محل تبلیغات شما

نتایج جستجو برای عبارت :

بن شدم اما چیت نزدم اخه چراgo

اینکه باید به خاله بزرگه که به مدت سه ماه رفته بود اون گوشه دنیا زنگ میزدم و نزدم ، اینکه باید به زندایی هم که همون جا رفته و هنوز برنگشته یه زنگ میزدم برای احوالپرسی و نزدم (همون زندایی که تا دم رفتنش هزارباربهش زنگ زدم و سراغش رفتم برای کارهای مهاجرت و ترجمه ها ) ، اینکه دوسال و نه ماه هست به یه دوستی زنگ نزدم ، اینکه مدتهاست خونه اقوام زیاد نمی روم ، اینکه دوستم در گروه برای شفای دخترش که درحال جدال با سرطان هست مدام دوره دعا می گذارد و من شرک
این هفته باید میرفتیم خونه مامان من. ولی با توجه به اوضاع گند میدونستم نمیاد و اصلا حرفش رو نزدم. بعد ارایش کردم و رفتیم خونه ننه شوهر. به امید اینکه اون یکی برادرش رو ببینم و ببینه که تیپ زدم و چقد طبیعیم. لامصب هنوز که نیومده. تا ببینم چی میشه 
من زیر قولم نزدم.ولی حق داشتم قبل از اینکه زیر همه چی بزنی برام توضیح بدی .تو گفتی سرم از خدای خواهد که به پایت اندر افتد من گفتم عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی .بعد پانزده سالو ده ماه هنوزم داغ جداییت تازه اس هنوز به اندازه اون موقع عذابم میده هنوز دلیل اشک هایه گاهو بیگاهمه چه خوبه که اینجا رو هیچکس نمی خونه.
پسر عمم زنگ زد خونمون من جواب دادم تاحالا باهاش حرف نزدم که فقط درحد سلام اول فکرد اشتباه گرفته گفت منزل دایی.؟ گفتم بله  این اومدحالا  کل فامیلم هست  از همه میپرسه فلانی تو جواب دادی من زنگ زدم؟منم لو ندادم موند تو کف صدام
الان هم اماگاه که آتش بودینه می سوزاندی امنه گرمم می کردیوقتی رودخانه بودینه غرقم می کردینه لحظه ایتکان می دادی ام در آغوش موجیالان هم اماگردباد سکوتت راروزی ده بار روشن می کنینه آنی ، آرام می گیری نزدمنه یک بار ، تنها یک بارمرا پا به پای خودت می بریرفیق صابرمترجم : حسین تقدیسی
بیبی دو هفته اس باهات حرف نزدم، بعدا به بچه هام بگم چی بگم عشق زندگیمو بلاک کردم چون اومد نود هاشو از تلگرام پاک کرد؟ بله بله چقدر کولبعدم رابطمون به عن و گه کشیده شد. چرا پشیمون نشد؟ شاید چون سیو نکرده بود عکسامو؟ وگرنه میرفت میدید میگفت نه باید دختره رو برگردونم. شاید خیلی منطقی شده؟ احساس میکنم بی قدرتم اصن هیچ کاری از دستم بر نمیاد. مست هم نیستم راستی :)نو هپی اندینگ برای من تا اینجا چون بی لیاقتم و احتمالا آدم خیلی بدی هستم؟ نمیدونم واقعا
یه مدت نت نداشتم . الان دو سه روزیه که نت گرفتم و اومدم پیج دوستان گردش میبینم اوووو کلی پست گذاشتن . یه درمیون گرفتم خوندم بعضیارو .بالاخره از شر امتحان راحت شدم اما خوب چون دست به سیا سفید نزدم و کاری نکردم خونه شده آشغال دونی و باید یه خونه تی حسابی کنم تا حالم جا بیاد . و ازونجایی که آخر هفته مهمون دارم بنابرین باید از تمام وقتم استباده کنم برا سابیدن و شستن . پس بازم یه مدت نت گردی تعطیل است :/
سلام امروز از اون روزا بود دلم تنگ شد بدجور.مثل اون وقتا هوای تو بیشتر از قبل در پی نگاهم میزد.زل زدم به ان لاین بودنت ولی دم نزدم خوشحال شدم گوشه ای از این دیار روزمرگی زندگیت را دنبال میکنی.ترسیدم پی ام بدم.گفتم بهت قول دادم که مزاحمت نشم.نه حالا که دلتنگم نه هیچ وقت.آه چه زیباست فراق تو با همه دردها.خوشحالم روسفید این عشق شدم.اولین پست این وبلاگ نگاه کردم به خودم خندیدم چی بودم چی شدم پخته تر شدم.چه زود بزرگ شدم.عشق کودکانه جوانی به کجاها مرا
کاش میشد واسه یه بار هم که شدهبرگردم به دوسال پیشاون وقتا همه چی فرق میکرد.حتی تو هم خیلی فرق میکردی با الانت.منم شاید.خیلی فرق داشتمسعی میکنم عادی باشمخوب باشمخودمو بزنم به بیخیالیعین تو باشمکه هیچی واست اهمیت نداره.دارم سعیمو میکنمولی میدونی.جیگرم داره اتیش میگیرهبه خاطر حسایی که داشتمبخاطر رفتارامبخاطر همه اذیتایی که شدم ولی دم نزدم.بیخیال این حرفامیگذره.عین همیشه
آمده ام خسته به مهمانیتاز همه کندم که همه فانی اندتشنه خودم روی خودم آب بستبر سر این سفره مرا آب هستلب به غذا می نزدم قاضیمهرچه تو نانم بدهی راضیمقصه میان من و تو فرق داشتبا آنکه برا خیرالعمل شرط داشتبنده ای خانه خرابم تو مرا دریابمدیده بودم که تو پس می نزنی در خوابمتکیه بر هر که زدم خالی و چون دیوار ریختتو ولی اما اگر شاید نداری جنس تو دیوار نیستمتن آهنگ | نواتکست
به مامانم زنگ زدم. با دخترم حرف زدم. شاید بگم یک ماهه باهاش حرف نزدم. یه ماهه پشت سر هم مریضه و سیستمش بهم خورده. نمیاد تلفن حرف بزنه باهام.روزم ساخته شد. با مامان رفته بود توالت و شکمش کار کرده بود. بعدش صبحانه خورده بود. خدا رو شکر. خدا جونم به حق این ماه عزیزت، هیچ کس مریض نشه. همه ی مریضها رو شفا بده. مخصوصا بچه ها. مخصوصا مادرا و پدرا. 
اینم یادم رفت بگم، رذایل اخلاقی خانم رو که یک به یک برشمردم(کارایی که کرده بود و نگفته بود، و حتی برعکس تعریف کرده بود)، باباش به دختره گفت: من تو رو ادب می کنم، تو غلط کردی اومدی از تهران، ببند دهنت رو تا نزدم تو دهنت. چند بار اینو تکرار کرد. البته بعد از اینکه بهش گفتم، اگه دوبار تو دهنش زده بودید این کارا رو نمی کرد، این حرفا رو نمیزد. خدا همچین بچه ای قسمت آدم نکنه. مایه آبروریزی. البته که از بس مادرش طرفش رو گرفته، پدره نتونسته با قاطعیت
شمع بگریست گه سوز و گدازکاز چه پروانه ز من بیخبر استبسوی من نگذشت، آنکه همیسوی هر برزن و کویش گذر استبسرش، فکر دو صد سودا بودعاشق آنست که بی پا و سر استگفت پروانهٔ پر سوخته‌ایکه ترا چشم، بایوان و در استمن بپای تو فکندم دل و جانروزم از روز تو، صد ره بتر استپر خود سوختم و دم نزدمگر چه پیرایهٔ پروانه، پر استکس ندانست که من میسوزمسوختن، هیچ نگفتن، هنر استآتش ما ز کجا خواهی دیدتو که بر آتش خویشت نظر استبه شرار تو، چه آب افشاندآنکه سر تا قدم، اندر
در راستای زود گذشتن روزها. انگار دیروز بود پکیج خود آموز زبان خریدم. الان 3 سال گذشته و حتی نصبش نکردم رو سیستمم :|||پارسال از نمایشگاه کتاب چند تا کتاب خریدم هنوز نخوندمشون و دوباره نمایشگاه کتاب شد :|اردیبهشت شد و هنوز به تعداد زیادی زنگ نزدم که بگم سال نو مبارک :||تو 33 سالگی فقط 1 بچه دارم و استرس اینکه وقت ندارم بچه های زیادی داشته باشم :||واقعا این چه زندگیهدیشب از فکر و خیال تا صبح خوابم نبرد :|| این روزا هم میگذرن بالاخره. کاش میدونستم چی
درستع هیچ موقع از نزدیک ندیدمش
درستع هیچ موقع دستشو نگرفتم.
درستع هیچ موقع باهاش قدم نزدم یا بغلش نکردم .
ولی بازم میگم اونو دوسش دارم ^_^
با اینکه هیچ.زند دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
خدایاازهمه خسته ام خودت یا کمکم کن بمیرم یا این بار خودکشی بدی میکنم عذابشو به جون میخرم خودت میدونی چه کله خری هستم خداپس خودت زودتر ببرم تا دس به کاری نزدمجانا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
مرطوب کننده فاقد چربی پرودرماپرودرما یکی از محصولات ایرانیه که کیفیت خوبی داره و قیمتش هم نسبت به کاراییش مناسبهمن مدت هاست که با محصولاتش آشنایی دارم، چند وقت پیش ضد آفتابش رو امتحان کردم که خیلی از بافتش راضی نبودماین بار خواستم یک مرطوب کننده بخرم که بهم مرطوب کننده پرودرما رو معرفی کردن و چون پوستم چربه فاقد چربش رو استفاده کردماما به نظرم اصلا مناسب پوست چرب نبودتکستچرش اصلا سبک نبود و روی پوست سنگینی میکرد ولی خب یکم که روی پوست میم
حدیث پشیمون شدم گفتم بین خودمون بمونهبچه ها دلم براتون تنگ شدهقبلنا از آقای مدیر پرسیدم وبلاگو حذف کردید که ایشون فرمودند بلیمنم تریپ منطقی برداشتم که اگه این خوشحالتون میکنه پس همین کارو بکنید ولی واقعا پشیمونم که منطقی حرف زدم ! کاش یه کم غیر منطقی رفتار کرده بودم حداقل یه کم غز میزدم.آخه من اونجا رو خیلی دوست داشتم خب بچه های اونجا هم خیلی برام باارزشنسوگلی ببخشید که بهت زنگ نزدم یا اگه زنگ زدی گوشیم خاموش بوده اخه خراب شدهسال نوت با
خب شب خوابیدم راحت تختالبته نصف شب یه بار بیدار شدمبعدش خوابم‌بردبعدشم ۷و۲۰دقیقه طبق روال همیشه بیدار شدمیه مسواک الکی. و بی صبونه خاضر شدم وسایلمم برداشتم هوا برفی تاریک راه افتادیم یه بیست دقیقه ب ۸دانشگاه مکان برگزاری ازمون بودیمرفتم صندلیمو پیدا کردم و اینکه نه سردرد داشتم نه استرس خدارو شکرساعت ۹شروع شد ۱۱۰دقیقه زمان عمومی ۷۰دیقه تخصصی که تخصصی ساعت ۱۱بود شروعشاولین دفتروچه مهارت هفت گانه بود نقطه قوتم این درسه کل دفترچه ۱۵س
صبحت به خیر عزیز دل جان دل و در آخر الهه ی دل.کیمیا شدی در خیالم و دنیام ای کاش این قدر نایاب و دست نیافتنی نبودی ای کاش روزگار به عقب برمیگشت تو را اینجا صبح و ظهر می دیدم مثل آن  وقتها.نفس بودی بر آب و دیده ی  این خسته ی دل.یادباد آن روزگاران بخیر.چه شدی به یکباره که مرا پس میزنی ؟ بودی با دیگری! دم نزدم .خواستمت با تمام وجودم ولی تو تاب مرا نداری که من باشم با دیگری.من چه کنم که روزگارم این گونه رقم خورده؟!  اگر روزگار بی رحم است تو مهربان
اعتراف می کنم از اون هیولای سلیطه ی خودشیفته ی چندش آور نجسِ عوضیِ و غیره ( و غیره=هر ناسزای غیر رکیک و رکیک دیگه ای که به ذهنم می رسه) می ترسم. از اون و اون دوستای کم و بیش خودشیفته ی باسوادش که از هیچ فرصتی برای خود-باهوش-نمایی نمیگذرن، و به لطفشون گاهی که واژه های باسواد و باهوش به گوشم می خوره می خوام عق بزنم. ازشون می ترسم و پیششون احساس حقارت می کنم. چرا اون روز به اون موجود بیچاره، که برای غیرمستقیم کوچیک کردن من توی فروم بال بال میزد، حرفمو
۴ صفحه نوشتم.مجزا نوشتم.متفاوت نوشتم.بستم و سعی‌کردم تصویر بسازم و خوابم ببره.به سختی میتونستم تصویری بیارم توی ذهنمخوابم بردصبح با سختی بیشتر بیدار شدم و‌ تکرار میکردم که میتونمروی خوش زندگی نزدیکهمن لایق بهترینهام.وسر از حموم‌دراوردم و دوش گرفتماز حموم که بیرون اومدم اشکم ریخت.خشمگینم.عصبانیمهنوز هم اشکم میریزهخودمو جمع و جور کردم و رفتم.پس کی قراره طعم خوشبختی چشیده بشه؟همونی که من میخوام بشه؟دقیقا کی؟باید برم ارایشگاه و
امشب دوباره بردیمش روانشناس.به روانشناس گفته از اون روز نکشیده دیگه و یه کار جدید پیدا کرده.آبدارچی یه شرکتروانشناس گفت دو هفته بهش مهلت بدین.اگه سر این کار موند و تو این دو هفته نکشید و قرصاشو مرتب خورد جای امیدواریه.امروز تولدش بودپارسال تو روز تولدش بهم گفت فک کن تو یه کشوری.میخوام فتحت کنم.و من سر همین جمله باهاش دعوا کردم و یه ماه حرف نزدم.میدونم خودخواه بودم.ولی همون روزا تصمیم گرفتم سال بعد این رفتارمو به هر شکلی که شده جب
مامان اینستاگرام رو حذف کرد از دست رقیه. همون موقع هم انگار اطی کی استوری جنجالی گذاشته حالا اینستا داشتم هیچ کی استوری چیزی جاذابی نمیزاشتما امروز همه دورشون حلقه کرده بودن سوال پیچشون کردن.فقط زنگ اول امتحان دادیم عکاسی و قرائت دینی و زبان 2 نمره حرف زدن. بقیه اش بیکار بودیم و دور هم جمع شدیم اولین بار بود کل گرافیکیا کل دهمیا الف و ب جمع شده البتهدومین باره لاکامو پاک نکرده بودم باز دیر رفتم. ولی داشتن ناخونارو میدیدن رفتم قایم شدم بعد رفت
سر انگشتان دست که درد بگیرد نشانه ی خوبی است. یعنی انگشتانت از خواب بیدار شده اند و باید محکم بچسبند به سیم های تار. هر وقت سر انگشتانم پوست پوست میشود خوشحالم و خرسند. این هفته چهارگاه لنگ ساخته ی استاد عیسی را تحویل دادم. بد نزدم. همچنان با سرعت بالای قطعات مشکل دارم. همچنان انگشت سوم دست چپم در نواختن تکیه ها کند است. همچنان وسط قطعه فراموشم میشود کجا هستم و به کجا باید برسم. همچنان در اجرای چنگ نقطه دار وصل به دولاچنگ با تک ریز آشتی نکرده ام.
یومااا الان موهای شوهرم رو چشم می‌زنن. برم صدقه بدم اُ اسفند دود کنم. والا پ چیه بکشوم تو دعوا؟ نکنه موهای خودُم رو؟ لا والله ابد! برم از نگهبان لره که بیس چهارساعته باش دعوای عرب عجم دارم اُ اون برام رب انار میاره از روستاشون من خرما و براش غذا می‌‍برم، ذغال بگیرم اسفند دود کنم.خوب رفتم اوردم.داد زدم مهندس بپرس زیلایی ذغال نداره؟ سال و زیلایی داشتن حصار می‌ذاشتن دور فنس. سال گف برا چی؟گفتم برا چی عینی؟ برا تریاک؟ خو برا اسفند.زیلایی سرفه کر
امروز بلاخره اون آشغال و دادم رفت. با خودم بردمش بعدم دختره رو پیدا کردم گفتم هنوزم میخوای یا نه؟گفت گفتم که نمی خوام. ولی وقتی گفتم طلاییه و چرت گفتم ذوق مرگ شد.ولی گفت دیگه پول همرام نیست فردا باز بیار که پول بیارم.گفتم نمیخواد بعد از مدرسه برام سه تومن بریز بقیه اشم فردا.باورش نمیشد گوشی و دادم بهش.ساعت چهارم سه تومن ریخت.دست نزدم بهش.امشبم منتظر بودبرم به پاش بیفتم.ولی شامم نخوردم حتی.دیگه نه شام میخورم نه ناهار نه صبحونه.مگه بی لیاقت نی
*تغییر خیلی بیشتر از اونچه که می دونین، ذره ذره اتفاق میفته.نمی دونم چقدر ده سال پیش یا بیست سال پیشتونو یادتون میادامشب یکم بهتر فهمیدم که قدیمیا می گفتن  الهی عاقبت بخیر بشی یعنی چی.*خواهشا هیچ وقت معلم چیزی نباشید که قبولش ندارین.مثلا معلم دینی ای نباشید که خودش توی مراسم مختلط شرکت می کنهیکم خودمونی تر از عروسی:انقدر انقدر صدا وحشتناک بود که اصلا نمی شد حتی با بغل دستی صحبت کرد.دو کلام دا د زدم و بعد صدام گرفت و تا آخر مجلس جز به ضرورت
مثل یک کودک بد‌خواب که بازیچه شدهخسته‌ام خسته‌تر از آن‌که بگویم چه شدهدر خیالات به‌هم‌ریخته‌ى دور و برمخیره بر هر چه شدم خاطره‌اى زد به سرممى‌روم چشم تَرَم را به زیارت ببرمتا از آن چشم نظرباز شکایت ببرم.نام‌مان منتسبش بود نمی‌دانستیمجان‌مان در طلبش بود نمی‌دانستیمخبر آمد همه جا شعر تو را می‌خواندشعرمان ورد لبش بود نمی‌دانستیم.قول دادم برود از غزل آتى منلطف کن حرف نزن قلب خیالاتى منمشکلت با من و احوال پریشانم چیست؟قلب من تند نرو
این روزا با بیماری بلند می شم، سردرد محض و سرگیجه ای که باعث میشه تا ظهر تو رخت خوابم بمونم، امروزم همینطوری بود، یک هفته ست مدرسه نرفتم، به خاطر سرما خوردگی شدیدی که نصیبم شد. ریاضی  خوندم یکم، خواهرم هم سرماخورده برا همین بعضی کار ار ن انجام دادم تا بیشتر استراحت کنه، نمیدونید این قرص آزیترو مایسین چه بلایی سر هوش و حواس آدم میاره. تجربه ش نکنین ، کردین هم آرزو کنید کسی تجربه ش نکنه.در کل بهتر از استامینیفن هستش که یکی از عوارض جانبیش مرب
گفتم یا نه که دیشب دوتا پیتزا و یه شیشه Rose سفارش دادم و پیتزا هات هیچی پول کم نکرد ایمیل زد ببخشید که نفرستادم سفارشتون رو در حالی بود که من داشتم پیتزا هه رو میخوردم در مستی با یه شیشه Rose، چهل تا اینجا به نفعم شد که میدونم حرکتم خیلی درست نبود که نرفتم پول رو پس بدم ولی بتخمم رپر عزیز استوری گذاشته منظورش کاملا منم پاره شدم =)))))) آدم اینقدر کف کس؟ بعد فری گفت ال you’re a catch دست کم نگیر حق داره =))))))بتخمم که کچ یا چه کسشری باشم وقتی نتونستم کاری کن
 فکر کنم الان فقط منم که یه نشریه / کانال/ سایت یا یه کوفتی برای معرفی کتاب نزدم. کسی که کتابخون باشه نیاز به معرفی نداره راستش. اونا هم بهتره شیاف کنن. دوستان توجه داشته باشن این که  بخوای یه سره معرفی کنی و خلاصه بدی با کشف و شهود هایی که برای خودت داری و  می نویسی و به اشتراک میذاری فرق داره. فرقش رو می فهمی دیگه؟؟!؟یه مستند فوق فوق فوق تخمی هم دیدم راجع به اصفهان. یعنی اگه اصفهانی بودم می رفتم خشتک کارگردان رو می کشیدم پس کله‌ش. حا
اول هفته است و حس خوبی دارم :)صدای پرنده های توی حیاط میاد هعی :)صدای باد، بارون گهگاهی :))رفتم به یکی گفتم مشاورم باشه، قبول نکرد بعد میخواستم محکم بزنم تو پرش ولی نزدم چون یکمم حق داشت  اینجور مواقع تخسیم میگیره میرم تو فاز اینکه اوکی پس منتظر باش تا کامل روشنت کنم -_'حالام باید بشینم خودم برنامه بریزم! یک نتیجه گیری که حاصل کردمم اینه که دنیا و جهان خیلی جدی تر و پر زور تره و برای ناز و عشوه و ضعیف ها جا نیست یآ لااقل جای خوب و دندون
آخرین جلسه‌ای که رفته بودم پیش روانکاوم بهش گفتم وقتی بیشتر از ۱۲ ساعت پیامام رو سین نمیکنی احساس خفگی میکنم کاش تو عید زودتر پیامای منو بخونی. گفت بهت قول نمیدم ولی سعیمو میکنم. نمیدونم رفت سفر یا نه ولی بهم گفته بود یه هفته‌ای میره مسافرت و راستش جدا من نفهمیدم کی مسافرت بود چون تا حداکثر ۱۲ ساعت پیامامو میخوند :) یه بار بهش گفتم حالم بده کاش باهام حرف بزنی که اس ام اس داد فردا ساعت ۹ صبح میتونیم جلسه تلفنی داشته باشیم اگه مناسبه اطلاع
والا تو فامیل شوهرم بین جاری ها من بی حاشیه ترینم.نه بحث راه می ندارم نه کل کل می کنم نه بی ادبی. کلا از وقتی عروسشون شدم شاید ۳ یا ۴ بار پیش اومده به اختلاف خوردیم تو تمام مواردم خیلی زود با گفت و گو حل کردیم مشکل رو. جایی لازم بوده عذرخواهی کردم جایی هم بوده ازم عذر خواهی کردن.حالا این جاری بررگه چندباری تاحالا پرش به پرم گیر کرده. تو تمام مواردم مقصر بوده منم سکوت کردم و بعد مدتی فراموش کردم. یه ۲ ماهی بود کارام زیاد بود فرصت نمی کردم درست درمو
پیله براق بود. انگار فی بود . متالیک. فکر می‌کردم خالی است چون کمی از پوست مویین کرم رویش بودوقتی دستش زدم پیله تکان خورد.ترسناک بودچیزی تویش خودش را به در و دیوار فی و متالیک پیله می‌کوبید. شبیه فیلمی ترسناک و ژاپنی بود. چیزی بقچه پیچ. دیگر دستش نزدم و فکر کردم فردا بروم ببینم آمده بیرون ازش چیزی یا نیامده.ترشی شلغم و لبو درست کردم. توی قفسه چیدم. کلی هم. دستورش را از ذهب گرفتم. ذهب برایم آرزو کرد که خوب شود و خوشمزه و خوشمان بیاید. من از
چیزی برای نوشتن نیست.جز ماتمی که باران بر دو ش مردمانمان گذاشته. این حق مردم این سرزمین نبود که گرفتار این بلا شوند! مردمی که هیچ کس را جز خدا ندارند مردمی که حقشان را جلو چشمشان خورده اند و نجیبانه کلامی نگفته اند مردمی که در درد وفادار بودنده اند! مردمی که هیچ کسی را ندارند که در بحران به آنها رسیدگی کند، نه این حقشان نبود!زندگی در حال گذار است .  فعلا بی تنش.اما هست مواردی که مرا می رنجاندمثلا اینکه با آن همه بی احترامی مادرش در جشن
دانلود رمان دختر افغان
 
نام رمان:دختر افغان
نویسنده:فاطمه سادات مظفری
موضوع:عاشقانه،اجتماعی
تعداد صفحات:۷۸۱
خلاصه:
دانلود رمان دختر افغان من دختری از خاک افغان…و تو پسری از تبار آریایی…چگونه در مسیر قلبم ایستادی؟…چه شد که عاشق و شیدایت شدم؟!قلب هایمان نزدیک و دست هایمان سرد و دور است…زمینیان به عشق من و تو حسادت خواهند کرد…زهر تلخ حسد خود را به عشق پاک من و تو ریختند…از من دور میشوی و من در اسارت دشمن کاری ز دستم ب
چند شب پیش یه آقایی مسافرم بود و شروع کرد به حرف زدن و درددل کردن، اونقدر صادقانه و پرسوز صحبت میکرد که دلم نیومد حرفش رو قطع کنم مسیر طولانی بود مسافر نزدم  انگار یه جور واگویه های خودم بود.:تو جامعه یی که اگه گرگ نباشی دریده میشی، نه میخوام نه میتونم گرگ باشم  اصلا تو خمیر مایه وجودم  نیست راه غلط رو بلدم اما نمیخوام برم دوست ندارم حق کسی رو پایمال کنم فریب دادن رو بلد نیستم سر حرف و قولم میمونم حتی اگه هزار بار طعم تلخ شکست و نامردی و
از دور.درست وقتی که باید محو میشد.از اون جاها که خودمونو زدیم به اون راه، که درد کشیدیم و نخواستیم.که من زیادی دقت میکردم به همه چیز و ناخواسته زجرش میدادم ولی، دست خودم نبود.سه سال پیش یه اسم از دهنش در رفت توی یه جای غریبه ای که من کلاه جادوگری مو انداخته بودم رو سرم تا کسی منو نشناسه.دو سال بعد وسط اشک های تمساحی که میریخت و نمیریخت، اون اسمو کوبوندم تو صورتش تا سر دروغا رو وا کنم.و من میخندیدم.من اونی بودم که از وسط روزایی که تو گوشم میخوند ش
به سال می‌گفتم بریم خانه‌ی پدرم.  چند روز پیش بود. گفت نه. گفتم خوب از ترمینال می‌روم. سفت  سخت گفت تنهایی نه. اعصابم خرد شد و داد زدم خفه‌ام کردی. توی همه چیز زندگی‌ام سرت رو کردی داری نظارت می‌کنی و همان لحظه عصبانیتم رفت.گفت نه.خواستم چیزهای دیگری بگویم. بگویم وقت‌هایی که بهتر بود حواست باشد چرا نبود. وقت‌هایی که اما چقدر برای این‌چیزها دیر بود. چقدر این حرف‌ها تکراری بودند و حوصله‌سربر و چقدر حس می‌کردم بزرگ شده‌ام برای این بح
سلاموای که چقدررررررر خسته ام.بالاخره فروشگاه جدید از شنبه شروع بکار کرد.یه هفته خیلی سخت رو گذروندیم.شنبه به عنوان اولین روز روز خیلییییییی شلوغی بود برامون.واقعا نفله شدم.دو تا همکار جدید بهمون اضافه شده امیدوارم روابطمون حسنه باقی بمونه و وظایفشون رو درست انجام بدن.جمعه گذشته که اینجا نوشتم کاش تعطیل باشیم ،نیمه تعطیل بودیم یعنی با بدبختی اجازه گرفتیم که جمعه شب بریم سرکار.این شد که جمعه صبح زدیم به دل کوه واسه رکابزنی.یه مسیر وا
دانلود مداحی عکسای رفیقامو میبینمو دق میکنم
عکسای رفیقامو میبینمو دق میکنم
شبا بعد روضه توی خونه هق هق میکنم
چی میشد منم صدا میکردیو میومدم
کم تو این شبا برا غم تو سینه نزدم
فکر نکن قهرمو با تو دردو دل نمیکنم
کربلا نرم هم بدون من تو رو ول نمیکنم
 
 
برای دانلود به ادامه مطلب برویددانلود آهنگ
با دوستم ویدیو کال کردیم گفت ببین فردا پامیشی میری دانشگاه مستم نمیکنی، اینقدر مست بودم هی هر کلمه میگفت لیا خیلی مستی دیگه نخور، بعدم گفت نگرانتم خوابت چقدره چقدر میخوری چقدر فلان و بجای زاناکس یه چی دیگه معرفی کرد که البته DCI اش نبود بابد بگردم ببینم چی میگه دقیقا، بعد جفتمون گفتیم که چقدر قربانی مادر پدرامون هستیم، مامان من میاد یه چمدون زاناکس و ترامادول میاره با خودش، بعد میگه بخور مامان چیزی نیس بخور، اونم گفت بابام منو گذاشت رو ریتا
سلام ظهرتون شاد و شنگولاول از نل تشکر کنم، که همین که حواسش بهم هست یه عالمه حس خوب بهم منتقل میکنهاینکه وقتی در زمان هر روزه غایب میشم سراغم را میگیره بهم نشون میده چقدر دوست با توجهی هست. ازت ممنونمدر یک اقدام ناگهانی خواهر نوبت آرایشگاه گرفته بود برای امروززنگ زد و خواهش کرد که باهاش برم و فندق را نگه دارم چون میخواست یه سری کارهای خیلی زمان بر انجام بدهمنم با اینکه یه دنیا کار و برنامه برای امروز صبح داشتم سریع رفتم سراغشاز این طرف شهر د
امروز که روزه بودم اونقدر حالم بد شد که معدم نابود شد.دل درد و گرسنگی و از طرف دیگه حرص خوردن پدر معده مو دراورد و فقط میخواستم دانشگاه زودتر تموم شه برسم خونه بخوابم چون دیشب کلا نخوابیدم :/ دیگه خداروشکر بابا زنگ زد وسط راه اومد دنبالم رسیدم خونه و شیرجه رفتم برای خواب تاااا افطار :) دیگه فردا و پس فردا فک نمیکنم روزه بگیرم چون هم چنان معدم درد میکنه البته مال اعصاب خط خطیمم هستبرای فردا کلی کار برای دانشگاه انجام بدم که اگ انجام بدم خیلی خوب
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم.تا اینکه یک روز اون اتفاق افتادحال دختر خوب نبودنیاز فوری به قلب داشتاز پسر خبری نبوددختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنیولی این بود اون حرفاتحتی برای دیدنم هم نیومدی.شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید.چشمانش را ب
باز هم از اون هفته ها بود که به جز یکی دو بار همش من زنگ زدم. دیشب حوصله ام سر رفته بود و همسر خواب بود اما فیلمشون از من مهمتر بود. امروز اول وقت زنگ زدم ماه رو ببینند و اونا تمام روز دیگه زنگ نزدن. همسر رفته بود بازدید هواپیما. خیلی با عجله قطع کرد. بهشخبر دادم میریم حمام اما یک زنگ نزد ببینه ما زنده ایم یا مرده. هنوز هم نیامده. ساعت شش ماه اک هی گفت شلوار و من رو برد سمت کمدش. شلوار بیرونش رو میخواست. آورده تو پذیرایی که بپوشه و میگه تاب تاب و در خو
+به شدت احساس می کنم که باید کتاب داستان و رمان و اینای خیییلی جالب بخونم، منتها هیچ ایده ای ندارممعرفییییییییییی کنید، ممنون!بخش نظراتو باز گذاشتم که اگه رمان یا داستان جالبی خوندید معرفی کنید.ممنون میشم ازتون، پایدار باشید *___*+زیاد نوشتنم بابت اینه که وبم بیاد تو وبای بروز شده+بعدا نوشت:اووووپسسسسسسسستو تنظمیات تایید  نزدم و نظرات همچنان بسته مونده بودن
امروز پیک اومد در خونه یه پاکت آورد.برای من بود. روش اسم اون وکیلِ.نوشته بود.بازش کردم.دو تا سوئیچ ماشین توش بود.سوئیچ های اون.با یه یادداشت از اون: بهتر از اینا برازنده ته ولی فعلا با اینا تمرین کن که رانندگی یادت نره تا به وقتشقول دادم فحش ندم دیگه.به بابا نه ، بابا که فعلا نمیخواد دیگه صدامو بشنوه، صدایی که ازش فحش شنیده، اول از همه به خودم قول دادم ، حتی اینجا.وگرنهفقط میگم متاسفم برای خودممتاسفم که هنوزم نفهمیده و با جنگیدن ب
8
کتابای کتابخونه دارن جریمه میخورن (گریه) نا ندارم ببرمشون زورم میاد. ایندفه بقیه قسمتای آذرک رو نمیگیرم میخام تو کفش بمونم :// خوابم نمیبرد دیشب باز سرم داشت منفجر میشد رفتم پیش مامان زینب بلند شد با پتو و متکاش اومد گرفت خوابید دیدم عه اینجوریاس؟ منم بغلم مامانم خوابیدم :) یک تونستم خوب بخوابم که نگو:))میخام کتاب چگونه کمتر کار کنیم رو بخونم. متوجه شدم هیچی نزدم فقط موقع ی بود ی! یکی به من بگه مگه امروز چندمه که من شدم:((
سیگار بکشم ؟ نهقهوه بخورم ؟ آرهخودمو بکشم ؟ نهحرف نزدم الکی و الکی خودمو دخالت ندادمالان دیگه الکیم و دیگه کاری نیستفردا  میرم کلی کتاب اجاره میکنم و همون اطراف یه قهوه میخورم و پول آبهویج رو حساب میکنم و پیاده میام خونه. کتابارو میخونم  و چنتا لیوان آب می خورم .بعد دیگه کاری واسه انجام ندارم ولی بهتره تا شب طولش بدم. پس یکم در مورد کتابا میشینم فکر میکنم و شاید الکی چنتا نفرت تو دلم کاشتم و  تا شب بهشون فکر کردم . امروز توی مسیر یه تصاد
قیافه ی من در برابر همه ی اتفاقات اطرافم پوکره . شایدم دارم اسمونو نگاه میکنم و خودمو زدم به اون راه. ولی خیلی ناراحت و معذبماره خیلی معذبم.دلم میخواد هیچی ندونم هییییییچیی! واقعا دونستن اینا ارزش داشت؟ نه اصن به چپم اره به چپم که دورم داره چی میگذره! وقتی نمیخوان! ولی توقع همکاری از طرف من رو نداشته باشید. یا هستم یا نیستم چیه رو هوا معلقم نگه داشتید!امروز بالاخره طلسم رو شسکتم و رفتم هاپکیدو و اخرین دفاع شخصی رو یادم رفته بود . بعد استاد جریمم
پنجشنبه دوتا پسرام وقتی مطمئن شدن که تصمیمم جدیه یه پیشنهاد دادن که من موافق نبودم ولی اصرار کردن. گفتم به هیچ وجه حاضر نیستم رو بندازم یا منت کسی رو بکشم به خصوص منت اون کچل شماره 2 که  بعد از تغییرات به شدت ازش متنفر شدم. دیروز خواستم به پسرم بگم که بیخیالش بشه اما موکول کردم به امروز و متاسفانه فراموش شد. وقتی بهم زنگ زد و گفت که فرد مذکور مقاومت کرده خیلی عصبانی شدم که چرا زودتر بهش زنگ نزدم. دلمم براش سوخت طفلک به خاطر من به زحمت افتاده. ا
همیشه موقع پاک کردن یه چیزی دو دلمموسو میبرم روی دیلیت و دوباره برمیگردم چون می ترسم که پشیمون شمموقع پاک کردن چتای اونم _ چون آخرش یه چیزی بهم گفت که درست یادم نی ولی یادمه که خیلی عصبانی و ناراحت شدم بیشتر از اون از خودم عصبانی شدم که ج شو ندادم _ همش می رفتم که پاک کنم و همش دلم نمیومد ولی آخرش کلکشو کندم و پاکش کردم که نه اسمش باشه نه چتاشولی بعدش دلم تنگ شد . چند بار مرور کرده بودم اون چتارو ولی بازم دلم می خواست باشن تا بازم مرورشون کنم .
دلم برای ستاره‌شناس عزیزم تنگ شده ، برای ستاره‌شناسی که احتمالا الان تو مطب نشسته و یه نینی چندروزه رو معاینه میکنه.شاید اگه بود الان کمکم میکرد سروسامونی به این تیکه هام بدم ، دستمو میگرفت و حواسش به دل گرفتگیام بودنمیذاشتم به حال خودم تا انقدر کلنجار برم که بپوسم!بی اعتنا رد نمیشد!وقتی به این فکرمیکنم که چندماهه دیگه میره از این خاک و دیگه معلوم نیست کی ببینمش تا از ستاره ها واسم قصه بگه ،دلم منجمد میشه!میدونید؟یه وقتا نیاز به یه منجی
پامو تو خونه اش میگذارم ,و مثل همیشه,رو نوک پاهاش بلند میشه و دستاش دور گردنم و.هربار که بهش میخندم, میگه نمیدونی این رو نوک پا بلند شدنِ چقدر خوبِ واون رو مبل ولو میشه و من پایین ولو.اون کارتون میبینه و من که نمیبینم!من پاهاشو همون پایین بغل میکنم و انگشتاش,  یکی در میون رنگ می گیرن!یکی سبزیکی قرمزیکی جیگریاصن دلم میخواد چندتاش رو برق ناخن بزنم!آخه تو که میدونی من برق ناخن خیلی دوست دارم.یعنی راستش رو بخوای, رو ناخن هایِ تو دوست دارم.یهو ج
شعر سپید شماره 19
دفتر شعر 1394
شاعر الهه فاخته
 
1394/1/23
 
 
نگرانم , نگران شکوفه های درخت
افتاده بر سینه خاک
) میوه ای بی حاصل !(
نگران مردم مانده در زیر تگرگ
نگران .
دست خشک کودک کوچک که مادرهم دارد !
نگران رفتگر کوچه یمان که دوشب نیست !
ناگهان, یک نفر گفت : به احوال خودت مینگری ؟
و من حس کردم, برخیزم
از زن همسایه,
دو عدد گوجه قرمز بگیرم با غذایی , بخورم
آخر, این عادتم بود یک روز
خشکید عادت هر روزه
و در آییینه دیدم چقدر .
سرمه , به چشمان سی
شعر سپید شماره 19
دفتر شعر 1394
شاعر الهه فاخته
 
1394/1/23
 
 
نگرانم , نگران شکوفه های درخت
افتاده بر سینه خاک
) میوه ای بی حاصل !(
نگران مردم مانده در زیر تگرگ
نگران .
دست خشک کودک کوچک که مادرهم دارد !
نگران رفتگر کوچه یمان که دوشب نیست !
ناگهان, یک نفر گفت : به احوال خودت مینگری ؟
و من حس کردم, برخیزم
از زن همسایه,
دو عدد گوجه قرمز بگیرم با غذایی , بخورم
آخر, این عادتم بود یک روز
خشکید عادت هر روزه
و در آییینه دیدم چقدر .
سرمه , به چشمان سی
شعر سپید شماره 19
دفتر شعر 1394
شاعر الهه فاخته
 
1394/1/23
 
 
نگرانم , نگران شکوفه های درخت
افتاده بر سینه خاک
) میوه ای بی حاصل !(
نگران مردم مانده در زیر تگرگ
نگران .
دست خشک کودک کوچک که مادرهم دارد !
نگران رفتگر کوچه یمان که دوشب نیست !
ناگهان, یک نفر گفت : به احوال خودت مینگری ؟
و من حس کردم, برخیزم
از زن همسایه,
دو عدد گوجه قرمز بگیرم با غذایی , بخورم
آخر, این عادتم بود یک روز
خشکید عادت هر روزه
و در آییینه دیدم چقدر .
سرمه , به چشمان سی
خُب امروز دیگه شد 5 ماهِ تمام که ازش جدا شدم.تعطیلاتم که تموم شد و به هر ضرب و زوری بود تونستم به خودم مسلط باشم.احتمالا امشب برگشته تهران.وحالا حالاها برنمیگرده اینجا و خونه.اما یه چیزیی بگم؟! هیچ بهتر نشده حالمحتی دیشب باز خواب میدیدم دارم باهاش حرف میزنماَهههههههههههههههههههههههه.چیکار دیگه باید بکنم آخه؟!+بعصی وقتا میگم کاش اصلا جدا نمیشدم ازش و میزاشتم همینطوریی باشه.حداقلش دیگه اینقدر روش وسواس نمیشدم.بود دیگه برای خودش++من ت
واقعیتش کنجکاویم چسبیده به سقف!!حدس دارم تا بینهایت.ذهنم همه چی بهم ربط میده!!+یک گروهی داریم که یک سری از همکارها در اقصی نقاط ایران عضو این‌گروه هستن.چندین ماه. یش یکی از همکارها (ش)سوالی پرسید و پی وی باهم چندسوال رد و بدل کردیم.من اصلااا ایشون نمیشناسم.هنوز هم نمیشناسم.ش با یکی از همکارها (م) چندین عکس روی پروفایلش داره که من م میشناسم.از اون چندین ماه پیش من اصلا با ش گپ نزدم.ش و م هر دو خانم هستن.تقریبا دو هفته پیش ش اومد پی وی و سوالی پرسید
خدای خوب و مهربون ، میدونم بنده خوبی نیستم ، خیلی وقت هست که صدات نزدم ، اصلا یادم نمیاد آخرین باری که باهات درد و دل کردم کی بود !!!همیشه وقتی بهت نیاز دارم یادت میفتموقتی خیلی تنها و نا امیدم میام سمتتت.خدا جون چی میشد ، الان به هر چی میگم گوش بدی و اون چیزی رو برام مهیا کنی که دلم میخواد ؟ میدونم اینجایی که الان هستم رو قبلا با گریه و زاری ازت در خواست کردم !!! که ای کاش نمیکردم !!! ای کاش پا فشاری نمیکردم !!! ای کاش نمیخواستمش !!! ای کاش نذ
سال های پیش نوشته بودم ما در سیزده به در برای سلامتی افراد سبزه گره می زنیم. (گره زدن گیاه حرکتی است از نظر نگارنده خیلی وحشیانه و در حد فرهنگ بربرین کینگ. بحث اینکه مگر آن بدبخت چه گناهی کرده و همان تناقض های همیشگی)امسال فقط یک سبزه زنده مونده بود تا سیزده به در. -سبزه ی کیلگ اینا-و با سبزه گره زن های همیشگی نشستیم پاش.اومدم اینجا لیست کنم که برای کی ها سبزه گره زدم و سال بعد ببینم چند تاشون زنده می مونند و رو به زوال نمی رند. چون یک لحظه به این ف
وَقَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا خاتم المحدثین شیخ عباس قمی رحمه الله تعالی در منازل الآخره چنین نگاشته است:و روایت شده که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نزد جوانی به هنگام وفات او حاضر شد پس به او فرمود بگو لا اله الا الله آن گاه زبان
هم بزار از اول بگم نگا کفش من همیشه پشت در بود. ینی همیشه داخل نمیوردم و داخل جا کفشی نمیزاشتم و همه هی داد میزدند کوثر کفشت.چند هفته پیش مامان دعا کرد ایشالا کفشتو بن بعدش در ادامه حرفش گفت اگه بن تا یک سال برات کفش نمیخرم و بعد کمی مکس گفت بعدشم با پولشو خودت بدی و باید بیای از این پاساژه کفش بخری که کفشاش دااااغون داااغونه:// ینی پا رو میزنه بدجور.هیچی دیگه کاری نکنید مادرتون دعاتون کنه این برای چندمین باره که بهم ثابت میشه مامانم هر چ
شاید بالاخره پیداش کردممی دونم تو دلم پر از دلهره است ولی هر چی هست تو اخرین سالهای دهه چهارم زندگی خیلی حس قشنگیه. اصلا فکر نمی کردم بعد از این همه سال دوباره قلبم بخواد بتپهدوباره وقتی نمی بیندش بهانه بگیرهوقتی نمی یاد بی حوصله بشهدوست داشته باشه فقط اونجا باشهچقدر دوست دارم بغلش کنمچقدر دوست دارم پیشونیشو ببوسمدستهای کوچیکش رو دستم بگیرمچقدر تو ذهنمه. مدام و مدام و مدامو چقدر تحویلم نمی گیرهچقدر دوست دارم بدونم اون نسبت به من چه احسا
سلام روزتون روشن و نورانی این روزها را دوست دارم چون هر روز را چند بار زندگی میکنم هر روزم تقسیم شده به بخش های مختلفی که هرکدومشون را به نوعی دوست دارم و برای هرکدوم جداگانه و با حوصله وقت میزارمخوابم اونقدر کم شده که خودم باور نمیکنم نزدیک به 5 کیلووزن کم کردم که خیلی خیلی خوشحال شدم از دیدنش حال دلم خوبهو تنها چیزی که نگرانم میکنه دوری از دوستام هستاونقدر مشغله های روزمره و گرفتاریهای خونه مون زیاد شده که واقعا به دوستان نمیرسمنمیرسم پیا
امروز خاله زنگ زد.دیگه جواب دادم،مجبور بودم. وای از همون پشت تلفن  می خواست بزنه تو گوشم. اونقد که عصبانی بود. زیاد حرف نزدم، یه کلمه ای جواب میدادم‌ یعنی بیشتر از اون اصلا نمی تونستم حرف بزنم. کلی تهدیدم کرد ،گفت به خاطر نبودن اون حق ندارم جواب شو ندم حق ندارم نرم خونش گفت حق مادری گردنم داره، میخواستم بگم اون برای من چیکار که حقی مثه اون از شما گردنمه؟ بعدش یادم اومد میخواستم بگم آره راس میگید ، همه سیلی های عمرشو با دستای شما زد تو ص
دانلود آهنگ جدید معین زد به نام دریابم
Download New Music Moein Z – Daryabam
معین زد دریابم
آمده ام خسته به مهمانیت از همه کندم که همه فانی اندتشنه خودم روی خودم آب بست بر سر این سفره مرا آب هستلب به غذا می نزدم قاضیم هر چه تو نانم بدهی راضیمقصه میان من و تو فرق داشت با آنکه برا خیرالعمل شرط داشت
برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید .
دانلود آهنگ با کیفیت 320
دانلود آهنگ دانلود آهنگ ایرانی دانلود آهنگ جدید دانلود آهنگ دریابم دانلود آهنگ غمگین دانلود آهنگ ه
.
می گن سیل تو راهه.می گن قراره ویرونمون کنه.با خودم فکر می کنم "آخه ویرونتر از این؟"ما دلمون ویرونه!این روزا تو نیستی و یادت توی سرم می چرخه.یاد خاطره هایی که با تو نداشتم.که همه در حد یه رویا موند.یاد قدم هایی که با تو نزدم.لبخندی که بهم نزدی.قراری که با من نذاشتی.عکسایی که با هم نگرفتیم.شوخی هایی که نکردی.اشکایی که پاک نکردی.فیلم هایی که ندیدیم.آهنگایی که با هم گوش نکردیم.ننشستن روی سنگفرش و آسفالت خیابون روبروی تو.-گفته بودم"بیا.فق
متن اهنگ
منو کسی نمیکنه میوت 
جز خودم
شل ت میدن بیتو شل کنم
میکنم جیب پر تپل شدن ، آآآآ
باز اومدم همه عصبی شدن
توهم میزنن حذفم میکنن
توو فکرِ چپه کردنم
نمیدونن من رو دستم ‌میدوئم
من رو دست میبرنم
رک با همه بستیم علناً
داری تخم کاری کن ، چاقی کجایی تو
دادیم دو تا بیت کوین ، آ آمیگو
دو تای تو هم
شب به چی میگم صبح * کنن
تانک باشی خمپاره شدم
بانک باشی ای توام
باشی با آژیر میام دنبالت کنم
من ولت نمیکنم میام پرست میکنم
تو ر
پسر کوچک من که امسال دانشگاه اراک قبول شده متاسفانه بیش از حد به بازیهای اینترنتی و گیم نت وابسته هست و آخر هر هفته  از اراک میاد خونه و  با توجه به قبولی در دانشگاه و افزایش پول توجیبی متاسفانه شرط بندیش در بازیها با مبالغی بالاتر از قبل شده و حالا تو این هفته با ناراحتی میگفت که پول کم آورده و از من میخواست که بدهی اون رو پرداخت کنم تا اون با آرامش بتونه به درسهاش برسه و من که از این کارهای اون به شدت عصبانی بودم قبول نکردم و گفتم فقط پول
مسیح و آرش ای پی چتر
دانلود آهنگ مسیح و آرش ای پی چتر
همینک با ما باشید با آهنگ جدید مسیح و آرش ای پی به نام چتر با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ MP3
Download New Single Track By : Masih & Arash AP – Chatr With Text And Direct Links
همه دوتایی تو بارونن شورش در اومد
من هنوز منتظرم اونی که خوبه نیومد
همه جفتی زیر چترن ولی من خیسه چشام
حالا ما باشیم هی آفتاب میشه بارون نمیاد
کسی نبوده وایسانه مارو
رو پامون تو بارون خیس بشیم هر دوتامون
با ما راه بیا یکمی
مسیح و آرش ای پی چتر
دانلود آهنگ مسیح و آرش ای پی چتر
همینک با ما باشید با آهنگ جدید مسیح و آرش ای پی به نام چتر با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ MP3
Download New Single Track By : Masih & Arash AP – Chatr With Text And Direct Links
همه دوتایی تو بارونن شورش در اومد
من هنوز منتظرم اونی که خوبه نیومد
همه جفتی زیر چترن ولی من خیسه چشام
حالا ما باشیم هی آفتاب میشه بارون نمیاد
کسی نبوده وایسانه مارو
رو پامون تو بارون خیس بشیم هر دوتامون
با ما راه بیا یکمی
مسیح و آرش ای پی چتر
دانلود آهنگ مسیح و آرش ای پی چتر
همینک با ما باشید با آهنگ جدید مسیح و آرش ای پی به نام چتر با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ MP3
Download New Single Track By : Masih & Arash AP – Chatr With Text And Direct Links
همه دوتایی تو بارونن شورش در اومد
من هنوز منتظرم اونی که خوبه نیومد
همه جفتی زیر چترن ولی من خیسه چشام
حالا ما باشیم هی آفتاب میشه بارون نمیاد
کسی نبوده وایسانه مارو
رو پامون تو بارون خیس بشیم هر دوتامون
با ما راه بیا یکمی
.
جلسه‌ی قبلی روانکاویم، جلسه‌ی عجیبی بود! مریض بودم ، هفته‌ی سختی رو گذرونده بودم کلا بهم فشار اومده بود و عصبانی بودم. مجموع اتفاقایی که افتاده بود با خستگی شدیدی که از جلسات و حرف زدن تو اتاق روانکاوی دارم، باعث شده بود عصبانی بشم و وقتی رفتم تو اتاق به روانکاوم بگم که حرفی ندارم. تقریبا ۲۰ ۲۵ دیقه حرف نزدم! من به درو دیوار زل زده بودم و اون به من!!! کلافه شده بود. حس میکردم داره تلاش میکنه تا حرف بزنم و دنبال یه حرفی، راهی چیزی میگرده تا به زب
کی خوابکی بیدار؟همه خواببابالی چغندر بیداریادش بخیرمادربزرگ این قصه رابرایمان تعریف میکردهنر قصه گویی برای نوادگانحالا ما شاید نوه هایمان را نبینیم اصلااگرهم ببینیم قصه گویی را بلد نیستیم ابدایاد یکی از دوستانبذهنم یورش اورده استخیلی وقت بود که از خاطرم رفته بودوقتی یکنفر اینگونه در ذهنم حاضر میشودطبق اصل دل بدل راه داردمیگویم حتما او بیادم هستولی با وجود وسایل تسهیل کننده ارتباطادم دلش مکدر میشودکه چرا ارتباطی با دوستان نداردو این
کی خوابکی بیدار؟همه خواببابالی چغندر بیداریادش بخیرمادربزرگ این قصه رابرایمان تعریف میکردهنر قصه گویی برای نوادگانحالا ما شاید نوه هایمان را نبینیم اصلااگرهم ببینیم قصه گویی را بلد نیستیم ابدایاد یکی از دوستانبذهنم یورش اورده استخیلی وقت بود که از خاطرم رفته بودوقتی یکنفر اینگونه در ذهنم حاضر میشودطبق اصل دل بدل راه داردمیگویم حتما او بیادم هستولی با وجود وسایل تسهیل کننده ارتباطادم دلش مکدر میشودکه چرا ارتباطی با دوستان نداردو این
اگر همه اش دروغ باشد چی؟  احساسی که در وجودم دارم چیزی بین شک و امید است یک چیزی که در نهایت شک و تردید, هنوز امیدوار است که معجزه ای رخ بدهد و همه چیز را ثابت کند.  زمان اسیر این جنگ نابرابر شده است. چون اسب وحشی  می تازد. و من همچنان در این فکر هستم که نکند تمام آن پل ها بریزد. نکند تمامی آن حرف هایی که عمری به خودمان زده ایم دروغ باشد. نکند دست های مشت کرده در هم و زانوی های روی زمین دروغ باشد. هیچ چیز دیگر معنا نمی‌دهد. من نه به ناباوری رسی
نمی دونم چی شد که خوابم برد.بیدار که شدم دیدم ساعت یازده و نیمه ومامانم اومده خونه و خوابیده.با خودم گفتم حالا که مامان خوابه ناهار درست کنم که بیدار شه  خوشحال شه و باهم غذا بخوریم.قبلنا هر وقت غذا درست میکردم می گفت آخرش نفهمیدم تو به کی رفتی اینقد خوب آشپزی میکنی:)البته معلومه به خودش رفتم چون مامانم آشپزیش خیلی عالیه ولی خب خیلی وقت نمیکرد غذا درست کنه.وقتی بیدار شد دیگه غذا تقریبا حاضر بود. بهم لبخند زد گفت چه بوی خوبی میاد!!منم گفتم غذا
از وقتی یادمه خوره کتاب بودم، با اینکه درتمام زندگیم مهمترین خصیصم شکمویی بوده، اما کتاب برام حکم دیگه ای داره. پدرم هرچی که نمیخرید جیره کتاب و مجله و رومه من را داشت. چون این خوره کتاب شدن حاصل هدایت و تربیت خود پدرم بود. پدرم عاشق کتاب بودن و یکدوست داشتن با یک گنجینه بزرگ شخصی که تا زنده بود، پدرتامین بودن و ساعتهاشون به گپ و گفت درباره کتابها بود. البته خود پدرهم گنجینه خاصی داشتن که من بی توجه به رده سنیم، دور از چشم مادر و پدر تونس
 دیروز و امروز مثل خر فقط کار کردم البته بینش هم هی مافیا بازی کردم هر دور مافیا هم حداقل کم کم اگه زود نکشنم 20 دقیقه اس :/ خخخبرای همین با اینکه 4 فصلو زدم ولی هرکدومشون نصفش و یک چی رو نزدم یکی پس زمینه یکی.ولی ازا همه ی اینا پاییز رو بیشتر دوست دارم. فک نمیکردم اینقدر رنگای پاییز رو دوست داشته باشم. تابستون خیلی رومخمه با اینکه از همشون اسون تره از بهار که متنفرم چه رنگاش چه فصلش چه همه چی زمستون هم بیانبین چون زمستون همون سرده با این تفاوت
نوشتن پشت کامپیوتر یه حسی داره که موبایل نداره! شاید یکی از مهم ترین دلایل ننوشتنم همین باشه. البته نه اینکه اصلا ننویسم. آرشیو مخفی اینجا پره از نوشته های نیمه تموم که هیچوقت فرصت نشده دوباره بیام سراغشون. همه شون وسط یه کلمه، یه جمله یا یه پاراگراف نصفه کاره رها شده ن. و سررسید کوچیکم. جند خط خیلی کوتاه و خبری از روزهام مینویسم که یادم نره. از تغییرات دُری، از حال روح خودم، از اتفاقات روزمره.ولی کاملا ابتدایی و هول هولکی. داشتم فکر می کردم
شعله انفس و آتش زنه ی آفاق است
غم قرار دل سودا زده ی عشاق است»فاضل نظری
گاز شش شعله و آتش زنه ی چخماق است
این پدر سوخته خوب است و دماغش چاق است
بینی اش چاه قنات است و ته اش پیدا نیست
بس که انگشت اشاراتش در اعماق است
گر چه در پشت رونیز است، بسی ناچیز است
بویش از صد قدمی قابل استنشاق است
بعد یک عمر ترانزیت دگر آموخته است
مایه، گنجی است که افزونی اش از قاچاق است
جامِ می، نزدِ من آورد و بدان لب نزدم
چون که مستوجب هشتاد عدد شلاق است
مشکلی در همه این مل
شما چرا نافله
نمی خوانید؟ نافله، نافله، نافله. شما چرا عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا،
عاشورا، عاشورا. شما چرا جامعه نمی خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه.

به گزارش مشرق،برخی از مطالبی که امام مهدی علیه السلام به
گونه ای دستور به انجام آنها فرموده اند عبارتند از بعضی دعاها و زیارات.
در این میان جریان سید رشتی و دیدار او نیز مطالبی در بر دارد که مولای ما
امام زمان علیه السلام به انجام آن امر فرموده اند.
 محدث نوری می فرماید: سید رشتی گفت: در س
نشستم تو اتاقم رو به روی لباسایی که دارن خشک می‌شن رو این بند رختای آپارتمانی. تکیه دادم به دیوار و لپ‌تاپم رو پامه. باس داره از مریضیش و جنگ شدن می‌گه و من یهویی می‌گم کاش می‌تونستم همین الان از پنجره بپرم بیرون. نمی‌فهمه چی می‌گم. توقعی هم ندارم ازش. منم نمی‌فهمم اون چی می‌گه. بعدم یه جوری حرفو می‌خواد بکشونه به بچه‌ها و شرکت. استرس جمع شدن شرکت دیگه چیزی نیست که من بخوام و بتونم تحملش کنم. میام برم تو فولدر عکسا و یاد محسن میفتم و بیخیا
خواب دیشبم (یا شاید هم سرصبح یا حتی بعد از آن؟) بخش عجیب قشنگی داشت که سرشار از خلاقیت بود و همان لحظه, در خواب هم, قلبم پر از آرامش و خوشی و هیجان شد. با فامیل بودیم؛ انگار از مهمانی (شبیه عیددیدنی) برمی‌گشتیم و قرار بود با هم جای دیگری برویم (گویا مهمانی؛ دوباره). در خم کوچه‌ای, دیدیم پرنده ای در آسمان پرواز می‌کند. من معمولاً از کبوتر خوشم نمی‌آید اما این پرنده،‌ که کبوتر بود، طوری خاص بود که توجه همه‌مان را جلب کرد. بزرگ‌تر از کبوترهای معم
سالها پیش دوستی برایم تعریف کرد هنگامی که انباری را در محل کارم بهم
تحویل دادند، یکی از کارکنان قدیمی را به عنوان کمک برایم فرستادند. اشتباهات زیاد
داشت و تا حدود زیادی فراموش کار بود و بهمین علت مشکلات فراوانی برایم پیش می آورد.
روزی باهاش دعوام شد و با اینکه سن زیادی ازش می گذشت و فاصله سنی زیادی باهاش
داشتم بی توجه صحبتهای تندی بهش زدم. سکوت کرد و آرام از کنارم دور شد. روز بعد
مرا به نهار دعوت کرد و من که به دنبال فرصتی بودم که ازش عذر خواهی
همسرم ساعت یازده زنگ زدبعد اینکه  با تعجب جواب دادم ناخودآگاه با مامانم به ساعت نگاه کردیم . آخه بی سابقه بود اون وقت شب بیدار باشه!وقتی صدای گرفته ش تو گوشی پیچید شستم خبردار شد که خواب بوده و بیدار شده ولی دلیل تماسشو نمی‌دونستم  تا اینکه پرسید:  شما هم متوجه زله شدین یا نه؟ تاگفتم زله مامانمم مثل من ابروهاش بالا پرید !گفتم : نه ما اصلا نفهمیدیم و  سرمونم گرم بوده پس جای تعجب نداره! که سریع تو جوابم گفت : بیشتر از ۴ ریشتر!! ب
*بداهه گروهی از شاعران در هجو ترامپ:*
خاک همه عالم به سرت کله قناری
با لیست عجیب تروریستی که تو داری
تو حاصل هم فکری شیطان رجیمی
تو مایه ننگ بشری! اِند ِ حماری
ثبت است رکورد خریَت داخل گینس
از بس که به اسحاق[رابین نتانیاهو] دهی گُرده سواری
یک ورزش محبوب شده بین جوانان
تا کشف شده رشته ی دونالد سواری
آنقدر چموشی تو و جفتک بپرانی
حتی نتوان بست تو را خوب به گاری
چون سگ شده ای هی بپری پاچه بگیری
دکتر به تو باید بزند واکسنِ هاری
باید بنشانند تو را بر سر
تمام  شد. برای منی که به خطبه عقد اعتقادی ندارم که بشود دلیل محرمیت، که دل است تنها و تنها راه روا شدن دو نفر به هم! برای این من شنیدن این حرف که از این به بعد هیچ نسبتی با هم نداریم منجر می شود به انتهای ماجرا. به تمام شدن یک رابطه دو نفره.یک نفر این مقصر است، مادر او! که در تمام این هفت سال نقش اول تمام اختلاف های ما را بازی کرد! اگرچه اختلاف نظرهایی هم با او داشتم اما بیشتر از خشم، بیشتر از نفرت، بیشتر از بی تفاوتی و بیشتر از هر حس بدی که الا
امروز همه چیزش خوب بودبه جز آخرش ساعت اول یکم خندیدیم استادمون یه مرد پیر که همیشه میگه اگه من چیزی اشتباه میگم یا چیزی گفتم که متوجه نشدید یه بوق بزنید  تا دوباره بگم.امروزم روی تابلو یه چیزی نوشت اما اشتباه نوشت کلا اشتباه کاری زیاد داره چون سنش بالاست بعد خودش متوجه شد گف عههه پس چرا بوق نزدید اینو اشتباه نوشتم. خخ :)  ولی امروز اتفاقاتی افتاد و در طول راه کلی فکر کردم و مشکل خودمو پیدا کردم ولی نمیدونم چطور درستش کنم. سوار اتوبو
+حالا که کار برام پیدا شده مادرمم از قصد هی میره بیرون و میگه کار دارم!امروز ساعت ده شب بود و چون میخواستم درو از پشت ببندم زنگ زدم مادرم و گفتم میای؟ گفت میخوای بیام؟با یه لحن بد.خیلی بددد.غرورم له شددد.چی بگم؟؟؟ بگم من تنهایی از پس زندگی برنمیام؟ هم میخوام برم سر کار هم مبخوام بچه هامو پیش خودم بمونند؟بگم فردا میخوام برم مصاحبه نهایی اما نمیدونم بچه هامو دست کی بسپارم؟ بگم پس اگه من برم سر کار بچه هامو بدم دست کی؟همه اینا موند پشت یه بغض و
@April Hartmannتا به اینجا ساخت قطعات من را آغاز کردیم و با کهن الگوی معصوم آشنا شدیم. اکنون به سراغ کهن الگوی یتیم می رویم، یعنی همان جمله معروف: هیشکی منو دوست نداره.زمانی که یتیم در زندگی ما غلبه دارد، دنیا تبدیل به مکان بسیار ناامیدکننده ای می شود. ما از سوی هر شخصیت مقتدر و حامی که می توانست نجاتمان دهد، طرد شده ایم و در سرزمینی به حال خود رها شده ایم که ساکنانش فقط دو دسته هستند: افراد ضعیفی که قربانی اند و افراد قوی که یا ضعف را نادیده می گیرند ی
ژان پل ساتر میگه از سه عصر بدترم مگه داریم من معتقدم این عزیز جان افسردگی پنج عصرو تجربه نکردهاخ که دلم میخواد برم خرید کنم ولی متاسفانه "عایم عه شاپاهالیک" پس کاملن واضح و مبرهن میل به خرید من هرگز نمیشهدیروز با اختلاف ۱۴_۱۵ساعت پیش ۱۲ مجلد کتاب خریدم اینترنتی و هنوز دلم میخواد بخرمدلم پیش ماسکای فریمن و سی سی کرم گارنیر مونده و هی دارم به خودم میگم بی خیال خوشگلی بعد همون لحظه یه تبلیغات لوازم ارایشی میبینم و دل از دلم میره گف
ژان پل ساتر میگه از سه عصر بدترم مگه داریم من معتقدم این عزیز جان افسردگی پنج عصرو تجربه نکردهاخ که دلم میخواد برم خرید کنم ولی متاسفانه "عایم عه شاپاهالیک" پس کاملن واضح و مبرهن میل به خرید من هرگز نمیشهدیروز با اختلاف ۱۴_۱۵ساعت پیش ۱۲ مجلد کتاب خریدم اینترنتی و هنوز دلم میخواد بخرمدلم پیش ماسکای فریمن و سی سی کرم گارنیر مونده و هی دارم به خودم میگم بی خیال خوشگلی بعد همون لحظه یه تبلیغات لوازم ارایشی میبینم و دل از دلم میره گف
بی‌تفاوت شدم به زندگی‌ام
مثل یک تیر ِ بی‌هدف»
بودن
دارم از انتظار می‌میرم
همه‌ی عمر توی صف بودن
غار غار کلاغ‌ها بودم
زیر یک ژاکت زمستانی
طعم تلخ خدا نگهدار» و
بوسه‌ای سرد روی پیشانی
نه به خود فکر می‌کنم نه
به او
کـارد تا اسـتخوان مـن
رفته
ظرف شامی که بی تو لب
نزدم
ظرف شامی که بی تو یک
هفته.
هستی‌ام زیر کفش‌های کسی
هی لگد می‌شد و لگد می‌شد
به خودم هم دروغ می‌گفتم
حالم از هر چه بود بد می‌شد
گم شدم مثل تکه‌ای از برف
لـبه‌ی پشت بام مـتر
کفنم ‌را ببر ولی طفلِ
بی کفن را بیاور‌ ای فضه
از میان امانتی هایم
پیرهن را بیاور ای فضه
روز آخر کنار بستر خود
میزنم بوسه نور عینم را
با همین بازویِ ورم کرده
بغلش میکنم حسینم را
گفتم امروز نان درست کنم
آمدم خسته باز پای تنور
ناگهان تا تنور روشن شد
یادم افتاد روضه هایِ تنور
یادم افتاد خانه خولی
حق بده سینه ام‌کباب شود
خانه او ‌کجا حسین کجا
کاشکی خانه اش خراب شود
به علی گفته ام برای حسین
سایه در آفتاب بگذارد
نیمه شبها کنار بالی
دیشب دعوام شد با بابا:|| ولی تقصیر من نبود.آره من دیشب گفتم میرم براش ولی نرفتم که.یعنی اصلا مهلت نداد :|| وقتی اومد دید بیدارم عصبانی شد دعوام کرد که چرا بیدارم تا الان!! مثلا من قرار بود ازش عصبانی باشم دعواش کنم، بعد هنوز جواب سلام و داده نداده میگه: یه حرف و چندبار به آدم میزنن؟ مگه نمیگم وقتی مدرسه داری ساعت ده باید خواب باشی خواب  سارا.ساعت و دیدی؟اونقد بد شده بود بابا اون لحظه ! باز بغض لعنتی اومد تو گلوم گفتم: واقعا که بابا من تا ح
ما وقتی اومدیم این خونه پرده نخریدیم. ۸ قسمت خونه پرده احتیاج داشت ولی رو خود خونه بود. انصافا خیلی ضایع بودن اما چون بودجم تموم شده بود ۶-۷ ماه مدارا کردم باهاشون و برای شب عید عوض کردم.البته اتاق سام پرده نداشت که خودم یه پرده خوشگل داشتم نصب کرده بودم. آشپزخونه ۲ تا پنجره داشت خریدم و نصب کردیم. حال و پذیرایی با در تراس هم روی هم رفته ۴ تا داشت که اونم تعویض شد و مونده الان فقط اتاق خودمون.خلاصه سرتون رو درد نیارم بردیم دادیم سحر دو
سپیدرود سه هفته تا دستیابی به امتیاز بقا در لیگ فرصت دارد و این در حالی است که طی هفته‌های اخیر حواشی بزرگی بعد از پیروزی برابر تراکتورسازی علیه آنها شکل گرفته است. موضوعات مربوط به تبانی با دروازه بان تراکتور سازی ، کسر امتیاز بابت این اتفاق و همچنین نشر نقل و قولی مربوط به دست نشان که گفته مسجد سلیمان شهر اولین ها نیست، در آستانه دیدار با نفت برای آنها حواشی بزرگی شکل داده است نادر دست نشان  در گفتگو با خبرنگار ما با گلایه نسبت به این
سلام. روز خوشانقد الرژی اذیتم میکنه دارم میمیرم. پاشم برم امپول بزنم راحت بشم.اونچه که میخواستم تعریف کنم از اولین کادوی ولنتاینم این بود. سال دوم دانشگاه من یه هم خونه داشتم که صنایع میخوند و با یه اقای دانشجوی پزشکی دوست بود. خانواده دختر اجازه نمیدادن ازدواج کنه چون پسره قزوینی بود و دختر رو ازخانواده اش دور میکرد. همینطور پسره یکمی زشت بود. اما هم رو خیلی میخواستن. بالاخره خانواده دختر رضایت دادن و عروسیشون شد شب ولنتاین سال ۸۲. من و سپند
یه وقتایی هم حالم خوبه . ریاضی خوندن و طراحی و نقاشی کشیدن حالم رو خوب میکنه . خدا کنه که این کار تدریس به خوبی پیش بره . البته من هم تمام تلاشم رو میکنم که بهترین تدریس رو داشته باشم، ولی همکاری شاگرد هم خیلی مهمه. وقت کافی هم داریم. به نظر میاد همه چی خوبه. درست همون روزی که میخواستم ریاضی و تدریس رو کنار بگذارم و بچسبم به کار دیگه  ( مثلا مغازه داری )، تدریس این شاگرد بهم پیشنهاد شد. با خود شاگرد هنوز حرف نزدم ولی خانواده ش عزم جزم د
زمان تزریق واکسن کزاز در بارداری چه زمانی است؟ | نی نی پلاسhttps://niniplus.com › باردار هستید؟ › مراقبت های بارداریچرا در دوران بارداری به واکسن کزاز (TT) نیاز داریم؟ . بنابراین کودک تا زمانی‌که اولین دوز واکسن کزاز را که معمولا بین ۶ تا ۸ هفتگی تزریق می‌شود، در . بهترین زمان برای تزریق واکسن کزاز در بارداری اگر ندانیم که قبلا این واکسن را زده ایم یا نه؟
واکسیناسیون در بارداری (بروز شده) - آزمایشگاه نیلوhttps://www.niloulab.com › ArticleDetail › واکس
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها