محل تبلیغات شما

نتایج جستجو برای عبارت :

قصتي مع بنت خال زوجتب لما طلبت اعملا مساج

متن تصنیف: شد زغمت خانه ی سودا دلم/در طلبت رفت به هر جا دلم/از طلبِ گوهرِ گویای عشق/موج زند ، موج ، چو دریا دلم/گر نکنی بر دل من رحمتی/وای دلم ، وای دلم ، وا.کلیپ دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
هوشنگ ابتهاج :
شکسته وارم و دارم دلی درست هنوز وفا نگر که دلم پای بست توست هنوز به هیچ جام دگر نیست حاجتِ ای ساقی که مستِ مستم از آن جرعه ی نخست هنوزچنین نشسته به خاکم مبین که در طلبتسمندِ همت ما چابک است و چست هنوز  به آبِ عشق توان شست پاک دست از جان چه عاشق است که دست از جهان نشست هنوز  ز کار دیده و دل سایه بر مدار امید  گلی اگرچه ازین اشک و خون نرست هنوز#هوشنگ_ابتهاج( #ه_ا_سایه)
هیئت رزمندگان شمیران - چیذر دولت عشق امد و من دولت پاینده شدم یوسف مصر بقا در همه عالم تویی در طلبت مرد و زن امده با درهمند جان حسین جانان حسین عالم سن قربان.گلدیس دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شب‌ستوان نه بالای صنوبر که درخت رطب‌ستنه دهانیست که در وهم سخندان آیدمگر اندر سخن آیی و بداند که لب‌ستآتش روی تو زین گونه که در خلق گرفتعجب از سوختگی نیست که خامی عجب‌ستآدمی نیست که عاشق نشود وقت بهارهر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب‌ستجنبش سرو تو پنداری کز باد صباستنه که از ناله مرغان چمن در طرب‌ستهر کسی را به تو این میل نباشد که مراکفتابی تو و کوتاه نظر مرغ شب‌ستخواهم اندر طلبت عمر به پایان آوردگر چه راهم ن
۱۷۷- دامن دوست دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد       تکیه برعهد تو و باد صبا نتوان کرد آنچه سعی است من اندر طلبت بنمایم   این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست     به فسوسی که کند خصم رها … دامن دوست – دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد – غزل ۱۳۶ -۱۷۷منبع : فالگیرفال حافظ آنلاین
منطقاً باید از تعطیلات بین دو ترم نهایت لذت رو می‌بردم اما کارای نشر و پاره‌ای مسائل دیگر اون‌قدری سنگینی کرد که از روزای امتحانامم کمتر خوابیدم. تا اول اسفند همه‌ی کارای نشر باید بره چاپخونه برای نمایشگاه کتاب و اون‌جوری که گفته‌ن، این یه ماه بیشترین فشار کاریه و این حرفا. دلم می‌خواد به خودم سه‌شنبه رو استراحت بدم. بچه‌ها برنامه چیده‌ن و خدا می‌دونه چه‌قدر دوست دارم برم و دلم براشون تنگ شده ولی همه‌چی بستگی به جلسه‌ی فردا داره.ام
دانلود مناجات مجید بنی فاطمه سر به سر این صحرا
شب دوم مراسم اربعین 1398هیئت ریحانه الحسین
 
برای دانلود کلیک کنید
 
متن مناجاتسر به سر این صحرا پی تو می گردمجاده به جاده هر جا پی تو می گردمشاه غریب و تنها پی تو می گردمتاب و توان زهرا پی تو می گردمدنیا همگی در طلبت آمده مهدیهر موکب این جاده صدایت زده مهدیشد کاسه ای از خون چشمان تو آقادر روضه ی جدت عطشان تو آقایا اباصالحماه پس ابر من پس تو کجا هستیحسرت بی پایان دیده ی ما هستیدل خوشی دل های غ
دانلود مداحی وحید شکری مشهدنا کربلا
 
برای دانلود کلیک کنید
 
متن شعر مداحیمشهدنا کربلا اشهدنا کربلا قبلة نا کربلاکربلا کربلامن که به قربانمن که مسلمان توامجانم حسین جانمقدیم الاحسانی سید العطشانیعرش خدا کربلا سعی و صفا کربلاقبله ما کربلاکربلا کربلانفس قدسی ملک سفره ی ما را تو نمکحک شده بر تاب ملکجانم حسین جانمامیر سلطانی سید العطشانیبسم جنون کربلابسمل خون کربلاوصله ی جون کربلاکربلا کربلااز طلبت پا نکشمدیده ز جانا نکشممنت دنیا
بدات القصه عندما كان عمری 15 سنه حینما زارتنا قریبه لیا من العیله وكانت حامل علاقتنا كانت كویسه هزار وضحك وكانت بتلبس ملابس خلیعه من غیر ملابس داخلیه فی البدایه مكنش فی دماغی مع الوقت لقیتها بتحاول تغرینی تیجی قدامی وتفنس جسمها جامد اوی الحقیقه بیضه وكل حاجه فیها كبیر وجامده ومفیش بطن طیزها مدوره وكبیره وصدرها واقف وحلماتها وردی وكس احمر لذیذ وكانت بتتعمد تتعری قدامی وهی بتغیر هدومها فی یوم كنت بلعب كوره وجالی شد عضلی فی رجلی والدكتور كت
دانلود مداحی وحید شکری وقت عمل رسیده
مراسم هفتگی 1398/10/17هیئت جان نثاران امام زمان عج اللهنوحه شور
 
برای دانلود کلیک کنید
 
متن شعر مداحیوقت عمل رسیدهصدا یل رسیدهباز دوباره که انگار شیر جمل رسیدهبه بازویش نوشته ذکر شزیف حیدرکه از دعای نجمهبه پا نموده ماومد برون شیر حسن وقت قیامتکار تمام لشکر از خشمش تمام استهل من مبارز طلبتلشکر بهم ریختقاسم خودش یک تنه حامی امام استحیدر هویدا در جلوات قاسمرزم حسن در وجنات قاسمطوفان نماید به ذوال
ای یار جفا کرده پیوند بریدهاین بود وفاداری و عهد تو ندیدهدر کوی تو معروفم و از روی تو محرومگرگ دهن آلوده یوسف ندریدهما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتندافسانه مجنون به لیلی نرسیدهدر خواب گزیده لب شیرین گل انداماز خواب نباشد مگر انگشت گزیدهبس در طلبت کوشش بی فایده کردیمچون طفل دوان در پی گنجشک پریدهمرغ دل صاحب نظران صید نکردیالا به کمان مهره ابروی خمیدهمیلت به چه ماند به خرامیدن طاووسغمزت به نگه کردن آهوی رمیدهگر پای به در می‌نهم از نقطه شیرازر
اسمی كریمة، كنت مطلقة ولسة متجوزة جدید، عندی اربعین سنة صحیح بس جسمی لسة محافظة علیه ومبقطعش یوم جیم، بزازی كبیرة ومشدودة ومعندیش بطن وعندی طیز كبیرة وطریةجوزی كبیر، متجوزنی عشان المظهر الاجتماعی وانا متجوزاه عشان فلوسه، عنده بنتین مش عایشین معانا، منهم واحدة اسمها دالیدا بتیجی تقضی كل صیف عندنایوم من الأیام كنت لوحدی فی البیت، دخلت أوضتی وردیت الباب، كنت داخلة أكلم الواد اللی ماشیة معاه، كان بیقولی قد ایه وحشته ووحشه جسمی وقعد یوصف
شعر عاشقانه شاداشک رازی‌ست لبخند رازی‌ست عشق رازی‌ست اشکِ آن شب لبخندِ عشقم بوداحمد شاملواین چه عشقی است که در دل دارم من از این عشق چه حاصل دارممی‌گریزی ز من و در طلبت باز هم کوشش باطل دارمفروغ فرخزاداشعار عاشقانه مولاناهر قفلی که می‌خواهد به درگاه خانه‌ات باشدعشق پیچکی است که دیوار نمی‌شناسدچه فرقی می‌کند من عاشق تو باشم یا تو عاشق من؟!چه فرقی می‌کند رنگین کمان از کدام سمت آسمان آغاز می‌شود؟!‏دریاب مرا که طاقتم نیست انصاف بده که ج
دانلود غزلیات سعدیدانلود غزلیات سعدیفرمت فایل: word قابل ویرایشتعداد صفحات: 199شرحی از فایل: اول دفتر به نام ایزد دانا صانع پروردگار حی توانااکبر و اعظم خدای عالم و آدم صورت خوب آفرید و سیرت زیبااز در بخشندگی و بندهنوازی مرغ هوا را نصیب و ماهی دریاقسمت خود می‏خورند منعم و درویش روزی خود می‏برند پشه و عنقاحاجت موری به علم غیب بداند در بن چاهی به زیر صخره صماجانور از نطفه می‏کند شکر از نی برگ تر از چوب خشک و چشمه ز خاراشربت نوش آفرید از مگس نحل
نا عبیر مطلقة منذ سنوات وقررت عدم اواج لفترة وذلك بسبب نفسیتی فی العلاقة اوجیة العامة مع طلیقیولاكن اكتر حاجة كنت بحتاجها هی الجنس كنت كل یوم بحاول عشان امسك نفسی احط ایدی علی كسی واحاول انی افركة قووووی لحد ما انزل شهوتی وكنت بتخیل ای راجل شفتة فی نفس الیوم عشان اتخیل انوا بیمارس العلاقة الجنسیة معایاوفی یوم رحت زورت اخویا هو شغال ولیة شقة لوحدة جمب شغلة فرحت اقضی یومین هناك وكان وقتها اكتر شخص بیزور اخویا هو صدیقة الوسیم اللی كان مب
دانمت آستین چرا پیش جمال می‌بریرسم بود کز آدمی روی نهان کند پریمعتقدان و دوستان از چپ و راست منتظرکبر رها نمی‌کند کز پس و پیش بنگریآمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنمسیر نمی‌شود نظر بس که لطیف منظریغایت کام و دولت است آن که به خدمتت رسیدبنده میان بندگان بسته میان به چاکریروی به خاک می‌نهم گر تو هلاک می‌کنیدست به بند می‌دهم گر تو اسیر می‌بریهر چه کنی تو برحقی حاکم و دست مطلقیپیش که داوری برند از تو که خصم و داوریبنده اگر به سر رود در طلبت کج
 
,
, دانلود Remix آهنگ گنجور آوان باند
, دانلود Remix آهنگ از دل توتا دل من نکته هاست
, از دل تو در دل من نکته هاست
, آهنگ گر نکنی بر دل من رحمتی وای دلم
, در طلبت رفت به هرجا دلم شهرام ناظریدرخواستی ریمیکس
لیلة امس كانت مررره روعه وخاصة وجتی هبهاتصل علیه عماد الساعه 7 المغرب یسلم ویعید علیه وقال ایش رایك الیوم نسهر سواقلت له عادی نسهر ایش قلی بنروح نسهر فی الفندق كلنا انا وعماد وهبه بس نبیهامفاجه عشان اشوف الفندق رحنا انا وعماد لفندق 7ستار مرره روعه على كورنیش جدةطلعنا الدور 14 دخلت معه غرفه مررره رووووعه كل شی فیها موجود وجاهز شراب وحشیشوحبوب قلت له ایش المناسبه هذی قلی كان فی معه ناس من الشركة VIP عندهم سهرههنا بس جاهم اتصال من الریاض طلعو
تبدا قصتی لما كنت ف تانیه اعدادی وبدایتی مع حاجه اسمها سكس كنت بقعد مع اصحابی وعرفت كل حاجه یعنی ای زبر وكس ویعنی ای ضرب عشره وكل یوم كنا بنتفرج ع افلام سكس ومع مرور الایام كبرت ودخلت 1 ثانوی كنت كل یوم جمعه بروح عند جدی كان یوم التجمع للعیلة وهنا بدأت قصتی مع نورا بنت خالتی كنا دایما بنلعب مع بعض وقریبین من بعض لحد فی یوم لعبنا لعبه كل واحد یسئل التانی سؤال ویجاوب بصراحه فشلنا نسئل بعض ونجاوب لغایة اما سئلتنی لقیتها بتقؤالی نفسك فی ایه دلوقت
جارتی اسمها دنیا سنها 25 سنه مطلقة عایشه لوحده جسمها حلو جدا لون جسمها بنی فاتح و بزازها طریه قوی حلماتها بنی فاتح خالص و عندها بطن صغننه و كسها نضیف لونه بنی و كسها من جوا احمر غامق شویه كسها منفوخ و طیزها حلو كبیره مربره مهتمه بجسمها یعنی دایما نضیفه . و حده فی السن دا شهوتها عالیه بعد طلاقها ف طبیعی و دا سبب القصه شهوتهاانا احمد سنی سنه جسمی عادی مش هقولك انا معضل و واو قوی لا جسمی زی ای شاب مصر و فی سن قریب للبلوغ و شهوه عالیه و غرور جنسی ز
منذ سنین و عندما كنت بعمر ال15 كان لی قریب بعمری تقریبا و كنت أكن له كل الحب و المودة و كبرت العلاقة بینی و بینه و كنت لا أخبىء عنه أسراری و هو یعاملنی بالمثل ومن خلا صحبتنا و محبتنا لبعض كنا نحكی لبعض عن كل أمور حیاتنا و ما یحدث معنا و مرة كنت قد إلتقیت بفتاة جمیلة و نشأ بیننا علاقة حلوة و لذیذة و بعد العدید من اللقاءات الحامیة بینی و بین تلك الفتاة و فی یوم من الأیام جاء قریبی یارتی و كنت أسكن لوحدی بشقة متواضعة و كانت الفتاة موجودة عندی بال
لست من هواة كتابة القصص او الروایات ولكنى احمل بداخلی طاقة جبارة كلما شئت ان افرغها اذهب الی الجیم ولكنى اكتشف انها تزداد یوما بعد یوما قصتى حقیقة وحصلت بالفعل فى احد المولات الشهیرة بمدینة نصر حیث كنت اذهب اسبوعیا للبحث عن ملابس جدیدة فانا من هواة الملابس وفى احد الاسابیع ذهبت الی هناك ورایت ما لم اشاهده فى حیاتى من قبل وجدت امراة فوق الثلاثین ترتدی بنطلون جییز ازرق فاجرررر وبدی هیفرقع من كبر حجم بزازها. والبنطلون ضیق جدا بدرجة مستفز
كتبت فی مرة من المرات على أحد المنتدیات أننی أبحث عن مدام ترید المتعة، وتكون جادة ومحترمة وصادقة. تمر الأیام، ویأست من عدم وجود أی جدیة على الإنترنت وما یحدث فیه من أفعال. فی یوم من الأیام، رن جرس الهاتف، ووجدت سیدة تسألنی عن نفسی من أنا وتمادینا معاً فی حدیث طویل، وتعرفت علیها وتعرفت علیّ. وبعد عدة مكالمات، طلبت أنی أراها. قالت لی: “أنتظر قلیلاً حتى أطمئن لك.” وفی أحد الأیام وجدتها تطلبنی، وتترجانی أنا أراها على الكامیرا. رأتنی وعجبه
اهلا وسهلا الیوم رح احكی قصتی مع اول شخص ناكنی غیر زوجی المهم ما اطول علیكم وندخل فی الموضوع مباشرةانا اسمی دنیا عمری 30 سنه متزوجة من 5 سنوات شعری اسود طویل بیضاء البشرة ریاضیة وجسمی كتیر مثیر طولی 170 ووزنی 61 كلغ اعمل مصممة فی شركة خاصةالمهم رح ابتدی قصتی واحاول ادخل فی موضوع بسرعة فی یوم كان الجو حار كتیر ومع انو فی مكتبی مكیف ما استعملو لانو عندی حساسیة ضد ای برد اصطناعی المهم هداك الیوم كنت لابسة قمیص ابیض عدد ازارو 8 بالضبطالمهم كیف ما حك
زوجتی تعرف اننی استمتع عندما یضاجعها رجل آخر غیری كما انها تعلم اننی خول أشتهی اب مثلما هی تشتهیه. وقد ارتحنا انا وزوجتی لبعض بحكم الحب والصراحة والمیول الجنسیة المشتركة السائدة فی حیاتنا اوجیة وكان لنا جار سافرت زوجته عند اهلها یارتهم وبقى وحیدا فی شقته واستغلت زوجتی هذه الفرصة وأغرته حتى وقع فی شباكها فزوجتی مغریة طولها 170 ووزنها70 مبرومة الجسد شقراء نهدیها كبیرین صلبین وفخذیها سمینین وفرجها احمر منفوخ وعریض ولها مكوة كبیرة مدو
كانت رشا آیه من الجمال عمرها 17 سنة جسمها كان ملفوف ومتناسق صدرها بارز وكبیربالنسبة لعمرها كانت طویلة وجمیلة جدا وكانت من أسرة غنیة جداًلم تطلب شی الا حصلت علیه ، أی شی تریده مهما كان . كان أباها یعشقها لأبعد الحدودوكانت اذا أرادت شیئاً كانت یكفی ان تتدلل علیه وكان یجیب كل طلباتها .كانت رشا قد بدات تشعر بأنوثتها قبل 3 سنوات فاصبحت تقف امام المرایة وتتحسس بیدهاعلى جسمها وعلى طیزها وكانت تشعر بإحساس فظیع منالشهوة والمتعة عندما تتداعب جسمها و
انا محمد عندی 22 سنه هحكی قصتی مع جارتی المطلقهجارتی دی حاجه ولا ف الخیال جسم مثالی جدا ومشدود علیها جوز بزاز وطیز تهیج ای حد كنت كل م اشوفها كنت افضل ابص علیها وزبی یقف ف البنطلون وهیا كانت بتاخد بالها والاقیها مركزه اووی لحد م جیت ف یوم لقیتها بتنادی علیا بتقولی تعالا عاوزه ابعتك مشوار ف انا طلعتلها وهیا قاعده لوحدها ف البیت قالتلی ادخل دخلت قامت قافله باب الشقه ودخلت أوضة النوم وانا فضلت قاعد مستنیها بعد عشر دقایق طلعتلی بس ایه بقی طالعه
انا محمد عندی 22 سنه هحكی قصتی مع جارتی المطلقهجارتی دی حاجه ولا ف الخیال جسم مثالی جدا ومشدود علیها جوز بزاز وطیز تهیج ای حد كنت كل م اشوفها كنت افضل ابص علیها وزبی یقف ف البنطلون وهیا كانت بتاخد بالها والاقیها مركزه اووی لحد م جیت ف یوم لقیتها بتنادی علیا بتقولی تعالا عاوزه ابعتك مشوار ف انا طلعتلها وهیا قاعده لوحدها ف البیت قالتلی ادخل دخلت قامت قافله باب الشقه ودخلت أوضة النوم وانا فضلت قاعد مستنیها بعد عشر دقایق طلعتلی بس ایه بقی طالعه
انا من مصر عندی 24 سنه .كانت حیاتی عادیه بالنسبه للجنس بتفرج او بسمع او حتی بتكلم بس عمری ما نمت مع واحده.لغایه الیوم اللی هحكلكم علیه.كان یوم عادی خالص زی كل یوم صحیت من النوم على شان اروح الشغل. تلیفون البیت رن انا من عادتی مش بحب ارد على التلیفون لانه اكید مش لیا اكید حد من قریبی بیطمن على بابا او ماما. بس كانت ماما مشغوله.ردیت على التلیفون على شان اتفاجئ بواحده مش بتتكلم بتعمل اصوات او اهات فضلت اقول الو الو مین معایا بس محدش كان بیرد نفس ال
بعد انفصالی من زوجی كنت اعیش فی شقة فی عمارة واحاول بقدر الامكان ان لا احتك بالناس حتی لو بالكلام القلیل لان المجتمع ینظر الی المطلقة علی اساس انها ست مش كویسة وفی ناس كتیر ممكن یطمعوا فیها
لذالك كانت معاملتی مع الناس محدودة ولكن یوجد اسفل العمارة التی اسكن بها سوبر ماركت یدیره شاب اسمه خالدكان یبدو علیه الذوق والرقی فی اسلوبه ومعاملته الطیبه لی وهذا ما جعلنی اثق به.
فكنت انزل دائما واشتری منه بعض المتطلبات دائما وكنت عندما انزل السوبر م
كانت بدایتى مع الجنس منذ الصغر و كان شعورى بالشهوة بیزید یوم بعد یوم لحد ما اتعرفت على حبیبى اللى حكیت لكم علیه قبل كده و عشت معاه احلى نیك لمدة سنتین كنت تقریبا یوم و یوم بقابله فى شقته نحشش و ینیكنى بكل الاوضاع التقلیدیة و الجدیدةكان احساس عمرى ما هنساه ابدا لحد ما حبیبى سافر للخارج و اتحرمت من متعتى معاه.و هحكیلكم دلوقتى اللى حصلى لكن لازم افهمكم من البدایة القصة ازاى بدأتفضلت بعد فراق حبیبى وقت طویل اوى عندى حالة اكتئاب و مش عاوزة اعرف
ف البدایه قصتی حصلت من حوالی سنه لما كان سنی ٢٣ كنت رایح لشغلی وف نهایة الشارع اخر الموقف بتاع العربیة الی بركبها فسه مدرسة بنات المهم انی كان لازم انزل من اول عربیة واتمشی شویة للموقف التانی عشان اركب ف الحته دی كان فیه تلت بنات ماشیین خارجین من المدرسة شدتنی البنت الی فالنص كانت قصیره حوالی ١٥٥ سنتی كده وجسمها كیرفی وعلیها طیز جمیلة رغم ان البنتین الی معاها كانو حلوین بس هی شدتنی فعلا المهم فضلت ماشی براحه ومش شایل عینی من علیها لحد ما اخ
زوجتی الحت علی ان اخذ معی بنفس السیارة لیلى صدیقتها وجارتها ، لان مكان عملها للیلى قریب جدا على مكان عمل زوجتی .وكانت تجلس زوجتی بقربی ، اما لیلى فكانت تجلس فی المقعد الخلفی وكانت زوجتی تنزل من السیارة لان مكان عملها اقرب من مكان عمل لیلى .
سكس - سكس نار - سكس حیوانات - سكس امهات - افلام سكس - سكس اخوات - نیك
كانت لیلی تنزل من المقعد الخلفی وتجلس بقربی لغایة وصولها الى العمل ، ثم اذهب انا الى عیادتی كالمعتاد . .و
هذه هی قصتی زوجة زمیلی فی العمل المحرومة من النیك. كان لنا زمیل فی العمل یُعرف عنه امت الشدید حیث كان لا یحب المجاملات أو المرح، ویحب الصراحة دائماً. المهم أنه لم تكن تربطنی به أی صفة مشتركة إلا الصراحة، أما بالنسبة للمرح، فأنا كنت متمیز فی ذل وأحب مجاملة الناس، وأحیاناً كنت أحب التطلع إلى مؤخرات النساء وأحاول أن أفتح أی حوار مع الفتیات حتى أتمتع بالنظر إلى نهودهن، ونحن نسیر بسرعة أو نقفز على الرصیف. المهم كان صدیقی یعیش فی قریة ریفیة مع
ههو صدیقی منذ الصغر كانت تربطنی علاقة قویة به بالاضافة لباقی الشلةمرت السنین وكل منا ذهب فی حال سبیله انا سافرت الى الخلیج وهو لقی بالقریةوتزوج كانت زوجته حلا صغیرة بالسن لای عمرها انذاك الخامسة عشر من عمرها وهو عمره كان ٢٥كان زواجا تقلیدیا بحكم القرایة هی من قریة اخرى غیر قریتنامرت السنة وجاء موعد زیارتی لبلدی وكای شخص مغترب فكرت ان اجلب لصدیقی هدیة زواجه وفعلا حان موعدالعودة للبلد عدت متشوقا لرؤیة اهلی واصدقائیوبعد مرور عدة ایا
اترددت فشخ علشان اكتب حكایتی بس قررت اشترك بیهاانا اول مره اكتب فی المنتدی بس متابع المنتدی بقالی كتیر جداالقصه دی حصل معایا فی الحقیقه بس هكتب معظم المعلومات الشخصیه مش الحقیقیهانا شاب اسمی محمود عندی 22 سنه فی كلیه تجاره اسكندریه زی معظم الطلاب بشتغل جمب الدراسه شغال فی صیدلیه شیفت باللیلبقالی اربع سنین فی الصیدلیه بحكم شغلی باللیل بیعدی علیا ستات وبنات كتیر وفی منهم الشرامیط وفی المحترمینمن فتره قریبه جت واحده معاها عیلین وشكلها متن
انا حسام قصتی بدأت وانا عمری 17 عام أختی هبه أصغر منی ب3 سنین فی اجازة الصیف جاءت عمتی لعمل بعض الفحوصات الطبیة هی وبناتها الاثنین وهتقعد عندنا اسبوع فاضطرت اختی لترك غرفتها لهم والنوم معی فی غرفتی.ونامت هی علی السریر وفرشت انا بجوار السریر ونمت .قلقت حوالی الساعه 2 باللیل وقمت فتحت بلكونه وقفلتها كویس علشان اشرب سیجارة .دخلت لقیتهانایمة قدامی وكأنی اول مرة باشوفها كان الغطاء وقع من ع السریر لابسه قمیص نوم كت فوق الركبة نایمة علی ظهرها شیلت
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها