محل تبلیغات شما

نتایج جستجو برای عبارت :

بن شدم اما چیت نزدم اخه چرا

اینکه باید به خاله بزرگه که به مدت سه ماه رفته بود اون گوشه دنیا زنگ میزدم و نزدم ، اینکه باید به زندایی هم که همون جا رفته و هنوز برنگشته یه زنگ میزدم برای احوالپرسی و نزدم (همون زندایی که تا دم رفتنش هزارباربهش زنگ زدم و سراغش رفتم برای کارهای مهاجرت و ترجمه ها ) ، اینکه دوسال و نه ماه هست به یه دوستی زنگ نزدم ، اینکه مدتهاست خونه اقوام زیاد نمی روم ، اینکه دوستم در گروه برای شفای دخترش که درحال جدال با سرطان هست مدام دوره دعا می گذارد و من شرک
این هفته باید میرفتیم خونه مامان من. ولی با توجه به اوضاع گند میدونستم نمیاد و اصلا حرفش رو نزدم. بعد ارایش کردم و رفتیم خونه ننه شوهر. به امید اینکه اون یکی برادرش رو ببینم و ببینه که تیپ زدم و چقد طبیعیم. لامصب هنوز که نیومده. تا ببینم چی میشه 
من زیر قولم نزدم.ولی حق داشتم قبل از اینکه زیر همه چی بزنی برام توضیح بدی .تو گفتی سرم از خدای خواهد که به پایت اندر افتد من گفتم عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی .بعد پانزده سالو ده ماه هنوزم داغ جداییت تازه اس هنوز به اندازه اون موقع عذابم میده هنوز دلیل اشک هایه گاهو بیگاهمه چه خوبه که اینجا رو هیچکس نمی خونه.
پسر عمم زنگ زد خونمون من جواب دادم تاحالا باهاش حرف نزدم که فقط درحد سلام اول فکرد اشتباه گرفته گفت منزل دایی.؟ گفتم بله  این اومدحالا  کل فامیلم هست  از همه میپرسه فلانی تو جواب دادی من زنگ زدم؟منم لو ندادم موند تو کف صدام
الان هم اماگاه که آتش بودینه می سوزاندی امنه گرمم می کردیوقتی رودخانه بودینه غرقم می کردینه لحظه ایتکان می دادی ام در آغوش موجیالان هم اماگردباد سکوتت راروزی ده بار روشن می کنینه آنی ، آرام می گیری نزدمنه یک بار ، تنها یک بارمرا پا به پای خودت می بریرفیق صابرمترجم : حسین تقدیسی
بیبی دو هفته اس باهات حرف نزدم، بعدا به بچه هام بگم چی بگم عشق زندگیمو بلاک کردم چون اومد نود هاشو از تلگرام پاک کرد؟ بله بله چقدر کولبعدم رابطمون به عن و گه کشیده شد. چرا پشیمون نشد؟ شاید چون سیو نکرده بود عکسامو؟ وگرنه میرفت میدید میگفت نه باید دختره رو برگردونم. شاید خیلی منطقی شده؟ احساس میکنم بی قدرتم اصن هیچ کاری از دستم بر نمیاد. مست هم نیستم راستی :)نو هپی اندینگ برای من تا اینجا چون بی لیاقتم و احتمالا آدم خیلی بدی هستم؟ نمیدونم واقعا
یه مدت نت نداشتم . الان دو سه روزیه که نت گرفتم و اومدم پیج دوستان گردش میبینم اوووو کلی پست گذاشتن . یه درمیون گرفتم خوندم بعضیارو .بالاخره از شر امتحان راحت شدم اما خوب چون دست به سیا سفید نزدم و کاری نکردم خونه شده آشغال دونی و باید یه خونه تی حسابی کنم تا حالم جا بیاد . و ازونجایی که آخر هفته مهمون دارم بنابرین باید از تمام وقتم استباده کنم برا سابیدن و شستن . پس بازم یه مدت نت گردی تعطیل است :/
سلام امروز از اون روزا بود دلم تنگ شد بدجور.مثل اون وقتا هوای تو بیشتر از قبل در پی نگاهم میزد.زل زدم به ان لاین بودنت ولی دم نزدم خوشحال شدم گوشه ای از این دیار روزمرگی زندگیت را دنبال میکنی.ترسیدم پی ام بدم.گفتم بهت قول دادم که مزاحمت نشم.نه حالا که دلتنگم نه هیچ وقت.آه چه زیباست فراق تو با همه دردها.خوشحالم روسفید این عشق شدم.اولین پست این وبلاگ نگاه کردم به خودم خندیدم چی بودم چی شدم پخته تر شدم.چه زود بزرگ شدم.عشق کودکانه جوانی به کجاها مرا
کاش میشد واسه یه بار هم که شدهبرگردم به دوسال پیشاون وقتا همه چی فرق میکرد.حتی تو هم خیلی فرق میکردی با الانت.منم شاید.خیلی فرق داشتمسعی میکنم عادی باشمخوب باشمخودمو بزنم به بیخیالیعین تو باشمکه هیچی واست اهمیت نداره.دارم سعیمو میکنمولی میدونی.جیگرم داره اتیش میگیرهبه خاطر حسایی که داشتمبخاطر رفتارامبخاطر همه اذیتایی که شدم ولی دم نزدم.بیخیال این حرفامیگذره.عین همیشه
آمده ام خسته به مهمانیتاز همه کندم که همه فانی اندتشنه خودم روی خودم آب بستبر سر این سفره مرا آب هستلب به غذا می نزدم قاضیمهرچه تو نانم بدهی راضیمقصه میان من و تو فرق داشتبا آنکه برا خیرالعمل شرط داشتبنده ای خانه خرابم تو مرا دریابمدیده بودم که تو پس می نزنی در خوابمتکیه بر هر که زدم خالی و چون دیوار ریختتو ولی اما اگر شاید نداری جنس تو دیوار نیستمتن آهنگ | نواتکست
به مامانم زنگ زدم. با دخترم حرف زدم. شاید بگم یک ماهه باهاش حرف نزدم. یه ماهه پشت سر هم مریضه و سیستمش بهم خورده. نمیاد تلفن حرف بزنه باهام.روزم ساخته شد. با مامان رفته بود توالت و شکمش کار کرده بود. بعدش صبحانه خورده بود. خدا رو شکر. خدا جونم به حق این ماه عزیزت، هیچ کس مریض نشه. همه ی مریضها رو شفا بده. مخصوصا بچه ها. مخصوصا مادرا و پدرا. 
اینم یادم رفت بگم، رذایل اخلاقی خانم رو که یک به یک برشمردم(کارایی که کرده بود و نگفته بود، و حتی برعکس تعریف کرده بود)، باباش به دختره گفت: من تو رو ادب می کنم، تو غلط کردی اومدی از تهران، ببند دهنت رو تا نزدم تو دهنت. چند بار اینو تکرار کرد. البته بعد از اینکه بهش گفتم، اگه دوبار تو دهنش زده بودید این کارا رو نمی کرد، این حرفا رو نمیزد. خدا همچین بچه ای قسمت آدم نکنه. مایه آبروریزی. البته که از بس مادرش طرفش رو گرفته، پدره نتونسته با قاطعیت
شمع بگریست گه سوز و گدازکاز چه پروانه ز من بیخبر استبسوی من نگذشت، آنکه همیسوی هر برزن و کویش گذر استبسرش، فکر دو صد سودا بودعاشق آنست که بی پا و سر استگفت پروانهٔ پر سوخته‌ایکه ترا چشم، بایوان و در استمن بپای تو فکندم دل و جانروزم از روز تو، صد ره بتر استپر خود سوختم و دم نزدمگر چه پیرایهٔ پروانه، پر استکس ندانست که من میسوزمسوختن، هیچ نگفتن، هنر استآتش ما ز کجا خواهی دیدتو که بر آتش خویشت نظر استبه شرار تو، چه آب افشاندآنکه سر تا قدم، اندر
در راستای زود گذشتن روزها. انگار دیروز بود پکیج خود آموز زبان خریدم. الان 3 سال گذشته و حتی نصبش نکردم رو سیستمم :|||پارسال از نمایشگاه کتاب چند تا کتاب خریدم هنوز نخوندمشون و دوباره نمایشگاه کتاب شد :|اردیبهشت شد و هنوز به تعداد زیادی زنگ نزدم که بگم سال نو مبارک :||تو 33 سالگی فقط 1 بچه دارم و استرس اینکه وقت ندارم بچه های زیادی داشته باشم :||واقعا این چه زندگیهدیشب از فکر و خیال تا صبح خوابم نبرد :|| این روزا هم میگذرن بالاخره. کاش میدونستم چی
درستع هیچ موقع از نزدیک ندیدمش
درستع هیچ موقع دستشو نگرفتم.
درستع هیچ موقع باهاش قدم نزدم یا بغلش نکردم .
ولی بازم میگم اونو دوسش دارم ^_^
با اینکه هیچ.زند دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
خدایاازهمه خسته ام خودت یا کمکم کن بمیرم یا این بار خودکشی بدی میکنم عذابشو به جون میخرم خودت میدونی چه کله خری هستم خداپس خودت زودتر ببرم تا دس به کاری نزدمجانا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
مرطوب کننده فاقد چربی پرودرماپرودرما یکی از محصولات ایرانیه که کیفیت خوبی داره و قیمتش هم نسبت به کاراییش مناسبهمن مدت هاست که با محصولاتش آشنایی دارم، چند وقت پیش ضد آفتابش رو امتحان کردم که خیلی از بافتش راضی نبودماین بار خواستم یک مرطوب کننده بخرم که بهم مرطوب کننده پرودرما رو معرفی کردن و چون پوستم چربه فاقد چربش رو استفاده کردماما به نظرم اصلا مناسب پوست چرب نبودتکستچرش اصلا سبک نبود و روی پوست سنگینی میکرد ولی خب یکم که روی پوست میم
حدیث پشیمون شدم گفتم بین خودمون بمونهبچه ها دلم براتون تنگ شدهقبلنا از آقای مدیر پرسیدم وبلاگو حذف کردید که ایشون فرمودند بلیمنم تریپ منطقی برداشتم که اگه این خوشحالتون میکنه پس همین کارو بکنید ولی واقعا پشیمونم که منطقی حرف زدم ! کاش یه کم غیر منطقی رفتار کرده بودم حداقل یه کم غز میزدم.آخه من اونجا رو خیلی دوست داشتم خب بچه های اونجا هم خیلی برام باارزشنسوگلی ببخشید که بهت زنگ نزدم یا اگه زنگ زدی گوشیم خاموش بوده اخه خراب شدهسال نوت با
خب شب خوابیدم راحت تختالبته نصف شب یه بار بیدار شدمبعدش خوابم‌بردبعدشم ۷و۲۰دقیقه طبق روال همیشه بیدار شدمیه مسواک الکی. و بی صبونه خاضر شدم وسایلمم برداشتم هوا برفی تاریک راه افتادیم یه بیست دقیقه ب ۸دانشگاه مکان برگزاری ازمون بودیمرفتم صندلیمو پیدا کردم و اینکه نه سردرد داشتم نه استرس خدارو شکرساعت ۹شروع شد ۱۱۰دقیقه زمان عمومی ۷۰دیقه تخصصی که تخصصی ساعت ۱۱بود شروعشاولین دفتروچه مهارت هفت گانه بود نقطه قوتم این درسه کل دفترچه ۱۵س
صبحت به خیر عزیز دل جان دل و در آخر الهه ی دل.کیمیا شدی در خیالم و دنیام ای کاش این قدر نایاب و دست نیافتنی نبودی ای کاش روزگار به عقب برمیگشت تو را اینجا صبح و ظهر می دیدم مثل آن  وقتها.نفس بودی بر آب و دیده ی  این خسته ی دل.یادباد آن روزگاران بخیر.چه شدی به یکباره که مرا پس میزنی ؟ بودی با دیگری! دم نزدم .خواستمت با تمام وجودم ولی تو تاب مرا نداری که من باشم با دیگری.من چه کنم که روزگارم این گونه رقم خورده؟!  اگر روزگار بی رحم است تو مهربان
اعتراف می کنم از اون هیولای سلیطه ی خودشیفته ی چندش آور نجسِ عوضیِ و غیره ( و غیره=هر ناسزای غیر رکیک و رکیک دیگه ای که به ذهنم می رسه) می ترسم. از اون و اون دوستای کم و بیش خودشیفته ی باسوادش که از هیچ فرصتی برای خود-باهوش-نمایی نمیگذرن، و به لطفشون گاهی که واژه های باسواد و باهوش به گوشم می خوره می خوام عق بزنم. ازشون می ترسم و پیششون احساس حقارت می کنم. چرا اون روز به اون موجود بیچاره، که برای غیرمستقیم کوچیک کردن من توی فروم بال بال میزد، حرفمو
۴ صفحه نوشتم.مجزا نوشتم.متفاوت نوشتم.بستم و سعی‌کردم تصویر بسازم و خوابم ببره.به سختی میتونستم تصویری بیارم توی ذهنمخوابم بردصبح با سختی بیشتر بیدار شدم و‌ تکرار میکردم که میتونمروی خوش زندگی نزدیکهمن لایق بهترینهام.وسر از حموم‌دراوردم و دوش گرفتماز حموم که بیرون اومدم اشکم ریخت.خشمگینم.عصبانیمهنوز هم اشکم میریزهخودمو جمع و جور کردم و رفتم.پس کی قراره طعم خوشبختی چشیده بشه؟همونی که من میخوام بشه؟دقیقا کی؟باید برم ارایشگاه و
امشب دوباره بردیمش روانشناس.به روانشناس گفته از اون روز نکشیده دیگه و یه کار جدید پیدا کرده.آبدارچی یه شرکتروانشناس گفت دو هفته بهش مهلت بدین.اگه سر این کار موند و تو این دو هفته نکشید و قرصاشو مرتب خورد جای امیدواریه.امروز تولدش بودپارسال تو روز تولدش بهم گفت فک کن تو یه کشوری.میخوام فتحت کنم.و من سر همین جمله باهاش دعوا کردم و یه ماه حرف نزدم.میدونم خودخواه بودم.ولی همون روزا تصمیم گرفتم سال بعد این رفتارمو به هر شکلی که شده جب
مامان اینستاگرام رو حذف کرد از دست رقیه. همون موقع هم انگار اطی کی استوری جنجالی گذاشته حالا اینستا داشتم هیچ کی استوری چیزی جاذابی نمیزاشتما امروز همه دورشون حلقه کرده بودن سوال پیچشون کردن.فقط زنگ اول امتحان دادیم عکاسی و قرائت دینی و زبان 2 نمره حرف زدن. بقیه اش بیکار بودیم و دور هم جمع شدیم اولین بار بود کل گرافیکیا کل دهمیا الف و ب جمع شده البتهدومین باره لاکامو پاک نکرده بودم باز دیر رفتم. ولی داشتن ناخونارو میدیدن رفتم قایم شدم بعد رفت
سر انگشتان دست که درد بگیرد نشانه ی خوبی است. یعنی انگشتانت از خواب بیدار شده اند و باید محکم بچسبند به سیم های تار. هر وقت سر انگشتانم پوست پوست میشود خوشحالم و خرسند. این هفته چهارگاه لنگ ساخته ی استاد عیسی را تحویل دادم. بد نزدم. همچنان با سرعت بالای قطعات مشکل دارم. همچنان انگشت سوم دست چپم در نواختن تکیه ها کند است. همچنان وسط قطعه فراموشم میشود کجا هستم و به کجا باید برسم. همچنان در اجرای چنگ نقطه دار وصل به دولاچنگ با تک ریز آشتی نکرده ام.
یومااا الان موهای شوهرم رو چشم می‌زنن. برم صدقه بدم اُ اسفند دود کنم. والا پ چیه بکشوم تو دعوا؟ نکنه موهای خودُم رو؟ لا والله ابد! برم از نگهبان لره که بیس چهارساعته باش دعوای عرب عجم دارم اُ اون برام رب انار میاره از روستاشون من خرما و براش غذا می‌‍برم، ذغال بگیرم اسفند دود کنم.خوب رفتم اوردم.داد زدم مهندس بپرس زیلایی ذغال نداره؟ سال و زیلایی داشتن حصار می‌ذاشتن دور فنس. سال گف برا چی؟گفتم برا چی عینی؟ برا تریاک؟ خو برا اسفند.زیلایی سرفه کر
امروز بلاخره اون آشغال و دادم رفت. با خودم بردمش بعدم دختره رو پیدا کردم گفتم هنوزم میخوای یا نه؟گفت گفتم که نمی خوام. ولی وقتی گفتم طلاییه و چرت گفتم ذوق مرگ شد.ولی گفت دیگه پول همرام نیست فردا باز بیار که پول بیارم.گفتم نمیخواد بعد از مدرسه برام سه تومن بریز بقیه اشم فردا.باورش نمیشد گوشی و دادم بهش.ساعت چهارم سه تومن ریخت.دست نزدم بهش.امشبم منتظر بودبرم به پاش بیفتم.ولی شامم نخوردم حتی.دیگه نه شام میخورم نه ناهار نه صبحونه.مگه بی لیاقت نی
*تغییر خیلی بیشتر از اونچه که می دونین، ذره ذره اتفاق میفته.نمی دونم چقدر ده سال پیش یا بیست سال پیشتونو یادتون میادامشب یکم بهتر فهمیدم که قدیمیا می گفتن  الهی عاقبت بخیر بشی یعنی چی.*خواهشا هیچ وقت معلم چیزی نباشید که قبولش ندارین.مثلا معلم دینی ای نباشید که خودش توی مراسم مختلط شرکت می کنهیکم خودمونی تر از عروسی:انقدر انقدر صدا وحشتناک بود که اصلا نمی شد حتی با بغل دستی صحبت کرد.دو کلام دا د زدم و بعد صدام گرفت و تا آخر مجلس جز به ضرورت
مثل یک کودک بد‌خواب که بازیچه شدهخسته‌ام خسته‌تر از آن‌که بگویم چه شدهدر خیالات به‌هم‌ریخته‌ى دور و برمخیره بر هر چه شدم خاطره‌اى زد به سرممى‌روم چشم تَرَم را به زیارت ببرمتا از آن چشم نظرباز شکایت ببرم.نام‌مان منتسبش بود نمی‌دانستیمجان‌مان در طلبش بود نمی‌دانستیمخبر آمد همه جا شعر تو را می‌خواندشعرمان ورد لبش بود نمی‌دانستیم.قول دادم برود از غزل آتى منلطف کن حرف نزن قلب خیالاتى منمشکلت با من و احوال پریشانم چیست؟قلب من تند نرو
این روزا با بیماری بلند می شم، سردرد محض و سرگیجه ای که باعث میشه تا ظهر تو رخت خوابم بمونم، امروزم همینطوری بود، یک هفته ست مدرسه نرفتم، به خاطر سرما خوردگی شدیدی که نصیبم شد. ریاضی  خوندم یکم، خواهرم هم سرماخورده برا همین بعضی کار ار ن انجام دادم تا بیشتر استراحت کنه، نمیدونید این قرص آزیترو مایسین چه بلایی سر هوش و حواس آدم میاره. تجربه ش نکنین ، کردین هم آرزو کنید کسی تجربه ش نکنه.در کل بهتر از استامینیفن هستش که یکی از عوارض جانبیش مرب
گفتم یا نه که دیشب دوتا پیتزا و یه شیشه Rose سفارش دادم و پیتزا هات هیچی پول کم نکرد ایمیل زد ببخشید که نفرستادم سفارشتون رو در حالی بود که من داشتم پیتزا هه رو میخوردم در مستی با یه شیشه Rose، چهل تا اینجا به نفعم شد که میدونم حرکتم خیلی درست نبود که نرفتم پول رو پس بدم ولی بتخمم رپر عزیز استوری گذاشته منظورش کاملا منم پاره شدم =)))))) آدم اینقدر کف کس؟ بعد فری گفت ال you’re a catch دست کم نگیر حق داره =))))))بتخمم که کچ یا چه کسشری باشم وقتی نتونستم کاری کن
 فکر کنم الان فقط منم که یه نشریه / کانال/ سایت یا یه کوفتی برای معرفی کتاب نزدم. کسی که کتابخون باشه نیاز به معرفی نداره راستش. اونا هم بهتره شیاف کنن. دوستان توجه داشته باشن این که  بخوای یه سره معرفی کنی و خلاصه بدی با کشف و شهود هایی که برای خودت داری و  می نویسی و به اشتراک میذاری فرق داره. فرقش رو می فهمی دیگه؟؟!؟یه مستند فوق فوق فوق تخمی هم دیدم راجع به اصفهان. یعنی اگه اصفهانی بودم می رفتم خشتک کارگردان رو می کشیدم پس کله‌ش. حا
اول هفته است و حس خوبی دارم :)صدای پرنده های توی حیاط میاد هعی :)صدای باد، بارون گهگاهی :))رفتم به یکی گفتم مشاورم باشه، قبول نکرد بعد میخواستم محکم بزنم تو پرش ولی نزدم چون یکمم حق داشت  اینجور مواقع تخسیم میگیره میرم تو فاز اینکه اوکی پس منتظر باش تا کامل روشنت کنم -_'حالام باید بشینم خودم برنامه بریزم! یک نتیجه گیری که حاصل کردمم اینه که دنیا و جهان خیلی جدی تر و پر زور تره و برای ناز و عشوه و ضعیف ها جا نیست یآ لااقل جای خوب و دندون
آخرین جلسه‌ای که رفته بودم پیش روانکاوم بهش گفتم وقتی بیشتر از ۱۲ ساعت پیامام رو سین نمیکنی احساس خفگی میکنم کاش تو عید زودتر پیامای منو بخونی. گفت بهت قول نمیدم ولی سعیمو میکنم. نمیدونم رفت سفر یا نه ولی بهم گفته بود یه هفته‌ای میره مسافرت و راستش جدا من نفهمیدم کی مسافرت بود چون تا حداکثر ۱۲ ساعت پیامامو میخوند :) یه بار بهش گفتم حالم بده کاش باهام حرف بزنی که اس ام اس داد فردا ساعت ۹ صبح میتونیم جلسه تلفنی داشته باشیم اگه مناسبه اطلاع
والا تو فامیل شوهرم بین جاری ها من بی حاشیه ترینم.نه بحث راه می ندارم نه کل کل می کنم نه بی ادبی. کلا از وقتی عروسشون شدم شاید ۳ یا ۴ بار پیش اومده به اختلاف خوردیم تو تمام مواردم خیلی زود با گفت و گو حل کردیم مشکل رو. جایی لازم بوده عذرخواهی کردم جایی هم بوده ازم عذر خواهی کردن.حالا این جاری بررگه چندباری تاحالا پرش به پرم گیر کرده. تو تمام مواردم مقصر بوده منم سکوت کردم و بعد مدتی فراموش کردم. یه ۲ ماهی بود کارام زیاد بود فرصت نمی کردم درست درمو
پیله براق بود. انگار فی بود . متالیک. فکر می‌کردم خالی است چون کمی از پوست مویین کرم رویش بودوقتی دستش زدم پیله تکان خورد.ترسناک بودچیزی تویش خودش را به در و دیوار فی و متالیک پیله می‌کوبید. شبیه فیلمی ترسناک و ژاپنی بود. چیزی بقچه پیچ. دیگر دستش نزدم و فکر کردم فردا بروم ببینم آمده بیرون ازش چیزی یا نیامده.ترشی شلغم و لبو درست کردم. توی قفسه چیدم. کلی هم. دستورش را از ذهب گرفتم. ذهب برایم آرزو کرد که خوب شود و خوشمزه و خوشمان بیاید. من از
چیزی برای نوشتن نیست.جز ماتمی که باران بر دو ش مردمانمان گذاشته. این حق مردم این سرزمین نبود که گرفتار این بلا شوند! مردمی که هیچ کس را جز خدا ندارند مردمی که حقشان را جلو چشمشان خورده اند و نجیبانه کلامی نگفته اند مردمی که در درد وفادار بودنده اند! مردمی که هیچ کسی را ندارند که در بحران به آنها رسیدگی کند، نه این حقشان نبود!زندگی در حال گذار است .  فعلا بی تنش.اما هست مواردی که مرا می رنجاندمثلا اینکه با آن همه بی احترامی مادرش در جشن
دانلود رمان دختر افغان
 
نام رمان:دختر افغان
نویسنده:فاطمه سادات مظفری
موضوع:عاشقانه،اجتماعی
تعداد صفحات:۷۸۱
خلاصه:
دانلود رمان دختر افغان من دختری از خاک افغان…و تو پسری از تبار آریایی…چگونه در مسیر قلبم ایستادی؟…چه شد که عاشق و شیدایت شدم؟!قلب هایمان نزدیک و دست هایمان سرد و دور است…زمینیان به عشق من و تو حسادت خواهند کرد…زهر تلخ حسد خود را به عشق پاک من و تو ریختند…از من دور میشوی و من در اسارت دشمن کاری ز دستم ب
چند شب پیش یه آقایی مسافرم بود و شروع کرد به حرف زدن و درددل کردن، اونقدر صادقانه و پرسوز صحبت میکرد که دلم نیومد حرفش رو قطع کنم مسیر طولانی بود مسافر نزدم  انگار یه جور واگویه های خودم بود.:تو جامعه یی که اگه گرگ نباشی دریده میشی، نه میخوام نه میتونم گرگ باشم  اصلا تو خمیر مایه وجودم  نیست راه غلط رو بلدم اما نمیخوام برم دوست ندارم حق کسی رو پایمال کنم فریب دادن رو بلد نیستم سر حرف و قولم میمونم حتی اگه هزار بار طعم تلخ شکست و نامردی و
از دور.درست وقتی که باید محو میشد.از اون جاها که خودمونو زدیم به اون راه، که درد کشیدیم و نخواستیم.که من زیادی دقت میکردم به همه چیز و ناخواسته زجرش میدادم ولی، دست خودم نبود.سه سال پیش یه اسم از دهنش در رفت توی یه جای غریبه ای که من کلاه جادوگری مو انداخته بودم رو سرم تا کسی منو نشناسه.دو سال بعد وسط اشک های تمساحی که میریخت و نمیریخت، اون اسمو کوبوندم تو صورتش تا سر دروغا رو وا کنم.و من میخندیدم.من اونی بودم که از وسط روزایی که تو گوشم میخوند ش
به سال می‌گفتم بریم خانه‌ی پدرم.  چند روز پیش بود. گفت نه. گفتم خوب از ترمینال می‌روم. سفت  سخت گفت تنهایی نه. اعصابم خرد شد و داد زدم خفه‌ام کردی. توی همه چیز زندگی‌ام سرت رو کردی داری نظارت می‌کنی و همان لحظه عصبانیتم رفت.گفت نه.خواستم چیزهای دیگری بگویم. بگویم وقت‌هایی که بهتر بود حواست باشد چرا نبود. وقت‌هایی که اما چقدر برای این‌چیزها دیر بود. چقدر این حرف‌ها تکراری بودند و حوصله‌سربر و چقدر حس می‌کردم بزرگ شده‌ام برای این بح
سلاموای که چقدررررررر خسته ام.بالاخره فروشگاه جدید از شنبه شروع بکار کرد.یه هفته خیلی سخت رو گذروندیم.شنبه به عنوان اولین روز روز خیلییییییی شلوغی بود برامون.واقعا نفله شدم.دو تا همکار جدید بهمون اضافه شده امیدوارم روابطمون حسنه باقی بمونه و وظایفشون رو درست انجام بدن.جمعه گذشته که اینجا نوشتم کاش تعطیل باشیم ،نیمه تعطیل بودیم یعنی با بدبختی اجازه گرفتیم که جمعه شب بریم سرکار.این شد که جمعه صبح زدیم به دل کوه واسه رکابزنی.یه مسیر وا
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها