محل تبلیغات شما

نتایج جستجو برای عبارت :

سلام دایی ابراهیم من شوهرم دست ب هر کاری میزنه اون کار گره میخوره همیشه ب بمبست میخوریم سیزده سال ازدواج کردیم ولی یه کار درست نداره همش ناراحت ب خدا خسته شدیم آدمه کاریه هم هست اگه کار باشه ممنون کمک کنیدgo

سلام نساء جونم! صبحت بخیر باشه. خوبی ؟؟ نساء نبینم دلت بگیره . نبینم اخم بشینه رو صورتت. نبینم نخندی!  تو ناراحت باشی منم ناراحت میشم. تو نخندی دلم میگیره! ابجی خوشگلم تو باید هميشه بخندی. هر کی تورو اذیت کنه. دلتو اذیت کنه. انگاری دل منم اذیت شده.تو ناراحت باشی داداشی هم ناراحت میشه!دوست داشتن ، عاشق آبجی بودن. ربطی به خون و دوقلو بودن نداره که. ربطی به سن نداره. آبجيه من دنیای منه.حال دلشو میفهمم!خیلی خیلی خیلی دوسش دارم!
یکی از دلایلی که وقتی ناراحتم ترجیح می‌دم تنها باشم اینه که اطرافیانمو ناراحت می‌کنم.اصلاً دلم نمی‌خواد وقتی ناراحتم با کسی حرف بزنم یا درد و دل کنم یا هر چی. خودم تنها باشم واسه خودم يه گوشه‌ای مشکلمو با خودم حل کنم، خیلی بهتره تا پاچه عالم و آدمو بگیرم و همرو از خودم ناراحت کنم. مخصوصاً که اصلاً حوصله‌ی حرفای کلیشه‌ای شنیدن مثل دُرُست می‌شه» و ناراحت نباش» و خدا بزرگه» و اینارو اصلاً ندارم. نمی‌تونم بفهمم شماها چه طوری با این جملات
پرسش :سلام. وقت بخیر. شوهرم بعد آخرین رابطمون گفت كه،اواخر رابطه واژنت گشاد میشه كه این موضوعو دوست نداره.و دوست داره مثل همون اول تنگ باشه میخواستم بپرسم دلیل گشاد شدنش بعد مدتی چيه و دوباره تا رابطه بعد تنگ میشه و اواخر رابطه گشاد میشه و به همین شكل
روابط جنسی سالم و شرعی±وبلاگ
پرسش :سلام. خسته نباشید دختری هستم 22ساله شوهرم 14سال از من بزرگ تره. مدتيه ک میل جنسی ایشون خیلی کم شده اوایل خوب بود ولي الان نه.خود من خیلی هاتم.دوست دارم هر شب رابطه داشته باشیم.ولي شوهرم یا خوشش نمیاد یا خودشو ميزنه خواب.یا.کلا هر شب نیازم سرکوووووب میشه????بگید چیکار کنم من!! 
روابط جنسی سالم و شرعی±وبلاگ
خیلی وقته نشونه هایی در خودم حس میکنم که گویا دارم به سادگی میرسم.يه روز وقتی داشتم درباره تونیک های تیره گل گلی صحبت میکردم برای همسری که چقدر جنسشون خوب و لطیفه و دلم میخواد منم داشته باشمش. چه ایرادی داره پیر و جوان نداره به نظرم و این حرفا.شوهرم گفت داری درست میشی. خیلی امیدوارم بهت.دیشبم که داشتم به شوهرم میگفتم پذیرایی گَل و گُشاد و میخوام چیکار!! به چه دردمون ميخوره. ما که دو نفریم.اول سلامتی و حال خوب باشه بعدم خونه فعلی برامون بزرگه حت
عزیزان. پیروی پست قبل.ذکر کردم که دنبال دلداری نیستم. اگر دلم بخواد احساساتم یا تفکراتم داخل جادوگران بازتاب پیدا کنه، نه اونقدر با استعداد ولي اونقدر باتجربه هستم که بتونم با دنیای جادویی معادل‌سازیش کنم و خودم بنویسمش. اگر به کسی واکنش نشون نمی‌دم و به کسی واکنش نشون می‌دم، پیام واضحی داره. اگر می‌خواستم همه‌ی جادوگران آن‌چه فقط و فقط در این وبلاگ نوشته شده رو بدونن، آدرس وبلاگم رو توی پروفایلم می‌ذاشتم. لطفاً این دو محیط رو با هم
با بچه‌های باشگاه اسکواش حرف می زدیم حرف ازدواج و ریخت و پاشهای الان بود. یکی از بچه‌ها گفت، ما سال 83 ازدواج کرديم. عروسی نگرفتیم، شوهرم پول نداشت، همین طوری رفتم خونه ام، با يه چمدون. برا همین مامانم بهم جهیزيه نداد. خیلی ناراحت بودن که چرا عروسی نگرفتن برامون. بعدا مامانم يه سری خرت و پرت های خودش رو بهم داد، نرفت برام بخره حتی. هر تیکه از زندگی ام رو با خون دل و با عیدی که شوهرم گرفته خریدیم. اون موقع همه تقبیح می کردن که چرا این مدلی رف
چکار کنم شوهرم عاشقم بشه؟ چکار کنم شوهرم دوستم داشته باشه؟ چطوری شوهرمو جذب کنم؟ کسی که دوستش دارید مهمترین فرد برای شماست و حتی کل دنیا نمی‌تواند برایتان جایگزین او شود. . شما می‌توانید کسی که دوست دارید را مجذوب خودتان کنید. 
مشاهده در ادامه مطلب .دانستنی و پوزیشن جنسی
دیدن عشق قدیمی بعد از ازدواج
عشق قبلی شوهرم
رفت با یکی دیگه ازدواج کرد
چیکار کنم شوهرم عشق قبلیشو فراموش کنه
تاثیر عشق قدیمی روی ازدواج
پشیمان.بامداد دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
چکار کنم شوهرم به حرفم گوش بده،نحوه صحبت با مردان،اثر گذاری روی مردان، شوهر حرف شنو،چطوری با شوهرم صحبت کنم تا به حرفم گوش بده. ن در مقایسه با مردان از .https://w/www.ninisite.com › discussion › topic › چیکار-کنم-شوهرم-حرفمو-گو.چیکار کنم شوهرم حرفمو گوش کنه بی چون و چرا | تبادل نظر نی .https://www.ninisite.com/۲۴ شهریور ۱۳۹۶ - چیکار کنم شوهرم حرفمو گوش کنه بی چون و چرا. 34873 بازدید . فقط ب اخلاق مرد بشتكس داره ك ارو باشه و مظلوم . به خدا خوبتر از خوبتر از خوبتری.h
واقعا هیچ وقت از اینکه دخترم ناراحت نبودم اما واقعا فهمیدم تو خانواده ی ما هرکی دختر باشه تباهه و اجازه هیچ چیز و هیچ کاري نداره تازمانی که ازدواج کنه و وقتی ازدواج کرد یک آدم مزخرف تر و محدود کننده تر از راه میاد و دختر از خونه باباش بیشتر محدود میکنهتو خانواده ای هم چون خانواده ما دخترا اجازه کاري ندارن ولي دخترای دیگه که آزادن و هرکار دلشون بخواد میکنن میبینن براشون خیلی جذابه و مدام تو سر دخترا که ما باشیم میزنن تو این خانواده ها مث یخ
سلام هميشه ی خدا وقتی سر نماز می ایستم شاید اوایل یا اواسطش به خود و دلم می افتد و می گم که اگر این نماز آخر باشه چطوری می خونیش و کاش این نماز حداقل حداقل با حضور قلب و در خور نام یک نماز باشه و کاش می تونستم که قشنگترین نمازم باشه و سعی می کنم و سعی می کنم و سعی می کنم و خوشحالم که خدای خوبم همین سعی رو می خواد اسلام دین قشنگی هست چون سعی و تلاش و نهایت سعی را می خواهد و هر کسی را در حد توان و سعیش می خواهد به این دلم در خ
خدایا شکرتخدایا بابت رنگهای قشنگت ممنونبابت روز دیگه ممنونبابت ارایش امروز ممنونبابت موهای قشنگم ممنونبابت داشتن خونه ممنونبابت اعتبارم ممنونبابت پولم ممنونبابت حرف زدنم ممنونبابت.ذهنم میپره.خوب نیستم.عصبیم.هر چی میخوایم مثبت فکر کنم و پیش برم نمیدونم چرا نمیشهکلافه امدوست دارم چشم بر هم برنم ببینم همه چی خوب شده.
ضعیف‌ترینم. نه راه پس دارم نه راه پیش. درمونده‌ام.خیلی چیزا عوض شده.نمیدونم درست چيه.نمیدونم غلط چيه.نه. میدونم درست چيه.درست اونه که شاد باشم.پس چرا نیستم. پس چرا میلرزم. پس چرا تنهام. پس چرا خاليه.حس خوبی نیست.میخوام به وجد بیام.میخوام عشق جادو کنه.میخوام حالم خوب باشه.میخوام به خاطر من يه کاري بشه.کاش بشه. چقد بی روحمچقد خسته‌ام.چقد دلم برات تنگ شده. چقد نیازتون دارم. چقد تنهام. چقد هیشکی رو ندارم. چقد ناتوانم.چقد میترسم. کاش نیاد درد.کاش بره
خیلی دوست ندارم توی وب لاگم از بدی های کسی بنویسم. ولي بعد از مدت ها که رفتار خیلی ها واسم اهمیتی نداشت . رفتار جاری ام واقعاً ناراحت کننده بود. پیش خودم گفتم مینویسم شاید با نوشتن برام کمرنگ بشه. این چند روز تعطیلات رو ما شهر همسرم بودیم. و از جایی که جاری های من مال همون شهر هستن هر دو خونه ی پدر و مادرشون بودن و فقط یک شب اومدن خونه پدر شوهرم. روز آخر یکی از جاری هام رو دیدم و باهم خداحافظی کرديم. امیروالا خواب بود و ما منتظر بودیم بیدار بشه و
چرا هیچ وقت ریتم زندگی من درست نمیشه؟؟!!صبح تا دیر وقت خوابم. تا به خودم بیام می بینم ظهره و ناهار و شستشو و بعد هم بعد ناهار وقتی قصد مطالعه دارم بعضی روزها که ناخوش احوالم خوابم میگیره. اما يه روز مثل امروز داشت خوب پیش میرفت که با يه اتفاق و يه برنامه يهویی و از پیش تعیین نشده همه چی خراب شد!پسردايي شوهرم پیام داد برای دیدن فوتبال و شام بیاین اینجا.من به همسری گفتم تو برو شب موقع شام بیا دنبال من.همسری گفت تو اداره کار دارم ماشین هم يه تعمیر کو
پرسش :سلام.آقایی هستم 22 ساله.من الان چند ماهی میشه ک صیغه کرديم ولي هنوز عقد نکرديم. و سعی کردم ک هميشه حد و مرز رو رعایت کنم هم من هم همسرم میخواستم بدونم توی این دوران مسائل جنسی و روابط شویی تا چه حدی باشه اشکالی نداره میشه راهنمایی کنید؟؟
روابط جنسی سالم و شرعی±وبلاگ
من می‌دونم و می‌فهمم. با چهار پنج‌تا کلمه(یا جمله، متغیر نسبت به افراد مختلف) متوجه می‌شم که حال کی بده حال کی خوبه. نه که اکتفا کنم به احوال‌پرسی تخمی و قبول کنم که خوبن، نه. فقط خسته‌ام از اصرار به آدمایی که باهام راحت نیستن و خب! چرا بیشتر از این اذیت بشن؟ هرکی لازم ببینه باهام صحبت کنه، میاد حرف می‌زنه. اگر نیازی نداشته باشه، اصرار بیخود معنی نداره. تمام!
جاری دوباره رفته مثل اینکه بازم همه چیز به هم ریخته،نمیدونم چرا این همه دلتنگ جاری هستم چند باررفتم بهش پیام بدم یا زنگ بزنم نمیتونم،دلم براش میسوزه آخه چرا بازم اینطوری شد؟ من چند ماه ازش خبر نداشتم اواخر زایمان بردارشوهر يه ضربه مالی به همسرزد،همسر هم رابطه اش رو قطع کرد منم از این بابت ناراحت بودم دست و دلم نمیرفت با جاری رابطه داشته باشم. چندوقت پیش هم شنیدم که دیگه رفته،من نمیدونم چی بین اونا گذشته فقط میدونم جاری خوب بود کاري به کارکس
يه روز یکی زنگ زد خونمون 10 سال از من بزرگتره  ازدواج کرده و بچه هم داره يه جورایی آشنا بود فقط آشنای من نه آشنای خانوادگیعصبی بود! صداش پر استرس بود ناراحت عصبانی!ازم میخواست در مورد مهريه و اینجور چیزا بهش توضیح بدم میگفت با شوهرم دعوام شده والان شوهرم منو دخترمو توی خونه زندونی کردهبهش گفتم اول آروم باش توی دعوا که حلوا خیرات نمیکنن اون الان عصبانی بوده شما هم الان عصبانی هستیاول با يه مشاور حرف بزن شماره ی چندتا مشاورم بهش دادم میگفت
امروز تولد برادر شوهرم بود که بیست و یک سالش تموم میشد و برای اولين بار تو زندگی براش تولد گرفتیم.‌‌برعکس خانواده ی ما ،خانواده شوهرم اصلا اهل تولد و تولد بازی و مهمونی گرفتن های تجملاتی نیستناز وقتی من وارد خانوادشون شدم سعی کردم با تولد گرفتن و مهمونی های دوره ای کمی جمع های خانوادگی رو بهم نزدیک تر کنم و خداروشکر تا حدودی موفق هم شدم‌من و این برادر شوهرم که تولدش بود اصلا باهم حرف نمیزنیم‌‌.حرف زدن ما خلاصه میشه فقط به یک سلام کر
بهترین کافه دنج دنیا تو خانه ماست، تو پذیرایی مان يه کافه درست کرديم، البته من اسمش را کافه گذاشتم، يه کتابخونه قشنگ که همسرم درست کرده البته نه از نوع دیواری، يه صندلی راک گهواره ای» و يه میز ناهار خوری که بعید می دونم نظیرش پیدا بشه، چون ساخته دست همسرم هست و یک نوع خاص، اصلا شیک نیست و شبيه میز ناهار خوری نیست ، انگار میز کافه هست که فقط بتونی يه چایی بخوری يه چیز قشنگ و ناب و انگاری سنتی، صندلی هاش پشتی نداره و آدم زود خسته می شه، ولي چون ه
سلام به همگی ایشالا که روز خوبی داشته باشیدامروز اخرین روز کاريه وسه شنبه شب چهارشنبه سوری امروز اول صبح رفتم بانک اس ام اس بانکم رو دادم فعال کرد اومدم بعدش سرکار وتند تند فاکتورهام رو سند زدم دفتر موجودی انبار رو با انبار دار چک کردم ونوشتم چندتا فاکتور رو صادر کردم ودیگه همه چی تمام شد .دیروز برای خوشگلاسیون ناخن هام وقت داشتیم وبا خواهرها رفتیم از ۴ تا ۸ اونجا بودیم پرسنل عالی داشت وچقدر تو اوج شلوغی با روی باز کار انجام میدادن کلی کی
نمیدونم داستان زینب رو تا کجا تعریف کردم و تا به حال خودم وبلاگ رو نخوندم حتی و فقط نظرات رو سعی کردم جواب بدم بیشتريه روز اومد گفت من نمیتونم تحمل کنم و باید برمقانعش کردم که بمونهاون از اخلاق و برخورد من گلايه داشت که خیلی بهش محبت میکنم !زینب از اینکه من خیلی بهش توجه و یا بقول خودش محبت میکردم ناراحت بودو بازم بقول زینب ؛ هر روز عذاب وجدان داشت که میومد شرکتزینب فکر میکرد حالا که مدیرش بهش عاشقانه فکر میکنه پس هر توجهی و نگاهی رو اونجوری ت
 راز نی که شوهرشان عاشقشان است - برترین هاhttps://www.bartarinha.ir/۲۰ دی ۱۳۹۶ - فقط کافی است، زبان‌شان را بشناسید تا حرف دل‌شان را بفهمید. . برای حل یک مشکل بزرگ دیر به خانه بیایند و به شما بگویند که سر کار بوده‌اند. . احساساتی که به زبان می‌آورند بعد‌ها به‌عنوان یک مدرک جرم عليه‌شان استفاده شود، می‌ترسند. . من خودم 19سالم بود ازدواج کردم شوهرم 8 سال از من بزرگتره وقتی به رفتارای اول .https://www.iranve.com/www.iranve.com › روانشناسی › همسر
سلامریاضیات یکی از علایق منه. به خاطر همین تصمیم گرفتم که صفحه ای به اسم ریاضیات بسازم تا اگه کسی سؤالی داشته باشه بتونه اونجا بپرسه. البته من ریاضی دان نیستم و حتی هیچ ریاضی دانی هم نمیتونه ادعا کنه که همه ی مسائل ریاضی رو میتونه حل کنه. ولي چون کمی ریاضی بلدم تصمیم گرفتم که اگه کسی سؤالی داشته باشه و من بلد باشم، جوابشو بدم. البته سعی کنید که سوالاتتون در حد ریاضیات کلاسیک مقدماتی باشه، حالا اگه يه کم پیشرفته تر هم بود اشکالی نداره. اگه هم سؤ
دیشب دلتون نخواد حلیم بادمجون پختم. خیلی خوب شده بود. خودمون خیلی دوست داشتیم، امروز هم برا همکارا آوردم خوردن(فعلا نمی تونم روزه بگیرم.) اونا هم خیلی دوست داشتن. اگه تونستید درست کنید. دستورش تو نت هست. من دستور نمناک رو برداشتم و درست کردم. دخترمم خیلی دوست داشت. برا افطار هم مقويه هم خوشمزه هم خیلی دردسر نداره. .ماه رمضون باعث شده رئیسمون حال نداشته باشه منم کمتر رفت و آمد کنم. این خیلی خوبه. به يه سری کارای اتاقم و پشت میزم می رسم. 
خیلی بی حوصله ام. خسته ام این روزا. از صبح هیچ کاري نکردم. سینک پره از ظرفای کثیف و ظرفای کیکی که دیشب پختم. غذا هم از دیروز داشتیم. نازبانو با خودش بازی میکنه. و ن بی حال افتادم رو مبل.خستم از روزمرگی. از بی عشقی. از خانواده همسر که بدی و استرسشون تمومی نداره و البته خودش. که همش باید ذهنت درگیرشون باشه.دلم شادابی میخواد. یکی که عاشقش باشم. که نفسم به نفسش بند باشه. که لبریز بشم از خوبیش. که کم بیارم از خوبیش. بعله! میدونم خودمم باید خوب باشم. ولي
دلم آروم نداره / دلم برا حرمت پر ميزنهبرا حرمت پر ميزنه / سینه برا تو دلبر ميزنهچشام که کم میاره / برات بارون میبارهزمون مستی منه / لباس مشکیم کفنهتوی این حسینه / خدا برات سینه زدهچه بیقراره واست در انتظاره / دلم آروم نداره آخ دلم آروم ندارهدلم که به سیم آخر ميزنه - برات حرمت پر ميزنهوای این شبا واسه تو هق هق می‌کنم - به پای غمت دق می‌کنملباس سیامو بیارین - همون که بی بی میدوزهواسم نگاهت نفسهنفس بدون تو بسه بذار بیام کرب و بلاکه بی تو دنیا قفسه
سلام روزتون گرم و نرم امروز حسابی هوا سرد شده . صبح به طور پراکنده داشت برف هم میومدانگار زمستان امسال قصد دل کندن نداره. هنوز هوا حسابی سرد هستحال و هوای عید و بهار هم که کلا خیلی کمرنگ به چشم ميخوره. امیدوارم دلهای همتون گرم و پر امید باشهپنجشنبه شلوغم را کله سحر با بردن ماشین برای معاینه فنی شروع کردم بعد هم باز خونه قدیمباز هم جمع و جور کردن فرسایشیبعد از ناهار با بابا رفتیم تو تراس و گلدانها را عوض کرديم و حسابی تراس را صفا دادیمکلی خو
اواسط اردیبهشت ماه سالنی  گرفتم که مختلط باشه و حدود ۹۰ نفر مهمون دعوت کرديم و ازدواج کرديم.با عزیز دل ازدواج کردم.من نه از مهريه میترسم و نه از ترامپ و نه از تورم و نه از گرونی و نه از تعهد و نه از هیچی.من با مشکلات میجنگم.حالا دوباره يه مرد متاهل هستم با يه حلقه توی دستم.خوشحالم
نمیدونم چرا هیچ وقت دوست داشتنی نبودم هیچ وقت جذاب نبودم :(این من بودم که هميشه به سمت بقيه رفته :(دلم میخواد همه چی تموم بشه این اوضاع بهم ریخته این دلی که همش خواسته و همش نشده از خواسته نشدن بسییی خسته ام خسته ام :(((+promise me you never gonna fall in love again. okay ?+از پنج شنبه میرم تا 10 روز هیچ ارتباطی با بیرون ندارم :)حتی موبایل هم نمیبرم چون اصلن ومی نداره کسی نیست که دوست داشته باشه حرف بزنه :))+امیدوارم دلت برای من تنگ بشه که  نمیشه البته.+چقد
روز خیلی سختی بود. اونقدر حرص خوردم و عصبانی شدم که حد نداره.با بغض اومدم خونه و چشمام خیسه!خشم و نفرت قلبم رو فشرده کرده! خدایا این تیرگی ها رو از بین ببر!از اینهمه تبعیض و از زیر کار در رفتن و دروغگویی خسته شدم.خدایا دلم يه کاري میخواد که آرامش داشته باشم.هم اتاقی نداشته باشم.فرصت مطالعه داشته باشم.با آدم های زیادی درگیر نباشم.مدیر خوب و فهمیده و شجاع و  عادل و دل بزرگی داشته باشم.همکارانم راستگو ودرستکار و مهربان و خوش قلب باشند.محیط کا
چقدر دلم يه دوست صمیمی و بامرام و مهربون و بی ریا میخواد.يه دوست واقعی و در دسترس.يه کسی که بخاطر منفعتهاش دوست من نباشه بلکه فقط خود خود دوستی باشه.دلگیرم. کاش منم مثل همسری دوستان زیادی داشتم و باهم دورهمی میذاشتیم و میگفتیم و میخندیدیم!!چرا سهم من از زندگی تنها بودن در خونه ای ساکته.آخه آدم چقد کتاب بخونه، چقد ظرف بشوره ، چقد غذا درست کنه؟؟آخرش که چی؟چرا وقتی بچه بودم ، والدینم منو اجتماعی بار نیاوردن؟ چرا یادم ندادن چطور دوست پیدا کنم؟ و ت
دلم تنگهاشکم زور نداره پایین بیاداحساس می کنم روی یک مدار بی معنیاز جایی که شروع می کنم به همونجا می رسم مامان بهم میگه تو گاو نه من شیریبیراه نمیگه انگارمحبت میکنممحبت میکنممحبت میکنمراه میام یکهو میریزم بهم بهم فشار میاددلم میشکنه له و لورده میشم بعد دیگه می‌افتم رو دنده لج تا نکوبم همه چیو بهم آروم نمیشمالانم آروم نیستم خیلی شاکی ام حس می کنم یک توده بزرگ تو گلوم داره بزرگ و بزرگ تر میشهميزنه به چشمام ميزنه به دس
صبح همسر داشت با تلفن صحبت میکرد و میگفت نگرام نباش خودم کارت رو درست میکنم. میدونم با کی حرف ميزنه و میدونم داره چیکار میکنه اما این بار به روی خودم نمیارم و سوال نمیپرسم چون مطمئن نیستم کارش درست یا غلطه خودم رو میزارم جای طرف مقابل و با خودم میگم بیخیال هر چند خودمون هشتمون گرو نهمون هست ولي شاید دعای خیر اونا راه گشای ما بشه. از طرفی هم تجربه ثابت کرده اگه همسر بخاد کاري انجام بده و فکر کنه کارش درسته دیگه هیچ حرف و سخنی نتیجه ای نداره.من
سلام سبزی و طراوت و جیک جیک گنجشکهای شیطون و نمای دل انگیز درختان انار و انجیر و سبزی هایی که تازه تو باغچه کاشته ایم و نهال شاه توتی که وسط این باغچه جابه جا کرديم همه و همه قشنگ و فرح بخشه می خوام هر روز را با یک حدیث آغاز کنم بعد از این حدیث امروز رو تقدیم می کنم با این عکس: این خیلی قشنگه که رفتارمون با نیت معامله با خدا باشه، توقع پیدا نکنیم که حالا که من این طوری رفتار کردم ، خب دور از جون خدا رو کار نداریم، طرف مقابل حالا
بچه که بودم يه کتابی داشتم. قصه‌های منو بابام. اسمش این بود. داستانای زندگی يه پسر بچه با باباش. سه جلدی بود و کمیک‌مانند. آخر جلد سوم دوتایی در حالی که دست همو گرفته بودن می‌رن ماه. یادش بخیر چقدر غصه‌ی ماه رفتن اونارو خوردم. قلبم فشرده میشد از فکر کردن بهش. نه اینکه ماه رفتن بد باشه، نه. فقط مشکل این بود رفتن هميشه تلخ بود. چه تو داستانا چه تو مهمونی‌ها و چه تو زندگی. هميشه دوست داشتم من اونی باشم که رفته. موندن درد داشت. این بود که رفتن اون پد
زنگ زدن که خ. ش بزرگ اومده اینجا کارت داره بیا، گفت میای بریم؟ گفتم نه آخه گفتن خ. ش باتوکار داره. گفت پس تا بخوابی من برم و بیام! گفتم باشه. خوابم که نبرد از فضولي الان نزدیک یک ساعت و نیم که رفته، بعنی چیکارش داشتن؟دیشب هم زنگ زدن که بیاین اونجا، گفتم بگو نمیخواد غذا درست کنن خسته از راه رسیدن فقط يه سر بهشون میزنیم. نارنج گفت نمیخواد غذا درست کنین يه چیزی تو راه میگیریم میایم.بدجوری به بودنش عادت کردم، بخواد برگرده بیچاره میشم.آخه آ
سلام خوفین موفین؟هوای دلاتون بهاريه؟ ایشالا که باشه. منم این هوا خوشالم میکنه و بهم روح میده که به کارام برسم.بگذریم که هر چی میدوئم نمیرسم ولي می دونم که بالاخره خواهم رسید .دیرو زود داره و سوخت و سوز نداره.امروز طبق لیستی که نوشتم باید به حدود 5 نفر بزنگم و دو تا هم ایمیل بزنم و دو جا هم برم! نمیدونم برسم یا نه.فردام که نیمه شعبانه و من از اونی که فردا رو به نامش ثبت کردن برا هممون سلامتی میخوام و دل خوش . سلامتی باشه و دل خوش باشه.همینا بسه
چیزی که من از تو نمیخوام جز نگاهتتو به این حداقل راضی نمیشیتو پای منو به این بازی کشیدیاما خودت درگیر این بازی نمیشیاین عشقه شاید واسه تو وهم و خیالهاین عشقه از دلم دست برنمیدارهاین جاده راه برگشتی ندارهقلب من دیگه جز تو عشقی نداره عزیزماین عشقه شاید واسه تو وهم و خیالهاین عشقه از دلم دست برنمیدارهاین جاده راه برگشتی ندارهقلب من دیگه جز تو عشقی نداره عزیزمدنیا نمیتونه تو رو از من بگیرهحتی اگه جداييمون تقدیر باشهباید نگاهتو بم از تو چشم
همسری دو سه روزی رفته ماموریت و منم اومدم خونه بابام.اینجا يه جوريه. سر و صدا خیلی خیلی زیاده. شکلات اینها هر غروب میان خونه بابا. شکلات میگه من شیرم و شدیدا غرش میکنه. یعنی يه جوری که خونه رو میذاره تو سرش.مامان داره فیلم می بینه. صدای تی وی بلنده. با هر غرش شکلات چند درجه صدای تی وی رو بلند میکنه.بابام تو این سر و صدا رفته بخوابه. نمیدونم چطور خوابش میبره ؟!!منم نمیتونم برای دقایقی کتاب باز کنم. اصلا خوندن یک پاراگراف متن نوشتاری حتی رومه که
سلام بچه ها.کارم رو تغییر دادند به ده ساعت در روز و می خوام استعفا بدم. احتمالا همین یکی دو روز آخرین روزهای کارم باشه.هفته پیش دو روز مریض بودم. توی چهار ماه و خرده ای که اینجا کار می کنم اولين بار بود. فیش حقوقیم اومد دیم پولش رو ندادن. یعنی عملا اگه مریض بشی باید از گشنگی بمیری تو این نوع کارای داغون و ساعتی-مزد.دارم فکر می کنم واسه عید که بر می گردم ایران يه مدت بیشتری بمونم. همه اش فکر می کردم همسرم تنها می شه. اما اون هم از افسردگی و استرس من خ
آقا چرا اتفاقات خوب تو زندگی من نمی افته.  چرا همش حسرت و انتظار.  امروز دلم گرفته . دلم میخواد غر بزنم . استاد مجازی بسکه در طول کار ایراد میگیره کلافه میشم اما چون هدف دارم خیلی به خودم مجال خستگی و انزجار از کار نمیدم . ولي غر اصلی من سر همه زندگی که بی اتفاق خوب داره هدر میره . خیلی خسته م و دلم میخواد برم يه جای دور . خسته شدم از همه مواردی که برام پیش میاد که از من کوچکترن.  شاکی ام از همه فرصت هایی که باید مال من میشد و نشد . متنفرم از همه
من و "اون" دیگه حتی به هم سلام  نمی کنیمامروز بعد از 10 روز بالاخره اومد به همه سلام کرد جز منچقدر ازش بدم اومدچقد ناراحت شدمچقد فراموش کردن سخته.تنهام تنهام تنهام تنهامادم وقتی مریض باشه هميشه يه مانعی هست تا نتونه به آرزوهاش فکر کنهاحساس می کنم جایگاه من در محل کار مثل خانه ی عنکبوت سست و متزل شده.چقد از همه چیز متنفرم.کاش می شد دیگه سر کار نرم.کاش دیگه درد نکشم.کاش برم يه جای خیلی دورمامان میگه ببرمت امامز
سلام خانم دکتر .من خانمی 30ساله.همسرم32ساله .شوهر من مردخوبيه از همه لحاظ ولي يه عیب بزرگ داره که منا به شدت ناراحت میکنه اونم از لحاظ جنسی.هرشب ما باید رابط.بنیتا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
میگن ادم نباید توقع داشته باشه از دیگرانولي نمیشهادم از عزیزای زندگیش توقع دارهمثلا از عشقشعشق من یخورده لجبازه و قُدولي خیلی دوست داشتنيه خیلی هالجبازیش قشنگهخیلی شده باهم بحث کرديم و ناراحتی پیش(اینم بگم که وقتی قاطی میکنه زیاد متوجه حرفاش نیست)وقتی ناراحت میشه میگه من از هیچکس تو زندگیم توقع ندارم ولي دروغ میگه.چون وقتی یکم دیر جوابشو بدم ناراحت میشهبا بی میلی جوابشو بدم دلش میشکنهبی حوصله باشم غصه ميخورهدوستش نداشته باشم دلش میشکن
دنیای خانم های خانه دار خیلی عجیب و حتی میتونه خیلی خطرناک باشه، با اینکه یک زنم ولي احساس میکنم شبيه خیلی از خانم های دور و اطرافم نیستم، شاید به خاطر تفاوت نسل هاست، چون غالبا خانم های بچه دار یک یا دو دهه نسلشون با من متفاوته!همسايه ی طبقه ی بالای ما سه تا پسر داره و بدون اغراق ٥٠٪؜ روز دم در توی کوچه است و مابقی رو از پنجره داره پسرشو صدا میکنه که بیاد خونه،پسر بزرگش ١٨ ساله و پسر کوچیکه ٥-٦ ساله.همسايه ی کنارمون هم يه خانم مسنه که با نوه و پ
اینکه اون منو منتظر گذاشته ناراحت نیستماینکه خانم عبدی پیام داد دخترم توی این محیط موندنت خوب نیست برو برو تا موفقیتت به سرانجـام برسد ناراحت نیستماینکه از فردا قرار نیست بیرون برم ناراحت نیستم اینکه توی ۶ روز باقی مــونده باید تمام سه تا امتحان رو باهم بخونم ناراحت نیستم بخـــدا ناراحت نیستم  بخاطر هیچی ناراحت نیستم من زاده شده ام تا ازادانه تصمیم بگیرم ازادانه زندگی کنم و در تلاطم باشم و زندگی کردن رو تجربه کنم .اره یادمم نمیره بد
تازگیا از هرکی که ناراحت میشم به این فکر میکنم که اگه بمیرم یا بمیره اینا رو یادم میمونه ؟ نه معلومه که از نبودنشون ناراحت میشم و بی ارزش بودن این ناراحتیا رو بیشتر درک میکنم.نمیگم میبخشمنه اصلا حرف بخشیدن و نبخشیدن نیست حرفم سر اینه که اون موضوع انقدر ناچیزه که خیلی بديهيه رها کردنش اصلا نیازی به بررسی و آنالیز و تحلیل  نداره.رها کردنش درست ترین و مفیدترین کاره هم برای خودمون هم برای دیگران[:S003:]
سلام به همگی ایشالا که بهمن ماه خوبی رو شروع کرده باشید تو هفته پیش کلی دوستای مشترک منوخواهر اینا با  من هماهنگ کردن برای تولد سوپرایزی خواهر اول گفتن بریم کافی شاپ خودمون خانم ها ولي یکی از دوستا گفت پس من به شوهرم وبچه هام میگن بیان خانه خواهرت ما هم بریم کافی شاپ منم گفتم چرا دوتا خرجه بشیم خوب بیاین همگی خانه ودورهم باشیم قرار شد من الويه درست کنم با دامادمون هماهنگ کردم خواهر هم ازصبح گیر داده بود چهارشنبه بره به دوستمون که تازه ز
ازدواج مجددِ يه آدم طلاق گرفته یا ازدواج با يه آدم طلاق گرفته، داستانای خودشو داره. نه که بد باشه یا نشدنی باشه، نه! ولي خب هر چی تا الان تو این برنامه ها گف.جاوید کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
سلام سلام صدتا سلامدلم براتون تنگ شده وقتی از مغازه میام فقط میرم اینستا و بعد میخوابم کلا هیچوقت کمبود خوابم جبران نمیشهخداروشکر از زندگیم راضی هستم و روزانه خداروشکر میکنم درسته بخاطر مسایل مالی کمی اذیت میشم اما همینکه شوهرم اخلاقش خوبه این یعنی آخرِ خوشبختی.دیروز که جمعه بود رفتیم یکی از شهرهایی که برف میباره ما هم از بس برف و بارون ندیده ایم خلاصه کلی برف بازی کرديم دستکش نبرده بودم انگشتام یخ زدن و چون اینجا زیاد بارون نمیاره منم پ
متن آهنگ مهدی جهانی بخواب دنیاText  Music Mehdi Jahani Bekhab Donya  متن اهنگ بخواب دنیا مهدی جهانیدست من نیست اگه انقد دلم هواتوداره اگه نمیتونه تنهات بذارهتو که خوب میدونی نداره چارهدست من نیست اگه بارون میاد یادت میوفتمبه کسی از تو من چیزی نگفتماگه دستات بیاد باز میشه مشتمبخواب دنیا کسی با من دیگه کاري ندارهدل بی کس من یاری ندارهدل من میل دلداری نداره نداره .بخواب دنیا کسی با من دیگه کاري ندارهدل بی کس من یاری ندارهدل من میل دلداری نداره ندارهخود
سلام سلامنماز روزتون قبول باشه. التماس دعاباید تعریف کنم دیگه؟ درسته. اقا فقط نیاین بگین چرا اونا این کارو کردن یا نکردن. هر کس يه جوريه. ما وظیفه خودمون رو انجام دادیم واسشون. البته اونچه در توانمون بود.خوب عقد بچه ها دوشنبه ساعت ۶عصر بود. من کم کم وسایل نون و پنیر رو خریده بودم. دايي جان حدود ۲بود اومد خونمون. مادر عروس گفته بود ما سه تایی میایم فقط. ما هم همه مون و داييم قرار بود بریم محضر. فک کنم اونا دیدن دايي میاد به عمه و شوهر عمه اش هم گفتن
عشق همیشگی من محیا ؛ سلام !الان که این نامه (تکست) رو میخونی جسمم از جانم جدا گشته و همه جا دنبال تو میگرده .سرگردون و خسته و کلافه مثه دیوونه ها فقط راه میرم و به هرکسی که میرسم از تو میپرسم تا سرنخی ازت پیدا کنم .محیای عزیزم ، مینیسک زانوم خیلی اذیته ناموسن :( و اینکه شاد باش ، دنیا رو به ت بگیر ارزش غصه خوردن نداره .کاش امسال طرحت تموم میشد و از این بیمارستان کوفتی که لحظه به لحظش زجره میرفتی . میرفتی يه شهر دیگه ، يه جای دیگه ، يه جایی که
والا مردها هم سیکل ماهانه دارن! الان شوهر من تو دوره یشه. یعنی موقع هایی که میام مینویسم دقیقا همینه.  ه و اخلاق نداره و من رو ناراحت میکنه. مثل امشب! عین دیشب و ‌امشب بعد ۳ ساعت خواب بیدارش کردم. میگم تو حواست به نازبانو باشه من برم تا همین بازارای کنار خونه بیام و برگردم. میگه وایسا هفته دیگه ماشین درست بشه. میگم خب تو اونجا هم باید دنبال بچه باشی تو خونه که راحت تره. منم حوصلم سر رفته. میگه نه سخته. من حوصله ندارم. میگم مگه خودت هم
متن آهنگ احسان خواجه امیری شهر دیوونهText  Music Ehsan Khajeh Amiri Shahre Divooneh  متن اهنگ شهر دیوونه احسان خواجه امیرییا هميشه دیر بودم یا ازم خسته شدنزود من به هر کسی رسیدم لحظه ی خداحافظی بودقلبم اصلا از گذشته خاطر خوشی ندارهبکش این خاطره رو که قصد خودکشی ندارههميشه اشتباه شده جمله هام جوابم اون نبوده که شنفتماز وصف هر کسی گفتم عاشق نبودبه اون که عاشقش شدم چیزی نگفتماین شهر دیوونه به من یاد داد آدم که تنها باشه راحت ترهلعنت به تنهایی و دیوونگیش♫♪
من عاشق شدمبد جور، دیگه شکی در هیچ چیز ندارم. احساسم داره لحظه به لحظه فوران می کنه. دیشب خونشون افطار دعوت بودم. خدای من چقدر زیبا، چقدر معصوم، چقدر مهربون، چه رابطه قشنگ و محترمانه و دوستانه ای با مادرش داشت. چه مامان مهربونیچقدر با صفا بود. چه خونه پر محبت و نوریچقدر استرس داشتم دارم می رم خونشون. خوابم نمی برد . چطوری لباسهامو در بیارم. خجالت می کشیدم اون چطوری خواهد بود؟ من که هميشه با چادر می دیدمش حس عجیبی بود خیلی عجیب.ساعت 4 با هم ح
دیروز و امروز برای ناهار مهمون بودیمدیروز خونه ی پدر بزرگ مهدی و امروز خونه ی عمه ی مهدیو هممون يه جمعی بودیم که به این دو مهمونی دعوت شده بودیمخانواده شوهر من خیلی روی کار کردن عروس های فامیل حساسن و دوست دارن کارای خونه رو عروس ها انجام بدنتو این جمع من و بهاره که تنها عروس عمه ی مهدی هست تنها عروسای مجلس بودیم منم از وقتی اخلاقشونو شناختم سعی میکنم تا جایی که میتونم کمک کنم.البته نه برای اینکه اونا میگن.هر جای دیگه هم برم اگر کار
زندگی از نظر :زندگی یک لذت یا غم طولانيه که تجربه میشهزندگی یک زمان محدود برای لذت بردنهگاهی وقتا زندگی روی بدشو نشون میده راحت باشیم باش ، ممکنه مرگ عزیزان باشه ، ولي سعی کن به جز چند روز ناراحت نباشی، بشنوید اینو من خودم تو سيزدهم عید امسال پدر بزرگ رو از دست دادم، ولي روز چهلمش نتونستم برم و بدون اطلاع از اینکه چهلم داره رفتم مراسم تولد دوستانم، و این نمی دونید چقدر برام ناراحت کننده بود. یکی دو ماه بعد عموم مرد ، عمویی که با وجود کم دیدنش د
+نمی رسم.نمی رسم.چرا نمی رسم؟چرا اشتباه می کنم؟؟کجای کارو دارم اشتباه میرم؟؟چرا نمی فهمم روشم اشتباهه؟؟چرا خودمو اذیت می کنم؟ چرا واقعا؟+مثل يه بچه شدم که می خواد از هر چی که دور و برش هست استفاده کنه و از جاش بلند شه.شدم مثل يه بچه که يه چیزی رو می خواد ولي فقط گريه می کنه و دیگرانو عصبی و مستاصل.نمی تونه درست حرف بزنه و بگه اینو می خوام. فقط بلده گريه کنه، فقط بلده گريه کنه، خودشو اذیت کنه، ناراحت کنه.چرا این شکلیم؟؟+به فکر آیندم باید باشم.
زندايي کوچیکه  بادخترش فارسی حرف ميزنههیچ اعتقادی ب این کارا ندارمعموما میگن بچه لهجه نداشته باشهوليیییاولا تا قبل دوسالگی و تکلم کامل حرف زدن به دوزبون با بچه صدمه ميزنه بهش و بچه دیر زبون باز میکنه و خیلی ام مشخصه چرا.بعدشم مادر اگه خودش لهجه نداشته باشه موقع حرف زدن اره شاید مفید باشه ولي اکثر ادمایی ک فارسی حرف میزنن با بچه هاشون لهجه دارنو جالب اینکه بچه اتوماتیک فارسی لهجه دار یاد میگیرهو يه چیزم ب ساختار خودادمه ک  ممکنه فار
این مطلب رو يه جایی دیدم اینجا به اشتراک گذاشتم.مامان بزرگ من هميشه میگفت سهم زن از مال شوهرش و خونه اش همونه که خورد و پوشید و گشتبقيه اش کاره که گردنشه  مامانم می گفت نونت رو واسه دل خودت می خوری لباستو واسه دل مردم می پوشی.یعنی که توی خونه ات ممکنه نون خالی بخوری کسی نمی بینه ولي لباست رو همه می بینن پس خوب و تمیز و مرتب بپوش.مامانم هميشه میگه :دستی رو که نمیتونی گاز بگیری ببوسش.یعنی وقتی کسی آزارت داد و زورت بهش نرسید بجای جنگ و دعوا با خ
کارشناس بهداشت باروری کودکان گفت: ازدواج کودکان در آسیا و آفریقا در مقایسه با سایر قاره ها از نرخ بالایی برخوردار است ، به طوری که در آسیا حدود 30 درصد ازدواج ها زیر 15 سال است. به گزارش سلام دکتر ، دکتر زهرا کشاورز در وبینار “سلامت خانواده و ابعاد جسمی ، روحی ، …
منبع: مجله پزشکی سلام دکتر
آمار ۳۰ درصدی ازدواج کودکان زیر ۱۵ سال در آسیا
اطلاعات جامع تخصصی پزشکی ایران و جهان
من سالهاست به طلاق فکر میکنم ولي چمن گرفتن طلاق برا خانومها سخته اقدام نکردم اما به تازگی شوهرم گفته که برای گرفتن پول از خانواده‌اش به محضر بریم و توافقی طلاق بگیریم و بعد از دریافت مهريه دوباره عقد کنیم و به شهر دیگری بریم من مهریم رو نمیخوام آیا بعد از طلاق و گرفتن حضانت بچه شوهرم میتونه دوباره حضانت بچه رو از من بگیره؟ و یا اینکه حق ازدواج مجدد رو از من بگیره؟ چون من میخوام بعد از طلاق به خانه پدرم برم و اصلا مهريه رو نمیخوام فقط
کارشناس بهداشت باروری کودکان گفت: ازدواج کودکان در آسیا و آفریقا در مقایسه با سایر قاره ها از نرخ بالایی برخوردار است ، به طوری که در آسیا حدود 30 درصد ازدواج ها زیر 15 سال است. به گزارش سلام دکتر ، دکتر زهرا کشاورز در وبینار “سلامت خانواده و ابعاد جسمی ، روحی ، …
منبع: مجله پزشکی سلام دکتر
آمار ۳۰ درصدی ازدواج کودکان زیر ۱۵ سال در آسیا
جامع ترین اطلاعات تخصصی پزشکی ایران و جهان
فقط اینکه دیشب با اینکه کلی ناراحت بودمو حس نیازم به صمیمی ترین دوستم رو داشتم بدون حضور اون خیلی خوشحال شدم. گاهی نیاز نیست که حتما با يه دوست حرف بزنی. خوبه که باهاش تماس نگرفتم. خیلی خوشحال شدم  :))))خدایا شکرت . این خوشحال شدنه واسه همه باشه و برای هميشه باشه.
افسوس!!!! سهم ما هميشه حسرتهژاپنیا دویدن دنبال توپ، ما دویدیم دنبال داور برای اعتراض!!!!باختیم، بدم باختیم. حذف شديم، بدم حذف شديمولي باز هم دلم خواست بنویسم:ممنون وش، ممنون که به تیم ما تلاش و جسارت دادی.ممنون که بودی،بی شک بهترین خاطرات تیم ملی فوتبال را در کنارت داشتیم. ممنون حرفه ای ترین سرمربی تیم ملی ایران. ایران 0-ژاپن 3جام ملت های آسیا 2019 و خداحافظی کارلوس وش از تیم ملی فوتبال ایران
[1/21, 23:43] : من با تو دوتایی از سره کارمون برگشتیم زمستونه و شب در ضمن خیلی هم خسته ایم شام نداریم به کسیم حال درست کردنشو نداره پس تخم مرغ ميخوريم بعدش من یکم موزیک گوش میدم توام میری حموم بعدش میای پیشه من کنار بخاری چون بیرون خیلی سرده و بغلت میکنم و به خیلی چیزا فکر میکنیم به قبلا به بعدا ولي همو داریم بعد همونجوری تو بغلم میبرمت تويه رختخواب تا فردا صبح که يه روز دیگه شروع میشه[1/21, 23:45] : ی سکو تو آخرین مسیر ساخته شده صفه هست تابستونه و عصر
سلام.خانمی هستم 19 ساله.شوهرم 29 ساله. من و همسرم تمامی پوزیشن ها رو امتحان کرديم و مدتش هم طولانی کرديم اما باز هم من نمیشم و حتی اکثراوقات باوجود رابطه حتی تحریک هم نمیشم
روابط جنسی سالم و شرعی±وبلاگ
شوهرم خانواده اش را به من ترجیح میدهد
شوهرم خانواده اش را بیشتر از من دوست دارد
نحوه برخورد با شوهر وابسته به خانواده
شوهرم به خاطر خانوادش با من دع.یافا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
سلاموای که چقدررررررر خسته ام.بالاخره فروشگاه جدید از شنبه شروع بکار کرد.يه هفته خیلی سخت رو گذروندیم.شنبه به عنوان اولين روز روز خیلییییییی شلوغی بود برامون.واقعا نفله شدم.دو تا همکار جدید بهمون اضافه شده امیدوارم روابطمون حسنه باقی بمونه و وظایفشون رو درست انجام بدن.جمعه گذشته که اینجا نوشتم کاش تعطیل باشیم ،نیمه تعطیل بودیم یعنی با بدبختی اجازه گرفتیم که جمعه شب بریم سرکار.این شد که جمعه صبح زدیم به دل کوه واسه رکابزنی.يه مسیر وا
آدمهایی هستند که بجز اعلام حضور خودشون سطح توقع رو بالا می برندشما هميشه فکر میکنید فلانی خیلی زیباست ، فلانی خیلی باهوشه فلانی .ولي يهو يه نفر بروز میکنه ، طهور میکنه و همه استاندارهای شما بهم ميخورهدیگه جذابیت و زیبایی و هوش و شخصیت و ادب اون سطح قبلی خودش رو ندارهآدم جدیدی اومده و همه مقیاسها رو بهم زدهزینب اینطوری بوديه اسکیل دیگه ای درست کرد و به جای گذاشت که بقيه با اون محک میخورنبهتر از اون یا بدتر از اون اینجوری باید تعریف کردترکیب
سلام  نمیدونم دیگه کسی حتی گذرش به این جا میوفته یا نه خاک عالم به سرم دیدی چی شد من الان دیدم از سال ۹۵ دیگه پست نزاشتم‌ چقدر فعال واقعا ولي  چقدر پیرشدم سه سال گذشته !!!!!!خیلی اتفاقی دلم خواست بیام این جا چقدر دلتنگ نوشتن بودم يه سوالی داشتم ادم اگه ساده باشه بده من امکان نداره تو يه جمعی باشم سر به سرم نزارن راستش من تا جایی که بهم توهین نشه ناراحت نمیشم اتفاقا باهاشون میخندم  ولي هميشه بهم میگن تو خیلی ساده ای که این قدر زود ب
آیا شده که با کسی دوست بودین یا رابطه صمیمی داشتین اما اون شخص کم کم اخلاق و رفتارش عوض شده یعنی قشنگ ۱۸۰ درجه تغییر کرده باشه و این تغییر باعث دوری شماها از هم شده باشه؟ یعنی شما نخواین دور بشین اما اونا خودشون رو ازتون جدا کنن؟ چون شما دیگه عقایدتون با اونا یکی نیس. چون دیگه باهاشون همخوانی ندارین.توی این مواقع چه حسی دارین؟ ناراحت میشین یا براتون مهم نیست؟ اگه با اون شخص از بچگی رفیق بودین. اگه چندین سال دوست بودین؟ اگه چند سال همکار بود
خوب چندماهی از رابطه ی دختر کوچیکم با اقای ایکس  گذشته به مشکلی بر نخوردن خدا رو صد هزار مرتبه شکر رفتار دخترم  احساس می کنم خیلی بهتر شده ؛ از اون پرخاشگری بیخودو بیجهت در امده وضع آرایش و لباس پوشیدنش و حجابش خیلی بهتر شده گمونم مدیونه این اقای ایکس هستم چون دوست نداره ؛  دخترم هم بیخیال  آرایش و شدهدخترم خیلی روحیش حساسه و دوست داره تو زندگیش آرامش باشه برای همین خیلی سازگاریش بالاست و خیلی ملاحظه می کنه با طرف مقابلش
خیلی داغونه؟والا خودم حس می کنم خیلی داغونه،از یک تا ده چند تا داغونه؟اعتراف می کنم دوباره خودم رو انداختم روی فاز "بخواب تا خواب چیزی که دوست داری رو ببینی."چه موجود ضعیفی. به یک تخیل تکيه می زنه. به یک مجاز تکيه می زنه. به یک وهمب من حالم از این ضعف به هم می خوره، ولي وقتی حال می ده، سخته از خودم دریغ کنم. نمی دونم درسته این رويه. درست نیست. چيه.بخدا ترک کرده بودم از پیش دانشگاهی.دوباره برگشته.اولاش که رفته بود از رفتنش ناراحت بودم،الآن ک
دوستام بهم گفتن :تو اصلا چی دوست داری ؟چه شغلی واقعا علاقه داری ؟فکر کردمچیزی به ذهنم نرسیدگفتم راننده کامیون که اونم شدنی نیسخندیدنخندیدمبعد درباره قیمت کامیون صحبت کرديم که خیلی گرونه و اگه سه تامونم کليه هامونو بفروشیم کم میاد"ح" گفت با یکی ازدواج کن که راننده کامیون باشه پشتشم خونتون باشه گفتم خودم چی پ ؟گفت زنشی ديه هر وقت خسته شد تو می رونیخندیدمفکر کردم اگه زندگی اینجوری بود اگه به این قشنگی و آسونی و بامزگی بود چقدر خوب بود چق
بعضی وختا که دلم از دنیا میگیره و از همه چی خسته امحس میکنم هیچی مهم نیست و داشتن و نداشتن باهم فرقی نداره .انگار نسبت به دنیا سرد میشم .نسبت به همه ی آدمای توش .حتی نسبت به خودم .ولي واقعا اگه توام نباشی چی میمونه برام ؟گاهی فکر میکنم گذشتن برام خیلی راحت تر از اونيه که فکرشو میکنم .ولي فکر نکنم باشه .وقتی هستیم ، حتی اگه خبر نگیرم ازت و خبر نگیری ازم خیالم راحته .ولي اگه بهم بخوره یا بهم بخوریم یا حس کنیم دیگه اصلا به همدیگه نمی خوریمفکر نکنم
1. داره بارون می باره. نم نم و بی صدا. زیبا و دل انگیز.2. ناهار خورش قیمه است. جمعه ها قانون زندگی ما بهم ميخوره. ناهارمونو عصر ميخوريم!!3. بابا و مامان امروز بعدازظهر سفر و تعطیلاتشونو شروع میکنن. مقصد اولشون خوزستان.4. برای سال تحویل چند کار مونده که انجام ندادم. نمیدونم انجامشون میدم یا نه. شاید قانون شکنی کردم و هیچ کاري نکردم. شایدم طبق روال انجامشون دادم.5. چند جمله خیلی تو گوشم و مغزم صدا میده و مرور میشه :* زیاد فیلم می بینی!* از تخیل در بیا !* تو
1. داره بارون می باره. نم نم و بی صدا. زیبا و دل انگیز.2. ناهار خورش قیمه است. جمعه ها قانون زندگی ما بهم ميخوره. ناهارمونو عصر ميخوريم!!3. بابا و مامان امروز بعدازظهر سفر و تعطیلاتشونو شروع میکنن. مقصد اولشون خوزستان.4. برای سال تحویل چند کار مونده که انجام ندادم. نمیدونم انجامشون میدم یا نه. شاید قانون شکنی کردم و هیچ کاري نکردم. شایدم طبق روال انجامشون دادم.5. چند جمله خیلی تو گوشم و مغزم صدا میده و مرور میشه :* زیاد فیلم می بینی!* از تخیل در بیا !* تو
سلامنه به اون دیر دیر نوشتن نه به الان :( خب تا اونجا نوشتم که يه عالمه عذاب وجدان داشتم و هیییییی گريه میکردم. به اون خانم دکتر فالورم گفتم بیام مطبت  ببین گفت نه دوره و اینا اذیت میشی با بچه من مطمئنم هرپسه ولي اگر میخوای ببری دکتر ببر يه جا نزدیک خودتون. گفتم نزدیک امیراباد جایی رو میشناسی اسم یک دکتر و گفت و منم سریع ازش وقت گرفتم و بردم جفتشون و . تو ترافیک وحشتناااااااک دو تا بچه با دهن زخم و بردم یادم رفت بگم که پسرمم از دخترم گرفت. خل
اون شب تا صبح بیدار بودم حالم داغون بود غیر قابل وصف آخه هميشه همسر از من تعریف میکنه و هر بار میگه خیلی خوشحالم که با تو زندگی میکنم ممنون که به بچه امون میرسی ممنون که خونه تمیز غذا درست میکنی.هنوز نمیدونم ماجرا چيه فقط با همسر بحثمون شد بهش گفتم برو گمشو اونم زد توی گوشم میگه ماجرا اونی نیست که تو فکر میکنی فعلا باهم قهریم ازش خاستم با هم حرف بزنیم ولي اون تا میاد میره توی اتاق منم محلش نمیدم.انگار من کار اشتباهی کردم اگه واقعا من اشتباه کرد
امروز با جسلین (همکار هندیم) رفتیم پیاده روی . منو برد بالای يه جایی که در واقع محل مورد علاقه خودشه . ازونجا بخشی از شهر پیدا بود . چهار تا از دریاچه های توی سطح شهر و البته مرکز شهر و متعلقاتش . جای قشنگی بود .دختر خوبيه . حس بدی بهش ندارم چون زیادی دختر نیست و کاراکترش همون مدليه که من باهاش میجوشم . خودشم میگه کاراکتر تو چیزيه که من باهاش حس میکنم راحتم . خلاصه با هم خیلی خوبیم فعلا . هم اتاقیمم هست دقیقا پشت سر من میشینه توی اتاقمون
حساسیت شوهر به حجاب
شوهرم ازم میخواد بی حجاب باشم
شوهرم دوست داره بی حجاب باشم
شوهرم میگه حجاب نداشته باش
وظیفه شوهر در قبال بی حجابی همسر
همس.خزان دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
سلام روز یکشنبه قشنگم را به نیمه رساندیم ممنون خدای خوبم حکیم و مدیر و توانا و بخشنده و مهربانم این همه نعمت و پیش آمدها و هديه ها و سورپرایزهای عالی وقتی قشنگ نگاه می کنم همه چیز را قشنگترین می بینم از پیاده روی های قشنگ با هندزفری به گوش و همصحبتی با عزیزانم و دیدن گل و باغ و درختان و هوای بهاری و درس و معرفت و زیبایی های معنوی و معرفتی دیدن آدمهای خوب و چشم پوشی از . ناخوبان بیچاره و  عمل به اذا خاطبهم الجاهلون قالوا س
سلام وقتی همه چیزتون با نگاه قشنگ خداوند هماهنگ باشی، خدا خودش همه ی پازلهای زندگی ات را قشنگ با قشنگترین شکل ممکن که احسن الخالقین هست، مرتب می کند، که خودت هم قشنگترین باشی و آرام و راحت و عاشقانه از هیچ چیزی واهمه و هراسی نداشته باشی و سرشار از آرامش و عزت نفس باشی امروز قشنگ را هم گذراندیم  در حالیکه همه چیز اسمانی بود و عاشقانه و می دانم که فرداها و لحظه های قشنگ دیگری هم پیش روی خواهی داشت وقتی که دلت واقعا به خدا قر
سلام بر ماه ضیافت عشق
سلام بر بدر تمام ماه الله.
سلام بر ماه رمضان.
سلام بر ماه الله.
سلام بر ماه نزول قرآن 
سلام بر یکی از شریف‌ترین ماه‌های سال.
سلام بر ماه بهار قرآن.
سلام بر ماه عبادت و عبودیت.
سلام بر ماه تهجد و نوافل.
سلام بر ماه ذکر و تسبیح.
سلام بر ماه توبه و انابت از گناهان.
سلام بر ماه غفران الهی.
سلام بر ماه آمرزش و رحمت.
سلام بر تو که خیلی از راه‌های نرفته را می‌شود در تو طی کرد و از راه‌هایی که کج بوده، می‌توان برگش
سلام مهربان من باز به خوابم آمدیباز یک خواب تکراریو باز همان شعر تکراریم را می نویسمشهر دلم پر از آدمهای خسته و ساکتندمهربانم! خوش آمدی  وقتی چشمانم به روی هم میرفت خودم را به آغوش تو سپردم تمام شب را، هذیان نمیگویم! اما تو فقط در دنیایِ چشمانِ بستهٰ منیوقتی تو از اینجا تا همه جا، هیچ کجا نیستی پس کجایی!؟وقتی مردمانِ شهرِدلم به من میخندند و حرف نمیزنندمن حتی یک قطره اشک هم نمیریزم که کسی مرا صدا نزند چون کسی مرا مثل تو صدا نمیزندهمه خسته شد
خیلی دوست دارم این بار که بهم میگه شه یا هر بی ادبی دیگه ای، برگردم بهش بگم آدم شه باشه خیلی بهتر از اینه که حیوون باشه! لاشی باشه! نفهم باشه! کثافت باشه! هميشه خدا حق به جانب باشه . ولي چون وحشيه جراتش رو ندارم.حالا شمام به عنوان نگا نکن. اون که نمینمايهخدا که قدرت مطلقه اینه! چه برسه به بنده هاش! پوفففف
امروز یک نفر برام پیام داد " ممنون که هستین " این یک جمله کوتاه و به ظاهر ساده یک دنیا حس خوب به من داد .حس اینکه کاري انجام دادمکاري که مفید بودهروزم بی معنی تموم نشدهاین کار دل کسی رو شاد کردهباری از رو دوش کسی برداشتهو من ، خودم تنها ، انجام دهنده این کار بودم .این خوده خوده زندگيهزندگی یعنی کسی تو دلش ، زیر لبش ، تو پیامش ، یا نامه هاش یا حتی پشت سرت بگه شکر که هستی ، ممنون که هستی .خدایا شکرت که از اون روزای سیاه و غمگینم منو داری بیرون
دانلود آهنگ مهدی جهانی به نام بخواب دنیا
دست من نیست اگهانقد دلم هواتو دارهاگه نمیتونه تنهات بذارهتو که خوب میدونی نداره چارهدست من نیست اگه بارون میاد یادت میوفتم به کسی از تو من چیزی نگفتماگه دستات بیاد باز میشه مشتمبخواب دنیا کسی با من دیگه کاري نداره دل بی کس من یاری ندارهدل من میل دلداری نداره ندارهبخواب دنیا کسی با من دیگه کاري نداره دل بی کس من یاری ندارهدل من میل دلداری نداره ندارهخود تو دادی تنهاییو یادم نشست روی دلم غصه ی عالممگه
دیروز بود و بالاخره با حکمی بار مسئوليت سنگینی که روی دوشم رو برداشتن.شاید هر کی دیگه بود خیلی ناراحت می شد ولي من درست مثل وقتی که پایان نامه ام رو دفاع کرده بودم احساس سبکی می کردم.سریع وسایلم رو جابه جا کردم و رفتم. فقط این وسط محبت تک تک همکارانی که باهاشون یکسال کار کرده بودم داشت دیوانه ام می کرد. همشون حتی اون جانباز بزرگ و بی ادعا محفوظ به حیا اومد پیشم گفت داری می ری؟ چرا شما؟همه شوکه شده بودند و خانم که از ناراحتی ترجیح می دادن هیچی نک
اگر و اما های بسیاری در زندگی همه ما وجود داره که هر کدومش می تونست علت و معلول يه واقعه در زندگیمون باشهدر این مواقع خیلی سخته که افسوس نخوری و آه نکشیاگه پدر داشتم، اگه مریض نبودم،اگه پول داشتم و مجبور نمی شدم برم سرکار،اگه زیبا بودم، اگه کاريزما داشتم،اگه منو دوست داشتن،اگه ازدواج می کردم،اگه اگه اگهبعضی وقتا نمی تونم این اگه  ها رو کنترل کنم.اگر چه من هم مثل بقيه مقصر وقوع برخی اتفاقات نبودم اما بازم خودمو سرزنش می کنم که شاید
به نظرم جایگاه دخترا باید قدر خودشونو بدونن بدون که خیلی با ارزشن بدونن که به ناراحتیشون به هیچ قیمتی نمی ارزهرفتار با يه خانم خیلی مهمه هیچ وقت تو نمیتونی يه دختر رو ناراحت کنی به خاطر هیچ چیزو يه دختر هیچ وقت نباید بخاطر هیچی ناراحت باشه باید بگه به جهنم جایگاه زن و مرد برابرن اما نه مثل هم مردا آهنن به يه دردی میخورن و خانوما کریستالن و به يه درد دیگه
با سلام به شما سروران عزیزامیدوارم که حال دلتون خوب باشه و هیچوقت حال دلتون بد نشه
انشالله خدا قبل اینکه جیب وحساب بانکی تونو پر از پول کنه اول چشم دلتونو سیرکنه یادتون باشه اگر چشم و دل کسی سیر نباشه کل عالم هم پول و طلا و ثروت بشه و بهش بدن امکان نداره ضره ای لذت ببره ولي اگر چشم و دل ادم سیر باشه با حقوق کارگری و تمام کمبودها چنان لذتی از زندگی میبره و خوشبخت میشه که هیچ پادشاهی مثل اون احساس خوشبختی نکرده و نخواهد کرد پس هميشه قبل دعاکردن ب
حدود ده روز پیش دوستی تکست داد و حالمو پرسید و چون تعطیل بود سوال کرد جایی نرفتین؟ منم گفتم پاندا برای کاري رفته شهرستان‌ پدریش و من خونه مادرمم گذشت تا دیروز عصردیروز عصر بازم تکست داد و حال و احوال کرد و گفت اون روزی که پرسیدم جایی نرفتین تو جاده شهرستان پاندا اینا با فلان ماشین( مدل ماشین ما) يه تصادف شده من ترسیدم و فکر کردم شمایین! تا اینجا من گفتم عیب نداره مدل نگرانیش این شکليه و گفتم ای بابا بیچاره ها امیدوارم که تلفات جانی نداشته باشه
جرالدین شاید باورت نشه، ولي مادربزرگت امروز زل زد وسط چشمام و گفت اَه! تو چه دختر عجیبی هستی! همه چیزت عجیبه! ناراحت شدناتم عجیبه! خوبه خودم زاییدمت ها؟ ولي هیچ نمیفهمم چی تو سرت میگذره.
امیدوارم هیچوقت این جمله ها رو بهت نگم مامان! فکر اینکه مادرِ آدم بخواد همچین حرفایی رو به بچه‌ش بزنه هم به اندازه کافی ضربه مغزی میکنه آدمو.چه برسه شنیدنش.
فقط اینکه من دختر عجیبی نبودم به وقت جوونی هام.نمیدونم چی بودم.احتمالا سقف اتاقم بیشتر واست حرف داشته
از ۱۰ می سیگار و زاناکس رو قطع کردم، ۹ می ۱۵ تا خوردم در ۲۴ ساعت. بعد دیشب کلا سه ساعت خوابیدم، ساعت شیش پاشدم خوش و خرم میخونم اوبی یور مستر مستر. و من جدی خواب نیاز دارم، با سه ساعت نمیدونم چجوری زنده بمونم و خب بیش‌ترم نمیتونم بخوابم. چه خاکی به سرم کنم؟ دیروز از اول تا آخرش در حال دویدن بودم و خسته شدم قانونا باید میگرفتم میخوابیدم ولي ریدم که.قیافم اصن خوب نیس، دیروز سوختم زیر آفتاب، زیر چشمامم گودهخواهرم صبح تکست داده: از بابا ناراحت نباش
پسرم از دیروز تب داره. تقریباً شدید. بین 38 تا 38.5 . شربت استامنوفین رو پس ميزنه و خیلی هم تاثیرش زیاد نیست. برای همین برای اولين بار از شیاف استفاده کردم.دیشب ساعت 12 بهش شربت دادم و گوشی رو برای ساعت 2 گذاشتم روی آلارم که تبش رو چک کنم ولي قبل از ساعت 2 با صدای هزیون های پسرم که میگفت نانا دَدَ مامان. بابا.نانا. از خواب بیدار شدم. خیلی داغ بود فکر میکنم بالای 38 بود شاید در حد 39-40 خیلی داغ بود. با دستمال خیس، هرچند نمیذاشت، دست و پاشو خنک کردم. شیاف
سلام امروز 20 خردادهیکشنبه هفته قبل ینی 12 ام امین رو دیدم و بعدش دیگه همدیگه رو ندیدیم و فقط گاهی باهم حرف زدیم .دگ برام مهم نیست این رابطه.دوستش دارم قلبم به لرزه درمیاد وقتی حتی يه لحظه از دور میبینمش اما این عشق يه طرفه ب درد جرز لای دیوار ميخوره.همش 24 روز وقت  دارم تا کنکور باید خودمو جم کنم وگرنه ب زور شوهرم میدن و بدبخت میشم.يه اگهی زده بودم دیوار و بعدش طرف اومده و میگه  کلاهبرداری میکنی و تهدیدم میکنه ک بلا سرم بیاره بره گم شه باو فاک
سلام روز قشنگ شنبه و هزاران شکر و امید برای داشتن بهترین ها امروز سالن فوتسال و چند تا کار اداری دارم، تا ببینم خدا چی می خواد کیمیای سعادت را در زندگی و بندگی باید داشت و خواند و زمزمه کرد کیمیایی که هميشه بعد از راز و نیاز عاشقانه می خوانم تا بلکه هديه ای باشه برای قبولي و هستی و اندوخته ای برای آینده ای بینهایت مان آمدم که نظر بخونم که خوشبختانه خخخخخخخخخخ نظری نیست که پاسخ بدم و خدا رو شکر خودم هستم و دلم و خاطراتم و عزیز
ما مسافرت یواشکی زیاد داشتیم.البته مسافرت که نمیشه گفت تهران زیاد میرفتیم به خاطر کار همسرم و خب چون خانواده ی همسرم از لحاظ اقتصادی خوششون نمیومد همسفرش بشم ماهم یواشکی میرفتیم.يه بار وقتی تازه ماشینمون رو خریده بودیم میخواستیم باهم بریم تهران ولي از جایی که اگه به خانواده شوهرم میگفتیم داستان میشد که چرا ماشین نو رو میندازین توی جاده بدون اینکه اونها بفهمن رفتیم.خب بالطبع شب خونه ی برادر شوهرمم نمیتونستیم بریم.اصلا حواسمون به جای خواب
سلام بچه ها.هفته پیش چهارشنبه برادرم بابام رو برد پیش تک دهقان. چون این ماه دارویی نداشت و گفتیم داروهای گیاهی اون رو امتحان کنه. فعلا شروع کرده تا خدا چی بخواد.این وسط  سه روز پیش پدر همون فامیلمون که اینجاست(دايي مامانم می شدن) فوت کرد. ظرف یک هفته سرطان تشخیص داده شد و پخش شد و .خیلی خیلی خیلی آدم خوب و مهربونی بود. هیچکی يه ذره بدی از این آدم ندیده. ارتباطش با زن و بچه اش هم عالی بود و تو همین سن و سال هم يه رابطه عاشقانه با همسرش داشت که بر
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها