محل تبلیغات شما

نتایج جستجو برای عبارت :

واقعی مامان جونت

سلام نی نی جانچطوری جان مادر؟؟چندین و چند هفته ست که حسابی ت میخوری و لگد میزنی. جدیدا متوجه شدم که از روی شکمم معلوم میشه لگد و مشت زدن هات!!بابا جونت خیلی دوس داره ببینه. ولی نشده تا حالا. بهش قول دادم فیلم بگیرم. ولی هروقت که منتظر میمونم تو ساکت میشی اخه!!مامان جان من خیلی بهت وابسته شدم میدونی؟؟ یه شب یه خواب بد دیدم که دلم نمیخواد درباره ش بحرفم. کل روز رو اون حس باهام بود و خیلی ناراحت بودم و همه ش دستم روی شیکمم بود و به تو فکر میکردم و د
دانلود فیلم مامان بهروز منو زد HD, دانلود رایگان فیلم مامان بهروز منو زد, دانلود مستقیم فیلم مامان بهروز منو زد MKV, فیلم سینمایی مامان بهروز منو زد 720pنسیما دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
دانلود آهنگ جدید بسیار زیبا عاشقانه و شاد به نام جونم به جونت وصله قلب من توی دستت عجب چشایی چه مسته با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang jonam be jonet vasle ghalbe man toye dastet ajab cheshaei che maste
دانلود آهنگ جونم به جونت وصله قلب من توی دستت عجب چشایی چه مسته
یه دل نه صد دل شدم من علاقمندت تو دل برویی منو میکشونی سمتت♫♪✌
یه حال باحالی دارم پیش تو که هستم چی بهتر از این دل دل به تو بستم♫♪✌
یه دل نه صد دل شدم من علاقمندت تو دل برویی منو می
یه اشتباه از یه جایی شروع میشه آروم و بیصدا با خوشی  و خوش بینی . ینی حتی چیزای بدم خوب میبینی .‌‌ این اشتباه اونقدر ادامه پیدا میکنه و ریشه دار میشه تو جونت که وقتی میفهمی اشتباه بوده و تا چه حد در جونت ریشه کرده راهی جز نابود کردن و سوزوندن خودت برات نمیمونه.اما برای تموم کردن این اشتباه و سوزوندن این ریشه به دوبرابر زمان احتیاج هست اونموقع آروم بود و الان با پاره کردن هر رگه از ریشه های این اشتباه یه داد یه اه یه شکوه ازم بلند میشه که از
یه اشتباه از یه جایی شروع میشه آروم و بیصدا با خوشی  و خوش بینی . ینی حتی چیزای بدم خوب میبینی .‌‌ این اشتباه اونقدر ادامه پیدا میکنه و ریشه دار میشه تو جونت که وقتی میفهمی اشتباه بوده و تا چه حد در جونت ریشه کرده راهی جز نابود کردن و سوزوندن خودت برات نمیمونه.اما برای تموم کردن این اشتباه و سوزوندن این ریشه به دوبرابر زمان احتیاج هست اونموقع آروم بود و الان با پاره کردن هر رگه از ریشه های این اشتباه یه داد یه اه یه شکوه ازم بلند میشه که از
مامان بزرگم خیلی مریض بودو در ضمن دکتری که همیشه میره پیشش مطبش باز نبودبه هزار زحمت راضیش کردیم بره پیش یه دکتر دیگهوقتی رفتیم داخل،معاینه که تموم شد مامان بزرگم گفت:آقای دکتر یه چیزی بنویس فعلأ خوب بشمتا چند روز دیگه برم پیش یه دکتر درست حسابی .۷سال درس خوندشُ شست مثل رخت پهن کرد رو بند!
دیشب دخترم میگه: مامان جیش داشتی به من بگو. زود دوتایی بریم جیش کنیم. باشه؟ یادت نره ها.گفتم: چشم. الان بریم دوتایی جیش کنیم؟رفتیم. ایشون بیشتر از من کار داشت! یه مامان تمام عیاره. غذا میده بخورم. توالت من رو می بره. می خوابونه. ناز می کنه. بوس می کنه. حیف که نصف روز سر کارم. نمی تونم از بودن باهاش لذت ببرم. 
مطلب دانلود آهنگ مامان قدوبالای نازت بگردوم را میتوانید به صورت کامل از سایت هفتاد و پنج دانلود دریافت کنید.دانلود آهنگ مامان قدوبالای نازت بگردومبا سلام خدمت شما دوستان عزیز دانلود آهنگ مامان قدوبالای نازت بگردوم [Music] Darkhasti دانلود آهنگ دورت بگردم از حمید اصغری رسانه نوا Videos موسیقی محلی فارس زیبا به نام مادر طرفداری دانلود آهنگ مامان قدوبالای نازت بگردوم ایندکس وار آهنگ جدید محمد خدارحمی به نام دورت بگردم نسیم یاسوج دانلود آهنگ لری دانل
ظهر برای ناهار کله جوش پختم. شما چی صدایش می زنید؟ کال جوش؟ با کشک و پیاز داغ و نعناع ، گردو هم می خواهد که نداشتم.طوری که می خواستم نشد ، طعم و مزه کله جوش های مامان را نمی داد.شب که سین شیفت شب داشت خانه مامانم اینها بودیم.شام چی داشتند؟ کله جوش! چه حسن تصادفی! همینطور که داشتم با لذت دستپخت مامان را می خوردم پرسیدم: چرا غذاهات اینقدر خوشمزه میشه؟ چرا هیچ وقت مال من به خوبی مال تو نمیشه؟ بابا گفت: آشپزی مامانت بیسته! بابا اهل تعریف
دانلود آهنگ رضا صادقی دلخوشی
Exclusive Song: Reza Sadeghi – Delkhoshi

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
روانی نگاهتم دیوونه من خرابتم دیگه چجوری بهت بگم ♬♫♪!!! هم پای بچه بازیات همدست دیوونگیات دیوونه میمیرم براتجای منم تو زنده باش زندگی کن برنده باش دلخوشیای من همینه ♬♫♪!!! غیر تو با همه بدم این شکلیه عاشق شدنم میخوام همه دنیا ببینهجونم بسته به جونت جونمی خون تو رگ این دل مجنونمی ♬♫♪!!! شهر و یار و دیار و قرار و نشونم و خونمیجونم بسته به جونت جونمی خون تو رگ این
7
هنوز  مونده  تا به سبک  قبلا ها  وبلاگنویسی  کنم هنوز  حرفم نمیاد  زیاد  بعد  از  ناهار  پدر  و پسر  خوابیدن حامی  خان  باید  میرفت مراسم سالگرد  یه آشناییبرادر شوهر   خواهرشکه بیدار  شد  و  دوش گرفت و رفت من دل و دماغ عزاداری  رفتن نداشتمصبح هم که قرار بود برم واسه لباس مراسم عقد ؛ تنبلی کردم و نرفتم شاید  غروب  قبل از خونه مامان بزرگ  بریم به چند تا پاساژ  سر بزنمراستی قبل از ظه
داشتم فکر می کردم به حرف دیشب مامان : با ناراحتی گفت مگه من مامان نیستم چرا باید از همتون بترسم. چرا باید حواسم باشه هرکدومتون از چی ناراحت میشین. چرا هی به من میگین اینو نگو، اونو بگو.فهمیدم گند زدیم. گفتم مامان برای خودت می گوییم . که آدمها ازمحبتت اینقدر زیاد سواستفاده نکنن. اینقدر راحت بهت دروغ نگویند. اینقدر تو رو پایین نبرند. گفت نمی خواهم. بذارین خودم باشم راحت ترم. من همین هستم.هیچ آدمی بهشت را به زور نمی خواهد. دلم گرفت. من هیچی برای خودم
احسان جان مامان چرا اینقدر الکی نق می زنی گلم؟؟ کاش بزرگتر بودی و می تونستی بگی چته، دندونته مامان؟؟ همه کارهایی که برای خوب کردن حالت بلدم انجام دادم الا  کلا تو بغل موندن که توانش رو ندارم همش بغلم باشی .زنده  باشی گلم
 دیروز پنجشنبه دوم اسفند همه رفتیم خونه ی مامان هم دورهمی هم پیشواز برای روز مادرخیلی خوب بود و خوش گذشت ، دوست دارم همه رو میبینمحالم خیلی بد بودولی وقتی رفتم تو جمع حالم عوض شدبازم تکرار وو.عیدو جنب و جوش عید حال خراب وووچند روزی رفتم  پیش زهرا و بعد از همونجا رفتم شمال   خوب بود و خوش گذشت و فامیلها رو دیدم بعد با مامان و حاج آقا برگشتموقتی که باهاشون هستم و میبینم با هم خوش هستن لذت میبرمخدارو شکر که مامان ار تنهایی در امد و راضی
تمام دیشب تا همین الان که رسیدم خونه بیمارستان بودم.قلب مامان بازیش گرفتههر لحظه یه بغض نزدیک بود از نگرانی بترکه خیلی ترسیدم دلم پریشون بود. خدا رو شکر بخیر گذشته و با اصرار مامان همراه بابا اومدم خونه که دو ساعتی استراحت کنم و دوباره برگردم. خدایا حالم توی اتاق احیا خیلی بد بود اتاق احیا حسش بد بود + تخت خالی نبود توی اورژانس گفتن روی تخت اتاق احیا مامان بخوابه. + شب بدی بود خدایا شکرت که تموم شد. 
گفته بودم که خاله ی سین الان چند ماهی هست که توی کماست.امشب سین داشت نماز می خواند ، حبه هم کنارش نشسته بود و حرکاتش را تقلید می کرد.هر دو داشتند تسبیح توی دست می چرخاندند.یک دفعه حبه سرش را برد سمت بابایش و آرام و زمزمه طور توی گوش سین گفت: برای خاله دعا کن! سین گفت: باشه بابا جان.تو هم دعا کن.هم برای خاله هم برای مامان بزرگِ مامان.حبه دستش را گرفت بالا و رو به خدا گفت:  خدایا! برای خاله دعا کن! خدایا! برای مامان جون دعا کن! یعنی به معنای و
خانمهای عزیز، مامانهای خوشگل، دخترای ناز، فاطمه خانمها، زهرا خانمها، روزتون مبارک اساسی.درسته که هر روز مائه ولی خوب یه روزم به مناسبت روز ما خانمها گذاشتن که ارزش خودمون رو دست کم نگیریم.می بوسمتون. مواظب دلهای مهربونتون باشید. زنها ذاتا مادر هستن، پس اگه مامان نشدید، هم غصه نخورید. شما هم مامان هستید. زنها قدرت ماورایی درونشون دارن که باعث میشه حتی وقتی ازدواج نکردن نگاهشون مادرانه و مهربونه. پس مهربونا روزتون مبارک. غصه ها رو از خودت
اخیرا داداش اومد مرخصی و قبل از اومدن مامان رفت  مامان برگشت خونه روز بعدش خواهر بزرگه هم اومد مرخصیوقتی مامان دوباره میخواست بره خواهر بزرگه هم مرخصی دو روزش تموم شد رفت. من موندم و بابا یک روز بعدش اون یکی خواهر اومده فرجه و دو هفته ای مهمونه حالا خبر دار شدم چند روزی بابا باید بره فلان شهر تو این گیر و دار بگیر و ببند و برو بیا پایه ثابت این خونه منم همینقد ساکت همین گوشه اتاق مثل عقرب کوانتومی که بعد زمان و ماکسه کرده روی هشت و بیست
نگین -همکارم رفتحالا تنها شدم سر کار بابا آخه این اگه منو بگیر بود توی این 7ماهی که اینجام میگرفتتممامان میگه دیگه سرکار نرو بریم روستا زندگی کنیمخونه بابابزرگ مرحومگفت اینجوری پول پیش رو ذخیره می کنیم و میریم مرغ و خروس پرورش می دیم و کاملا ارگانیک عمل می کنیم تا وقتی تو خوب بشیچه خوب دیگه کار نکنماوف از مامان این پیشنهاد بعید بودالان بلدم شیر موز،فول میکس،وافل و ووو درست کنم.مامان می گه خاله می گه پنجشنبه بریم تهران.گف
نگین -همکارم رفتحالا تنها شدم سر کار بابا آخه این اگه منو بگیر بود توی این 7ماهی که اینجام میگرفتتممامان میگه دیگه سرکار نرو بریم روستا زندگی کنیمخونه بابابزرگ مرحومگفت اینجوری پول پیش رو ذخیره می کنیم و میریم مرغ و خروس پرورش می دیم و کاملا ارگانیک عمل می کنیم تا وقتی تو خوب بشیچه خوب دیگه کار نکنماوف از مامان این پیشنهاد بعید بودالان بلدم شیر موز،فول میکس،وافل و ووو درست کنم.مامان می گه خاله می گه پنجشنبه بریم تهران.گف
دوست داشتم ماجرای سه هفته پیش رو بنویسم. ولی نمیشد و هی عقب افتاد تا الان.غروب رفتیم بیمارستان تا چشم مامان جراحی بشه. من همراهش بودم و یهو دیدم تا آخرش خودم باید همراهش باشم. خب مامان لباس بیمارستان پوشید و توی اتاقی با بقیه منتظر موندیم. هر مریضی یک نفر همراه داشت و همه هم مشغول گفتگو یا ابراز ناراحتی بابت معطل شدن. مامان هم استرس داشت. من هی باید با تلفن به خواهرانم گزارش می دادم یا با مامان حرف می زدم یا جواب پیام های برادرم رو می نوشتم!  و
روزها تند و تند پشت سرهم میان و میرن. یکماه ِ اردیبهشت با اینکه سختی زیادی داشت و از همه جا تحت فشار بودم، اما خیلی زود تموم شد. برعکس اون چه که مدیر ادعا میکرد، هم دانش آموزا و هم اولیا به محض ورودم منو پذیرفتن . هرچند که بخاطر بیشعوری مدیر تا روز اخر یه سری از همکارا منو نپذیرفتن، اما باز محیط آروم و خوبی بود.مادرشوهرم سه هفته تو خونه م  بود و مثل یه مادر واقعي کمکم کرد ( دور از ذهن بود واقعا ) تو اون مدت مامان خودم نه بهمون سر زد نه تل
بعضی روزها احساس می کنم چقدر از رضا تاثیر گرفتم. رفتارهای حرص دربیارش روی منم اثر گذاشته. خیلی شبیهش رفتار می کنم.از اون طرف رفتارهای خوبش هم همینطور.حالا گاهی برای اینکه برگردم به اون قسمتهایی از وجودم که قبلا داشتم و دوستشون  داشتم و الان کمرنگ شده ،  نگاه مامان می کنم. مامان مهربان و مقاوم.
عمه برام حرف زد ،از من گفت از بابام گفت از قدیما گفت از مامان گفت از مامان گفت از مامان گفتاز مامان زیاد گفت،گفتم از من و بابام بگید فقط از منو بابام.گفت.گفت می دونم می دونی چقد دوست داره ، می دونی جونش به جونت بسته ست می دونی راضی نیست ذره ای عذاب بکشی،می دونی هرکاری می کنه فقط از روی عشق.می دونی؟گفتم می دونم عمه بگید چیکار کنم هرکاری بگید می کنم؟ فقط بگید!لبخند زدگفت می دونستم عشقم،می دونستم هرکاری میکنی که خیالش راحت باشه، می دونستم .ا
نمی‌دونم چرا ملت جمیعاً و در هر شرایطی برای خودشون رسالت مرتضی آوینی رو قائلن؛ مستندسازی و وقایع‌نگاری! والا ثبت و ضبط صحنه‌های هجوم سیل، از حفظ جونت واجب‌تر نیست! وقتی مردی میخوای به فرشته‌های عذاب بگی جون‌تو پای چه غلط زیادی‌ای دادی؟!
اولین کادوی تولد امسالم رو زودهنگام گرفتم دیشب!یه میز چرخ خیاطی! خیلی غیر منتظره بود و فکر نمی کردم کسی برام بخره. موقع خرید جهیزیه میز و چرخ خیاطی داشتم(مامان قبلا برام خریده بود.) منتها خواهرم شروع به خیاطی کرده بود و ازش استفاده می کرد من بر نداشتم، و مامان گفت سال دیگه یه دونه برا تو می خریم کادو میدیم. که تو این پنج سال اصلا نشد بخرن. من پارسال بالاخره خودم یه چرخ خیاطی خریدم. چون گاهی لازمم می شد. منتها هی جمع می کردم هی باز می کردم باعث ش
نمی دونم حکمت شنیدن مکرر خاطرات گذشته از زبون مامان چیه؟ خاطراتی که متاسفانه تلخن.(یادم باشه منم دقت کنم هر وقت مامان شدم خاطرات رو تکرار می کنم یانه؟ چون ممکنه منم از مامانم این رفتارو گرفته باشم ولی تو موقعیت خاصی خودشو نشون بده)داشتم می گفتم. خاطراتی که خیلی تلخن و مامان هی اونارو تکرار می کنه. انگاراین خاطرات تلخ براش خیلی پایدارترن.ولی من این بار یه سوال جدیدی ازش پرسیدم.پرسیدم مامانبزرگ که انقدر زن عاقل و حکیمی بود (مامانبزرگ من وا
نمی دونم حکمت شنیدن مکرر خاطرات گذشته از زبون مامان چیه؟ خاطراتی که متاسفانه تلخن.(یادم باشه منم دقت کنم هر وقت مامان شدم خاطرات رو تکرار می کنم یانه؟ چون ممکنه منم از مامانم این رفتارو گرفته باشم ولی تو موقعیت خاصی خودشو نشون بده)داشتم می گفتم. خاطراتی که خیلی تلخن و مامان هی اونارو تکرار می کنه. انگاراین خاطرات تلخ براش خیلی پایدارترن.ولی من این باریه سوال جدیدی ازش پرسیدم.پرسیدم مامانبزرگ که انقدر زن عاقل و حکیمی بود (مامانبزرگ من وا
۱_ بهش میگم بگو بابا. مبگه بابامیگم بگو مامان. باز میگه بابا :/میگم بگو سارا. میگه سارا (البته به زبون خودش و نه خیلی واضح)ظاهرا تنها مشکلش با من طفلکه. بچه ست ما داریم؟!:))))۲_ مامان حلوا درست کرد واسه فاتحه. بردم درخونه ی  همسایه ی دوتا ا ونورتر. یعنی این خونه ای که کوبیده و داره میسازه، بین ما دوتاست.بعد من اینا رو بارها دیدم ولی هیچوقت سلام و علیکی نداشتیم. به آقاهه میگم من فلانی ام. همسایه ی اونوری.یهو بی مقدمه و خیلی بامزه گفت واااای، شما هم م
ابر کوچولو، ناراحت بود. رفت پیش مامان ابر. مامان ابر گفت: چی شده؟ باز با ابرهای دیگر دعوایت شده؟ ابر کوچولو گفت: نه! با باد دعوایم شده است. هی مرا هُل می دهد و میزند به ابرهای دیگر. مامان ابر خندید و گفت: باد دوست ماست. مگر تو دوست نداری باران شوی؟ چشم های ابر کوچولو برق زد. آرزو داشت باران شود. برود روی زمین. گل های کوچولو را آب بدهد. با قطره های توی رودخانه همبازی شود. ابر کوچولو گفت: دوست دارم باران شوم. مامان ابر گفت: او، تو و ابرهای دیگر را به طرف
درست یکسال پیش اثاث کشی کردیم به خونه آرزوها و درست تو سالگرد خونه مون ما تازه تازه به پنجره های خونه مون پرده زدیم. البته چون دید نداشتیم ترجیح دادیم یه مدت از نور آفتاب بهره بگیریم. پارسال همچین روزی بود که تهران برف شدیدی بارید و همه جا سفید پوش شد و خواهرک فرداش که امد تو چیدمان خونه کمکم کنه موقع برگشت از نه شب تا چهارو نیم صبح تو برف و بوران موند تا بلاخره برسه کرج. اون روز برامون لوبیاپلوی خوشمزه درست کرده بود و کل اشپزخونه ام رو برام چید
یه آمپول ب12 به خواهرم زدم و حالا بعد چند ساعت، وقتی  داشتم کتاب میخوندم، خواهر زاده ی دو سالم اومد تو اتاقم یکی محکم زد پس کلم و رفت بیرون:| با تعجب گفتم عرفان?!!!! من چکار کردم مگه?!بدون اینکه پشت سرشو نگاه کنه با عصبانیت گفت: به مامانم ثوزن زدی!:))))))+مامان بابا هنوز نیومدن و من بعد از ظهرا به باغچه آب میدم. امروز دیدم بجای مامان ایستادم کنار درختا و باهاشون حرف میزنم.
یه آمپول ب12 به خواهرم زدم و حالا بعد چند ساعت، وقتی  داشتم کتاب میخوندم، خواهر زاده ی دو سالم اومد تو اتاقم یکی محکم زد پس کلم و رفت بیرون:| با تعجب گفتم عرفان?!!!! من چکار کردم مگه?!بدون اینکه پشت سرشو نگاه کنه با عصبانیت گفت: به مامانم ثوزن زدی!:))))))مامان بابا هنوز نیومدن و من بعد از ظهرا به باغچه آب میدم. امروز دیدم بجای مامان ایستادم کنار درختا و باهاشون حرف میزنم.
داشتم فکر می کردم به حرف دیشب مامان : با ناراحتی گفت مگه من مامان نیستم چرا باید از همتون بترسم. چرا باید حواسم باشه هرکدومتون از چی ناراحت میشین. چرا هی به من میگین اینو نگو، اونو بگو.فهمیدم گند زدیم. گفتم مامان برای خودت می گوییم . که آدمها ازمحبتت اینقدر زیاد سواستفاده نکنن. اینقدر راحت بهت دروغ نگویند. اینقدر تو رو پایین نبرند. گفت نمی خواهم. بذارین خودم باشم راحت ترم. من همین هستم.هیچ آدمی بهشت را به زور نمی خواهد. دلم گرفت. من هیچی برای خودم
صبح پسرکم با چشمای نیمه بسته مامانش رو صدا زد و ازش خواست، فقط اش اونم یکی فقط یکی ، بعد هم زد زیر گریه چون مامان سنگدلش سعی کرد هواسش رو پرت کنه و هی حرفای بی ربط و با ربط زد و ی جا هم قاطع گفت نه دیگه ما دو ساله ها روز اش نمیخوریم فقط شب وقت خواب که هوا تاریک میشه . بغلش کردم نوازشش کردم راهش بردم واسش شعر خوندم بوسش کردم و هی بهش گفتم چقدر عاشقشم و دوستش دارم و چه به قول خودش کیف میکنم وقتی توی بغلمه، بچم ی 10 دقیقه ی ربعی گریه کرد اول خیلی شدید و ب
عمیقاً محو شده در کتاب و با خودش زمزمه میکنه محتویاتش رو.بعد چند دقیقه سرش رو بلند میکنه و میگه: مامان حافظ میتونه از این کلمات تو شعراش استفاده کنه ها ببین همشون آخراش شبیه همند. لَکَ صَدْرَکَعَنْکَ وِزْرَکَأَنْقَضَ ظَهْرَکَو.میگم: مامان جون کم و بیش استفاده کرده شما خیالت راحت
مامان همچنان مصره که آجیل و پسته برای عید نخریم و به اطلاع بقیه هم رسونده که اگر اومدن برای بازدید عید انتظار پذیرایی شدن با اجیل رو نداشته باشن.خیلی با این حرکت مامان کیف کردم خصوصا که بعدش هم چند نفری گفتن پس ما هم نمی خریمفکر میکنم اگر خودم هم بودم نمی خریدم؟نمی دونم!گرچه که به درستی کار مامان ایمان دارم اما احساس میکنم اگر من در موقعیت مشابه بودم با توجه به اینکه قدرت خریدش رو داشتم می خریدمحتی با اینکه از اجیل و پسته متنفرررررررررم
مامان همچنان مصره که آجیل و پسته برای عید نخریم و به اطلاع بقیه هم رسونده که اگر اومدن برای بازدید عید انتظار پذیرایی شدن با اجیل رو نداشته باشن.خیلی با این حرکت مامان کیف کردم خصوصا که بعدش هم چند نفری گفتن پس ما هم نمی خریمفکر میکنم اگر خودم هم بودم نمی خریدم؟نمی دونم!گرچه که به درستی کار مامان ایمان دارم اما احساس میکنم اگر من در موقعیت مشابه بودم با توجه به اینکه قدرت خریدش رو داشتم می خریدمحتی با اینکه از اجیل و پسته متنفرررررررررم
امروز عصر رفته بودم پانسمان سرم رو باز کنم, خانم پرستار با تعجبِ تمام,  موهای سرم رو کنار می زد و نچ نچ می کرد!بهش می گم; چیزی شده خانم پرستار؟!! خوب نشده هنوز؟!!با خنده می گه; تو با این همه جایِ شکستگی تو سرت میتونی کارت جانبازی بگیری!بهش می گم; تازه عکس های رادیولوژیم رو ندیدی .به نچ نچ ش ادامه داد و همونجوری که داشت از کنار تخت دور می شد گفت;  بیچاره دل مامان و بابات!!!من هم تو دلم میگم واقعا بیچاره از دل مامان و باباتا پدر نشده بودم, معنی ای
دیشب با دوستای مامان رفتیم بیرون.خیلی خوش گذشت.یعنی مععععرکه بود:)))))) موقع شامم مامان سوپرایز شو بهم داد.یه iPhone بود o_0 یعنی وقتی بازش کردما از خوشحالی جیغ زدم وسط رستوران((((: خیلی ضایع بود ولی همه کلی خندیدیم.اصلا نفهمیدم مامان برا چی همچین کادویی بهم داده.گفتم آخه به چه مناسبت؟ تولدم دو ماه دیگه ستا.مامان الکی اخم کرد گفت ساراا! این چه حرفیه جلو همه به من میزنی؟! الان همه فکر میکنن من تاریخ تولد دخترمو یادم رفته!!گفتم خب بگید دیگه:))گفت چی
چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوه ی کوچکم عروسک بخرم. همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک در بغل گرفت و به خانمی که همراهش بود گفت: «عمه جان» اما زن با بی حوصلگی جواب داد: «جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد!» زن این را گفت و سپس به قسمت دیگر فروشگاه رفت.
 
به آرامی از پسرک پرسیدم: «عروسک را برای کی می خواهی بخری؟»
با بغض گفت: «برای خواهرم، ولی می خوام بدم به مادرم تا او این کادو را برای خواهرم ببرد&
دانلود مداحی محمود کریمی ای آرامش آل الله عمو جونت بین راهه
شب هفتم محرم 1392هیئت ثارالله مسجد جامع امام الهادی(ع)نوحه زمینه
 
برای دانلود کلیک کنید
 
متن شعر مداحیای آرامش آل الله عمو جونت بین راههای راز دل ثارالله ای شاهزاده ی شش ماههگریتم آخه گریه نیست ناله ی بی صداستنالتم آخه ناله نیست قاتله عمه هاستآخی ترک زده روی لب هاتآخی رمق نمونده تو دستاتآخی فدات بشم با اون اشكات فدای چشماتتب كردی تو و بی تابی پیشونیت مثه آتیشهبسكه خسته و بی
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها