستم برم و بدون اطلاع از اینکه چهلم داره رفتم مراسم تولد دوستانم، و این نمی دونید چقدر برام ناراحت کننده بود. یکی دو ماه بعد عموم مرد ، عمویی که با وجود کم دیدنش د
الان که ساعت از پنج رد ورده ، چند تا مریض کسشر اومد .کاملا مشخصه مهمونیاشونو رفتن ، حال و هول کردن ، دیدن حوصلشون سر رفته اومدن اینجا !خب مرض :/ این تختای بیمارستان اگه الکی پر بشه تخت به اون بدبختی که واقعا بدحاله نمیرسه و شما باعث و بانی یه اتفاق بد یا مرگ یا اختلال در رون درمان یه مادرمرده ی دیگه میشید .میفهمید پیازی ها ؟!
توی این لحظه "بیست سال و سه روز" سن دارم.ینی توی "سومین روز دهه ی سوم زندگیم" به سر میبرم.الان "اولین سالگرد فوکوشیمای زندگیم" هستش.وبه روایتی "یک روز قبل اولین سالگرد یکی از تجربه های مضحک دهه ی دوم زندگیم"امروز بیست و پنج اردیبهشت سال نود و هشته! :)))و چقد اون دغدغه ها دور شدن.!خیلی دور.فراموشی یا به قولی ساده شدن مشکلات با گذشتن زمان.اتفاق شیرینیه ولی دلتنگی تلخی که با خودش داره، این شیرینی رو خنثی میکنه.درست مثل خور
عروسی بدون ناراحتی های مرسوم برگزار شد. اما کیفیتش بد بود و خیلی حرص خوردیم.سر فرصت تعریف می کنم.این وسط منم‌ماجراهای خودمو داشتم.و یه چیز تلخ فهمیدم و اونم تبعیض زیاد بین دختر و پسره.چند برابر من به برادرم کادو دادن که ربطی به تورم نداره.خیلی ناراحت شدم. نکنید اینجوری. دختر رو سرشکسته و خفیف نکنید. خانواده من یک بار از عروسی من، از تالار و پذیرایی و غذا تعریف نکردن. و مراسم برادرم همه ایناش افتضاح بود. همه کلی حرص خوردن و شرمنده شدن. آخرش
شب قدر قبلی صداشون بالا نمی اومد، انگار نه انگار خبری بود. ساعت یک خاموش کردن رفتن. حالا امشب از شبکه استان اومدن فیلم بگیرن، هر هشت تا بلندگوی تو خیابونشون روشنه و قیژژژژژ قیژژژژژ قیژژژژ صدای جر خوردن شون میاد که چیه؟ قراره فیلمشون پخش شه.وقتی میگم قوم ریا و تزویرن منظورم همینه.
+می خوام بگم براتون ااز یه اتفاق!اینم ازون قراره که رفیقم رفته شهرستان، کسی نبود تو آزمایشگاه بعد 5 شنبه ظهر حدودای ساعت 3 من رفتم آزمایشگاه تا تست بزنم، از زیر در دیدم چراغ روشنه، پس گفتم حتما یکی دیگه توعهدر زدم برم تو، دیدم قفلهگفتم خب پس حتما رفته و میادکلید انداختم و چرخوندم، دیدم باز نمیشه :/هر چی تلاش میکردم باز نمیشد.اینم بگم که کلید پشت در باشه قفلش باز نمیشهاعصابم خورد شده بود، که یکی توعه و درو باز نمی کنهبعد در زدم و دیدم یه سایه
سال ۹۸ هم به همین زودی از راه رسید.انگار همین چند روز پیش بود که از اومدن سال ۹۲ خوشحال بودم اما راستش الان نسبت به سال جدید بی تفاوتم هیچ فرقی برام نداره.امروز یه روز پر رفت امد تو خونه ما بود و هم برای نهار و هم برای شام مهمون داشتیم.یه روز شلوغ،پرسرصدا و زودگذر.برای اولین بار بود که یه همچین روزی رو تجربه میکردم چون واقعا روز شلوغی بود.
از شرکتی که اونجا بودم اومدم بیرون می خوام برا استخدامی اینبار قبول بشم وسعیمو میکنم.خیلی برا اومدن دفترچه صبر کردم ولی متاسفانه وقتی اومد فقط یک نفر میخواستن.ثبت نام کردم ، آزمونش 15 تیرماه 1397 باید قبول بشم.راستش اول که یه نفر میخواستن خیلی ناامید شدم.ولی میخونم تا قبول بشم.خدایا کمکم کن
خداحافظ 97 و سلام 98 سال 97 برای من با اومدن دخملی شروع شد . اتفاق های امسال الان زیاد چیزی ازشون تو ذهنم نیست . برنامم برای 97 خرید خونه بود که  محقق نشد . گردش روزگار این طور رقم زد .پارسال این موقع ها تو دلم دخملی بودو روزها و ساعت هارو میشمردم .برای سال 98 برنامه ای ندارم نمیدونم چه برنامه ای بریزم . 
خداحافظ 97 و سلام 98 سال 97 برای من با اومدن دخملی شروع شد . اتفاق های امسال الان زیاد چیزی ازشون تو ذهنم نیست . برنامم برای 97 خرید خونه بود که  محقق نشد . گردش روزگار این طور رقم زد .پارسال این موقع ها تو دلم دخملی بودو روزها و ساعت هارو میشمردم .برای سال 98 برنامه ای ندارم نمیدونم چه برنامه ای بریزم . 
این روزا به چیزای جدیدی پی بردم.انگار قبلا اینارو نمیدیدم و تازه به چشمم اومدن.اون خیلی  شبیه اونی نیست که من فک میکردم عاشقش میشم!این روزا هر چی بهش نگاه میکنم میبینم با تصورات من فرق داره!البته موارد زیادی در مورد اون  هست که برای من جذابه ولی  اگه از دور نگاه کنیم ، امکان نداره که اگه یه روزی تو خیابون از کنارش رد میشدم نظرمو جلب میکرد!
شنیدید میگن لاف در غربت و گ*ز در بازار مسگرها؟ حالا تازه باید ببینید!ایرانیای مقیم خارج از ایران، همه از دم وقتی ایران بودن قاضی و وکیل بودن، مدیر عامل و رئیس بودن، استاد و پرفسور بودن، دکتر و مهندس بودن. پولدار بودن، زمین دار و ملاک بودن، سفیر و وزیر و دبیر بودن، کاتب و ناشر و سردبیر بودن، نقاش و خطاط و موزیسین و هنرمند بودن!اصن شهرستانی تو غربت نداریم، همه از دم بچّه ناف تهران اونم شمالش بودن. همه چی تو ایران داشتن، فقط چون زور تو کتشون نمی‌
یک عدد مو یا کرک توی دستم هست الآن،به اندازه ی سه سانتی متر حدودا،نمی دونم صنعتیه یا طبیعی،و سبکه و تقریبا نامرئی.حالت کرکی و سبکی ش باعث می شه مثل پر بیاد پایین و در هوا معلق بشه.من این رو هی داخل هوا معلق می کنم و پایین اومدنش رو نگاه می کنم.حدودا هر بار سی ثانیه طول می کشه تا برسه کف دست هام.کاش بودید دور هم این مو رو ستایش می کردیم.حدودا به بار پونزدهم شونزدهم که رسیدم و تماشا کردن پایین اومدن کرک مو با پس زمینه چراغ سقف، نهایت کیف و لذت رو به
بالاخره امشب گیرش آوردم.با پسر شیطونش یک ساعت پیش اومدن خونمون.جوجه خواب بود.moserقدیمی آلمانی شو گذاشت رو میز.بهش می گم پس پایه اش کو؟می گه خیلی وقته گم شده.می گم خوبه تو مخالف بودی حالا بی پایه؟ خودم جواب خودم رو می دم و میشینم رو صندلی وسط حموم و اونم  با هر ردی هر هر می خنده.نبکا هستم.یک زشتِ خوشحال.سرم توی تاریکی هم میدرخشه.روحم موقتا آروم گرفته.*یادم باشه صبح وقتی جوجه پا میشه شوک نشه.
بالاخره امشب گیرش آوردم.با پسر شیطونش یک ساعت پیش اومدن خونمون.جوجه خواب بود.moserقدیمی آلمانی شو گذاشت رو میز.بهش می گم پس پایه اش کو؟می گه خیلی وقته گم شده.می گم خوبه تو مخالف بودی حالا بی پایه؟ خودم جواب خودم رو می دم و میشینم رو صندلی وسط حموم و اونم  با هر ردی هر هر می خنده.نبکا هستم.یک زشتِ خوشحال.سرم توی تاریکی هم میدرخشه.روحم موقتا آروم گرفته.*یادم باشه صبح وقتی جوجه پا میشه شوک نشه
وقتی یه جفت از یه نوع جانور رو جایی می‌بینم که نباید باشن، فکر می‌کنم زن و شوهری‌ان که اومدن ماه‌عسل. اصرار دارم موجود نرینه رو بکشم، ولی خب چطور می‌شه فهمید تو اون فرصت کم؟ خودم رو راضی می‌کنم به این که به‌هرحال یکی‌شون همون اول زندگی عزادار اون یکی می‌شه. how very dramatic.
شما رو نمی دونم ولی این روزها شرایط اقتصادی و بالا رفتن قیمت ها خیلی داره بهم فشار میاره. گاهی وقت ها که به صفحه اینستاگرام دوستام نگاه می کنم می گم واقعا مگه میشه ما تو یه شرایط مساوی باشیم؟ یه جوری که انگار کوچکترین تغییری در سبک زندگیشون ایجاد نشده. اونهایی که شاغل هستند و یا خانواده پولداری دارند رو نمی گم، منظورم اونهایی که در شرایط مساوی با من و یا حتی پایین تر هستند. پریروز راجب همین موضوع داشتم با یکی از همکلاسی های قدیمی دانشکده حرف م
حالا تو آخرین ساعات شب و بعد از انجام کلی کار، خونه مون آماده اومدن ماه مهمونی خدا شده. ماهی که وقتی میاد، حجم زیادی از حال های بد رو با خودش می بره و جاش حال خوش رو تو دل می شونه.  چه قدر به این ماه و حال و هوای خاصش و حس های خوبش نیاز دارم و چه قدر به خاطر اومدنش خوشحالم و چه اندازه بهش امیدوار!ماه رمضانتون مبارک رفقا!
دیابت، بیماری ای که برای همه ی ما تقریبا آشناست و میدونیم انواع مختلفی دارهدیابت بارداری  نوعی از این بیماریه که همونطور که از اسمش معلومه مختص دوران بارداری خانم هاست.از اونجایی که بار داری به نوعی  حساس ترین دوره ی زندگی هر خانمی محسوب میشه پس لازمه که در مورد این دوران به نحو احسن اطلاعات داشته باشه. پس تست غربالگری اهمیت ویژه ای پیدا میکنه چون از این طریق دیابت تشخیص داده میشه و خب قاعدتا مهمه که در چه هفته هایی انجام بشه. اما اگر
من هنوز بیدارم .اصلا خوابم نمیاد . کودک درونم خیلی آشفته و بی قرار شده ، دلم میخواد کتکش بزنم وقتی نمیخوابه  . اومدن بنویسم از دختر بودنم.  از سایه تاریک پدرم .تفاوت روز  کوتاه مو هدف ندارم مستقل شدن رفتن شیراز معلق شرایط کاری داداشام شده . و معلوم نیست کی برم . راستش فکر میکردم اون داداشم آمادگی کامل داشته باشه و زود اقدام کنه ، اما متاسفانه گفت فعلا شرایط کاریش ناجوره و باید منتظر بمونم . باعث شد یه بار دیگه
خشکسالی های پیاپی، توفان های سهمگین، سیل های ویران گر، اتش سوزی های مهیب و بالا اومدن سطح آب اقیانوس ها تنها بخش کوچکی از عوارض گرم شدن زمینه
باور ندارید آتش.فرشته دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
اومدن ترامپ زندگی روی زمین رو به شکل بدی به خطر انداخته، بدترین اثر وجود ترامپ دهن کجی به مسائل زیست محیطیه، البته که ترامپ نماینده ی نیمی از مردم امریکاست و نمیشه گفت که خب بره مشکل حل میشه. درد وقتی بیشتر میشه که به این توجه کرد که امریکا قوی ترین کشور زمینه و بروز همچین پدیده هایی توش مثل این میمونه که بزرگ یک قبیله بچه باز شده باشه و همه باید زمان زیادی صبر کنن تا این بره و یک آدم درست جانشین بشه؛ تازه اگه پیدا بشه و بشه درد بدتر اینه که هم
تولد دیشب برگزار شد. الحمدلله خیلی خوب بود. ملاکم این بود که به دخترم خوش بگذره، و همه چی مرتب باشه. که محقق شد. دایی ام هم اومدن. زن داداشم و خواهرم با بادکنک عدد دو رو درست کردن، و به دیوار چسبوندن، باقی تزیین ها رو هم چسبوندن. خامه درست کردن برا تزیین کیک. غذاها هم اینقدر خوشمزه شده بود که خورده شد. عکساشو تو اینستا گذاشتم. کیک رو خانم خانما خودش تزیین کرد. هرچی توت فرنگی گذاشته بودیم چید رو سر پیشی. 
(قفل شدن بر روی هدف): یعنی فقط اونجا که هیدان به کاکوزو گفت: تو منو دوست داری مگه نه؟ یعنی اصن نابود شدم از خنده. همسایه ها اومدن دم در فکر کردن بمب هیروشیما.جانان دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
امروز به طرز غیرقابل انتظاری مزخرف بود!!! هیچ کاری هم دیگه نمیشه براش کرد که خوب شه:))کل این ایامو منتظر امروز بودم و کلی ذوق و شوق داشتم ولی به چرت ترین حالت ممکن برگزار شد!!دوستام اومدن و طول کشید تا برن، بعد اومدم برم بیرون فهمیدم مکانی فراهم نیست و باید تو ماشین باشیم، ماشین داغ کرد و خراب شد و مجبور شدیم بریم تو پارک جلو چش صد نفر بشینیم و بعدش خداروشکر کافه باز بود رفتیم اونجا. نشستیم و حرفای مزخرف زدیم و به گندایی که برادرش بالا میاره هی فک
دیروز شدیدا حس اینو داشتم که زیر بارون خیس بشم . باد میومد و میرفت ، رعد و برق میزد ولی از بارون خبری نبود .  یکم بعد گرمای خورشید رو حس میکردم که از پشت سرم میتابید و بعد قطره های بارون اومدن و منم از خدا خواسته سر جام نشستم تا یکم لذت ببرم از گرما و سرما و بوی خاک . اسمون یه طرفش ابی بود و خورشید میتابید ، طرف دیگش سیاهه سیاه. منظره ی جالبی بود بیشتر از هروقت جای خالی یه دوربین حرفه ای تو زندگیم رو حس کردم . پ ن : اون چند تا خط سفید تو عکس قطره ه
امروز یه روز پر از اعصاب خوردی بود.  الانم که باز بیخواب شدم . ظهر هم درست نخوابیدم . اینقدر ذهنم درگیر یه مسئله ست که هر کار میکنم خوابم نمیبره . صبح مربی یوگا دیر اومد و اصلا به رو خودش نیاورد،  گفتم فردا نمیرم به مسئول باشگاه هم گفتم بخاطر دیر اومدن مربی ش نمیام . اعصاب خوردی چند تا خبر ، که توشون حدی از حسادت رو داشتم . خاله زنکی بعضیا هم روزم رو تکمیل کرد . به حدی اعصابم خورد شده که نمیدونم چطور خودمو آروم کنم . کاش به خواب دائمی میرفتم. 
بعد از چند سال اومدم اینجا چقدر غبار گرفته چقدر همه چیز تغییر کردهحس ادم هایی را دارم که میرن تو خونه های قدیمی و ملافه های سفید رو وسایل را برمیدارن و اعتنایی به  خاک گرفتگی نمیکنن و تو خاطرات غوطه ور میشن.متاهل شدمفارغ از حاشیه های همیشگی زندگی ؛آروم و خوشبختمبا تشکر از فنجون عزیز که با پرسیدن ادرس وبلاگ باعث شد بیام خونه را برای اومدن مهمون برانداز کنم. یادمه قبلنا هم  یکی دوبار اومدم و رمز را به خاطر نداشتم. امروز با اولین بار
امشبم از اون شب هاییه که 90 درصد بچه ها نیستن جز چند نفری که از استان های دور اومدن و دو نفر از سرپرست های خوابگاه,  حس غربت عجیبی داشتم از صبح اما الان حالم خیلی بهتره.نگفته بودم با یکی از بچه ها بسیار انس گرفتم مهربون و ساده و بی ریاست و دوست داشتنی, آدمی نایاب تو این دوره و زمونه, و محبوب همه بچه های خوابگاه, دو شب بود رفته بود خونشون عروسی دختر خاله اش اما امروز برگشت تا از غصه دق نکنم  :) [ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]
سلام قسمت ۶ =عطر عاشقی و این کلیپ در رابطه با اینه که ما عاشق خودمونیم عاشق کارهامونیم و عاشق جهانی که در اون زندگی میکنیم و بعد از به دنیا اومدن ما و کارهای.آرنیکا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
نیتی سگ بولداگ از دیدن چمدون/ بیرون اومدن چمدون از کمد برای این سگ بامزه بولداگ نشانه به سفر رفتن و دور شدن صاحبشه و آروم و قرار رو ازش میگیره.
تی تی دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
شرمندم که هنوز نرسیدم نظرات رو تایید کنم و جواب بدم ولی خوندمشون.تصمیم گرفتم در مورد موضوع پست قبل رویه قبلیمو در پیش بگیرم. هرچند همچنان دلم یطوریه. رویه قبلم یعنی سکوت و عبور.امروز میرم که چند تا از دوستامو ببینم. فردا و پسفردا هم برنامه همینه.حدس میزنم که امروز فردا کارت اقامتم هم بیاد. اومدن کارت بعنی بلیط و بای بای.دیگه. دیگه اینکه الان تو اتوبوس نشستم دارم براتون مینویسم که این روزا هم ثبت شن. همین دیگه. اگر خبری بود باز بهتون
میدونم که تو هم توی قلبت عقده هایی داری
عقده هایی که اومدن از نقطه های تاریک
تو مثل من دلت سوخت از نقره های داغی
که حک کرده اسم ما رو نخبه های یاغی
الان دواز.رستا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
دوچرخه سواری در برف زمستانی/ این دوچرخه سوار حرفه ای با اومدن برف هم به دوچرخه سواری ادامه میده، دوچرخه سواری هیجان انگیز و تماشایی او در طبیعت برفی زیبا از .رهام کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
این ویدئو رو برای این گرفتم که تعریف درست اینترنت ملی یا داخلی یا شبکه ملی ارتباطات رو متوجه بشید ، که اگه تحت این عنوان اومدن و اینترنت جهانی رو قطع کردن بد.بنیتا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
محمد امین ولایتی با #ایده #تولید #اپلیکیشن #سرگرمی به میدون اومدن.
باید دید که داورا به این ایده جالب و سرگرم کننده چند سکه میدن.
نظر شما در مورد این ایده .گندم کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
ر این ویدئو به موضوع اصلاح تارگتینگ اشتباه و تغییر صفحه دارای رتبه می پردازم.اگر ما از اول تارگتینگ صحیحی نداشتیم و صفحه هایی که نمی خواستیم بالا اومدن چیکار.نماوا کلیپ1 بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
مرکز رسانه ای و کسب و کارهای دیجیتال توسکا
با حمایت روبیکا بزرگترین پیام رسان ایرانی
خانم و آقای خاریابند با ایده تولید تشک گرمایشی به میدون اومدن
برادران بر.گلبرگ دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
خب بچــه های باوفــا و دوستــ داشتــنی اکیپــمون من واقعا از اینکه تونستم با کمتر از یک سالــ اومدن ب اپارات ایــن خانواده و اکیپــ نسبتــا کوچیک ولــی صمیــ.راشل دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
خب اسم این قسمت لیدی گلتر یا گلدر هست که مرینت طراح مد آدرین دریک برنامه ی مد میشه
ویک قهرمان جدید میاد دویست تاییم کنیدلطفا فصل 4 که اومد زیرنویسشو میزارمحورا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
پرنده های مهاجر از دیگر کشورها اومدن دریاچه چیتگر و بهترین موقس برای دیدن این پرنده های زیبا.
ورودی این کشتی ۹۰ هزار تومان هست و هزینه سفارش ها بهش اضافه می .زهیر دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
بنظرتون سالن مطالعه جای پچ پچه یا مطالعه ؟واقعا نمی دونم چیکار کنم از دست این دخترایی که گروهی میان کتاب خونه و یکسره پچ پچ می کنن . جوری شده که دلم می خواد گیس همشونو بکشمبهشون چند بار تا حالا تذکر دادم ولی انگار واقعا نمی فهمن :| اوج اوج اوج فهمیدنشون اونم فقط فقط فقط یه نفرشون این بود که ببخشید :| نمیدونم چه زبونی حالیشونه :|جالب اینه که همون دو سه نفر دیگه ای هم که تنهان و واسه درس خوندن اومدن اعتراضی نمی کنن . بعد من همش فکر میکنم شا
اومده بودیم تست کنیم استریمو یهو ارتش عمو بیگ اومدن استریممون مام مجبور شدیم خوراک سیب زمینی درست کنیم!
مرسیییییی عمو مرسی ارتششش عمو و مرسییییی دنبال کننده .نماوا کلیپ 2 بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
امشب طبق تصمیم قبلی نرفتم خونه مادرشوهر. اما همسر رفت. بدون بحث و . حتی گفت بزارمت خونه مامانت که برای جلوگیری از حساسیت های احتمالی گفتم نهجاری ها هم نرفته بودن. شوهراشونم! الان تازه من بی عرضه ترینشونمهمسر که رفت دلم برا نازبانو سوخت. حاضر شدم و با هم رفتیم کلی تو پاساژا گشتیم. دخترم کیف کرد. وقبل از اومدن باباش اومدیم خونه
سه قسمت از انیمیشن پونی
چه مهمونیه شبونه ای گرفتن اولش خیلی بد بود اما بعدش ریتی یا همون ماریتی و سیب دار با هم کنار اومدن
وای چقدر صدای فلاتر شای یا همون.نماوا کلیپ 10 بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
همه ماه های سال یه جوری خاصنمثلا فروردینبه نظرم روزهای فروردین یه جورایی خرامون خرامون حرکت می کنه، انگاری می خواد تموم جلوه های بهار رو یواش یواش نشون بده، اصراری به تموم شدن نداره انگاری روزها کش می یاناما نقطه مقابلش اسفنددرست عین اسفند روی آتیش که سریع دود می شه و می ره هوا و فقط یه رایحه ازش باقی می مونه و یه غبار جزیی می گذره و تموم می شههم حسرت داره و هم خوشحالی، حسرت از گذشتن  این همه روز حالا چه به شادی که می گی کاش بازم تکرار بشه و
اخیرا داداش اومد مرخصی و قبل از اومدن مامان رفت  مامان برگشت خونه روز بعدش خواهر بزرگه هم اومد مرخصیوقتی مامان دوباره میخواست بره خواهر بزرگه هم مرخصی دو روزش تموم شد رفت. من موندم و بابا یک روز بعدش اون یکی خواهر اومده فرجه و دو هفته ای مهمونه حالا خبر دار شدم چند روزی بابا باید بره فلان شهر تو این گیر و دار بگیر و ببند و برو بیا پایه ثابت این خونه منم همینقد ساکت همین گوشه اتاق مثل عقرب کوانتومی که بعد زمان و ماکسه کرده روی هشت و بیست
اولین قسمت از نمایش عروسکی زبرک و نرمک که در ایام فراگیری کرونا و اونم توی آخرین هفته سال اومدن مدرسه تا ببه همه بچه های مدرسه بگند.
خودتون ببینید.دبلیو کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
ضمن عرض سلام و ادب خدمت همه عزیزان و سروران دوس داشتنی كه قبول زحمت میكنند و به  سایت این حقیر سر میزنن  و گاها از نظرات و پیشنهادات و انتقاداتشون بهره می برم  گلایه دارم از برخی از دوستان و عزیزان و یاشاید برخی از كسانی كه از رو دوست و از پشت دشمن و خنجر  زدن را از حفظ شدن در سایت قبلی كه به خاطر مسائل رخ داده و بوجود امده مجبور به ترك آن شدم تا شاید باری ناراحت كننده را از روی دوش خودم  بردارم   متاسفانه این  افراد كه هنوز 
بدبینی باعث توقف زندگی میشه و باعث به وجود اومدن خیلی اتفاقا میشه علی جوانمردی به صورت خیلی کامل برامون از بدبینی میگه ممنون که همیشه همراه ما هستیدآوا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
اولین بار بود به دیدنشون میرفتیم.خیلی جوان تر از اونی بودن که فک میکردیم.کلی حرف برا گفتن داشتم. کلی نقشه برا اولین ملاقات داشتم.  اما وقتی بچه به بغل  اومدن جلو ،  اون بچه که هنوز یه سالش نشده بود با خنده هاش همه چیزو بهم ریخت! کل پیش بینی ها و محاسبات بهم ریخت و فراموش کردم چیکار داشتم.احساس فرعون بودن بهم دست داد! اونی  که همه بچه ها رو میکشت و وقتی همراه  آسیه با موسی  مواجه شدن، مهر اولین برخورد همه معادلاتو بهم ریخت.پ ن:+ خدا ب
برنامه 2 ماهه حرف آخر چیست ؟
موسسه حرف آخر برنامه جدیدی رو آماده کرده به نام برنامه دو ماهه حرف آخر که این برنامه دو ماهه شامل سه فاز هست. فاز اول 50% ، فاز دوم 80% و فاز سوم هم 100% خواهد بود. یعنی اینکه بطور مثال دانش آموز تو فاز اول 50 درصد مطالب درسی و با این برنامه پوشش خواهد داد. نکته ی مهم در برنامه 2 ماهه حرف آخر این هست که دوماه واقعا داوطلب باید تمام وقتش رو بزاره برای برنامه ، تمام وقتشو … ، یعنی روزی 11 ساعت باید بخونه ، اما کاری که تو این ب
چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشید روی دکمه های پیانو .صدای موسیقی فضای کوچیک کافی شاپ رو پر کرد .روحش با صدای آروم و دلنواز موسیقی , موسیقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت .مثه یه آدم عاشق , یه دیوونه , همه وجودش توی نت های موسیقی خلاصه می شد .هیچ کس اونو نمی دید .همه , همه آدمایی که می اومدن و می رفتن همه آدمایی که جفت جفت دور میز میشستن و با هم راز و نیاز می کردن فقط براشون شنیدن یه موسیقی مهم بود .از سکوت خوششون نمیومد .اونم می زد .غمناک می زد , شاد
از دور که دیدم شون، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که چقدر همه آبی پوشن!!نزدیک تر که اومدن، دیدم یکی شون اومده جلوتر و داره برام دست ت میده و میخنده! من چهره ش رو تشخیص نمی دادم (اوضاع چشمام خیلی خرابه. منم از عینک متنفرم!)تا شروع کرد به حرف زدن، فهمیدم زهراست!!!زهرا و عمو و خاله عصمت .گفتم که امسال، سال تجدید دیدارهاست انگار . :)پ.ن: آرش هم چنان با عمو دوست شده بود. چنان براش غش غش می خندید!! تهشم دیگه پسرخاله شده بود، عمو که می نشست می رفت هل
امروز هوا خیلیییییی خوب بود با پارسا رفتیم کوچه با چادر گل گلی و دمپایی لاانگشتیعکس گرفتم فرستادم برا عاطی خخخخخهمسایه ها همه اومدن بیرون تا ظهر بیرون بودم اگه هوا خوب باشه فکنم همیشه تو کوچه پلاس باشم  با این تیپمماشین رد میشد اصلا  نگا نمیکردم
برنامه 2 ماهه حرف آخر چیست ؟موسسه حرف آخر برنامه جدیدی رو آماده کرده به نام برنامه دو ماهه حرف آخر
که این برنامه دو ماهه شامل سه فاز هست. فاز اول 50% ، فاز دوم 80% و فاز
سوم هم 100% خواهد بود. یعنی اینکه بطور مثال دانش آموز تو فاز اول 50 درصد
مطالب درسی و با این برنامه پوشش خواهد داد. نکته ی مهم در برنامه 2 ماهه
حرف آخر این هست که دوماه واقعا داوطلب باید تمام وقتش رو بزاره برای
برنامه ، تمام وقتشو … ، یعنی روزی 11 ساعت باید بخونه ،
اما کاری که تو این ب
۱_ بهش میگم بگو بابا. مبگه بابامیگم بگو مامان. باز میگه بابا :/میگم بگو سارا. میگه سارا (البته به زبون خودش و نه خیلی واضح)ظاهرا تنها مشکلش با من طفلکه. بچه ست ما داریم؟!:))))۲_ مامان حلوا درست کرد واسه فاتحه. بردم درخونه ی  همسایه ی دوتا ا ونورتر. یعنی این خونه ای که کوبیده و داره میسازه، بین ما دوتاست.بعد من اینا رو بارها دیدم ولی هیچوقت سلام و علیکی نداشتیم. به آقاهه میگم من فلانی ام. همسایه ی اونوری.یهو بی مقدمه و خیلی بامزه گفت واااای، شما هم م
یکی از مزایای ویدیوهای انگیزشی اینه که تو فضای مجازی دیگه به جای چس ناله شکست، کلی لاف تدابیر و حکمت و دید رو به رشد آدمها رو میبینی و . بماند یاد اون جک می افتم که چند وقت پیش مد شده بود که اگه یه سری افراد نامی از دانشگاه افتادن بیرون و موفق شدن، برادر من اونا  از هارواد اومدن بیرون نه از دانشگاه آزاد سلوقون! اگرچه حتی این جک هم به نظرم منصفانه نیست و یه سیب هزار چرخ میخوره تا بیاد پایین و واقعا اعتقاد دارم هر چیزی ممکنه ولی این جار
بنظرم ترس عجیب ترین فیگوره. انقدر عجیب که چهره نداره . فقط دسته و صدا.دسته هایی که همیشه می لرزن  و صدایی که نصف نت هاش سر بدنیا اومدن ترس سر زا رفتن .ترس یه عطری داره که شاید میتونه زمان و نگه داره و تو در یک لحظه اندازه چندتا لحظه بیشتربترسی و زمان یادت بره. بیشتر ما شاید به ترس بدهکاریم.چرا و چجوریش برای این ساعت شب و فردایی که شنبه بببباشه و همه چیزجدی شاید یکم بجا نیست و لباسیه که نباید هول هولی خریدش.پ.ن:ترسیدن و نوشتن از ترس مثل مسافرت رف
میون انبوهی ازظرف نشسته، با یک عالم خستگی خودم رو به یک کیک و چای نیمه شبی تو یک خلوت تک نفره مهمون کردم اگرچه که دارم از خواب میمیرم. مسواک رو بگو؟!کی بزنه؟خیلی خوشحال بودم. با انرژی دو روز تمام دویدم اما امروز ازظهر از خودم احساس ناامیدی کردم. سه روز کار کردم و دویدم. اما چون تا قبل از اومدن پرستو اینا سالادم رو نتونستم آماده کنم؛ چون خمیر کیک گوشتم آماده نبود؛ چون آشپزخونه مرتبِ مرتب نبود؛ احساس می کردم شکست خوردم. شکست خوردم از برنامه ای که
چالش جدید ما با دخترم اینه که عصر که میرم دنبالش نمیاد بریم خونه. و اگه شب شام خونه ی مامان باشیم یک درصد هم احتمال نداره بیاد بریم خونه. خیلی هم دیر می خوابه، یعنی امیدی نداریم که بخوابه ببریمش. همه ی اینا هم به خاطر اینه که به شدت بازیگوش شده و داداشم رو خیلی دوست داره. خونه شون شلوغه و اسباب بازی فراهمه. این هفته شنبه تا سه شنبه عصر وقتی خواب بود بغلش کردم آوردمش. یه روز هم مامان اومدن و کادو دادن به همسر، دو ساعتی نشستن، بعد یواشکی رفتن.&
بورانو مثل یک شهر کارتونی خیلی خوشگله که برای سالمندان ساخته شده (پیرم نشدیم بریم بورانو زندگی کنیم)همه ی ساختمان ها رنگی اندو بطرز عجیبی همه جا ساکته.بورانو جون میده برای عکس انداختن از بس که این شهر خوشگله.سکنه های بورانو اکثرا بازنشسته های ثروتمندی هستند که از کشورای دیگه برای زندگی ساکت به اینجا اومدن.جالبه بدونید که بیش از 60 درصد خونه های ونیز خالی از سکنه است.
مامان همچنان مصره که آجیل و پسته برای عید نخریم و به اطلاع بقیه هم رسونده که اگر اومدن برای بازدید عید انتظار پذیرایی شدن با اجیل رو نداشته باشن.خیلی با این حرکت مامان کیف کردم خصوصا که بعدش هم چند نفری گفتن پس ما هم نمی خریمفکر میکنم اگر خودم هم بودم نمی خریدم؟نمی دونم!گرچه که به درستی کار مامان ایمان دارم اما احساس میکنم اگر من در موقعیت مشابه بودم با توجه به اینکه قدرت خریدش رو داشتم می خریدمحتی با اینکه از اجیل و پسته متنفرررررررررم
مامان همچنان مصره که آجیل و پسته برای عید نخریم و به اطلاع بقیه هم رسونده که اگر اومدن برای بازدید عید انتظار پذیرایی شدن با اجیل رو نداشته باشن.خیلی با این حرکت مامان کیف کردم خصوصا که بعدش هم چند نفری گفتن پس ما هم نمی خریمفکر میکنم اگر خودم هم بودم نمی خریدم؟نمی دونم!گرچه که به درستی کار مامان ایمان دارم اما احساس میکنم اگر من در موقعیت مشابه بودم با توجه به اینکه قدرت خریدش رو داشتم می خریدمحتی با اینکه از اجیل و پسته متنفرررررررررم
می خواستم امروز یه کار خاص اینجا انجام بدم ولی خب وقتم رفت!آخه ظهری تا خود پنج م داشتیم به مامانم کمک می کردیم وسایل ترشی خرد کنه. ما که نمی خوریم البته. فقط خودش و پسرشن.الانم هنوز سریالم مونده که باید برم نیگا کنم.به خودم قول دادم حالا که دیگه خودمم یکم بیشتر سعی کنم فعال باشم و کاری کنم که بهم خوش بگذره.اینجی می خواستم واست یه مصورانه بزارم که خب.راستی شهاب حسینی اینا اومدن توی سوپری محلمون فیلمبرداری. همه رو علاف (؟) کردن. میگن
زیرنویس فارسی اضافه شد.
لین شیائو شی دختری خوش قلبه که عاشق تعقیب ادمای مشهوره. اون با خوشحالی تو یه جزیره زندگی میکنه. اون مسئول یه آتلیه عکاسی هم هست. تنها عیبش اینه که یکمی چاقه. زندگی آروم اون با اومدن یه ادم مشهور به اسم هوانگ کی تغییر میکنه و لین شیائو شی تصمیم میگیره که وزن خودشو کم کنه. البته که شکست میخوره ولی تصادفا با یه معجون به طور جادویی وزنش کم میشه و .سایت تای تی وی
کار سختی نبود شاید اگه خودم می خواستم انجامش بدم تو کمترین زمان تموم می شددستم رو بردم سمت سیمها که هم زمان دستش رو دراز کرد و گفت بذارید من انجام بدمتو کسری از ثانیه تصمیمم عوض شددستم رو کشیدم کنارگذاشتم کمکم کنه دستهام کلا بنده می خوام تلاش کنم که وسایل رو تو یه کیسه جا بدم تا بتونم راحت تر حملش کنمفروشنده می گه اجازه بدید کمک کنم می گم نه ممنوناما یه دفعه همه چی رو میذارم جلوش و می گم لطف می کنید به ظاهر کارهای ساده ایهاما همین
با باباش رفته بیرون .بارون شروع کرده به اومدن. با خوشحالی اومده خونه میگه شعر گفتم:داره بارون میاد    نونوایی با مون (نون ) میاد بعد هم در حالی که داره سویشرت میپوشه بره بیرون و توی راه پله و توی پارکینگ و خیابون، بلند بلند شعر خودش رو جار میزنه و میره.پی نوشت: این اولین شعرش نیس. اما خب تا حالا ثبتشون نکرده بودم.پی نوشت پی نوشت:اولین شعرش: ننه بی بی خدافظ     کاسه مال تو باشهههههه  (با آهنگ tinkw tinkw little star از شعرهای خودش که خیل
آیا دیدن دوباره آدمی که تووی حداقل ده سال گذشته زندگی من بیشترین تاثیر رو گذاشته خوبه یا بد !؟آیا این ملاقات یک ساعته احیانا و ختی آخرین ملاقات ، یک بیم» هست یا امید»؟!دارم به دنیای بدون زینب عادت میکنم و خیلی سختی کشیدن و میکشمو بدیش اینه که هنوز به تنظیمات کارخونه برنگشتمدلم نمیخواد یه بار دیگه این دوره خیلی سخت بدون اون رو مجددا طی کنماز طرفی شیرینی و مشتاقی دیدنش تحمل همه غمها رو امکان پذیر میکنهتوو یه کلام دیدن حتی یه ثانیه ش به خیلی ب
دیشب اولین مهمون خونه ام اومد . من دعوت نکردم خودشون گفتن میان ! منم ازونجاا که هنوز  لوستر اتاقم وصل نبود و هالوژنهای اشپرخونه ام سوخته بود ، به برادر گفتم که بیاد وصلشون کنه و تا نیم ساعت قبل اومدن مهمونا اون داشت از نردبون بالا پایین میرفت و خونه رو سامون میداد ، شهرامم داشت خرید میکرد و رفته بود شیشه هایی که برای میزها سفارش داده بودمو بگیره و بیاره و خلاصه تا دم اومن مهمونا همش بدو بدو داشتم و از سالاد پاستا و سالاد سزار منو تغییر کرد به
امروز مریم از رساله ی دکتریش دفاع کرد.از ساعت 8 صبح که اومدن دنبالم تا نیم ساعت پیش سرِ پا بودیم اما هیچ احساس خستگی نکردم. اول از همه خانم دکتر رو دیدم که دلم براشون یه ذره شده بود. بعد سالن رو آماده کردیم و کم کم همه اومدن. استادای خوبم که همیشه بهم لطف و محبت داشتن، همکارایی که زمان کار دانشجویی حسابی باهاشون دوست شده بودم. خیلی از کسانی که داشتن از یادم میرفتن اما تجدید دیدار شد و خیلی از دیدار هم لذت بردیم اما جذاب ترین و دلنشین ترین مورد دی
خیلی دوست ندارم توی وب لاگم از بدی های کسی بنویسم. ولی بعد از مدت ها که رفتار خیلی ها واسم اهمیتی نداشت . رفتار جاری ام واقعاً ناراحت کننده بود. پیش خودم گفتم مینویسم شاید با نوشتن برام کمرنگ بشه. این چند روز تعطیلات رو ما شهر همسرم بودیم. و از جایی که جاری های من مال همون شهر هستن هر دو خونه ی پدر و مادرشون بودن و فقط یک شب اومدن خونه پدر شوهرم. روز آخر یکی از جاری هام رو دیدم و باهم خداحافظی کردیم. امیروالا خواب بود و ما منتظر بودیم بیدار بشه و
این پست موقتا ثابته تا بعدا یا تکمیل بشه یا پست های بعدی درهمین باره نوشته بشه. + پست پایین رو هم از دست ندید. ( پست لایه 2 خواب )بعدا" تر نوشت :ممنون از همه عزیزان و بزرگوارنی که اومدن و تبریک گفتن ؛ انشالله تو شادیاتون جبران کنم
چند روز بوددنبال بهونه بودم ببینمتولی نمیشدامروز ظهر وقتی مامان و خاله میخواستن برن بیرون گفتم میبینمتولی نیومدیشب اصلا انتظار نداشتم بیای پارککه‌اومدی و کلی تو دلم خوشحال شدم.بعد از قدم زدن و حرف زدن و خندیدن و گرفتن دستات موقع سوار ماشین شدنبه صورت خیلی جدی بهت گفتمکه نساء مراقب خودت باااشیکم شکه شدیچیزی نگفتیبا سرت گفتی باشهیه روزی که بزرگتر شدییه روزی که یکی رو دوست داشتییه روزی که یکی دوستت داشتیه روزی که منتظر کسی موندییه روزی ک
صبح رفتم بیمارستان تامین اجتماعی عکس بگیرم و کارشناس گفت این عکس هیچی رو نشون نمیده ، به درد نمیخوره و باید بری پیش متخصص و نوار عصب برات بنویسه که مشکل دستت معلوم بشه   . همیشه خصوصی میرم و میدونم این بیمه و بیمارستانش هیچ امکاناتی نداره . خلاصه دست از پا درازتر برگشتم . هرچی هم زنگ میزنم مطب متخصص،  کسی جواب نمیده . میخواستم گوشی م 5 تومن شارژ کنم ، بگید چیییییی شد ؟؟؟؟یه صفر اضافه زدم و 50 تومن شارژ از حسابم کم شد . پولی که تو این شرایط ب
داشتم از عرض خیابون رد میشدم و هم زمان دو تا موتوری با سرعت خیلی زیاد به سمتم می اومدن. کاملا محتمل بود حداقل با یکی شون تصادف کنم. و انقدر سرعت داشتن که اگر بهم میزدن لابد جا به جا می مردم! تو اون چند هزارم ثانیه که من تصمیم بگیرم وایسم یا سریعتر رد بشم، و موتوری ها تصمیم بگیرن مسیرشونو عوض کنن یا به راهشون ادامه بدن و نجات رو به خودم بسپرن، من فقط یه چیز جلوی چشمم اومد. دستای کوچولوش وقتی موقع شیر خوردن دور انگشتم میپیچن و هی آروم باز و بسته میش
با همسرم داریم از سرکار بر میگردیم، من پشت فرمونم ، همکارهامونم باهامون اومدن ، اوایل شاید حس بدی بهم دست میداد از اینکه چهار تا پسر توی ماشین نشسته باشن و من رانندگی کنم ولی  کم کم دیدم چرا تعریف اشتباه از اتفاقات خوب داشته باشم، من از رانندگی لذت میبرم ، حالا دید و یا تعریف بقیه هر چی میخواد باشه چه اهمیتی داره ؟از توی مانیتور میبینم که همسرم زل بهم ، به دستهام که روی فرمونه ، با یه لبخند، میگم چی شده ؟ میگه یاد دوران دانشجویی امون افتادم
عاغا چشاتون روز بد نبینهپا شدم  اومدم خوابگاه، رسیدم اتاق دیدم اتاق نیس! سرد خونه‌اس بقدری سرد که پاهام و زمین نمیتونستم بذارم -_-کل تعطیلات شوفاژ ها خاموش بوده بعد این همه وقت اومدیم همه جا یخ زده بود. حتی روغن مایعم تو کمد یه بخش هاییش به جامد تبدیل شده بود :) :/ من سریع شوفاژ ها رو روشن کردم ولی نصفه و نیمه روشن شدن، معلوم بود نیاز به هواگیری دارن. چند دیقه بعد مسئولای تاسیسات اومدن یکی یکی شوفاژ ها رو هواگیری کردن ولی دما شوفاژ ها فک
وبلاگ اومدن ، مهمترین و لذت بخش ترین قسمت استفاده من از گوشی و اینترنت.  قبلا هم گفتم که اینجا رو خیلی دوس دارم.  بچه‌ها سه هفته ست خونه جارو نکردم . مامانم هر وقت لازم بود جارو زده .دیگ و گاز نسابیدم . خواهرم رو بلند نکردم . تا جایی که میشد ظرف نشستم . رختخواب پهن میکنم با کمک مامانم .و همه این مراحل عین پوست انداختن برای من سخت بود و هنوزم راحت نیستم . خوابم حسابی خراب و آشفته شده . حمام رفتن رو از صبح به ظهر و از ظهر به روز بعد هی عقب میندازم.&n
همین الان به روانکاوم پیام دادم که دیگه نمیتونم درمانم رو ادامه بدم، تایم‌های منو کنسل کنه و بده به یکی دیگه! گفتم میفهمم که باید اینارو حضوری بهت بگم، ولی من علاقه‌ای ندارم که بیام و در مورد اینا صحبت کنم. گفتم اینطوری راحت‌ترم و کمتر اذیت میشم!چرا اینکارو کردم؟؟ چون عقل ندارم!! چون مریضم، خودازاری دارم!! چون اصلا خوشم میاد خودمو شکنجه بدم!! این یه بخشی از قضیه‌س. بخش دیگه اینکه من واقعا خسته شدم. این پروسه خیلی فرسایشی شده. حالم داره از واب
برگشتم خونه. نرگسامو گذاشتم تو گلدون قرمزه‌ی آقاجون، به مامان گفتم ملحفه‌هامو عوض کنه؛ تو اتاقم آهنگای خوب پخش می‌کنم و حتی خودمو مجبور کردم که یکم بوستان بخونم ولی هیچ کدوم از اینا باعث نشد دردم کمتر بشه. هر لحظه درد دارم و همه‌ی تمرکزم روی همین قضیه‌س. معده‌م می‌سوزه و زیر دلم تیر می‌کشه، انگار که رشته‌رشته‌ی هر چی رو که تو دلمه، باز می‌کنن و باز می‌بافن. اون روز که نیکتا و بردیا اومدن پیشم بیمارستان، خیلی خوشحال شدم. نیکتا برام بخا
آدم ها از دور با چیزی که از نزدیک میبینیم خیلی فرق دارن.دیروز یه زنگ زدم به مامبزرگ. خیلی دیر به دیر زنگ میزم :(. خیلی آدم تاسفی هستم من :(. تازه کار داشتم که زنگ زدم. تلفنو جواب نداد دم اذان بود گفتم حتما داره نماز میخونه. کمی بعد زنگ زدم بازم جواب نداد. زنگ زدم سراغشو از خالم گرفتم. گفت پیش من بوده الان رفته خونه دیگه مثکه بهش گفته بود الی بهت زنگ زده. یه ساعت بعد خود مامبزرگ زنگ زد. وسط حرفا گفت رفتم یه سر بالا پیش خاله بهش بگم به بقیه
براتون بگم که درسته یک هفته کامل سرگرم تدارکات و برنامه ریزی برای نمایشگاه بودم؛ اما این پنج روز که اونجا بودم،هر زمان که فرصت خالی پیدا می شد،با دوستام راجع به تعدد زوجات حرف می زدیم.جالبه که همشون هم واکنش نشون میدن، اما تا ازشون دلیل می خواستم، چیزی نداشتند بگن. نهایتش می گفتند زشته. درست نیست و این حرفا.این که نشد حرف حساب!مخالفان تعدد باید بتونن دلیل منطقی برای مخالفت شون داشته باشن.و البته اومدن زهرا به غرفه باعث شد بحث تعدد اونجا هم د
مدتیه که حال و هوای خانه ما تغییرات اساسی کرده بنا به دلایل زیر:- با درخواست انتقال من موافقت شده و طبیعتا من هر لحظه منتظر مجوز وزارت خونه هستم که بارو بندیلمو ببندم و راهی تهران بشم . که البته آمادگی کامل دارم برای طرح هجرت  فقط کافیه مجوز امروز صبح به دستم برسه من فردا راهی خواهم بود - به شدت درگیر درس و کتاب و دانشگاه شدم طوری که موقع خواب هم کتاب دستمه تا همسر چراغها رو خاموش کنه من دارم از فرصت استفاده میکنم . حجم کتابها به شدت زیاده و وق
دختر داییم خیلی باحاله. خونشون زیر گل دفنه اومدن روستا، اینم چون هم سن خواهر کوچیکمه اومده اینجا مهمونی. داره با مامانم اینا حرف میزنه، خیلی جدی و گلایه طور داره میگه:چرا همش ایران سیل میاد؟ چرا آمریکا نمیاد؟ مگه ما روسری نمی پوشیم؟خیلی هم لاتی حرف میزنه. اصلا عجیجم بازی بلد نیست. دیشب خواهرم نبود، گفتم کجا رفته آبجیمون؟؟  گفت رفته مِسِرآو * !!فکر کن بچه نه ساله نمیگه توالتمیگه مسرآو!*لری مستراحهحالا از این نمیگم که خونه مون امنیت نداره و
هفته پیش با دوستای همسر رفتیم مشهد. عاااااالی بودا عاااااالی . خیلی خوش گذشت. فکر کنم پدیده شاندیزم میرفتیم دیگه جای دیدنی برا مشهد نمیزاشتیم:) بازارم که نگووووو. همه جا رو درو کردیم:/طرقبه رفتیم. چه مغازه هایی داره. فقط دورنماش قشنگه:/ چالیدره طرقبه هم رفتیم تلکابینش رو سوار شدیم. من که به شخصه هیچی از زیبایی هاش نفهمیدم بس که ترسیده بودم:/ کوه سنگیم رفتیم که خیلیییی خوش گذشت*_*پارک ملتشم که افتضاح بود. هرجی ادم خراب و قاچاقجی و فراری بود ری
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها