محل تبلیغات شما

نتایج جستجو برای عبارت :

بیمه سلامت دارم تنها اونم بخاطر اینکه رایگان است درآمدی ندارم که بیمه تعمین اجتمائ داشته باشم بیکارم کارت ایسار تازه گرفتم نمی دونم حقوق به منم تعلق میگیره یانهgo

دو روز در هفته به جبر روزگار زود پا میشم و عمومام یکم پای تلوزیون میشینم و یکم به خودم حال میدم و یه صبحانه میزنم و بعد اگر کار نداشته باشم که عموما ندارم میرم میخوابم تا ظهر.همیشه با خودم میگم چرا برنامه های صبح ایران اینقدر نچسب و کسل کننده ست ؟ نمي دونم واقعا ولی این روزها یه جوری ام که وقتی تنهام باید یه  چیزی وز وز کنه .یه حس تنفر از سکوت گرفتم بس که توی مخم سوت و کوره.حوصله نوشتن ندارم حوصله خوندن ندارم حوصله دیدن هم ندارم.یه چند تا کار ه
+یه دفعه دلم گرفت، تو چشمام اشک حلقه زد، فهمیدم جقدر تنهام، چقدر هیشکی نیست پیشم.اذیت میشم.می دونم زیاد دارم ناله میکنم، ولی نمي دونم پس کی منم میخوام همچین چیزی رو تجربه کنم، اينکه دوست داشته باشم و دوست داشته بشم.نمي دونم، واقعا نميدونم.دوست دارم ارزش داشته باشه این همه خواستن و نشدن، خواستن و خورد شدن. خواستن و نرسیدن.+
من خسته ام دست از سرم بردارمن خسته ام از این خود آزاریمی خوام فراموشت کنم اماانقدر بی رحمی نميذاریبه عکسش نگاه می کنم . از خودم می پرسم : من از چیش خوشم میاد ؟جواب خودمو می دم : از رفتاراش از اخلاق بدشنمي خوامش . نمي خوام عاشقش باشمدوسش دارم ولی نمي خوامش اون خیلی مغروره . با بی تفاوتیاش آدمو نابود می کنه تازه معلومم نیست که واقعا عاشقش باشمهیچ جوره بلد نیستم و استعدادشو ندارم که جذبش کنممنو چه به عشق ؟؟؟؟  دارم اشتباه می کنمبخاطر
+دوست دارم بنویسم از دیگران، که به نظرم بهتره انتظارمون رو ازشون معقول تر کنیمدارم میبینم پسره زیدش نبود بهانه پیدا میکرد پیام میداد و میگفت حوصلش سر رفته و فیلم میخواست و اینابعد که زیدش اومد کمتر شد حرف زدن و ایناشنمي دونم، ولی آدما دسته بندی می کنن دیگران رو. هر کی یه اولویتی داره براشون+کلا دوست دارم بنویسم ولی ذهنم قروقاطیهذهنم نميشکههمین که دست به تایپ! میشم یه عالمه فکر میاد تو ذهنم و نمي دونم از کجا و کدوم شروع کنم به نوشتن.+آدم منعطف
خوابم میاد.+دوست ندارم فقط یه کاری برا انجام دادن داشته باشم.دوست دارم برنامه داشته باشم برا کارم، نه اينکه با کله برم و کارا انجام بدم.+هنوزم نمي دونم باید برای آینده چیکار کنم.ته چیزی که الان انجام میدم رو دیدم. یعنی کسایی که کاره منو 10 سال انجام دادن، الان کجان و به نظرم بخور نميره تا حدی.ولی خب دوست دارم حداقل بتونم تو این دوران تجربه کسب کنم و بهترین چیزی که میشه رو انجام بدم.++خوابم میاد :|
ممکنه کسیو دوست داشته باشی یا اينکه حس کنی دوسش داری ولیاز طرف دیگه هم حس کنی نمي تونی بدستش بیاری یا اگه بدستش بیاری نميتونی نگهش داریاینا همه بخاطر اینه که قدرت تو کمهباید تمرکز کنی روی قدرتت روی خودتاینجوری می تونی بهش بگی دوستت دارمولی بازم .نميشه کسیو بزور داشت الان رل بازی مد شده انگار خیلیا خیلی ساده رل میزنن و خیلی ساده تمومش میکننولی بعضیا دنبال چیزای واقعی ن دنبال حسای واقعی نبراش نوشتم دوستت دارمولینفرستادمهی میرفتم هی میومدم
کاش خونواده‌م میفهمیدن چه مرگمه و منو میبردن پیش روانشناس، چون خودم که جراتشو ندارم بهشون بگم .واقعا دیگه حس میکنم افسردگی گرفتم. اتاقم شه‌س و حوصله ندارم پاشم مرتبش کنم، حوصله هیچیو ندارم ، دلم میخواد یه جا تک و تنها باشم هیچ کاری نکنم
تصمیم گرفتم برم توی کار نتورک و واسه اینکار یک صفحه ی اینستاگرام باز کردم و خب راستش از این همه دایرکت اقایون کلی تعحب کردم با اينکه قید شده که من متاهلم و دارای دوفرزند .هی عکس پروفایلم رو مرور می کنم یک بلوز استین بلند یقه سه سانت تنم هست و خب اره روسری ندارم .عکسایی که گذاشتم رو مرور می کنم و متن هایی که نوشتم واقعا نمي فهمم چرا باید این همه دایرکت قلب وخوبی؟داشته باشم نمي دونم چی بگم یعنی اینقدر ارزشهای اخلاقی توی جامعه پایین اومده ی
گیجم. نمي دونم بیدارم یا خوابم. نیاز دارم یکی منو بیدار کنه. خودمو گم کردم.انگار توی یه خواب عمیق باشم که می دوم و نمي رسم. خودمم می دونم خوابم اما قدرت اینو ندارم بیدار شم. شایدم بیدارم و با حقیقت بزرگی مواجه شدم که تمامش یه خواب عجیب بوده؟ من کجام؟ دارم یه بخشی از خودمو فراموش میکنم.+ پست منتشر کردم و الان میبینم‌چرک نویسه و منتشر شده هاش هم نصفه رفته ! اینجا چه خبره؟
کاش میشد واسه یه بار هم که شدهبرگردم به دوسال پیشاون وقتا همه چی فرق میکرد.حتی تو هم خیلی فرق میکردی با الانت.منم شاید.خیلی فرق داشتمسعی میکنم عادی باشمخوب باشمخودمو بزنم به بیخیالیعین تو باشمکه هیچی واست اهمیت نداره.دارم سعیمو میکنمولی میدونی.جیگرم داره اتیش ميگيرهبه خاطر حسایی که داشتمبخاطر رفتارامبخاطر همه اذیتایی که شدم ولی دم نزدم.بیخیال این حرفامیگذره.عین همیشه
+خیلی منتظر بودمخیلی منتظر موندمولی اتفاق نمي افتهنمي دونم منم بالاخره میخوام مزه ی دوست داشتن و دوست داشته شدن رو بچشم؟محرومم ازین جنبه از زندگی؟نه که اذیت بشم، ولی دوست دارم تعادل رو توی زندگیم داشته باشم.هیچ جایی برای احساسات نیست، هیچ جایی برای دوست داشتن نیستهیچ جایی برای اينکه دوست داشته باشم یکی رو نیست. من میخوام ولی کسی نیست.+زندگیم ازین رو به اون رو شده ولی این قضیه همچنان پابرجاست.لنگ این قضیه نیستم ولی دوست دارم بدونم کجای کار ا
باز سیم دوشاخه ی شارژر لپتاپم ناک-اَوُت شد. معلومه دیگه، از گی جنس (جنسِ گُه) جز این انتظار نميره.      قطعه ای که زیر نمایشگر لپتاپمه. همون که به خاطر ضربه در رفته بود و یه قطعه ی مشکی جاش گذاشتن. نمي دونم بهش چی میگن. اون چیز روُ محکم به نمایشگر چفت نکردن؛ دیروز رفتم لپتاپمو باز کنم دیدم صدا میده. یه قطعه ی آشغالی ساختن و انداختن به لپتاپم.      همه ی عکس هام روُ از دست دادم. یا تقصیر خودمه یا تقصیر مهندسه و عواملش که دارن ماست م
نميدونم خوابیدن رو چطور می‌شه تنظیم کرد.سال‌هاست که تو تنظیم کردن خوابم مشکل دارم. نميدونم چون گوشی دستمه خوابم نمي‌بره یا چون خوابم نمي‌بره گوشی به دست می‌گیرم. نميدونم، تنها چیزی که می‌دنم اینه که دوست دارم بخوابم. راحت و آسوده.
پاورپوینت قوانین و مقررات بيمه بازرگانی و حقوق بيمه چیست؟
آیا تاکنون پاورپوینت قوانین و مقررات بيمه بازرگانی و حقوق بيمه را دریافت نکرده بودید؟
به درخواست شما دانشجویان عزیز پاورپوینت قوانین و مقررات بيمه بازرگانی و حقوق بيمه را با نسخه قابل ویرایش در سایت قرار دادیم.
Get some free articles about پاورپوینت قوانین و مقررات بيمه بازرگانی و حقوق بيمه on this site.
Download پاورپوینت قوانین و مقررات بيمه بازرگانی و حقوق بيمه downloadable file here.
اگر میخواهید پاورپوین
اول اسفند رو با صبحی با ریزش بارونو هوایی دونفره شروع کردم هوایی که اکثرا دوستش داریم. به دلم هوای امروز خیلی چسبید. با این حالی که داشتم از صبح تا تقریبا غروب استراحت کردم و کلی آهنگ که دوست داشتم شنیدم.توی وب یکی از دوستام یه آهنگی پخش میشد که خیلی دوستش داشتم و یه مدت بود نشنیده بودمش. حس کردم بهم یه هدیه داده شده. ممنونم ازت.دوستتون دارم مراقب خودتون و خوبی هاتون باشید در پناه حق. حلالم کنید زودتر از اخر سال ازتون ح
من کاملا به این قضیه که هر فکری که میکنی برات پیش میاد اعتقاد دارم. الانم پیجی که آرزوم رو نوشته بود رو بوک مارک کردم. 5 سال دیگه دوست دارم نتیجه کارم رو ببینم. طبیعتا به شرط زحمت و حرکت در مسیر.+از اينکه هیچ وقت نتونستم یه دوست دختر خوبی باشم گاهی احساس شرم یا ناراحتی دارم. از خودم میپرسم آیا کار من یا روش من درسته؟ واقعا این شکلی نیست که دوست داشته باشم به زور یا برخلاف میل کسی رو سمت ازدواج بکشونم یا نیتش رو جدی کنم. فقط متاسفانه میدونم که دوست
از دست پدر همسر ناراحتم ، شاید نباید باشم !!!!شاید خیلی حساس شدم.به همسر گفته بود ببینه هزینه بيمه تکمیلی چقدر میشه ، که مارو بيمه کنههمسر هم اشتباها متوجه شده بود ، اون مبلغی که بهش گفته بودن واسه یک نفر بوده و اون فکر میکرده شامل سه تاییمون میشهزنگ میزنه به باباش ، اونم میگه اشکال نداره فقط خودت رو بيمه کنصبح بعد از اينکه همسر فهمیده بود ، سریع رنگ زد و به من گفت ، دوباره یکساعت بعد تماس گرفت  به یه بهانه ایالبته من فهمیدم میخواس
دارم این کتاب رو میخونم. تحت تاثیر این کتاب فک میکنم کاری که بازدهی و ثمر داشته باشه چقد بهتر از تحصیل صرف هست. دارم فک میکنم کتاب خوندن هم شد کار آخه؟ تا کی میخوای اینجوری ادامه بدی؟ همیشه دلم میخواست فرصت داشته باشم و کتاب بخونم. هفت هشت ماه اخیر خیلی خوب بود و حالا ولعم برای کتاب خوندن کم شده؛ دیگه دلم میخواد به جای یادگیری، عمل کنم و فعالیت داشته باشمنميدونم این حس چند وقت دووم داره.  
امروز بارونی و سردهیخ کردم تا بیام بوفه.لباس ورزشیام رو پوشیدم تا بعد بوفه برم باشگاه لاغر کنمدیشب توی راه پله خانم همسایه گفت فردا ساعت 1تا2 بیا خونمون کارت دارم گفتم یا خدا .حتما می خواد بگه 300تومن بده تا فرشتو بدم.الان دیگه راه و چاه مغازه داری رو یاد گرفتم تا حدودیوسیله به اندازه کافی دارم،بدهکاریم کمه تازه پس انداز هم دارمچند درس مهم از زندگیم که این چند روزه یاد گرفتم این بوده که اولا بی موقع حرف نزنم  دوما صبر داشته با
نمي تونم بفهممم چرا هیچ ثبات شخصیتی یی ندارمهر روز دنبال یه چیزمهر روز دنبال یه کارمو غم انگیز ترین قسمت ماجرا اینه که می دونم اینجوری به هیچی و هیچجا نمي رسمکنترلم رو روی خودم از دست میدمتغییر عقیده میدم اونم 0 درجهاوضاع اصلا خوبی ندارم اصلا
- حدودا ۶ ماه از اومدنم گذشت . تو این مدت یه وقتایی خیلی خیلی سرم شلوغ کار بوده و یه روزهایی هم نه . الان فکر کنم ۲ هفته است که بيکارم و این منو نگران میکنه . راستش اول از همه اينکه عادت ندارم . دوم اينکه بیکاری وقتی خوبه که آدم پول داشته باشه بره بگرده و خرید کنه و بره آرایشگاه مانیکور کنه و ال و بل . - به همین خاطر کاملا جدی دارم دنبال کار میگردم که شاید بخاطر نزدیک شدن به تعطیلات فعلا خبری نیست . - هم خسته شدم هم نگرانم .
دیشب رو نخوابیدم. یعنی دلم میخواست بخوابم ولی آرش نذاشت. ربع ساعتی یه بار بیدار شد و هر بار کلی کولی بازی درآورد و زمین و زمان رو بهم دوخت و گریه و زاری راه انداخت. راستش اصلا نفهمیدم چشه. دلش پیچ میره؟ دندونش و لثه ش اذیته؟ سردرد یا گوش درد داره؟! تنها برداشتی که داشتم این بود که گشنشه. چون هر بار بیدار شد راه افتاد سمت آشپزخونه و ایراد شیر گرفت.الان با بدبختی خوابوندمش. براش نشاسته درست کردم و گذاشتم یخچال. همزمان دارم غذا می پزم که اگه بیدا
+خیلی اوضاعم بد شدهاصن تمرکز ندارم، نمي دونم دارم چیکار می کنمدندونم باید عصب کشی بشه.موقعی که تو درمانگاه بودم دیدم هزینه ها چقدرررر وحشتنااااااک بالاست :/بعد حالا من بیام ازدواج کنم تو این شرایط؟؟ که به زور از پس هزینه های خودم برمیام؟؟؟+یه چیز دیگه هم باعث شد بیشتر فکر کنم.اصن من تو مسیر درستی هستم؟ از لحاظ پول درآوردن و اینا؟زندگیم رو می تونم تامین کنم؟؟قطعا نههه اگه همین جوری بمونه اوعضام+پس چی کار باید بکنم؟ اصن برنامه ندارم برا اينکه
شاید بالاخره پیداش کردممی دونم تو دلم پر از دلهره است ولی هر چی هست تو اخرین سالهای دهه چهارم زندگی خیلی حس قشنگیه. اصلا فکر نمي کردم بعد از این همه سال دوباره قلبم بخواد بتپهدوباره وقتی نمي بیندش بهانه بگیرهوقتی نمي یاد بی حوصله بشهدوست داشته باشه فقط اونجا باشهچقدر دوست دارم بغلش کنمچقدر دوست دارم پیشونیشو ببوسمدستهای کوچیکش رو دستم بگیرمچقدر تو ذهنمه. مدام و مدام و مدامو چقدر تحویلم نمي گیرهچقدر دوست دارم بدونم اون نسبت به من چه احسا
همیشه این ماه زود می گذرد. به قد اسپندی که روی آتش بگذاری تا خودش را جر بدهد و بسوزد و آهش شکل دود شود و همه جای خانه پخش شود. اسفند کوتاه است و بی کس است چون نه زمستان است و نه بهار. یک پادرهوایی مثل خود خودم که نمي توانم از ضد و نقیض های ذهنی ام بگریزم یا حتی کمی کنارشان بگذارم. لیدی گاگا خیلی احساساتی توی فستیوال اسکار موقعی که کاپ خوشگل طلایی رو توی مشت هاش گرفته بود حرف زد و من خودم رو توی اون یا اون رو توی خودم به صورت استحاله شده دیدم. نمي دون
دارم این کتاب رو میخونم. تحت تاثیر این کتاب فک میکنم کاری که بازدهی و ثمر داشته باشه چقد بهتر از تحصیل صرف هست. دارم فک میکنم کتاب خوندن هم شد کار آخه؟ تا کی میخوای اینجوری ادامه بدی؟ همیشه دلم میخواست فرصت داشته باشم و کتاب بخونم. هفت هشت ماه اخیر خیلی خوب بود و حالا ولعم برای کتاب خوندن کم شده؛ دیگه دلم میخواد به جای یادگیری، عمل کنم و فعالیت داشته باشمنميدونم این حس چند وقت دووم داره. بعداً نوشت: بهترین نکات کتاب از نظر خودم
قبلا واقعا تنها موندن برام مشکل نداشت. هر جا میخواستم میرفتم و برام مهم نبود حتما همراه داشته باشمولی الان خیلی جا ها رو نميرمدو ماه پیش یه جای دانشجویی رفتم ولی واقعا توی جمع بقیه ای که با هم بودن احساس بدی داشتم و بهم خیلی بد گذشتو از ترس، دوباره نميرم خیلی جا ها رو. دوستایی که دوست داشته باشن اینجا ها رو یا حتی سفر یه روزه با تور بیان ندارم. فعلا ک امتحاناست ولی دوست دارم در اولین فرصت یه روز با یه توری که هیچکی رو نميشناسم برم یادم
حالا که می دونی سال دیگه کجایی حالت خوب شد؟ حالا که شکل کلی دو سال آینده برات روشن شده دیگه دلت نمي خواد بمیری؟ نمي دونم .شاید. هر چی که هست فقط می دونم من استعداد درخشان نیستم. می دونم که درخشان نیستم. می دونم تا الان وجودم به خواسته هام نکشیده. می فهمی چی میگم؟ چیزهایی که دلم می خواسته با گشاد و ذهن بی در و پیکر جور در نميان. اصلا چی می خواستم؟ یادم میاد؟ اينکه روی ثانیه هام کنترل داشته باشم. آره. فکر کنم دلم می خواست تلاشگر باشم. از دور یک
دیروز تولدم بود یه روز کاملا عادی . آدمی نیستم که زیاد شور و شوق تولد و جشن و کیک داشته باشم . خب برام سخته که سنم بالاتر بره و من هنوز نتونستم اون قدمی که میخوامو برای زندگیم بردارم .دلیلش نمي دونم چیه. این روزا هزار تا تخیل و داستانای الکی میاد تو ذهنم . همش منفی همش سیاه.سخته تو مملکتی زندگی کردن که همش استرسه.  استرس جنگ قحطی درگیری و .کمتر از یه ماه دیگه به عروسیم مونده و واقعا هیچ اشتیاقی براش ندارم .به درسم نمي رسم. خلاصه که نمي دونم چه
نمي دونم سال دیگه این موقع چه وضعیتی دارمحتی نمي تونم یک لحظه اش رو هم تصور کنم که آینده چه روزهایی رو برام کنار گذاشتهبه هر حال هر جایی که باشم دیگه نمي تونم از پنجره های این خونه به حیاط نگاه کنم و شاهد سبز شدن باغچه ها باشم، دیگه نمي تونم جایی رو که آروم خوابیده بودی رو ببینم ، دیگه نمي تونم به پله ها نگاه کنم شاید یه بار دیگه ازشون  پایین بیای، دیگه نميتونم برم تو اتاقت وسایلت رو نگاه کنم ، دیگه نمي تونم . غار تنهایی هام داره از دستم می ره
آره این روزا این ماهیچه کوچولو که ظاهرا تمام حیاتم رو از اون دارم یه کمی درد می کنه.حتی به خاطر دردش مرکز قلب رفتم و نوار قلبم من رو آدم سالمی نشون داد ولی هنوز این ماهیچه کوچولو بدون حتی یه گریه تو سینه من درد می کنه. بعضی ها می گن معدس گوز بدی خوب می شی . بعضیا فکر می کنن دارم ناز میکنم و بعضیا هم میگن برای ما هم درد می کنه اصلا شایدم من دارم اشتباه می کنم اگر اشتباه نکم و این ماهیچه کوچولو چیزیش باشه اون آدما که این حرفا رو زدن حتی یه کم با خودشو
فردا اولین روز رمضان کریممنو ببینفکر‌کردم قراره قبول شم این ماهو اینجوری میرم پیشوازشبی درس و کتاب شاید بهتر روزه بگیرمنگا کن چی شد؟هیچیفکر کردم نرم افزار نوین رو با پول خودم میگیرم گفتم یه ۵تومن ک درامد داشته باشم چ اشکالی داره دو تومنشم بدم نرم افزار بگیرمامااااادیدی؟هیچینای ت خوردن ندارماستاد پی ام داده بود چه خبر مهندس کارای مقاله ام موندهتازه باید با رعیس حرف میزدیم با اقای هم کلاساونم موندهکتابای استادمو باید پس بدم اونم
یه جاهایی آدم به خودش میاد میبینه واقعا دوستش داره  تازه اون موقعی که ازم دور میشه تازه به خودش میگه عهه چقدر سعی کرده با تو مهربون باشه و من چقدر نميدیدم !تازه الان بهش میشه فکر کرد این خیلی بده که آدم نتونه قدر و ارزش چیزایی که هست را وقتی داره اونا را بدونه !کلا وجود اون آرامشه :))نميدونم آینده چی میشه اما دوست دارم با اون باشم :) دوست دارم عاشق باشم فارغ از هر دغدغه ایی
یک تصمیمی گرفتم از همین یکساعت پیش برای تقویت حافظه و مفید بودن بیشتر وقتم.امیدوارم بهش خیلی حرفه ای عمل کنم.قبلا هم تصمیم گرفته بودم یکبار همین و یکبار هم درباره موضوع خاص دیگه ای مطالعه ویژه داشته باشم.اما طبق معمول گشادی غلبه کرد.اینبار امیدوارم عملی بشه.هر روز بتونم یک ساعت مطالعه در مورد دو موضوع که تعیین کردم داشته باشم.یعنی به طور کلی بتونم دوساعت مطالعه در روز داشته باشم.الان خیلی بیشتر دارم مطالعه میکنم اما هدفمند نیست.هر چی عشقم ب
همین الان باید دست از حماقت و بچه بازی و مسخره بازی بردارم اگه جلوی خودمو نگیرم انقدر بچه می شم که حالم از خودم می خوره حس تنهایی و غم و پوچی دوباره گلومو گرفته و داره خفم می کنهحس خستگی و بی حوصلگی شدیدنمي دونم چرا چند روز پیش اونقدر شاد بودم و الان .شاید واقعا یه بیماری دارم . شاید روانی ام . ممکنه دمدمی مزاج باشم ؟ اصلا دمدمی مزاج چی هست ؟ نمي دونمچشمامو باید ببندم روی یه چیزایی نمي خوام اینی که الان هستم باشم
دارم صبر می کنم یا عادت؟ دارم به شرایط عادت می کنم؟دارم صبر میکنم تا شرایط مناسب شکل بگیره و من حالم خوب بشه؟؟ من نمي دونمعوض شدم دلم می خواد شرایط کاریم عوض بشه.دوست دارم آدم هایی اینجا نباشن.دوست دارم محیط کارم بدون آسیب روحی و تنش باشه.دوست دارم  آرامش داشته باشمولی سخته قدر دونستن آرامشی که ناگهان بدست بیاد.
خب می دونم الان که اومدی اینجا شاید به خودت بگی این دختره هم که اصلا تعادل روانی نداره!یه دقه میبنده، یه دقه وا می کنه!!!!خب می دونی چیه من دوست ندارم تنها باشم ولی خب الان خیلی تنهام. همشم یه دوست بامعرفت دارم اینجا که خب بازم دوتایی همش حوصلمون سر میره چون همش منم و خودش :(یه روز به خواهرم گفتم دلم نمي خواد درم قفل باشه. آخه چرا همش باید خجالت بکشم. اصلا کی گفته که خونه ام باعث خجالته. چرا من همش اعتماد به نفسم سر هر پست باید بیاد پایین در حالیک
امروز با خودم میگقتم دیگه حال و حوصله هیچیو ندارمدیگه هیچی هسچی خوشحالم نميکنهاز همه چی خستمنه اينکه دنبال انگیزه باشم هانهحتی اگه انگیزم داشته باشم بازم حاضر نیستم اینجا بمونماین دنیا همه قشنگیاشو از دست دادهحتی اگه بهم بگم بهت گرین کارت امریکا رو میدیم با یه حساب بانکی پر و شغل خیلی عالی بازم حس خوبی ندارم. نه با پول خوشحال میشم نه تفریح نه آدما.نه عشق نه سفرای خارجینه اينکه بخوام خودکشی کنم یا هی ناله کنم به خدا بگم
امروز کلی برنامه داشتم ولی هیچ غلطی نکردم از فصای مجازی و شبکه ها بدم میاد خیلی بدم میاد از اینستا متنفرم همش از درد بیکاری همش توش میچرخم دوسش ندارم. هیچ جا به جز وبم دوست ندارم نميخوام هیچ جایی جز وبم باشم ولی فشار تنهایی و بیکاری و تنبلی نميزاره :/ میخواستم درس بخونم ک فردا ارائه بدم ولی نخوندم ینی دیگه توانی واسه درس خوندن نداشتم اصلا از استادش هم خوشم نمياد بهش حس خوبی ندارم دوست ندارم سرکلاسش فعالیت کنم هرچند به شدت نیازمند نمره ام :( :
این ادم برای من خیلی قبل تر ها از چشم افتاد. از نزدیک نميشناسمش. ولی همون تبعیضش کافی بود برای من  اره کافی بود تا یک مشت ادم پرو پرو تر شن و شاخ بازی درارن. و افرادی مثل من حرص بخورن :) دلم میخاد از جو رامبدی بیام بیرون. ولی اينکه معلم کارگردانی رامبده منو میکشه داخل این جو نميدونم خوشحال باشم یا نه. ولی میدونم از رامبد بدمم نیاد از رامبدیا متنفرم. هیچوقت حتی یک درصدم دلم نميخاد رامبدی باشم ولی فنمو فعال مردم نميدونم زده به سرم کارام واق
سلامنمي دونم این اولین باره اخرین ساعات یک سال میلادی دارم چیزی می نویسم یا نه؟ ولی یه حسی بهم می گفت بنویس و برای فردا که سال جدیدی شروع می شه ارزو کممن هم دارم اینکار رو می کنمارزو می کنم سال 2019 سال خوبی برای اقتصاد کشورم باشهامیدوارم تبدیل وضعیت صورت بگیرهامیدوارم بتونم دل همکاران رو شاد کنمامیدوارم کانون خانواده ام گرم تر و سالم و شاد باشه و مامان بابا سالم و سلامت سایه شون بالای سرمون سالها پایدار باشه.امیدوارم نوه های ناز و دوست داشتی
من دوست دارم زندگی داشته باشم که هر روز  در حال پیشرفت باشمهر روز کلی چیز یاد بگیرمدوست دارم به کمال شکوفایی و موفقیت برسم دوست دارم دانا و باهوش باشم دوست دارم نتیجه تلاش هام را ببینم دوست دارم همش در حال انجام کارهای معنی دار باشم من خودمو میبینم که تو یه شرکت تکنولوژی دارم روی کلی پروژه خفن کار میکنم انقدررر عاشق علم و تکنولوژیم :) بیشتر علاقه من واسه اپلای  شاید به خاطر این باشه2- دوست دارم کنار یه آدمی باشم منو دوست داشت
خیلی مست و بی پولم. استرس اسباب کشی هم دارم ولی یه جور بتخمم گرفتم که دقیقه آخر بابام هرچی گفت بگم بندازش دور. اونم نتونه سرم غر بزنه که ما پول میدیم که حروم کنی. بگم ببین چاره ای ندارم.یه پسری بودا خیلی حرف میزد. الان میگه تو منطقم بلدی؟ نه من گاومبعدم به دوستم گفته حواست به لیا باشه و کمکش کن راهشو پیدا کنه. اونم ریده بهش بعد بلاکش کرده :)))) بعد من هنوز تحملش میکنم که شخصیت منو قضاوت میکنه هی حدس میزنهبرا اولین بار در تاریخ تیغ برداشتم رو بدنم کش
سلام روز بخیرچند روزیه دارم به خودم فکر می کنم، به آرزوهایی که داشتم و دارم شاید از وقت بعضی از اونا خیلی گذشته باشه ولی آرزو بر سنین من هم عیب نیست! یکی از آرزوهام رفتن کلاس سفاله که تابحال چند جا سرچ کردم و پیدا کردم ولی مشکلاتی پیش آمد و نتونستم برم. یکیش هم کلاس ویلونه که اونم به نوعی هیچوقت نشده که براش اقدام کنم. بقیه آرزوهام هم خیلی عجیب غریبن که اگه بگم بهم کلی می خندین!!! یکیش داشتن یه قهوه خونه ی باحاله که صدای موزیک بنان و دلکش و معی
خیلی وقته برات ننوشتم  همیشه به تو و خانواده ای که می تونستم داشته باشم فکر می کنم. به اينکه می تونست داستان زندگی ما یک داستان مشترک باشه نه اينکه هر کدوممان جدا از هم و با داستانی جدا زندگی کنیم. داستان زندگی :) بعضی اوقات به بچه هامون فکر می کنم. اينکه اصلا دوست ندارم به جای اونها تصمیم بگیرم و تکلیفشان رو انجام بدم. دوست دارم بچه هامون رو در یک دنیای واقعی با یک بینش واقعی بزرگ کنیم. می دونی مرد من، دنیای بچگی من پر از تخیلا
یه کاری پیدا کردم فروشندگی پوشاک 5 ساعت ماهی 300 تومن هر روزدیگه حوصله ندارم بگردم همینو میرمسابقه فروشندگی ندارم و یه خوره ترس دارم و روابط عمومی خیلی خوبی هم ندارماز نظر روحی حال خیلی خوبی ندارمدو تا رونپزشک رفتم و دارو هایی دادن که بهم نمي ساخت و قطعشون کردماین اخرا تصمیم گرفتم برم پیش مشاور و روانشناس ولی هنوز آدم مطمعنی پیدا نکردماز قرص متنفرماز همه چی خسته مبدم میادبی حوصلگی کلافم کردهنمي تونم کتابایی که دوست دارم رو بخو
+به نظرم بهتر بود زودتر ازینا می نوشتم در موردشیه دوستی می گفت بنویس، نوشتن سبکت می کنهباید زودتر دست به کار میشدم.نمي خوام اصن به غلط املاییام نیگا کنم ازین به بعدجون نوشتن رو برام سخترر می کنه و شروع کردنش رو فرسایشی تر.چون اذیتم می کنه و یه حالت کمال گرایی طور میده به فرایند نوشتنم.میگه تو که می خوای یه متن طولانی بنویسی، ممکنه یه عالمه توش غلط باشه و هی پاک کنی و دوباره بنویسی. پس بیخیال نوشتن شو ://+حقیقتا دوست دارم یکی بود.نمي دونم چرا.اصن
سلامیه هفته ای هست می خوام بنویسم.از عید فطر در واقعاز پایان رمضونچه رمضون خوب و متفاوتی بود امسال. بعد از سالها شاید 25 سال تونستم بالاخره خدا کمکم کنه یک دور کامل قران رو بخونم.هر شب سحر بلااستثنا زینب بهم پیام داد.یعنی همه سحرها رو بیدار شدم. اینم یه رکورد 25 ساله دیگهچقدر دوستش دارمچقدر می خوام هر چی خوبیه خدا نثارش کنهچقدر برام عزیزهچقدر نمي دونم تو دل اون چی می گذره؟ اونم دوستم داره؟چقدر تو داره. اصلا احساسش رو ابراز نمي کنه. شاید هم احساس
نرم افزار حقوق و دستمزدبيمه بیکاریمجموع حق بيمه پرداختی به سازمان تأمین اجتماعی معادل ۳۰ درصد حقوق و دستمزد مشمول بيمه می باشد که ۷ درصد آن بيمه تأمین اجتماعی سهم کارگر و ۲۰ درصد بيمه اجتماعی سهم کارفرما و ۳ درصد بيمه بیکاری سهم کارفرما است.۷ درصد سهم کارگر به عنوان یکی از کسور حقوق و دستمزد از حقوق و دستمزد ناخالص کارگر کسر می گردد و ۲۳ درصد دیگر فقط بر مبنای حقوق و دستمزد ناخالص کارگر محاسبه می گردد و به عنوان یکی از هزینه های کارفرما شناس
بیکاری خر عست .به نظرم میاد بیکاری بدترین چیز دنیاست . عامل اصلی افسردگی و احساس پوچی همین بیکاری هست . آدم اگه یه هدف حتی احمقانه رو پیگیری کنه بهتر از اینه که بیکار باشه . البته کارهای زیادی دارم که باید انجام بشه، ولی هر کدوم رو شروع کنم، پیش از نوروز تموم نميشه . این روزها همش دارم فیلم و سریال نگاه میکنم و ذهنم مشغوله . دارم به این فکر میکنم که چیکار کنم ؟ . این روزها حوصله و انگیزه درس خوندن رو ندارم . از طرفی پول کافی ندارم که پ
معاون بيمه و خدمات درمانی سازمان بيمه سلامت ایران گفت: لغو استفاده از دفترچه های بيمه سلامت کاغذی شیب ملایمی را به دنبال داشته و تا اردیبهشت سال 1400 در این مسیر حرکت خواهیم کرد تا دیگر نیازی به استفاده از کاغذ نباشد. جزوه ها مهدی رضایی در مصاحبه با خبرگزاری دانشجویان ایران وی با …
منبع: مجله پزشکی سلام دکتر
کاهش کاربرد دفترچه بيمه سلامت با شیب ملایم/حذف دفترچه کاغذی تا اردیبهشت ۱۴۰۰
تازه ترین اخبار تخصصی پزشكی ایران و جهان
گلها می فهمند داخل گلدان ریشه دوانده اند یا داخل خاک؟ میفهمند که در حصارند یا آزادند؟ برایشان فرقی میکند که نظاره گر ستایشگرشان هر روز همان قبلی است یا گریزنده ی پناهجویی از شلوغی شهر به خلوتی صحرا؟ برایشان فرقی میکند آفتاب از پشت شیشه نوازششان میکند یا بی واسطه بر برگ و گلبرگشان می تابد؟برای من مهم است ریشه هایم کجا گسترده می شوند چون ریشه دوانیدن مقدمه ی شاخ پراکندن است. دوست ندارم گل آپارتمانی یا گل یک گلدان باشم.دوست دارم مایه ی دلخوشی
فکر کردن زیاد هم به این موضوع فایده ای نداره، گذشت زمان بدون حل این موضوع فایده ای نداره،تمام مدت سعی می کنم چهره مثبت،شادی از خودم نشون بدم و موقعیت رو جوری نشون بدم که دارم سعیم و می کنمکنم،ولی انگار فایده ای نداره.دیشب داشتم فکر می کردم خیلی از زن و شوهرها با هم بحثشون میشه و می زنن به تیپ و تار هم بعد دوباره خوب میشن،ولی انگار مال ما فایده ای نداره،من اصلا اهل جر و بحث نیستم،حوصله ندارم،ضمن اينکه حسین کلا حرفهای منو قبول نداره،داشتم فکر م
یک اشتباه رو یک بار که انجام بدی ، بار دوم راحت تر و بار سوم  خیلی راحت تر انجامش می دی.من اشتباه کردم و دوباره اشتباه کردم و چند باره اشتباه کردم.عجیبه مدتیه نسبت به این موضوع کاملا بی توجه شدم و اهمیتی نمي دم حتی به اشتباه هم اهمیتی نميدم.نمي دونم تا کجا پیش میرم اما تقریبا نباید این طور باشه ، دارم یه شباهت هایی احساس می کنم.صفحه لبتاپ و عوض کردم دیگه یه گوشه ش خط های عمودی نیست .امروز که بیرون از خونه بودم به خودم گفتم باید به این بیرون رفت
سلام.سر کارم رو می‌رم. راضی ام. خیلی راضی ام. شده هفته ای سه روز. مدیرم دوست داشت فول تایم برم اما من نمي‌تونستم.دور همی خانم ها رو می‌رم. خیلی هم خوبه.خونواده دوستمون اومدن با هم بیرون‌رفتیم دعوتشون کردم خونمون و خیلی بهمون خوش گذشت. خانواده محترم و خون گرمی اند. با اون دوست همسری و خانمش هم کلا کاری نداریم. همسری گفت خانومه چند بار با ماشین از کنارم رد شد من داشتم پیاده می اومدم یهو از کنارم گازش رو گرفت :/در گیر و دار خرید سوغاتی ام. والا ه
سلام یادم نمياد تا به حال جدی و راحت باهات درباره ی زندگی حرف زده باشم ولی بعضی حرف هات خوب یادم مونده. یه بار به هیل گفتی زبانُ که همه بلدن، مهم بقیه ی درس ها است. شاید منظوری نداشتی ولی اونجا کسی نشسته بود که فقط زبانش خوب بود. می دونی چی میگم؟ چند باری هم جلوی روی خودم با مامانت مسخره ام کردید. وقتی بودی معمولا احساس پی پی بودن بهم دست میداد. تو راه خودتُ از اول می دونستی. من هنوز هم نمي دونم. با اينکه چند ماه هم ازت بزرگ ترم. حتی الان که می
با اينکه نتیجه آزمون برام مهم نیس  و برای قبولی نه تلاش کردم و نه انچنان خوندم ولی استرس دارم و هم خدا خدا میکنم لااقل مجاز بشم دوست دارم طعم مرحله مصاحبه را بچشماسترسم مساوی شده با فراموش کردن حتی فرمولهای آساناین یک عیبم هست، کمالگرام متاسفانه و گرنه نباید بخاطر این کنکوری که ساعت های کمی در مقابل بقیه رقبا خواندم انچنان انتظاری داشته باشم
کتابخونه ای که می رفتم زیر زمین بود و بخاطر بارون شدید و پرآب شدنش تعطیل شد و خالیش کردنحالم به شدت بد شدیه مدت طولانی بود تهوع و ضعف داشتم . وقتی که دیدم دیگه نمي تونم تحمل کنم با یه حال خیلی بدی رفتم دکتر که قرص ضد استرس و آرامبخش داد هر چند خودم حس نمي کردم استرس دارم یا شاید نمي خواستم قبول کنم یا این که به خودم تلقین می کردم که ندارم همون روز که رفتم دکتر آنفولانزا هم گرفتمدر کل داغون شدماز نظر روحی هم دوباره یه آدم ناامید و افسرده
علی لهراسبی تو رو دارم
دانلود آهنگ جدید علی لهراسبی به نام تو رو دارم
ترانه و موزیک : علیرضا طلیسچی ؛ تنظیم : امیربهادر دهقان
.
+ متن " آهنگ علی لهراسبی به نام تو رو دارم "
.

از قبل تو برخوردات

فهمیدم آینده دارم باهات

تو اومدی که با تو ثابت شه هیشکی

بعد تو نميتونه دیگه بیاد جات

انقدر حرف دارم که براش

تو قلبم حتی جا ندارم

خیلیه یه آدم اینجوری بتونه 

بگه تو انتخابم اشتباه ندارم

من خیلی خوشبختم که تورو دارم س
قیمت های سرسام آور همه چی را  که میبینم غصه ام میشه از این شرایط سخت :(چقدر جوانایی که بخوان ازدواج کنن یا اونا که تازه زندگی تشکیل میدن باید سختشون باشه ؟توی فامیل خودمون  و دوستام  میبینم دهنشون داره صاف  میشه!به نظر میرسه اولویت اولم را باید اقتصاد بزارم اولیه ترین نیاز برای آرامش اینه.تجربه بهم نشون داده من آدم خواستن ها و توانستن ها بودمتوی این قضیه طبیعیه که چند سال طول میکشه واسه ی من من اگه میخواستم پولدار باشم توی ا
این روزا خیلی سرم شلوغه و دارم  روی پروپوزالم کار میکنم. حقوقم بعد یه ماه هنوز به حسابم ریخته نشده و نميدونم اینا دوباره چکار اداری رو احتمالا به وقفه انداختن! اینجا حقوق ها دو هفته یک بار به حسابمونه و من الان ۴ هفتس که حقوق ندارم! به منشی دپارتمان ایمیل زدم یه هفته پیش و جوابمو نداده انقدر سرم شلوغ بوده که وقت نکردم برم دفترش ! بش که فکر میکنم عصبانی میشم بعد دوباره سعی میکنم خودمو آروم کنم. سرما خوردم و بخاطر حقوقمم ناراحتم. اما گل جدید خر
از مدت ها پیش برنامه ریزی کرده بودم که امشب رو یه کم توی بلاگم بنویسم که از بخت بد از دیروز دوباره خستگی روحی گرفتم. با این حال چون تصمیم داشتم بنویسم مینویسم.  همیشه هم نميشه که آدم حالش خوب باشه. دو ماه گذشته انرژی گذشته ام خوب شد و متوجه شدم که مشکل اصلی این نبوده که پیر شده ام و انرژی ندارم. مشکل اصلی این بود که مریض بودم. از وقتی مولتی ویتامین ها و B12 رو میخورم خوب شدم. این شد که تصمیم گرفتم که پروژه ای که یک سال و نیم پیش شروع کرده بودم رو هر
کی می تونه باور کنه یکی از آرزوهای من عکس هست . اينکه بایسته کنارم و عکس بگیره . یا اينکه من کنار بچه ها باشم یهو بیاد ازمون عکس بگیره . عکس ندارم زیاد عکس ندارم . آدم سلفی اندازی هم نیستم . عکس رو به خاطر حال و هواش دوست دارم به خاطر خاطره های خوش. نه به خاطر قیافه و ژست مثلا بعدها به بچه ها میگم باباتون خیلی عکس انداختن و عکس گرفتن دوست نداره ! 
امروز فقط سرم تو گوشیم بود. صد بار بلاگفا روُ چک کردم، صد بار سایت آمارگیری روُ چک کردم، صد بار بلاگ اسکایوُ چک کردم. دارم دیوونه میشم. حوصله ی هیچ کاریوُ ندارم، از جمله درس. دارم دیوونه میشم. کاش فردا تفسیر تستم آماده باشه. می دونم که نميشه. وااای من می خوام زودتر یه درمانگر خوب پیدا کنم. یکی که به همه ی حرفام گوش بده. سعی کنه درکم کنه. سعی کنه منوُ همون طوری که هستم ببینه. سعی کنه منظورش روُ درست بهم برسونه. دارم دیوونه میشم. حوصلم مثل شیر ر
دوستش داشتم مهم این بود که بعد از مدتها دل به یکی بستم. حس کردم قلبم می زنهدرست قلبم از سینه زد بیرون و برای یک لحظه تپش قلبم، خارج از سینه ام حس کردماينکه اون آدم کی بود؟کجاست؟چیکار می کنه؟مهم نیستفقط می دونم حس زن بودن رو در من بیدار کرد. حس کردم می تونم بجز یک انسان خیالی، یک انسان واقعی دوست داشته باشم. :) جالب بود. آدمی رو که حتی از نزدیک ندیده بودم. دوست داشتم.  نمي دونم چرا قسمت نشد حتی یکبار ببینمش  اما عالی بود  کاش
دلم یه جوریه، در عرض چند دقیقه، تصمیم گرفتم و اون بلیت برگشت گرفت و من بلیت رفت. سر کار بودم، هنوزم سر کار هستم و شب نخوابیدم. چون کارا خیلی زیاد بوده، هنوزم زیاده. اما با این وجود خوشحالم که تصمیم گرفتم و دارم میرم، سفر وقتی آدمو بزرگ می‌کنه که لا به لای هزار تا کار و مشکل براش جا باز شده باشههنوزم باورم نشده، چطور انقد یهو شد؟ گرچه تنها نميرم اما میدونم بهم خوش میگذره و سفر تنهایی فقط برای یک روز و برای فکر کردنم خوب بود.
نباید بذارم گم بشم . نباید بذارم کسی تنهایی آروممو آشفته کنه . نه این که ترسو باشم که البته همه آدما تا حدی ترسو هستن ولی من از این که خیلی جدی بهش بگم دوسش دارم و مسخره م کنه نمي ترسم یا از این که یه مدت براش شعر و آهنگ بفرستم و اونم بگه چه آهنگ تخمییی یا اينکه باهام دوست شه و بعد یه مدت ولم کنه یا از مبهمی یه رابطه واسه آدمی مثل من که درک و تجربه ای نداره حتی از اينکه با هم ازدواج کنیم و بخاطر اينکه خانوم خونه ش شم دور همه چیو خط
امروز ساعت 4 صبح دیگه بیدار شدم و خوابم نبرد. یه کم از این پهلو به اون پهلو کردم و همش اون تو ذهنم بود و براش صحبت می کردم.دیروز سرماخورده بود و نیامده بود. دیشب بهش پیام داده بودم که اگر بهتر نشده باشه نیاد و حالا امروز نمي دونستم می یاد یا نه.بهش که فکر می کنم نفسم کم می یاد و باید نفس عمیق بکشم و به وضوح طپش قبلم زیاد می شه.چرا دوستش دارم؟ایا از روی تنهایی و نیاز هست؟ ایا وابستگیه یا دل بستگی؟نمي دونمداشتم فکر می کردم چرا اینقدر سرسنگین جواب
سلاماین روزها خیلی درگیرم. دوس دارم این چهار هفته آخر ترم هم تموم بشه و یه کم کارم سبک تر بشه. ازون طرف اردیبهشت خیلی خیلی همسر سرش شلوغه، دیر میاد خونه یا سرکار با کارمنداش درگیره و وقتی میاد خونه خیلی اعصاب نداره و منم وقتی میبینم دیر میاد خونه یا خیلی خسته میاد به هم میریزم و دیگه شرایط خونه ما دیدنی میشهدانشگاه 40 درصد از حقوق اسفند و حقوق فروردین اساتید و کارکنانش رو هنوز پرداخت نکرده ازین موضوع هم خیلی اعصابم خورده به همسر یا خواهر بزر
این روزها مدام دعا می کنم در ایران جنگ نشه، هیچ جا نشه. از جنگ و هر چه اسلحه هست بیزارم.اونقدر این موضوع اذیتم می کنه که میگرنی که سالها ازش خلاص شده بودم به سرم برگشته اما مگه میشه آدم نگران خاک و ریشه و مردم سرزمینش نباشه؟دیروز تنها فکری که کردم این بود که چون کاری از دستم بر نمياد، یه مشغولی ذهنی برای خودم درست کنم. وقتی از ایران بیرون اومدم در عرض هشت ماه زبان ترکی را در حد اعتماد بنفس اينکه می تونم درست حرف بزنم و درست بفهمم یاد گرفتم. ب
اعصابم خورده بابا.مجبورم برای کار های اداری مسخره حساب باز کنم.نمي خوام.من دوست ندارم حساب داشته باشم.من اصلا دوست ندارم حساب به اسم خودم داشته باشم.چرا باید این احساسم رو توضیح بدم چون همه حس می کنند مسخره ست.خواسته های آشغالی من رو هیشکی بر نمي تابه.مگه چه قدر سخته به خواسته های بی منطق هم دیگر احترام گذاشتن. مثل یک رونده که اول و آخرش همه چی رو می کنند تو پاچه ت. تو باید توی اون روند بری جلو. فکر می کنی قدرت انتخاب داری، ولی نداری. هیچ وقت
باید عظیم بود با  وند یا نبود مهم نیستنمي دونمفقط می دونم بعد از سالها دوباره بدجور صربان قلبم رو حس می کنم.نبینمش بی تاب می شمعکسش رو بارها و بارها نگاه می کنماعتراف می کنم دارم دچار می شم. دچار اوندقیقا نمي دونم از کی. قبل از جلسه هیات امنا؟ اره احتمالانمي دونم ولی این دوهفته داره سریع رشد می کنهداره می یاد تو وجودمیعنی اون ممول منهممولمن عاشق شدم
بخشی از طرح لایه باز کارت ویزیت بيمه پارسیان
اگر در خصوص طرح لایه باز کارت ویزیت بيمه پارسیان اطلاعاتی نیاز دارید اینجا کلیک کنید.
چگونه با خرید فایل طرح لایه باز کارت ویزیت بيمه پارسیان از این سایت امتیاز کسب نمایم؟
آیا در این پیج از وبسایت لیست مقالات پیرامون طرح لایه باز کارت ویزیت بيمه پارسیان وجود دارد تا آن ها را مطالعه نمایم؟
دانلود طرح لایه باز کارت ویزیت بيمه پارسیان برای موبایل با لینک مستقیم.
Receiving طرح لایه باز کارت ویزیت بيمه
به نظرم سبک دلبستگی من به والدینم dismissive-avoidant، به برادرم و به افرادی که بهشون برچسب دوست می زنم (یا قصد دارم باهاشون رابطه ی دوستانه برقرار کنم) dismissive-avoidant و fearful-avoidant، و به پارتنر بالقوَم anxious-preoccupied و fearful-avoidant ئه. تو همه ی موارد دیگه، یعنی روابط اجتماعی به طور کلی، ظاهرن سبک دلبستگیم fearful-avoidant و dismissive-avoidant ئه، هر چند فکر نمي کنم تو روابط اجتماعی سطحی حرفی از دلبستگی به میون بیاد، ولی در هر صورت من از مردم اجتناب می کنم. در بهترین حالت ممکنه دلم
سلامدیروز یسری کامنت رو توی وب من، بلاگ اسکای خورده!! من نمي دونم اون کامنتا از کی بوده اگر کامنتی تایید نشده بخاطر اینه که بلاگ اسکای خورده.شایدم من خواب دیدم! :)یادمه بخش آمار وبم تعداد نظرات متفاوت از زمانی بود که رفتم خوندم و پاسخ گفتمو تایید کردمعذر میخوام اگر کامنتی نیست من کامنتی رو حذف نکردم دیشب بلاخره کتاب ۱۳ دلیل برای اينکه رو تموم کردم و چقد با بخش ویرایش شده کتاب موافق بودم نمي دونم سریالشم همینجو
یه ساعت 4 میلیونی گرفتم.کلی لباس قشنگ گرفتم.اتکولون داوینچی گرفتم.ب عشق تو
میخواستم بیام خونتون رودر رو با خودت و خانوادت حرف بزنم.
هرشبم شده کابوس اينکه داری ماله کسه دیگه ای میشی.کابوسه اينکه کسه دیگه ای بهت پیام میده.کسه دیگه ای دستتو ميگيره
بابات گفتم همه اینهاروبابات قبول نکرد اومدنمو گفت فقط با پدرت باید بیای.پدرم هم نمياد.از یه طرف هم بابات گفت دخترم نميخادت اگه میخواست من به نظرش احترام میزاشتم.از یه طرف هم قضیه مریضیت رو بابات
این روزها زیاد به مرگ فکر می کنم. مرگ از من دور نیست. همانطور که از هیچ فرد دیگری.  می دانم آدم ها می توانند بی هیچ دلیل و پیش زمینه ای، بمیرند.  سال هاست که این را می دانم ولی نمي دانم چرا الان اینقدر فکر درگیر و ترسیده ای دارم.شاید دلیلش این باشد که این روزها حال خوشی ندارم. انگار افسرده گی گرفته ام . جوری که انرژی ام ته کشیده. حالی دارم که نمي دانم چیست. شاید هم اصلا حالی ندارم! حس خوبی نیست. حس پوچی. خستگی. نمي دانم چه است واقعا.  تنها جای
روز خیلی سختی بود. اونقدر حرص خوردم و عصبانی شدم که حد نداره.با بغض اومدم خونه و چشمام خیسه!خشم و نفرت قلبم رو فشرده کرده! خدایا این تیرگی ها رو از بین ببر!از اینهمه تبعیض و از زیر کار در رفتن و دروغگویی خسته شدم.خدایا دلم یه کاری میخواد که آرامش داشته باشم.هم اتاقی نداشته باشم.فرصت مطالعه داشته باشم.با آدم های زیادی درگیر نباشم.مدیر خوب و فهمیده و شجاع و  عادل و دل بزرگی داشته باشم.همکارانم راستگو ودرستکار و مهربان و خوش قلب باشند.محیط کا
بيمه تكمیلی سامان را بشناسیمشركت بيمه سامان با پشتوانه گروه مالی سامان، نسبت به معرفی بيمه تكمیلی اقدام نموده كه در این مقاله مهمترین مزیت‌های بيمه تكمیلی سامان ارائه می گردد تا متقاضیان بيمه تكمیلی بتوانند انتخاب صحیحی بر اساس پوشش‌ها و تعهدات مورد نظر، داشته باشند.امروزه با توجه به افزایش هزینه‌های درمانی و تمایل افراد به یافتن بيمه تكمیلی، شناسایی و ارزیابی پوشش‌ها، تعهدات و فرانشیز بيمه تكمیلی در شركت های بيمه از مهمترین ع
میگن ادم نباید توقع داشته باشه از دیگرانولی نميشهادم از عزیزای زندگیش توقع دارهمثلا از عشقشعشق من یخورده لجبازه و قُدولی خیلی دوست داشتنیه خیلی هالجبازیش قشنگهخیلی شده باهم بحث کردیم و ناراحتی پیش(اینم بگم که وقتی قاطی میکنه زیاد متوجه حرفاش نیست)وقتی ناراحت میشه میگه من از هیچکس تو زندگیم توقع ندارم ولی دروغ میگه.چون وقتی یکم دیر جوابشو بدم ناراحت میشهبا بی میلی جوابشو بدم دلش میشکنهبی حوصله باشم غصه میخورهدوستش نداشته باشم دلش میشکن
امروز که این و مینویسم به طرز عجیبی آدم دیگه ای شدمو این و با تک تک سلول های وجودم حس میکنم .من هیچ شباهتی به آدم ده سال پیش ندارم و حتی تصور نميکردم روزی اینطوری باشم نميدونم همه آدمها اینطورن یا من فقط همچین حسی دارماما احساس میکنم کارایی از من بر میاد که از هر کسی برنميادیا شاید حتی فکرشم نتونه بکنه اما من همین الان  میتونم یه قاتل زنجیره ای باشمیا یه سارق مسلح یا یه آدم بدجنس و بد طینت .تنها دلیلی که هنوز هیچ کدوم اینا نیستم اینه که
با همه مشکلات و گرفتاری ها، با همه اضطراب بیماری پدر و نگرانی دائمی سلامتی مادر و غربت خواهرجان ها، در کنار استرس بی ثباتی وطن، با همه فشارهای کاری و غیر کاری و با وجود یک قلب خالی از عشق و یک آغوش بی تکیه گاه، احساس می کنم که خوشبختم و این اصلا حس کمی نیست؛ خدای خوب و مهربانم، به خاطر این حس رضایت بخش و همه نعمتهایی که دادی و همه بلاهایی که از ما دور می کنی و البته حضور همیشگیت در زندگیم، از شما ممنون و سپاسگزارم.- درسته که همراهی ندارم که در کن
سه-چار روزه عوض شدم.کنار اومدم.با خیلی چیزا.دیگه نميخوام زور بزنم.ینی اگه بخوامم نميتونم! انگار که یه چیزی جلومو ميگيره! :))نشونه هایی از عاقل شدن.شایدم سنگدل شدن(؟)حتی نسبت به خودم.مثلا اينکه بخوان ببیننم و من فقط بگم اگه تونستی بیا فلان جا، من با دوستامم!البته که کار درست همینه ولی خب من هیچوقت اینطوری نبودم!اصراری ندارم که کسی بخواد کنارم بمونه، باهام خوب رفتار کنه، در موردم خوب فکر کنه و.دیگه هیچی.الان منم و آدمایی که بهشون تعلق خا
حرف نزنم و نخندم نميتونم چطور میتونم چطور چیزی باشم که هیچ وقت نبودم دلم میخواد جدی باشم جدی محکم ساکت عاقل آخ خدایا این لبخند و خنده های مصنوعی چیه. نميخوام بخندم نميخوامممم چرا نميتونم جدی باشم. چرا نميتونم سرو سنگین و محکم باشم دلم میخواد مث ز به وقتش بخندم و به وقتش جدی باشم . ناراحتم از خودم که باعث میشم هیچ کس دوسم نداشته باشه همیشه فکر میکنم در نظر بقیه من یک آدم شُل و جلفم. خودمو دوست ندارم. کاش خدا کمک میکرد اخلاقایی که دوست ندار
دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم
این روزها که از هرکس بپرسی حالت چطوره دلیل خاصی داره برای ناخوش احوال بودن.مخصوصا از روزی که کشور به بلای عظیمی چون سیل گرفتار شده.تو این بین خیلیها روال زندگیشون عادیه مثل ماهها و سالهای قبل ولی من سال به سال و روز به روز حس میکنم شرایط بغرنج تر میشه و تحملش سخت تر.امید به زندگی در من میل به صفر کرده و در حال حاضر هیچ خبر خاصی یا اتفاق خاصی شادم نميکنه. منظورم شادی واقعی و درونیه. نه لحظه ای.در چنین احوالاتی دارم روزگار میگذرونم.دیشب تلاطم شدی
دیشب شکستمبدجور شکستمحالم خیلی خرابه و نميدونم چی کار کنم!نه حوصله دارم راه برم، نه وایسم، نه بشینم.هم دلم میخواد حرف بزنم، هم دلم نميخواد حرف بزنم. هم حس میکنم همینجور ادامه بدم، یهو میفتم. هم اصلا چیزی از گلوم پایین نميره.نه میخوام بخندم، نه گریه کنم، نه عصبانی باشم.نه میخوام زنده باشم و نه جرئت اینو دارم که بمیرم.خدایا، ازت شاکیم. واسه چی منو به وجود اوردی؟؟چرا گلات رو حروم من کردی؟؟!من به چه دردی میخورم آخه؟؟فقط شدم دردسر برای بقیه. 
واقعیت اینه که می‌تونم. واقعیت اینه که می‌تونم و می‌دونم که می‌تونم. به نظرتون از خود راضی بودنه؟ یا فکر می‌کنم چه خری هستم؟ خب. نتایج و شواهد حرف می‌زنن. واقعیت اینه که من کاملاً قدرت رهبری و مدیریت دارم. واقعیت اینه که عشق عمیقی به رقابت در اعماق قلب من وجود داره که باعث می‌شه من اگه بخوام، رقیب سخت و آزاردهنده‌ای از آب در بیام. واقعیت اینه که قدرت بالایی تو جذب آدمایی دارم که ازشون خوشم میاد و می‌خوام باهاشون دوست باشم. من شنونده‌ی خوب
حس میکنم ادم گریز شدم.تنهایی پسند شدم انگاری.خسته ام دلم میخواد یه کوله بردارم برم یه جای دور خودم باشمو خودم دور باشم از بابا از مامان و از همه.تنهای تنها.یه جورایی تنها تر از الانفکر کنم و فکر کنم به خودم و بلایی که سر خودم اوردمبه قلبم .به روحمکلی کلنجار برمو .بعد برگردم یک منه تازه متولد شده برگردم.زحلمو داشته باشمو و از تنهایی بیرون بیام.پیلمو پاره کنمو زندگی و از نو شروع کنم.دوست ندارم با ته مونده حس قبلی وارد حس جدید شم
از زندگی چی میخوام؟میخوام ده سال دیگه کجا باشم ده سال دیگم چطوری باشهجواب؟ هیچی. هیچ ایده ای ندارم. هیچ برنامه ای ندارم. در هیچ جهت خاصی حرکت نميکنم جز رشته ای ک میخونم و از اول فکر میکردم قرار نیست حتی همه ی آینده ی شغلیم باشه.+ نخواستم آدمی که ازم انتظار می‌رفت باشم ولی فقط گیج شدم. الان هیچ چی و هیچ کسی نیست که بخوام شبیهش باشم.همه ی آدما و ارزشا برام تخریب شدن.I'm not free as a bird. 
خب خب خبدوباره فصل باشکوه امتحانات رسید که من دقیقه 90، یادم بیاد که هیچ غلطی نکردم! در همین وانفسا خیلی جوگیرانه وقت دندون پزشکی بگیرم اونم برای یک کار اساسی، درست یک روز قبل از یک امتحان سخت. تازه کرم کتاب خوندنم باز فوران کرده. **** خدایا من کی به راه راست هدایت میشم؟ یا بهتره بگم کی راه راست به سمت من هدایت میشه؟**** یک شنبه امتحان دارم، هنوز نرفتم مشکل کارتم رو حل کنم!! فردا صبح هم مرخصی گرفتم که برم مشکل رو حل کنم اما نميدونم چرا یهو خون به م
شبانه روزی فکرم همه ش شده بود زینبافکار و حس های متناقض رهام نميکردنتا تصمیم بزرگی گرفتمتصمیم گرفتم احساس جدیدی رو که پیدا کردم با خود زینب در میون بگذارم!!نميدونم چرا این تصمیمو گرفتم ولی اونروز برای خودم توجیه کرده بودم که غیراخلاقیه که همچین دیدگاهی به کارمندم دلشته باشمو چون دلم نميخواست اون ندونه لذا تصمیم گرفتم بهش بگمالبته الان خیلی ساده و تووی دو سه جمله دارم اینو میگم ولی یکی دو هفته جونمو گرفت این داستان که بگم یا نه و چطور بگم و
ساندویچ گرفتن رو کنسل کردم.تصمیمو گرفتم.می خوام بوفه رو واگذار کنم و از کارم استعفا بدمتموم پس اندازی که توی قلکم بود شده 250هزار تومن که خمش سکه 500 تومنی بود.بردم سوپر مارکت و پست بانک چنجش کردمامروز احتمالا آخرین روز کارمهدلم براش تنگ میشه.می دونم پشیمون می شم و مامان باز بهم سرکوفت میزنه آویزوون.ولی من مراقب خودم نبودمسخت کار کردمتحت نظر نبودم بعد عمل.روزای سختی رو می گذرونمبا خوردن کورتون اشتهامو از دست دادمهنوز برا
ساندویچ گرفتن رو کنسل کردم.تصمیمو گرفتم.می خوام بوفه رو واگذار کنم و از کارم استعفا بدمتموم پس اندازی که توی قلکم بود شده 250هزار تومن که خمش سکه 500 تومنی بود.بردم سوپر مارکت و پست بانک چنجش کردمامروز احتمالا آخرین روز کارمهدلم براش تنگ میشه.می دونم پشیمون می شم و مامان باز بهم سرکوفت میزنه آویزوون.ولی من مراقب خودم نبودمسخت کار کردمتحت نظر نبودم بعد عمل.روزای سختی رو می گذرونمبا خوردن کورتون اشتهامو از دست دادمهنوز برا
بخاطر یه چیز مسخره که فکرمو مشغول کرده بود برگشتم تلگرامنباید بر می گشتماز یه طرف آرزو می کنم " م " به هوش بیاد و برگردهاز یه طرف نمي دونم وقتی برگشت حالش چجوریه . اصلا منو هم یادشه یا نهشاید بهتر باشه یادش نیاد تموم خاطرات بدش رو بعلاوه من یادش نیادولی حالش خوب بشهنگرانشم فقطکاری م از دستم بر نميادقبلناهم بخاطر یه دوستی که خیلی باهاش صمیممی بودم حالم داغون داغون شدبعدش به خودم قول دادم با کسی صمیمی نشم و فقط ظاهری باشم
یادداشت دیشب که نتونستم تمومش کنم:"حالم بده. امروز تصادفاً به یکی از کاربرهای کورا که NPD (اختلال شخصیت خودشیفته) داره برخوردم و نشستم تا الان پاسخ هاش به پرسش های مربوط به این اختلال یا پاسخ هایی که از دیگران شیر کرده روُ خوندم. هنوز پیجش تو مرورگرم بازه (این کاربر جزو معدود نارسیست هاییه که از اختلالش آگاهه و می دونه که مشکل داره. نوشته هاش برای هر کسی که می خواد از این اختلال سردربیاره و افراد مبتلا بهش روُ درک کنه، مفیده.). حالم بده چون یاد
یکی از دلایل حال ِ  بد م  تو چند ماه گذشته، کارای خونه س. در کل تو امورات خانه داری، خیلی فس فس ام. اهسته اهسته کار میکنم و زود حوصله م میره. البته اگه حوصله ای داشته باشم واسش و حس تمیزکاری داشته باشم که اصولا در طول روزحوصله ندارم.اما این روزا ، به هم ریختگی خونه مخصوصا اشپزخونه خیلی کلافه و عصبیم میکنه. سوای اون فس فس کردن، در طول روز بخاطر فندق اصلا نميتونم سمت کاری برم. مثلا  تا بخوام در ماشین ظرفشویی رو باز کنم ، با سرعت جت میاد
هنوز برای ساختار مطالب وبلاگ پیش زمینه ای ندارم. همینقدر می دونم که دلم می خواد هم رویکرد علمی و هم عملی داشته باشه.خب به عنوان اولین پستی که رویکرد عملی داره. دقیقا همین الان با یه مسئله ای درگیرم. درد مچ دست راستم. اگر من ادعا می کنم که خودم  رو دوست دارم باید تمام ابعاد وجودیم حتی جسمیم رو دوست داشته باشم. دست راستم مدتهاست که درد می کنه و من باید تدبیری بیاندیشم. سعی می کنم در این زمینه تحقیق کنم. تا بتونم تصمیم درست رو بگیرم.نتایج پیگیری
 اینم سعدیه بقیه عکس ها تو اینستاگرا  خب اگه خواستید ببینید s-travel-lessonsبعد از اينکه از باغ دلگشا اومدم بیرون یکم سردرگم بودم نميدونستم کجا باید برم بعد یکم فکر کردن راه افتادم به طرف مسجد نصیرالملک .وقتی رسیدم اونجا یه خانواده داشتن با نگهبان صحبت میکردن و ازش میخواستن بزاره برن تو و اونم مخالفت میکرد اینا هم میگفتن ما مسافریم بعد من رسیدم ولی خب هیچی نگفتم و بعد از اون یه خانومم اومد اونم یکم با نگهبانه حرف زد و گفت من فردا بلیط هواپی
چهارشنبه سوری مبارکالبته من با این حالم باید پاشم برم سرکارتف چهارشنبه سوری!  وقتی که از روی 7 تا کپه آتیش می پری و هی با خودت می گی :سرخی تو از من ؛زردی من از تو! چه خوبه شاد بودنچه خوبه در یه دنیای عاشقونه زندگی کردنچه خوبه از ته دل خندیدنچه خوبه آش درست کردم و کنار هم بودن آخ که چقدر کنار هم بودن خوبه .فلسفه آتیش چهارشنبه سوری شاید همینهکه به جای اينکه همو بسوزونیم شادی ها مونو با هم تقسیم کنیممی دونم دختر بدیممی
یه حسی هس تو خوابام که هیچ جای دنیا تجربه ش نکردم. یه حس که هی آدماش عوض میشن ولی جنس آروم دوس داشتنه همونه.یه حس بهشتی  که فقط تو خوابام حسش می کنم و عاشق اون آدمی میشم که تو خواب اون حس رو بهم میده.صبح که بلند میشم می فهمم تمام احساسات این دنیا خز و خیله در مقابل اون دوست داشتنه. نمي دونم تو این دنیا هست یا نه. اگه هست که امیدوارم تو اونم حلول کنه برام. اگر نیست و تو اون دنیاست که حاضرم ایستاده بمیرم و بی صبرانه منتظر بهشتم. دوست ندارم
از خواب پاشدم گریه امو کردم، اووکادو تستمو خوردم، باز رو تخت افتادم. چیه این کثافت به نام زندگی، سیگارم ندارم و میدونم فردا تعطیله و باید برا اونم که شده پامو از خونه بیرون بذارم. نميشه زنگ بزنی برات بیارن در خونه؟ اههر شب میگم فردا میرم بیرون دانشگا و اینا ولی هیچ جا نميرم.الان ت میخورم احساس مرگ دارمخاله ام میخاد بم زنگ بزنه هی. حوصلشو ندارم. صورتم زشت شده، جوش زدم. بیریخت شدم
امروز و دیروز رفتم کتابخونه از نه صبح تا هفت شبباید یه چیزی رو یاد می گرفتماونقدر کار کردم تا یادش گرفتمکلا با علامت سوال نميتونم زیاد دووم بیارمباید حلش کنممتوجه شدم هنوز برای یادگیری واسه من دیر نشدهکاش کارهایی رو زودتر شروع میکردممثل بدنسازی و خوندن کتابهایی که دوست داشتموقتی پیر شدم حتما کتابها رو میخونميه نرم افزار خیلی اساسی و کاربردی واسه کارم رو کار کردممن کلا خسته نميشمعاشق موسیقی امدلم سکوت و آرامش میخواددلم برنامه نویسی و کار
فایل ورد طرح لایه باز کارت ویزیت بيمه پارسیان
طرح لایه باز کارت ویزیت بيمه پارسیان With a low price
آیا تاکنون طرح لایه باز کارت ویزیت بيمه پارسیان را دریافت نکرده بودید؟
آیا دنبال خلاصه فایل طرح لایه باز کارت ویزیت بيمه پارسیان میگردید؟
دانلود فری فایل طرح لایه باز کارت ویزیت بيمه پارسیان با لینک پرسرعت را میخواید.
نحوه استفاده از طرح لایه باز کارت ویزیت بيمه پارسیان چگونه است؟
free download طرح لایه باز کارت ویزیت بيمه پارسیان
دارایی خود را صرف
مدتیه جایی غیر از باشگاه نميرم و توی خونه م. یجورایی فکرم همه جا هست الا روی کارام.آهنگ چه بگویم سالار عقیلی رو خیلی دوست دارم. واقعا زیباست.خیلی دلم میخواد بلند بزارم پخش بشه و بشنومش. اما شرایط بقیه طوریه که حتی حوصله شنیدن صدای تلویزیون رو ندارن چون فضای خونه اکثر اوقات ساکته . مدتی بود خوب پیش میرفتیم. آهنگ توی خونه پخش میشد میرفتیم گاهی بیرون . اما این روزا حتی برای همدیگه هم وقت نداریم که با هم بریم بیرون.قبلا خیلی راحتتر مین
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها