محل تبلیغات شما

نتایج جستجو برای عبارت :

ابوداوودالحنین اگربخوامی برام چیزی بیاره چه طلسمی هست؟

اول فروردین 98رفته بود اعتکاف ولی به من چيزي نگفت خودم حدس زدم و درست بود چون دروغ نمی گه.برام این شعر رو فرستاد و من کلی حال کردم. گویا یه روزی که در مورد غم حرف می زدیم می خواسته اینو برام بفرسته. اها هفته پیش که داشتم می رفتم تهران بحث بارون شد و گفتم عاشق بارونم و اونم گفت منم و بعد گفت غم قشنگی توش هست و من گفتم نه برام نشاط و تازه شدنه و اون موقع انگار می خواست برام بفرسته که گوشیش مشکل پیدا کرده بوده و حالا در حالی که معتکف بود برام فرستاد و گ
سال کم کم داره تموم میشه و من تو شیش ماه دوم سال سه بار کار عوض کردم!یه زمان خیلی برام مهم بود و اینجور موقع ها کلی ناراحت میشدم اما انگار دیگه برام مهم نیست،راستش هیچی دیگه برام مهم نیست.شاید از کمبود انگیزه باشه و شایدم از چیز دیگه اما بدجور خودمو زدم به کوچه علی چپ .یه وقتایی اصلا تو این دنیا نیستمدیگه خیلی چیزا برام بی معنی شده،خیلی کمتر به گذشته فکر میکنم و بدتر ازهمه اینه که اصلا به اینده فکر نمیکنم.اینده برام خیلی مبهمه.
۹۷.۹۶.۹۵.۹۴.۹۳.۹۲.۹۱.چقدر سالها زود میان و میرن،خیلی زود.عمر بر خلاف چيزي که ادم تصور میکنه خیلی کوتاهه.این سالها برام انقدر زود گذشتن که باورش خیلی برام سخته و انگار از دهه سوم زندگی به بعد زمان پنج سال پنج سال میره جلو.چيزي تا تموم شدن دهه نود نمونده،دهه ای که جوونی ما توش شروع شد
آخه با چشای خوابالو امدم تو رختخواب ولی هنوز خوابم نبرده .همیشه قرارمون رو کافه میذاریم دقیقا همون محل کار فرد مورد نظر دوس دارم برم اونجا تا برام عادی بشه که دیگه چيزي نمونده و خیلی وقته که تموم شده .دیگه برام هیچی مهم نیس اینکه بمونه اینکه بره اینکه بخواد کسیو جایگزینم کنه هیچـــــی برام مهم نیست ! دیگه تموم شـد.
مادر برام قصه بگو دل تنگ تنگه قصه بابا رو بگو دل تنگه تنگه مادر مادر مادر مادر. مادر برام حرف بزن از ایمونش بگو مادر برام حرف بزن از پیمونش بگو مادر تو دونی .گلبرگ دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
روی یکی از کاستام صدای دوستی رو ضبط کرده بودم که خیلی برام مهم بود امروز که خواستم گوش بدم به اون صدا از واکمن فقط صدای روشن بودنش پخش میشد فکر کردم خراب شده واسه اطمینان بقیه کاستارو امتحان کردم بقیه رو میخوند ولی این یکی که برام مهم بود نه چرا یه وقتایی یه اتفاقایی درست وقتی نباید بیفته میفته اونم برای کسی یا چيزي که با ارزش تره بین همه ی انتخابا چرا این یکی؟
چقد اعتماد کردن سخته! کاش میشد به آدما اعتماد کرد. تنها کسی که می تونم راحت بهش اعتماد کنم و بدونم در هر حالی به فکر اینه که اتفاق بدی برام نیفته و کارها رو عاقلانه مدیریت میکنه ، مامان جونمه.کاش همسر هم برام قابل اعتماد بود. کاش میشد باهمسر نشست و دوستانه و صمیمی حرف زد. ولی چيزي که من می بینم اینه که دو طرف هی بالا پایین میکنن که چه تی به خرج بدن تو زندگی.کاش آدما از خوبی تو سوء استفاده نمیکردن.
قبلا تر ها یادمه فکر می کردم دنیای جدید کتابایی که نخوندم انگیزه ایه واسه زنده بودنبه خودم می گفتم : میم تا وقتی که این کتابا هستن چرا زندگی نکنی ؟الان بعد از مدت ها خواستم کتاب بخونم . هنوز یه صفحه نشده حوصلم سر رفت . نه این که اون کتاب حوصله سر بر باشه چون دوسه تا کتابو امتحان کردم و همین بود که بودوحشتناک تر از همه چیز برام اینه که علاقه مو به چیزایی که یه روز دوست داشتم از دست بدمچيزي که همش دارم تجربه ش می کنمحالمو روز به روز بد تر می کنه
- مریضی دست از سرم بر نمیداره . البته خب نه استراحت دارم نه غذای درست میخورم . یه اتفاق بد هم برام افتاد که با یه آشنایی اینجا بحثم شد و خیلی خیلی اذیت شدم . یعنی یه اتفاقی افتاده بود و دیگه اینقدر نباید کش دار میشد ولی ول نمیکرد . دو شب بخاطر همین مساله نصفه شب بیخوابی زد به سرم و بعد فرداش هم بعد از کار باید میرفتم جایی و دیر رسیدم خونه و از پا دوباره افتادم . یعنی یه حسی مثل احتضار بهم دست داده بود . رمق نداشتم و افتادم تو تخت گرسنه و تشنه بودم و نه
مامانم همبازی خوبی بود حتی بهتر از خواهر بزرگه تو بچگی که خاله بازی و لگو بازی بزرگتر هم که شدم یه قل دو قل و دبرنا و تخته و ورق و اسم فامیل بازی می کردیم انشاهام را همیشه خواهرم می نوشت و یه روز که شیف عصر بودم و خواهرم مدرسه بود یادم افتاد انشا ننوشتم و مامانم برام نوشت یادم نیست چی بود ولی درباره چوپان دروغگو بود و اینقدر ا اون انشا کیف کردم که هنوز لحظه خوندش یادم موندهیه دوره هم علاقمند به رمان های تاریخی شده بودیم و مامانم کتابهایی ک
سلام .از برج 8 دارم میرم یه جایی که با دستگاه لیزر CO2 برش و حک میزنه ،به استخدامی و معلمی هم هنوز فکر میکنم و از یه طرفی هم به مهندسی و طراحی.فعلاً شاگردیه ولی واقعا برام زوره .آخه شاگردیبرا من تو 28 سالگی با لیسانس و رتبه یک دانشگاه بودن .با این هدف رفتم که سال دیگه وام بگیرم و خوداشتغالی راه بندازمبرام دعا کنید
از جلسه ی روان درمانی امروز راضی بودم؛ می خوام ادامه بدم. واسه چهارشنبه ی هفته ی بعد وقت گرفتم.      حرف زدن برام سخت تر از اونیه که فکرش روُ می کردم. من خیلی زیاد فکر می کنم، ولی بیان اون افکار، وقتی که روبروی دیگری نشستم، اصلن برام راحت نبود.
بابا گفته بودم به خاطر تو هرکاری می کنم.بخشیدنت که کاری نداره.حتی اگه به خاطر  مهربونی زیادت غرورمو شیکسته باشی.دیگه مهم نیست برام .هیچیه هیچی درباره اون دیگه برام مهم نیست.+ امروز که اومد کیک خریده بود با کتاب.شاید سالی یه بار پیش بیاد خودش برام کتاب بخره.وقتای عذرخواهی:)) خودمون به اندازه یه کتاب حرف زدیم .بعدم رفتیم شبگردی.بابا گاهی کمتر مهربون باش خب؟ :)
خیلی ناراحتم. اصلاً نمی تونم روی درس تمرکز کنم. کلاً نمی تونم روی هیچ کاری تمرکز کنم، در نتیجه تنها کاری که هر روز ازم برمیاد گشتن تو اینستاگرام و فضای مجازیه. ته فعالیتم اینه که دوشنبه ها و پنج شنبه ها میرم مطب دکتر برای چسب زدن.      حالا به فرض ارشد قبول شم، چه فایده؟ این پنج سالی که دانشگاه رفتم، چه پیشرفتی کردم؟ دانشگاه رفتن برام لقمه ی گنده تر از دهن بود، مثل هر کار دیگه ای. الانم همه چی برام لقمه ی گنده تر از دهنه. از یه جایی به
.
پیام داد تهرانم افطار بیایم؟ گفتم آشنایی امان به اولین افطاری بود و ای کاش نبود. گفت از من متنفری؟ گفتم به شدت! گفت: ولی من دوستت دارمگفتم: برام مهم نیست. برام مهم نیستیگفت: دروغهگفتم: هر طور دوست داری فکر کنراست میگفت دروغ بود!+ سنجاق شود به پست رها
+با اینکه توییتر ندارم اما زیاد میرم اونجامیخوام بگم که اکثرا وقتی میرم اونجا حالم بد میشهشاید برا اینه که اکثرا افسردن، شاید یه چیزایی می نویسن که حال به هم نشونشون میده+خلاصه سرتون رو درد نیارم، تمام تلاشمو می کنم تا دیگه سر از توییتر درنیارم.کارایی که می کنم تا دور شدن از توییتر برام راحتتر بشه:1.کمتر پیگیر شدن کسایی که میرفتم توییترشون رو می خوندم، اکانتشون تو اینستا و تلگرام2. کمتر استفاده از 3.تند تند پاک کردن history تا جستجوی اسم
این روزا فقط دلم تنگهدلم تنگه وقتایی ک بابام واس دوچرخم بوق میخرید .وقتایی ک برام بستنی میگرف میومد خونه .وقتایی ک فقط میخندید .وقتایی ک برام سیب پوس میکند راستی امشب دوباره برام سیب پوس کند فکرشو نمیکردم انقدر دل تنگ سیب پوس کنداش بشم و انقد خر ذوق ازینک با سیب اومد تو اتاقم.دلم تنگه وقتایی ک با س میرفتیم ارتفاع چقدر دلم تنگه واس اون پنجشنبه جمعه های بهاری ک از دلتنگی و ذوق دیدن همدیگه هفترو با هم میشمردیم. این روزا دقیقا بوی همون روزا ر
یه همکار دارم یه ماهه اومده تقریباً. بعد این نمی‌دونم چرا انقدر منو آدم حساب می‌کنه :)))) اون روز گفتم دلمه فرداش دلمه درست کرد برام آورد. دیروزم گفتم کاش آب پرتقال داشتیم امروز برام آب پرتقال آورده بود خودش آب گرفته بود دیشب :))))) می‌خواستم بهش بگم بابا من لیاقت این کارارو ندارم پوووف. :|
دانلود اهنگ اومدی تو زندگیم تا تو بیای غمم بره (ایوان باند) با لینک مستقیم با متن
دانلود آهنگ جدید ایوان بند بمونی برام♫ دانلود اهنگ جذاب و شنیدنی آی دیوونه بمونی برام از خیالت نمیشه درام . اومدی توو زندگیم؛ تا تو بیای، غمم بره…
آهنگ جدید ایوان بند به نام بمونی برام بمونی برام موزیک جدید ایوان بند با . اومدی توو زندگیم تا تو بیای غمم بره بی اراده هر دفه میبینمت دلم بره.
دانلود آهنگ جدید ایوان بند به نام بمونی برام عکس جدید ایوان بند عکس
سلام به هرکی که داره این متن رو میخونه
 
سال جدید اومده و قرن جدید
 
حس خاصی ندارم نسبت به اینکه دو قرن زندگی کردم ???? ولی خب درکل چیز باحالیه البته باید اینم در نظر بگیریم که بقول یکی احتمالا ورود به قرنی رو داریم تبریک میگیم که اخرین قرنیه که هممون زندگی میکنیم توش ???? خلاصه که مبارکه 
 
توی قرن جدید امیدوارم همه اونا که برنامه ای برای زندگیشون داشتن پیاده سازیش کنن و یه زندگی خوب برای خودشون و خانوادشون بسازن 
 
تو سالی که گ
جای تو گوشه ی دل منه از تو دوره دست همه هرچی یادمهبا چشات میریزی شهرو بهم تو کاری کردی با دلم انقد عاشقمتو منو دیوونه کردی شیرین تر از عشق چه دردی کارته دیوونه کردن که همه دورت بگردنبا چشات زل بزن توی چشام دیوونه شو برام با تو خوبه حال و هووامدیوونتم میدونی خودتم من که عاشقتم مث پروانه دورتمبا چشات زل بزن توی چشام دیوونه شو برام با تو خوبه حال و هووامدیوونتم میدونی خودتم من که عاشقتم مث پروانه دورتمکیه مث تو بشه واسم تو که بهترینی تو که هرجور
بهم گفته بود اگه کسی و دوست داشته باشم و دلتنگش باشم بهش نمیگم ولی حتما تو عکساش خلوت میکنم.امروز بعد از فرستادن عکسم با بزغاله جان غیبش زد آنلاین بود ولی سایلنت بود.پنج دقیقه بعد برام نوشت مرسی که با فرستادن عکست من و به یه خلوت دعوت کردی.چقدر میچسبه خدا یه همچین رفیقایی به آدم بده همین یدونشم برام کافیه.#خدایا شکرت
امشب چهار شنبه سوریه 97 و من باز هم از تنهایی نالانم. عجیبه برام که هر سال اسفند یه نحسیه خاصیو برام دارهعجیبه ک اسفند برام اتفاقای تلخ میفته و من تنها میشم. یادم میاد اسفند 94 ک سر یه موضوع چقدر ناراحت بودم دم عیدی حالم بد گرفته بود حالا بماند که 94 به قبل رو یادم نمیاد. دقیقا شاید همه ی تو از همون اسفند 94 شروع شد شب عیدی باز اومدی تو زندگیم ک دیگ بدش اون من بودم ک سخت رو تو زووم کردم.چقدر دوست داشتم امسال عیدو با هم بودیم ولی تو هیچوقت نمیخوای چ
سلام همسر عزیزمدیگه برام مهم نیست. موهات صاف باشه یا فرفریدیگه اینا برام مهم نیست. راستش خیلی وقته، اینجور مسائل اهمیتش رو از دست داده برام :)نمی دونمشاید خیلی سادگی هست. باور خیلی از حرفااینکه می گن دوستت دارم. :)امروز خیلی عصبانی بودم. نوشتن، دیگه آرومم نمی کنهباز هم خدا رو شکر می کنم خدایا شکرت :))خدایا میشه، یک روز برسه من و مرد زندگیم، همدیگر رو پیدا کنیم و برای همیشه  تا آخر عمر با خوشحالی و خوشبختی کنار هم زندگی کنیم؟خدایا ا
آهنگ مسیح همینجوری داره پخش میشه . .آروم به گل چ آسون نشست دلم ببینآروم دل دیگ بی تو هر لبم ب کی خانوم بگهدوباره از اول .چقدر خاطره برام زنده میکنه .هه چ چیزایی دلم میخواد دلم میخواست کاش اون این اهنگو برام میفرستاد کی میفهمه چقدر سخته بد این همه سال جدایی؟!  کی میفهمه چقدر تنهایی دارم از بین میرم تو غم ؟! خدایا به ممن بگو این دل من کی از غم سبک میشه ؟؟ !
ویدیوها رو که نگاه می کنم فارغ از حس ترس و درد و ناراحتی یک حس دیگه هم هست برام زیبا و جالب هست این گویش ها و لهجه ها , وقتی به درد دل یکی به زبان لری گوش میدم و با هر اخ اشک از گوشه ی چشمم میاد و تازه یادم میاد که خب لرها به زبان لری حرف میزنن دیگه پس چرا برام تازه و عجیب هست یا وقتی مردی با شور و هیجان و با لهجه ی عربی و نصف فارسی و نصف عربی از بستن سیل بند جلوی روستاشون میگه بازم برای عجیب و تازه هست که یک هموطن ایرانی ام به عربی صحبت میکنه اونم با ا
باز هم تنهاییحسودیم میشه ب بعضیا ک ی عاشق واقعی داشتنموندم ادم ی سگ داشته باشه عاشقش میشه بد ی مدت پس چرا این بمن عادتم نکرد؟؟باور نکردنیه این همه وقت با یکی باشی ک بهت عادتم نکنهحتی ابراز پشیمونی نکنه بخاطر اشتباهش؟؟ مگ چقدر میتونی بد این همه مدت براش مهم نباشی ؟ ک هیییچ ک هیییچ ککشم نگزه؟ برام خیلی سواله همه اینا برام هززارتا سوال پیش میاد راجب این رابطه چراا انقد بی احساسی تو؟؟مگ هست دیگ کسی بی احساس تر از تو
الان شماره های دفترم رو زیرورو کردم و به دو نفر که می تونستن گوش خوبی برام باشند زنگ زدم هر دوشون جای دیگه ای بودن و نگفتم، بعد چند بار دیگه شماره ها رو دیدم اما پیدا نشد، الانم باید صبر کنم همسرم برگرده و آخر شب که مهمونا رفتن بخوابن تنها باشیم و بتونم باهاش دردو دل کنم، خدا رو شکر که با همسرم راحتم و برام وقت می ذاره. همسرم ممنونم که اینقدر خوبی و دوستت دارم، وقتی اینجوری مادرم اذیتم می کنه تو هم پشتم رو خالی می کردی منم می بریدم.
خدایا من هر وقت پدرم را میبینم نور امید در دلم روشن میشود .در حالیکه زمان در حال گذر است و سال جدید در حال تحویل و من هم مرز 29 سال را گذرانده ام  امیدوارم بتونم یه اتفاق خوب در سال جدید بیفتد و سال نو با اتفاقات خوبی همراه شود.به هر حال من دارم پا به سن میگذارم و نیازمند یه دختر برای زندگی هستم و با این فرمون اگه ادامه بدم به هیچ جا نمیرسم.از خدا میخوام به منم یه نگاهی بکنه و روزنه ای هر چند کوچک برام باز کنه. صبر برام خیلی سخت شده و دیگع حوصلم سر
یا للعجب!!!!یه حرفی از ولنتاین زدم، امروز کادو ولنتاین گرفتم! -__-البته که خوشحال کننده نبود چون از شخص مورد نظر نبود.فقط مثه همیشه حس عذاب وجدانمو بیدار کرد!!گاهی وقتا با خودم میگم واقعا چرا همیشه اینطوریه که طرف من با دست پس میزنه با پا پیش میکشه؟! :|مثه روز برام روشنه پنجشنبه که بشه، اون عن آقا همه چیو حواله میکنه به اون یه جفت نعمت.البته که منکر این نمیشم که برام اهمیت نداره! :))متاسفانه یا خوشبختانه از چشمم افتاده.امان از وقتی که دیگه ذره ای
لطفا با اسم من نظر نده دیگع شورشو در اوردی بس کن برام مهم نیستی کی هستی برام این مهمه چرا این کارو میکنی خجالت داره به خدا نظر خودم بالایی همونیه کع گفتم یه نفر من تویی اونه واقعا ینی این ادمینا نمی تونن این نظراتو کع با اسم دیگران هست پخش نکن
مگه از ایمیل معلوم نمیشه ایمیلم با اونی کع با اسمم نظر میده خیلی فرق میکنه دیگع لطفا نظراتی کع با اسم من میزنن پخش نکنید لطفا :/iqsasy
پناه بردم به آهنگای بی کلامی که برام فرستاده و دارم سعی میکنم خودم رو آروم کنم, اما در نهایت استرسم خیلی زیاده, چون بعضیا که دیدن نتایج رو دارم مقایسه میکنم با خودم. یکی که 20 تا از من بیشتره  رتبه ش, شبانه  شهرستان قبول شده. نمیدونم چی پیش میاد و کدوم شهر میرم. کاش روزانه قبول بشم من کاش کاش کاش که اگه خدا بخواد به راحتی میشم و چقدر خوبه اونوقت. دلم نمیاد بابام اینهمه هزینه کنه برام. خدایا خودت کمکم کن.من نگاهم به دستای توئه.
دانلود مداحی امیر برومند خبر آوردن برام از کربلا تا شام
 
برای دانلود کلیک کنید
 
متن شعر مداحیخبر آوردن برام از کربلا تا شامخبر آوردن برام از پسرامخبر آوردن برام علم زمین افتادویلی علی العباس ای دادخیلی خجالت کشیدیبمیرم برات عباسموفا نکرد آخر آب فراتمنو دیگه هیچکی ام البنین صدا نزنهدیگه پسر ندارمحالا دیگه حق بدید به من کهصبح و تا غروب مدینه خون ببارمویلی علی العباسویلی علی الام البنینهمه ی دسته گلافدا سر زینبروضه میخونه برامهر ش
ماه پیش شرکتی که اینترنتی باهاش کار میکنم وسطای ماه برام پیغام داد که واریزی انجام شد .میلغشم نوشته بودن برامخخخخخ. داشتم تلگرام رو چک میکردم که دیدم مبلغ واریزی رو!!!!خخخخخخ  خدای من بیست هزار تومان اضافه حقوق زدن برام!!!!خدایا مرسی.خخخخخخ.میگم اخه اینا هیچوقت نمینوشتن که واریزی چقدره.اونقد خندیدم که دارم غش میکنم خخخ.بیست هزار تومان.وااای. .چقد خوشحالمممممم.دارم فک میکنم که 11ساله دارم کار میکنم .چه عمری ازم گذشته.چه روزایی گذروند
روز واز اون بدتر شب دلگیری بود برامدلم خیلی گرفته .خیلی.هیچکس توی دنیام نیست.هر جقدر به عید نزدیک میشیم .بیشتر استرس دارم و دلم‌گرفته تر میشه.هیچ دلخوشی و دلگرمیی نیست.هیشکی دوروبرمون نیست.تنهای تنهاییمتنهاترم نیشم چون همون دوستای اندکمم نیستنخدایا الان یه قطره اشک چکید از چشمم.و راه باز شد برتی باقی قطرات .خدا  صدامو میشنوی؟ .روزای خوش تر هم برام بیار.خوش تر.بهترخواهش میکنم.خواهش میکنم.خواهش میکنم خدااااااا
در حال حاضر امید به زندگی و اینده ام در حد صفره،یه صفر کله گنده.راستش رو بگم اینروزا انقدر پوچ برام میگذره که حتی فکرشم نمیشه کرد.پوچ و تو خالی و بدترین قسمت اونجاست که کاملا به این وضع عادت کردم و خیلی وقتا نسبت بهش بی تفاوتم.حتی دیگه خیلی کمتر به گذشته فکر میکنم .انقدر بیخیال زندگی میکنم که هیچ جوره نمیشه توصیفش کرد،دیگه خیلی چیزا برام بی اهمیت شدن و دیگه نگران اینده،کار،گذشته و خیلی مسائل دیگه نیستم. . .
از دست درمانگر قبلیم عصبانیم. من از سال دوم تا سال پنجم کارشناسی، به جز تو تعطیلات تابستون، باهاش در ارتباط بودم. امروز حدود یک ساعت پیش از خواب بیدار شدم، و از وقتی از خواب بیدار شدم این فکر افتاده تو سرم که چرا درمانگر قبلیم هیچ کاری برام نکرد. تا حالا بهش این طوری فکر نکرده بودم؛ همیشه فکر می کردم صرفن مشکل از منه که اون نتونست برام کار خاصی بکنه. ولی حالا، در عین پذیرفتن شرایط خودم، فکر می کنم اونم کارش روُ خوب بلد نبود و تأثیر مثبتی روی من
متن آهنگ عماد طالب زاده به نام واست میره دلم
جای تو گوشه ی دل منه از تو دوره دست همه هرچی یادمهبا چشات میریزی شهرو بهم تو کاری کردی با دلم انقد عاشقمتو منو دیوونه کردی شیرین تر از عشق چه دردی کارته دیوونه کردن که همه دورت بگردنبا چشات زل بزن توی چشام دیوونه شو برام با تو خوبه حال و هووامدیوونتم میدونی خودتم من که عاشقتم مث پروانه دورتمبا چشات زل بزن توی چشام دیوونه شو برام با تو خوبه حال و هووامدیوونتم میدونی خودتم من که عاشقتم مث پروانه دورت
دلم میخواد یه احساس داشته باشم، یه هیجان. هر هیجانی به جز خشم؛ خشم خیلی مخربه. حتی ترس و اضطرابِ کوتاه مدت روُ می پذیرم، با وجود این که ناخوشاینده. شاید وقتی دچار ترس و اضطراب شدم، نظرم عوض بشه؛ آره، خیلی محتمله. ولی الان برام مهم نیست؛ الان دلم یه هیجان میخواد، هر هیجانی به جز خشم؛ از خشم می ترسم یا چندشم میشه (برام جالبه که دارم از هیجان/احساسم نسبت به یه هیجان/احساسم میگم.). به جز خشم، دلم میخواد یه هیجانی روُ تجربه کنم. ایده ی هیجان های مثبت ی
اقا  من که حالا حس نوشتنم اومده بزارین یه پست دیگم بنویسم تا بره برا سه سال دیگه :))داشتم پستای سه سال پیشمو میخوندم وای چقدر خنده دار بودن برام چه دغدغه (درست نوشتم ؟)هایی داشتم  اقا از من نصیحت هیچی ارزش غصه خوردن نداره من هیچ کدوم از این مشکلاتی که قبلا نوشته بودم اصلا یادمم نیست جدیدنم یه مشکل عظیم خانوادگی برام پیش اومد که به تمام مشکلاتی که تا حالا تو عمرم داشتم گفت زکی ولی اونم داره میگذره هر جوری که هست ما ادما جون سخت تر از ای
نمی تونم مقاله بیس پیدا کنم برای پایان نامه ام شدیدا ناراحتم. می رم تو سایت این ژورنال های معتبر مرتبط با رشته ام به زور تو حیطه ی مدنظرم یه مقاله پیدا می کنم اما برای فول دانلود نیاز به اکسس هست. چندتا سایت هم که می گن اسم مقاله رو بده ما بهت مقاله رو کامل می دیم هم رفتم اما مقاله موردنظرم رو برام پیدا نمی کنه. خلاصه که به جرات می تونم بگم این هفته ام خیلی زیاد به سرچ های بی حاصل گذشت و این همه وقت گذاشتن ثمره ای نداشت برام جز اتلاف وقت. همه اش
سلام یه عالمه حرف دارم و تعریف کردنی اما نمیدونم چرا نمی نوشتم از پنجشنبه ای که به قول بابا روز نگار بود و کلا بابا کلییییی چیز میز خرید برام اخرشم تو رستوران محبوبم شام خوردیم از جمعه ای که شام خونه مادرشوهر بودیم از امروزی که صبح زود بیدار شدیم با برادر شوهر و جاری رفتیم صبحونه ی خوشمزه و بعدش عکاسی تو پاییز ناهار  و خواب و الانم ک کلاس! بعله درست شنیدید کلاس ! مدیر جان کلا اعتقادی ب تعطیل کردن نداره ٥ نفر غایبن و ٣
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها