محل تبلیغات شما

نتایج جستجو برای عبارت :

داستان های شیوانا pdf

روزی شيوانا به همراه مریدانش درجاده ای خارج شهر راه می سپردند. ناگهان شيوانا متوقف شد و از شاگردان عذر خواست و به كنار جاده دوید. سپس شاخه محكم و قطوری را از روی زمین برداشت و آن را پوست كند و با آن عصای محکمی ساخت. سپس به جمع مریدان بازگشت و به راه رفتن خود ادامه داد.
ساعتی بعد آنها به دخترکی معلول رسیدند كه عصایی نداشت و خودش را با زحمت روی زمین می كشید. شيوانا عصای دست ساخته اش را به دخترک معلول داد و دختر توانست به كمك عصا راحت تر گام بردارد.
روزی یکی از خانه هاي دهكده شيوانا آتش گرفته بود. زن جوانی همراه شوهر و دو فرزندش در آتش گرفتار شده بودند. شيوانا و بقیه اهالی برای كمك و خاموش كردن آتش به سوی خانه شتافتند. وقتی به كلبه در حال سوختن رسیدند و جمعیت برای خاموش كردن آتش به جستجوی آب و خاك برخاستند، شيوانا متوجه جوانی شد كه بی تفاوت مقابل كلبه نشسته است و با لبخند به شعله هاي آتش نگاه می كند.
شيوانا با تعجب به سمت جوان رفت و از او پرسید: چرا بیكار نشسته ای و به كمك ساكنین كلبه نرفته
مردی در دهکده ی شيوانا زندگی میکرد که علاقه ی شدیدی به پریدن داشت او هر روز از ارتفاع پنج متری روی زمین می پرید و هیچ اتفاقی برای او نمی افتاد.
او هرگاه می خواست از ارتفاع به سمت پایین بپرد نگاهش را به سوی آسمان می كرد و از كائنات می خواست تا او را سالم به زمین برساند و از هر نوع آسیب و صدمه حفظ كند.
اتفاقا هم همیشه چنین می شد و هیچ بلایی بر سر او نمی آمد، روزی این مرد به ارتفاع پنج و نیم متری رفت و سرش را به سوی آسمان بالا برد و از كائنات خواست تا
مردی جوان نزد شيوانا آمد و به او گفت كه از همسرش به خاطر شیطنت هايش راضی نیست! و می خواهد از او جدا شود و همسر دیگری اختیار كند! چرا كه او افسر گارد امپراتور است و باید همسر و فرزندانش وقار خاصی داشته باشند، اما همسر جوانش بی پروا و جسور است و در مقابل خانواده هاي افسران دیگر، سبك رفتار می‌کند.
شيوانا تبسمی كرد و گفت:آیا او قبلا هم چنین بوده است!؟
مرد جوان پاسخ داد :نه به این اندازه، شدت شیطنتش در منزل من بیشتر شده است!
شيوانا گفت: بی فایده است
پسری جوان از شهری دور به دهكده شيوانا آمد و به محض ورود به دهكده بلافاصله سراغ مدرسه شيوانا را گرفت و نزد او رفت و مقابلش روی زمین مودبانه نشست و گفت: از راهی دور به دنبال یافتن جوابی چندین ماه است كه راه می روم و همه گفته اند كه جواب من نزد شماست! تو كه در این دیار استاد بزرگی هستی برایم بگو چگونه می توانم تغییری بزرگ در سرنوشتم ایجاد كنم كه فقر و نداری و سرنوشت تلخ والدینم نصیبم نشود؟
شيوانا نگاهی به تن خسته و رنجور جوان انداخت و با تبسم گفت:ج
شيوانا از راهی می گذشت .خسته شد و به درختی تکیه داد. چند دقیقه بعد جوانی  سراسیمه به درخت نزدیک رسید و جسمی را که داخل  پارچه ای پوشانده بود زیر یک سنگ مخفی کرد. به محض این که جوان  کارش را تمام کرد نگاهش را به سمت درخت چرخاند و شيوانا را دید که به او نگاه می کند!جوان شرمزده شد سرش را پایین انداخت و از شيوانا دور شد.
روز بعد عده ای از مردم دهکده آن مرد جوان را طناب بسته نزد شيوانا آوردندو از او خواستند  تا برای آن جوان مجازاتی مشخص کند. شی
در دهکده ی محل زندگی شيوانا مردی زندگی می کرد که ثروت زیادی داشت، اما با وجود ثروت زیادش همیشه بر سر خرید کالا با فروشندگان مشکل داشت و اظهار می کرد که پول کافی ندارد. روزی در بازار به خاطر همراه نداشتن پول کافی به مشکل خورده بود و تا شيوانا را در بازار دید از او درخواست کرد پول مورد نیازش را به او قرض دهد.
شيوانا قبول کرد پول را به او بدهد تنها به شرطی که تا پایان همان روز پول را برگرداند.
مرد ثروتمند از این شرط شيوانا خیلی ناراحت شد و پس از این
Sirwe kavianروزی یکی از شاگردان شيوانا پیش او آمد و گفت :استاد دچار بیخوابی شده ام و از بس می خواهم به زور خواب را به چشمانم بیاورم که خواب یکسره از دستم فراری می شود کشمکش بسیاری با خودم و خواب دارم و صبح خسته تر از همیشه پا می شوم و بدون حوصله روز را شروع می کنم .شيوانا پرسید:میتوانی هر وقت بیخواب شدی پا شوی و کارهاي عقب افتاده ات را انجام دهی ،خواهی دید که در نیمه کار خوابت میگیردشاگرد گفت اما استاد چون در مکانی عمومی هستم و شاگردان دیگر نیز هستند
شيوانا در بازار کنار مغازه دوست سبزی فروشش نشسته بود و به اطراف نگاه می کرد، صاحب مغازه کناری که جوانی تازه کار بود به شيوانا گفت: به نظر من این دوست شما دارد ضرر می کند. من کارگاه سفالگری دارم و یک کارگر دارم که برایم هر روز کوزه، لیوان و ظرف سفالی درست می کند، ده نفر را هم اجیر کرده ام تا در دهکده هاي اطراف برای کوزه ها و ظروف سفالی من مشتری جمع کنند خلاصه هر هفته صد سکه به دست می آورم.
اما این دوست سبزی فروش ما فقط هفته ای ده سکه گیرش می آید، به
Sirwe kavianروزی یکی از شاگردان شيوانا پیش او آمد و گفت :استاد دچار بیخوابی شده ام و از بس می خواهم به زور خواب را به چشمانم بیاورم که خواب یکسره از دستم فراری می شود کشمکش بسیاری با خودم و خواب دارم و صبح خسته تر از همیشه پا می شوم و بدون حوصله روز را شروع می کنم .شيوانا پرسید:میتوانی هر وقت بیخواب شدی پا شوی و کارهاي عقب افتاده ات را انجام دهی ،خواهی دید که در نیمه کار خوابت میگیردشاگرد گفت اما استاد چون در مکانی عمومی هستم و شاگردان دیگر نیز هستند
منتظرتایید دیگران نباش در دهکده زنی بود که خیاطی میکرد اما همیشه برای کار خود نظر دیگران را میپرسید که ایا لباسی که دوخته خوب است یا نه برای کوچکترین لباسی هم که میدوخت باید یکی یکی تایید ونظر دیگران را میپرسید مردمی که برای دوختن لباس پیشش میرفتن از زن شاکی شدن که خیلی لباس انها را دیر تحویل میدهد وهی دوخت لباسو تغییر میدهد ومدام از بقیه میپرسد که کارش خوب شده یا نه و کم کم مشتری هاي زن کم شدن وکمتر کسی برای دوختن لباس پیش او میرفت زن خی
یک عده رزمی کار از دیاری دور به دهکده شيوانا آمدند و رییس گروه از شيوانا خواست تا امکان برگزاری یک مسابقه رزمی بین گروه او و شاگردان رزمی کار مدرسه شيوانا را فراهم سازد تا قدرت رزمی کارها با یکدیگر سنجیده شود.
وقتی زمان مبارزه فرا رسید شاگردان متوجه شدند که رزمی کاران غریبه به صورت خود نقاب زده و بدن خود را به رنگ هاي ترسناکی درآورده اند، از دیدن این چهره ها ترس و دلهره در دل شاگردان مدرسه افتاد و آنها نزد شيوانا آمدند و راه چاره طلبیدند.
شیو
به خودت احترام بگذار شيوانا در حال گذر از دهکده بود مرد نقاشی را دید که با چهره ای درهم وشاکی در حال سوزاندن تابلوهاي نقاشی خود بود نزدیک مرد ورفت وبه او گفت:چی میکنی چرا نقاشی هاي خود را دراتش میاندازی ومیسوزانی؟! مرد به شيوانا گفت؛هیچ کس از من این نقاشی هارا نمیخرد وفقط رد میشنود به هیچ دردی نمیخورن پس همون بهتر بسوزنمشون شيوانا به مرد گفت؛وقتی نقاشی میکشی با چه احساس وحالتی میکشی چطور؟چه حسی به نقاشی هات داری؟ مرد گفت هیچ احساسی فقط می
شيوانا با چند تن از شاگردانش همراه کاروانی راه می سپردند. در این کاروان یک زوج جوان بودند و یک زوج پیر و میانسال. زوج جوان تازه ازدواج کرده بودند و زوج پیر سال ها از ازدواجشان گذشته و گرد سفید پیری بر سر و چهره شان پاشیده شده بود. در یکی از استراحتگاه ها زن جوان به همراه بانوی پیر به همراه ن دیگری از کاروان برای چیدن علف هاي گیاهی از کاروان فاصله گرفتند و شوهران آنها کنار شيوانا و شاگردانش در سایه نشستند و از دور مواظب آنها بودند. در این هنگا
تصمیم گرفتم داستان‌ها و رمان‌هام رو بذارم یه جایى که آدم‌ها بخونند. شرط و قانون و هیاهو و شاید این داستان آخرى و اون خرده‌ریزها که شبیه داستان کوتاه بود. یعنى در شرایط فعلى که به هر چیزى چنگ مى‌زنم واسه رهايى و نجات به نظرم اومد این تنها راهه.قانون رو که خوندید لابد بیشترتون، حالا باز دوباره بخونید:)))https://t.me/dastanmary
Sirwe kavianیک روز شيوانا در راهی می رفت در نزدیکی خانه ای دید زنی هر از گاهی سنگی به سگی که در آن اطراف بود می اندازد،شيوانا از او پرسید برای چه سگ بیچاره را اذیت می کنی ؟زن گفت:مدتی است رابطه ی من و شوهرم بهم خورده و شوهرم دعوایم می کند ،دیروز پیش یک فالگیر رفتم و مشکلم را برایش شرح دادم، او گفت کائنات می خواهد با این شیوه از تو انتقام بگیرد ، کائنات با فرستادن سگ و گربه و. بسوی خانه تو ناراحتیش را نشان می دهد بنابر این هر بار که سگی یا گربه ای  دی
دهکده شيوانا کنار دریایی قرار داشت ،آبی دریا و  آسمان  آنچنان در هم تنیده بودند گویی میان جهان دیگری زندگی می کنند،صبح قرار بود شيوانا با یکی از شاگردانش به دریا برود برای جمع آوری جلبکهاي دریایی ،بیدار شد و شاگرد را صدا زد و آن دو سوار بر قایق سمت دریا راه  افتادند،نیمه هاي راه که رسیدند ،شيوانا گفت برویم سوار  گاری که آنجاست بشویم،،ناگهان شاگرد فریاد زد نه استاد نمی توانم ،من می ترسم استاد محال است محال»!استاد با تحیر  پرسید
شادی ات به دلبندت وابسته نیست روزی مردی که سالها بود به دنبال یار دلبندش همه ی دیار دور و نزدیک را گشته بود خسته و نالان و ناامید به شيوانا رسید .شيوانا پس از مطلع شدن از داستان زندگی اش از او پرسید :آیا در زندگی ات ، در کار ،شغل و در سلامتی ات موفق هستی ؟ ایا برای خودت تفریحات سالمی داری ؟مرد خسته گفت :" بله در همه ی اموراتم موفق هستم اما هنوز یار دلبندم را پیدا نکرده ام و از این بابت واقعا کلافه و خسته ام میترسم بمیرم و او را باز هم پیدا نکن
نرم افزار ایرانی 1000 داستان یک برنامه اندرویدی جالب و زیبا با داستان هاي آموزنده و کاربردی میباشد که میتوانید ساعت ها شما را سرگرم کند. این برنامه که از محیط گرافیکی جذابی و رابط کاربردی ساده ای برخوردار است امکان تبادل داستان ها با دیگران را نیز دارد.
فروشگاه لوازم یدکی و لوکس خودرو میلادنور
نشست نقد و بررسی مجموعه داستان دوازده نت برای سکوت» با
حضور کیوان صادقی» نویسنده اثر، مصطفی مهریزی و بهروز انوار به عنوان
منتقد، به میزبانی گروه داستان جمعه در مجتمع ناشران قم برگزار شد.
 
در بخش نخست این نشست مصطفی مهریزی نویسنده و منتقد ادبی زبان این مجموعه
داستان را مورد ارزیابی قرار داد و گفت: زبان داستان سخت نیست و مخاطب به
راحتی می‌تواند به آن ارتباط برقرار می‌کند. در کل با مجموعه ای خوشخوان رو
به رو هستیم و این می‌تواند نکته
در این ویدیو که می‌بینید، در برنامه هزار داستان که هر قسمت یک داستان جدا دارد و راوی آن نیز متفاوت است، شش‌تا از برترین داستانهاي هفته را به نمایش می گذارد.
نماوا کلیپ 9 بانک لینک هاي دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
زهرا صالحی:یک روز شيوانا توی مدرسه نشسته بود یکی از مادران شاگردهاي شيوانا اومد دیدن پسرش شيوانا وقتی آن مادر رنجور را دید خواست که دمنوشی با هم بنوشند از او دلیل این همه رنجیدگی خاطر که بااین سرعت در چهره ی این زن نمایان شده ،خواست زن گفت: یه عمری با آدمهايی زندگی کردم کخ با حرف ها و رفتارهايشان مرا آزار دادن دیگه خسته شدم دیگه می‌خوام حذفشون کنم از زندگیم فقط با کسایی که دوستم دارن باشم،اما شوهرم با من هم عقیده نیست همه اش میگوید تو بی توجه
بلندشوخودت کاری کن منتظر کمک کسی نباش شيوانا از دهکده ای عبور میکرد دید که ی پول هاي مردی را ید ورفت،ومرد بدون دنبال کردن وداد وفریاد زدن برای یدن پول هايش،آرام رفت گوشه ای نشست. شيوانا باتعجب کنار مرد رفت واز او پرسید؛مگرآن پول هاي توروا نید ورفت تو چرا ارام اینجا نشسته ای؟!حتی داد وفریاد نکردی!مگربه پول هايت نیاز نداری انگار زیادی بودند؟! مرد گفت؛به پول هايم نیاز دارم اما نگران نیستم چون من به کائنات گفتم وآنها پول
کارتون داستان اسباب بازی 4 | انیمیشن داستان اسباب بازی 4 دوبله فارسی
کارتون داستان اسباب بازی 4 | انیمیشن داستان اسباب بازی 4 دوبله فارسی
کارتون داستان اسب.تندیس کلیپ بانک لینک هاي دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
تحقیق هدیه هاي آسمان ششم: داستان هاي زندگی امامان از کتاب داستان راستان تحقیق درس ششم هدیه هاي آسمان پایه ششم: "داستان هايی از زندگی امامان (علیهم السّلام) را از کتاب داستان راستان نوشته.
The post تحقیق هدیه هاي آسمان ششم: داستان هاي زندگی امامان از کتاب داستان راستان appeared first on خرید ملودی.فروشگاه آنلاین
یه روز یکنفر می‌ره پیش شيوانا و میگه من خیلی احساس تنهايی میکنم و من هیچ دوست صمیمی ندارم و هیچ کس هم منو دوست نداره ، چیکار کنمشيوانا در جواب گفت ،تو باید اول خودت ،خودت رو دوست داشته باشی،اول با خودت رابطه‌ی دوستی داشته باشیفرد می‌پرسه چه جوری با خودم دوست بشمشيوانا میگه ،با سکوت درون،باعشق دیدن همه و همه کس،سرزنش نکردن خودت
ثروتمندترین انسان روزی شيوانا شاهد صحبت شیرین ، مهربانانه و بااخلاق پدر فقیری با پسرش بود و به او میگفت :پسرم مواظب مادرت باش تا من پول لازم برای داروی مادرت را تا شب بدست آورم و بتوانم دارویش را بخرم و به خانه بیاورم .بعد از صحبت با پسرش از خانه بیرون رفت و شيوانا با او تا مسیری را ادامه داد .در راه برای شيوانا از بی پولی و نداری و خجالت بودن در نزد زن و فرزندانش گفت و در جواب شيوانا به او گفت :راستی مرد بزرگ تو نمیدانی !؟ که از ثروتمندترین مر
میخواهیم در این بخش بپردازیم به شرح قسمتی از خان اول، که همانا مبارزه سهراب و گیوتون باشد.
گیوتون
پیرمردی بود، دانشمند و جادوگر! او سه جادوی مشهور داشت. که هر کس قصد
عبور از منطقه گنگور را می کرد. می بایست با این سه جادو مقابله می کرد.
حال شرح این داستان را خلاصه می خوانیم:

 
چو سهراب گنگور را بدید ……………… همه هوش از این سر پرید
 یکی راه بود پر خار و خطر………… بسی باتلاق هاي ظاهر به زر

یکی راه بود و صد کس سوار … همه سوی دانش همه سو
Sirwe kavianروزی شيوانا در حیاط مدرسه مشغول رسیدگی به باغچه بود که  زنی مسن برای دیدنش آمد ،زن وقتی شيوانا را دید گفت :مدتی است دخترم ازدواج کرده و هر بار که به خانه آنها می روم می بینم که شوهرش حرفهايی در قالب شوخی و مزاح به دخترم می گوید ،من این حرفها را توهین تلقی میکنم و به دخترم گوشزد میکنم که نگذار شوهرت با تو چنین شوخی هايی بکند ،بیا به خانه پدرت برگرد و او را رها کن ،اما گوش دخترم به این حرفها بدهکار نیست و میگوید شوهرم را بسیار دوست دارم ،
داستان لاک پشت و خرگوش را همه شنیده ایم. براساس این داستان راه رسیدن به هدف، حرکت آهسته و پیوسته است. اما.
آیا این پایان ماجراست؟
ادامه داستان را مشاهده کن.کلیپ بروز بانک لینک هاي دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
زهرا صالحی:تغییر یک زنی پیش شيوانا رفت و گفت که همیشه با همه درگیرم و به همه گیر میدهم از زمین و زمان ایراد میگیرم خلاصه حالم خوشی ندارم و کمک خواستشيوانا گفت:تو با پذیرفتن اینکه همه ی اون ایرادهايی که توی دیگران میبینی در تو هم هست که در دیگران میبینی،پس به خوبی هاي آن ها توجه کن تا خودت هم سرشار از خوبی و آرامش شویزن گفت:یعنی من چه خوبی میتونم توی  آدم هاي بی ادب و بی شعور ببینم شيوانا گفت هر چی شما درون خودتان را از بدی ها پاک کنید بیر
یک نفر می‌ره پیش شيوانا میگه من می‌خوام فرد موفق و مفیدی بشم چند تا حرفه رو انتخاب کردم ولی وقت نمیکنم توی هیچ کدامشان حرفه‌ای بشم ،چیکارکنمشيوانا گفت یه کم از برنامه هاي روزانه و حرفه هايت بگو تا ببینم تو چیکار می‌کنیگفت نقاشی یاد میگیرمشعر گفتن را تمرین میکنمورزش میکنمکارهاي خونه ،غذا درست کردن ،بچه ها،نظافتکلاس زبان میرمشيوانا گفت تو باید در هر دوره یکی رو آموزش ببینی و تمرکز خود را روی یکی از اونها بزاری تا حرفه‌ای شوی
روزی بین شاگردان شيوانا در مورد معنای مثبت نگری و خوش بینی و منفی نگری و بدبینی اختلاف افتاد.
یکی از شاگردان خود را به شدت مثبت اندیش و مثبت نگر می دانست و معتقد بود که هر اتفاقی در عالم به خیر اوست و دیگری معتقد بود که مثبت اندیشی بیش از حد نوعی ساده لوحی است که باعث می شود فرد مثبت نگر جنبه هاي منفی و خطرناک زندگی را نبیند. و بهتر است انسان همیشه جانب احتیاط را رعایت کند و بنا را بر این بگذارد که در هر اتفاقی که قرار است رخ دهد شاید خطری نهفته ب
خودت را ببین نه دنیای بیرونت را روزی شيوانا برای سرکشی به یکی از کلاس هاي درس رفت ومتوجه شد شاگردان به سمتی جمع شده اند وحرفای یک نفر را گوش میدهند یکی از شاگردان را صدا زد واز اوپرسید:چه خبر است؟ چرا شاگردان انجا جمع شده اند؟! شاگرد به شيوانا گفت؛مردی به کلاس امده واز ارتباط خود با دنیامیگوید که دوست اوست، وخودش هیچ کاره است.با درختان با گل ها با ستاره وماه وحیوان ها در ارتباط است وانها برایش همه چیز را فراهم میکنن واو همیشه موفق است شیوان
زهرا صالحی:جشنی هر ساله در مراسم خاصی در ده برگزار میشود و همه به رقص و پایکوبی و خنده و شادی مشغول بودن یکی از شاگردان شيوانا در جشن شرکت نکرد و توقع داشت چون ناراحت و غمگین هست بقیه شاگردان هم شرکت نکنند، وقتی که جشن تمام شد،شيوانا نزد شاگرد آمد و پرسید چرا تو در جشن شرکت نکردی و لذت نبردیشاگرد گفت از اینکه همه نسبت به من بی اعتنا هستند ، ناراحت هستم شيوانا گفت همه دارند برای خودشون زندگی میکنند اگر تو ناراحت باشی شب و روز اتفاق میافتد ،گیاه
زهرا صالحی:مردم دهکده ای برای حل مشکلاتشان  پیش بزرگ ده شان می‌رفتند واگر مشکلشان حل نمیشد شروع به سرزنش آن پیر می‌کردند،یک روز یکی از اهالی آن ده پیش شيوانا آمد و خواست که آن بزرگ را نصیحت به تصمیمات آگاه‌تر کند .شيوانا گفت:هر کسی خودش باید برای حل مشکلاتش چاره‌ای بیاندیشند.او آنچه میداند را میگوید.
دانلود سریال هندی Naagin 2015
Download serial Naagin 2015 with direct link
دانلود سریال هندی  سرنوشت مقدس 2015 Naagin
کیفیت :  ۴۸۰p | 720p
تعداد قسمت ها : 329
مدت زمان : 40 دقیقه
زبان : هندی
کارگردان :اکتاکاپور
ژانر :  درام
وضعیت پخش : اتمام یافته
تعداد فصل ها : 5 فصل 
بازیگران :مونی روی , ازجون بیجلانی
خلاصه داستان
یوانیا و ششا افراد زنی هستند که تصمیم می گیرند انتقام مرگ پدر و مادر شيوانا را توسط خانواده رههجا بگیرند. شیوانیا با ریتیک ازدواج
طنز در لغت به معنای طعنه زدن است و طنز را گریه کردن قاه قاه می‌نامند. لطیفه‌هاي خنده‌دار عبید زاکانی و داستانهاي طنز بهلول دو نمونه داستان هاي کوتاه طنز مشهور در ادبیات فارسی هستند. داستان‌ طنز در عرصه اجتماعی و اخلاق فردی با وارونه‌سازی و یا بزرگنمایی به طرح مشکلات می‌پردازد. اگرچه طنز خنده‌دار است اما خنده وسیله‌ای برای آن است که انسان به عمق رذالت‌ها پی ببرد.
 
به همین سبب نوشتن طنز خوب کار آسانی نیست. امروزه دا
زهرا صالحی:یه روز شيوانا در جمعی نشسته بود زنی آرام مهربان مودب و باکمالات وارد آن جمع شد بعد از دقایقی دیگر در آن زن آرامش دیده نمیشد انگاری داره از درون مثل سیر و سرکه می‌جوشد شيوانا که شاهد این منظره بود کنار آن زن رفت و علت را جویا شد که تو آرام بودی چی شد که اینقدر آشوب شدی ،آن زن گفت نمی‌دانم چرا بعضی افراد را که میبینم اینجوری میشم دلم میخواد که آرام باشم ولی نمیتوانم شما یه راهکار به من بدهید لطفاًشيوانا گفت اگر تو خودت را از درون تأیی
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها