محل تبلیغات شما

نتایج جستجو برای عبارت :

اگه گل بودم حالاgo

دیونه بودم با تو آدم شدمانگشت نمای همه عالم شدمعشقت نشسته توی این قلب مناز نگام معلومه همه احوال منحال دلم بهتر از این نمیشهوقتی کنارمی واسه همیشهبرای داشتنت نگا چه کردممن عاشقم دور سرت بگردمآخه وقتی نگام میکنی تو میره حواسمببین چه حس خوبی داره این عشق تو واسمآشوب بودم حالا حالم خوبهجز تو به کسی دل نمیدم دل نمیبازمحالا وقتی نگام میکنی تو میره حواسمببین چه حس خوبی داره این عشق تو واسمآشوب بودم حالا حالم خوبهجز تو به کسی دل نمیدم دل نمیبازم
اون سری که تهران اومدم همش ۲۴ ساعت اونجا بودیم و کف پام آسفالت خیابان هایش را لمس نکرد. چرا؟ چون یادم رفته بودم شلوار بیارم همینجوری با شُوال کردی موندم تو ماشین تا بابام بره و برگرده. عجیب ترین از نظرم در اون لحظه اون دختره بود که تو خیابون هندزفری زده بود و بیخیال داشت راه می رفت. حالا چرا عجیب؟چون در عجب بودم که مثلا این نمی ترسه یکی از پشت بیاد کیفشو بقاپه ببره و نشنوه صداشو که فرار کنه؟ یا نمیترسه یکی شپلق بزنه پس کله ش و نفهمه از کجا
ای کاش تو زندان بودم. کاش حکم ابد داشتم و تا اخر عمرم اون تو بودم. اونطوری فقط یه زندانبان بود که بهم زور میگفت اما الان همه بهم زور میگن.ننه بابا شوهر برادر بزرگتر مدیر .ای کاش تو زندان بودم. حداقل اونطوری به خودم میگفتم تو زندانم و اسیرم. اما الان بیرون از زندانم و اسیرم. خیلی تقصیر فندق نیست.زورگوهای اطراف دست و پای منو بستن. ای کاش تو زندان بودم :(
.
نذر کرده امیک روزی که خوشحال تر بودمبیایم و بنویسم کهزندگی را باید با لذت خوردکه ضربه های روی سر را باید آرام بوسیدو بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد***یک روزی که خوشحال تر بودممی آیم و می نویسم کهاین نیز بگذردمثل همیشه که همه چیز گذشته است وآب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است***یک روزی که خوشحال تر بودمیک نقاشی از پاییز میگذارم , که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست***یک روزی که خوشحال تر بودمنذرم را ادا می کنمتا روزهایی مثل حالا
داستان تا اونجا پیش رفت که یه روز صبح یکدفعه و آنی ! بله کاملا از قبل تعیین نشده ، دلبسته یکی از کارمندای خودم شدم !ناراحت بودم به این دلیل که هیچوقت این رابطه رو هیچوقت با هیچیک از کارمندام دوست نداشتم ، کلا  کار و رابطه نیاز به کنترل داره که من نه وقتش رو داشتم و نه توانش رو!ناراحت از اینکه وسط حجم زیاد کارهام این داستان پیش اومده بود و نیاز به وقت داشتناراحت بودم چون زینب شرایطش رو نداشت !( توضیحش رو بعدا میدم)ناراحت بودم چون انتخاب نکرد
صبح ساعت نه بیدار و با تبلتم مشغول شدم. چسبیدم به مبل و تا سه ساعت و نیم بعد نشستم. a صبح رفته بود بیرون و ظهر که اومد من از رو مبل پا شدم ‌و یه نیگا به خودم کردم؛ هنوز صورتمو نشسته بودم، مسواک نزده بودم و لباسمم عوض نکرده بودم 
خدایا میشه بهم بگی گناهم چی بود؟
منکه قصد بدی نداشتم
منکه پاک زندگی کردم
من که هیچکسو اذیت نکردم
من فقط دنبال آرامش بودم
من فقط یه عشق خوب میخواستم
بهم دادی ولی حالا میخوای ازم بگیری؟؟
به چه جرمی خدایا؟
گناهمو بهم بگو خدایا.
منکه دنبال خیر بودم.
چرا شر نصیبم شد؟
منکه خوب بودم همیشه
چرا بدی نصیبم شد
گناهم خوب بودن بود؟ عشقه ماه و ستاره
از دست درمانگر قبلیم عصبانیم. من از سال دوم تا سال پنجم کارشناسی، به جز تو تعطیلات تابستون، باهاش در ارتباط بودم. امروز حدود یک ساعت پیش از خواب بیدار شدم، و از وقتی از خواب بیدار شدم این فکر افتاده تو سرم که چرا درمانگر قبلیم هیچ کاری برام نکرد. تا حالا بهش این طوری فکر نکرده بودم؛ همیشه فکر می کردم صرفن مشکل از منه که اون نتونست برام کار خاصی بکنه. ولی حالا، در عین پذیرفتن شرایط خودم، فکر می کنم اونم کارش روُ خوب بلد نبود و تأثیر مثبتی روی من
همان روز آخر سال، آخرین ساعات یک دفعه از در درآمد. بالای بالا بودم. جشن تمام شده بود و نشستیم به فیلم دیدن. در آغوش او بودم و فیلم را برایش تعریف میکردم با دقت گوش میداد با هر کلمه صورتش به صورتم نزدیکتر میشد. بوی نفسش را می شنیدم و می گفتم این عشق تازه است. نشستیم سرخوش تا خود صبح. می گفت حالا باید سرم را از دست بدهم؟ منم نمیدانستم. بالاخره آن اتفاق افتاد. ساعت شش صبح. پرنده ها تازه از خواب بیدار شده بودند که همدیگر را بوسیدیم. به او گفتم این بهتری
مطلب در اتاق نشسته بودم و به کتاب های کتابخانه نگاه میکردم ناگهان چشمم به کتاب را میتوانید به صورت کامل از سایت هفتاد و پنج دانلود دریافت کنید.در اتاق نشسته بودم و به کتاب های کتابخانه نگاه میکردم ناگهان چشمم به کتاببا سلام خدمت شما دوستان عزیز قفس تاریک خبروان متن زیر را در یک بند ادامه دهید در اتاق نشسته بودم و به کتاب ادامه نوشته کتابخانه فکر روشن دبستان ابتدایی اکسیر دانش درس شانزدهم کتاب خوانی ادامه در اتاق نشسته بودم وبه کتاب های کتاب
تا حالا اسباب کشی نکرده بودم و مجردی ام هم  ندیده بودم، به همسرم می گفتم کاری نداره که  یه نفر احسان رو نگه داره من یک روزه تمومش می کنم، آشپزخونه که بیشترشون جعبه دارن، اتاقا هم لباسه، تموم دیگه، الان چند روزه من و  ر داریم  کار می کنیم تازه امشب تموم شد و تازه یخچال و فریزر مونده فردا. حالا خواهرم می گفت چیدنشون چند برابر سخت تره،حالا خوبه کمک دارم، تنهایی چی می شد؟؟ خدایا به امید تو خدایا این شب عیدی به حق خودت همه دلشون شاد باشه
دلم برای خودم تنگ شده دلم برای خودم میسوزه چقدر احمق بودم قدر فرصت هایم را ندانستم انگار که کور بودم فریادهای دوستم را نشنیدم انگار که کر بودم اما هنوز هم همینطور هستم انگار که مسخ شدم طلسم شدم چقدر بی خبر از همه جا روزها و شبها به سرعت میگذرند و من همچنان به مانند درختی خشک در بیابانی به زمین میخ شده ام حالا نفسم میگیره تمام چیزهایی که روزی برایم ناخوشایند و عذاب آور بود حالا حسرت است چرا که دست کم با تمام مشکلات آزاد بودم و تما
جاى پست تولد. تکمیلش میکنم. 
حالا که این‌ها را مى‌نویسم اسفندماه است، نیمهٔ اسفند. سال دارد تمام مى‌شود، مى‌رود مى‌رسد به نودوهشت، در روزهاى بیست و نه سالگى. بچه که بودم بیست و نه سالگى غایت سن آدم‌ها بود. معلم‌هاى زبانم بیست و هشت نه سال داشتند و خیلى خیلى بزرگ‌تر خیالاتم بودند. دخترهاى بزرگى که در زندگیشان همه چیز سر جاش بود. در خوانده بودند، سر کار مى‌رفتند، جوان و زیبا بودند. عشق آن موقع گمانم تعریف نشده بود در یادم که آن‌ها را بى ع
برای برگردوندن بالانس زندگیم تصمیم گرفته بودم و تارگت کرده بودم اصلاً که تا آخر همین امسال باید و باید یه دوست‌پسر درست‌حسابی پیدا کنم. چند روز پیش اون پسره که گفتم با باس جلسه داشتن و فلان، بهم دوباره غیرمستقیم و در خلال مسخره‌بازی گفت که پلنِ زندگیمون شبیه همه و بیا همدیگه رو به سمت موفقیت رهنمون کنیم و من از اول که دیدمت تو نخِت بودم! منم یاد تارگت و بالانسم افتادم و گفتم باشه حالا ببینیم چی می‌شه. دیگه خلاصه فعلاً اینجوریه. گرچه فکر نکن
متن آهنگ حمید طالب زاده به نام آشوب
Hamid Talebzadeh - Ashoob

دیونه بودم با تو آدم شدمانگشت نمای همه عالم شدمعشقت نشسته توی این قلب مناز نگام معلومه همه احوال منحال دلم بهتر از این نمیشهوقتی کنارمی واسه همیشهبرای داشتنت نگا چه کردممن عاشقم دور سرت بگردمآخه وقتی نگام میکنی تو میره حواسمببین چه حس خوبی داره این عشق تو واسمآشوب بودم حالا حالم خوبهجز تو به کسی دل نمیدم دل نمیبازمحالا وقتی نگام میکنی تو میره حواسمببین چه حس خوبی داره این عشق تو واسمآش
چهل و یک سال پیش دانشجوی سال اول پرستاری بودم.عجب جدی گرفته بودم .معدل بالا.راضی ولی.خیلی زود مصمم شدم ؛ ترک تحصیل در این رشته داشته باشم.خط قرمز هایی داشتم که،  بودن در این رشته باعث می شد ؛ ازشون عبور کنم ؛ ولی ماندم و امروز من یک نرس بازنشسته خواهم بود؛ با کلی خاطره از بیمارستان ،بیماران،همکاران و دانشجویانی که مربی بالین شان بودم.کم کم نویسندگی ام را آغاز خواهم کرد دنبال وسایلش میگردم.(پرینتر،صفحه کلید ،مانیتور .ووو
کاشکی من خسرو ات بودم نه فرهادت کاشکی از عشق میمردم نه در یادتنامه ات را تا سحر با عشق بوییدم بوی گلهای جنون میداد فریادتبوی گلهای جنون میداد فریادت .زندگی پیچیده شد چون کاغذی در مشت دست تو سهراب تقدیر مرا میکشتاشک های آسمان بر صورتم میخورد نقش تو روح مرا تا آسمان میبردحال من از روز اول هم همین بودست هیچکس جز من مرا این سان نمی آزردهیچکس جز من مرا این سان نمی آزرد رنج یعنی دوری از آن کس که میخواهی خاطرات خانه و یک حوض بی ماهیحال آشوب مرا دریا
 دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم
دانلود کتاب
دانلود پی دی اف کتاب ای کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم
قیمت کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم
pdf کتاب ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم میدانستم
خلاصه کتاب ای کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم
قیمت کتاب ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم می دانستم
دانلود رایگان کتاب ای کاش وقتی ۲۰ساله بودم میدانستم
دانلود پی دی اف ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم میدانستم
کتاب کاش وقتی 20 سالم بود می دانستم
دانلود کتاب
هر چی بگم متنفرم از این ماه اسفند، کم گفتم.حالا به این ماه دوست داشتنی، وضعیت قمر در عقرب و هر دقیقه یک بساط ما رو هم اضافه کنین.آرش خوب شد شکر خدا، هر چند بچه م حسابی آب شد با این مریضی. پشت بندش من مریض شدم و سه چهار روزی هم من درگیر دکتر و آمپول و سرم و رختخواب و این برنامه ها بودم. طفلک سعید حسابی اذیت شد مخصوصا این چند روزی که من مریض شده بودم. حالا امروز بعد از ده روز مریضی خانواده، بالاخره توان داشتم بلند شم سرپا و یه کم به امور خونه برسم.
برعکس اونی که فکر میکردمزینب خیلی خوش برخورد بود و از اونجایی که حس منو شنید یه لبخند و حتی بیشتر از اون روی چهره ش اومده بودازم تشکر کرد که حسمو بهش گفتمهمون اول ازش قول گرفته بودم که اگه صحبتهام تموم نشد تا خونه برسونمش و تووی راه باقی حرفهام رو بزنم و اتفاقا همینجوری هم شدسوار ماشین شدیم و تووی راه کلی هم خندید و اتفاقا خیلی شوخی کرد و عین بچه ها ادای حرف زدن در آوردبرخوردش یه جوری بود که من تووی راه برگشت به خونه ترکیبی از تعجب و خوشحالی مح
الان جای تنها کسی که نمی‌خوام باشم خودمم.امشب برای اولین بار فکر کردم کاش اصلاً هیچ‌کدوم از این چیزا پیش نمیومد. کاش نمی‌دیدمت اصن، کاش الان اینجا نبودم. کاش همون اول دبیرستان رفته بودم هنرستان و مسیر زندگیم در تک تک جزئیاتش با الان فرق می‌کرد. کاش الان دانشجوی نقاشی بودم و تا سه صبح سیگار می‌کشیدم و درباره‌ی فلسفه ی هنر با دوستام که هر پنجشنبه گروپ سکـ.س میکردیم، گه می‌خوردم:))))))))))))کاش اون جلسه‌ی اول مردادو نمیومدم.کاش جای نون بودم. مطم
دلم برای خودم تنگ شده دلم برای خودم میسوزه چقدر احمق بودم قدر فرصت هایم را ندانستم انگار که کور بودم فریادهای دوستم را نشنیدم انگار که کر بودم اما هنوز هم همینطور هستم انگار که مسخ شدم طلسم شدم چقدر بی خبر از همه جا روزها و شبها به سرعت میگذرند و من همچنان به مانند درختی خشک در بیابانی به زمین میخ شده ام حالا نفسم میگیره تمام چیزهایی که روزی برایم ناخوشایند و عذاب آور بود حالا حسرت است چرا که مد همین حال که هستم دلم خون ه برای
تو زیبایی این دنیایی این دنیای پر از ضد حال ها تو خیلی خواستنی هستی الان که اینا را مینویسم چشمام خیسه چقدر سخته که من هیچی ندارم چقدر سخته که شرایطم خوب نیست اما من اصن سختم نیست که دوستم نداری من خیلی خیلی هم راضیم راضیم که توی عمرم انقدر  خوشبخت بودم که تو را دیدم انقدر خوشبخت بودم که دلم پر از حس به تو شد انقدر خوشبخت که طعم  گرفتن دستهات را چشیدم من خیلی خوشبخت بودم که کنار تو شاد بودمکه قلبم برای تو ت
اقا  من که حالا حس نوشتنم اومده بزارین یه پست دیگم بنویسم تا بره برا سه سال دیگه :))داشتم پستای سه سال پیشمو میخوندم وای چقدر خنده دار بودن برام چه دغدغه (درست نوشتم ؟)هایی داشتم  اقا از من نصیحت هیچی ارزش غصه خوردن نداره من هیچ کدوم از این مشکلاتی که قبلا نوشته بودم اصلا یادمم نیست جدیدنم یه مشکل عظیم خانوادگی برام پیش اومد که به تمام مشکلاتی که تا حالا تو عمرم داشتم گفت زکی ولی اونم داره میگذره هر جوری که هست ما ادما جون سخت تر از ای
.
من مومنم به کلمه‌هام، به مرگی که بعد از نوشتن بهشون میدم. گفته بودی بذار یادت بمونه کِی می‌نویسی، نوشتن جوونه زدنه. گفته بودم یادم می‌مونه و همه کلمه‌هایی که نوشته بودم و ننوشته بودم، لبخند زدن. می‌بینی؟ حتی لبخند کلمه‌ست. نگاه کلمه‌ست. دستامون داره کلمه میشه عین یه باور که سرجاش مونده و تغییری نکرده. گفتم من ناامید نیستم از نوشتن، از صداقت هم. گفتم گاهی خودمو می‌خونم. آروم، سخت، عجیب _ آوات
چند روزی رفته بود سفر و امروز صبح زود برگشت، تماس گرفت و من تو خواب جوابش رو دادم، به همین وقت عزیز(حالا شاید فک کنید ساعت ۲:۵۲صبح کجاش عزیزه؟ که حقم دارید) داشتم می‌گفتم باور کنید تو خواب جوابش رو دادم. ازم پرسیده بود می‌تونم زود حاضر شم که قبل کارش بیاد ببردم صبحونه بیرون؟ منم جواب داده بودم نه متاسفانه قرار دارم. حالا اینکه چرا گفتم قراردارم به کنار، دوباره هم زنگ زده بوده که اگه مشکلی نیست من میام میبرمت سر قرار! و من باز تو خواب و بیدار
هفته گذشت قبل کلاس، چند تا کتاب جدید دیدم. می دونستم  دوستم مشغول نوشتن کتابش هست ولی نمی دونستم درباره چی می نویسد. حالا کتابش تکمیل و چاپ شده بود. بهش تبریک گفتم و یک جلد برداشتم. حتی اسم کتاب پروانه  و  ماه ، هم به نظرم خاص نیومد. امشب کتاب رو خوندم. یک داستان بود.  عاشقانه پروانه  و ماه . یک داستان تکراری.  با نگارش و روایت جذاب .  تکراری چون ایده را بارها شنیده ام، اما هنوز درک کاملی از آن ندارم. جذاب ، چون بسیاری از  حرف ه
چرا من میلیاردر نشدم ؟ نامهربونی نمیخواهی بدونی که آب از سر گذشته  ساده بودم؟ بی عقل بودم کو3خول بودم اوسکول و عقب مونده بودم؟ فکرهام علط بود؟ بازار جای رشد نداشت از همه  مهمتر  تنبل و خواب آلود بودم؟ مثلا همین ماشین اگر 3 تا خریده بودم  الان مثل همسایه مون پولم 3  برابر میشد  اون 10 تا خرید 500 میلیون وقتی  همه رو  فروخت  میلیاردر شد و دوباره رفت خرید.زرنگ نبودم کسب و کارم اشتباه بود یک شبه میخواستم ثروتمند بشم؟ فرصت مناس
متن دکلمه : نگفته بودم ؟
نگفته بودم دنیا بی رحم تر از آن است
که تو دوست داشتن را از امروز به فردا عقب بی اندازی ؟
نگفته بودم قدر بودن هایمان را بدانیم! ؟
گاه.زوفا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
کلا از اول صبح عصبانی بودم و توانایی گیر دادن به ترک روی دیوار  رو هم داشتم. اخرشم با بدترین شکل ممکن از بچه ها جدا شدم. اصلا دوست ندارم بچه ها با ناراحتی بخوابن اما امشب خودم علت ناراحتیشون بودم :(((  فکر کنم بازم دچار فقر اهن شدم و لامصب این قرصای اهنم رو پیدا نمی کنم که بخورم :((((
دیشب تا سه شب مهمانی بودمخوش گذشتو تا یازده خواب بودم و یه صبحانه ابتکاری درست کردم و خوردم و بعدشم کارواش و بعدشم مراسم سالگرد ختم یکی از آشناها و ناهار هم تدارک دیده بودند.الانم چای دم کرده و منتظر تساوی فوتبال استقلال سپاهانم !
یه فیلم خوب دیدمخیلی گریه کردمچرا قبول نکرد زنده بمونه چرااااون جملشو دوس داشتم که گفت اگه تو سالم بودی اصلا به من نگاه نمیکردی من دختری بودم در حال سرو قهوه و چایی و تو حواست به دخترای بلوند با پاهای کشیده و جذاب بودگفت اره واقعا بی شعور بودم 
اگر به جای ادامه تحصیل میرفتم دنبال یک حرفه الان موفق بودم اگر به جای رشته ریاضی رفته بودم تجربی الان موفق بودم. اگر توی دانشگاه معدلمو بالا نگه میداشتم و در رشته خودم تاپ بودم الان میتونستم ویزای تحصیلی بگیرم و در نتیجه موفق بودم. اگر از لحظه فارغ التحصیلی میچسبیدم به یک کاری الان موفق بودم.
اما مگر معنی موفقیت چیست؟ به نظر من موفقیت در زندگی یک چیز نسبی است و با رضایت درونی ارتباط مستقیم دارد چه بسا اگر الان هر کدام از این موفقیت ها را ک
امروز از وقتی اومدم خونه خیلی حالم بد شد با اینکه روزه نگرفته بودم امروزو ولی داااااغاااان بودما سرگیجه،درد قفسه سینه،پرش انگشت دست،تشنگی و گشنگی ! اومدم خونه ناهار و چایی نبات خوردم کلی عصبی بودم مامانم فکر کرد اتفاقی افتاده چندبار علتش پرسید ولی خب بی دلیلللل عصبی بودم و ظرفهای کثیف که میدیدم عصبانی تر میشدم :/دست مامان باز کردیم دوباره بستیم آتلشو هنوز ورم داشت و درد میکرد :(و من یک قرص خوردم (اسمش نمیگم چون ممکنه کسی خودسرانه مصرف کنه
تو ای money  کجایی ؟؟؟ شاید اگر پول داشتم ( یعنی این سالها دنبال پول درآوردن رفته بودم )  الان داشتم با یار توی یه کافه  گفتگو میکردم . ولی دنبال هر چیزی بودم به جز پول . اما دیگه مجبورم دنبال پول درآوردن باشم . نمیدونم چطوری ولی لازم دارم . فقط پول هست که میتونه گره های زندگی منو باز کنه . اتاق جدیدم آماده ست و به زودی نقل مکان خواهم کرد، حالا دیگه میتونم کارگاه و آتلیه خودم رو داشته باشم . ولی هیچ پولی ندارم که بتونم کسب و
پست اهنگ تتلو اگه گل بودم حالا خارم بدون تو (کیفیت 320) با لینک مستقیم همراه با متن را میتوانید به صورت کامل از سایت نازمگ دریافت کنید.
اهنگ تتلو اگه گل بودم حالا خارم بدون تو (کیفیت 320) با لینک مستقیم همراه با متن
دانلود آهنگ امیر تتلو به نام بی تو میترسم - اس موزیک دانلود آهنگ جدید امیر تتلو به نام بی تو میترسم Download New Song By Amir Tataloo Called Bi To Mitarsam. دانلود آهنگ جدید امیر تتلو بنام بی تو می ترسم-Amir Tataloo Bi - MyRitm دانلود آهنگ جدید امیر تتلو بنام بی تو می ترسم
سر و ته قصه "پناه بردن از" و "پناه بردن به" است. از آن ها به او. از او به آن ها. از آن ها به اویی دیگر و . از همه به هیچ. +دیروز آگرا بودم و امروز با فری در مسیر قبرس شمالی بودم که برگشت خوردم  به خودم و پی ام اس و تز و این ها که نمی بینید.
دانلود آهنگ جدید راغب منتظرت بودم


در
این ساعت از رسانه موزیکفا شنونده ♫ اهنگ شب به گلستان تنها منتظرت بودم
باده ی ناکامی در هجر تو پیمودم با صدای مصطفی راغب به همراه تکست و بهترین
کیفیت باشید ♫


شعر : محمود صناعی | ملودی : مجید وفادار


Download New Music BY : Ragheb | Montazerat Boodam With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa










دانلود اهنگ جدید |STR MUSIC
 کاش یکی بود که یادم میاورد که من ۳۱  ام نوبت دکتر با خانم دکتر بحرینی دارم !کاش یکی بود که یادم میاورد ۶ ام نوبت دکتر با خانم دکتر خضری دارم ! کاش یکی بود که تمام حواس مـــنو به خودم میاورد ! ای کاش حتی سو تفاهمم پیش نمیومد درمورد تو کاش اونشب راهم کج کرده بودم مستقیم رفته بودم ایستگاه کاش هیچ وقت پیش تو گریه نکرده بودم کاش هیچ وقت زندگیم رو برات تعریف نمیکردم و ای کاش هایی که دیگه نمیشه براشــون کاری کرد !!!
عارضم به خدمتتون که از دوشنبه خودمم ویروس خانمک رو گرفتم، و دیشب لرز داشتم و بی اشتها بودم و تهوع، امروز هم از شانس همایش داشتیم، تا چهار مجبور بودم همایش باشم. الان از درد بدن رو به مرگم!خانمک بیماری رو به من و مامان و داداشم انتقال داد!تولد رو فردا میخوایم بگیریم.  بادمجون و مواد داخلش رو آماده کردم، مرغ شکم پر هم کاری نداره، فردا میذارم فر خودش درست میشه. کیک برام سخته. خواهرم بیاد کمکم کنه فردا تزیین کنیم. انگار بهم الهام شده بود حا
کاش گوسفند بودم در دل مرتع سر سبز به دنبال علفمی‌خرامیدم و می‌دانستمزندگی نشخوارستآنکه دل در گروی کس دهد آخر کارشمردن از زندگی دشوار استلذتی نیست که با غصه بیامیزد حالخون از این سر که بیامد خوشحالخط بطلان به تن دیوار استکاش گوسفند بودمیا که مرواریدی در دل تار شبانگاه صدفبه خیال بوسه‌ی گردن سیمین رنگتجز به این خیل نمی‌ماند هدفسر به زیر آوری و حلقه شودمثل دستی که
پست اهنگ تتلو اگه گل بودم حالا خارم بدون تو (با لینک مستقیم) کیفیت عالی همراه با شعر را میتوانید به صورت کامل از سایت نازمگ دریافت کنید.
اهنگ تتلو اگه گل بودم حالا خارم بدون تو (با لینک مستقیم) کیفیت عالی همراه با شعر
دانلود آهنگ امیر تتلو به نام بی تو میترسم - اس موزیک دانلود آهنگ جدید امیر تتلو به نام بی تو میترسم Download New Song By Amir Tataloo Called Bi To Mitarsam. دانلود آهنگ جدید امیر تتلو بنام بی تو می ترسم-Amir Tataloo Bi - MyRitm دانلود آهنگ جدید امیر تتلو بنام بی تو می
با خودم قرار گذاشته بودمکه دیگر شعر ننویسمآخر شعرهایی که جایی چاپ نشوندارزش ریالی ندارندحالا بماندکه شعرهای چاپ شده همجز دردسر مفرط چیزی نیستندارزش ریالی به درد شعر نمیخورداین تصمیم ی درستی نیست که شعر هایم را چاپ کنمبرای همینبا خودم قرار گذاشته بودمکه دیگر شعر ننویسمهنوز به حد کافی چیزی به شما مربوط نمیشوداکثر چیزها بیشتر به خودم مربوط هستندشما هم از خواندن شعر های من لذت نخواهید برد!پس همان بهتر که به قرار خودموفادار میماند
با اختلاف بدترین خواب چند ماه اخیر رو دیشب دیدم. خواب دیدم سر یه جلسه ی امتحان بودم، از ۱۲۵ تا سوالش حتی نتونستم پنج تا رو جواب بدم.هر سوالی رو می خوندم بلد نبودم. گیر می کردم، می رفتم بعدی. یه لحظه دفترچه تموم شد و یکی اومد برگه رو از دستم گرفت و بردش.حس اون امتحان زبانی رو داشتم که شب قبلش هیچی نخونده بودم و آخر شب نشسته بودم گریه می کردم. حس این که بعد تلف کردن وقت برسی سر بزنگاه و ببینی گریزی نیست.آدم گاهی بیخیال فردا طور رفتار میکنه، یه جور که
آموزش حسابداری کاربردی-من شاغل بودم با این روش تونستم 2کار پاره وقت هم بگیرم
من روان شناسی خوندم و شاغل بودم با این روش تونستم 2 کار پاره وقت هم بگیرم .
بر.تیدا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
16روز از 98هم گذشت و من برگشتم خوابگاه روزای خیلی بد زمستون گذشتن خداروشکر .اصلا فکر به اینکه من حالم خوب میشه برام سخت بود ولی در عین ناباوری بهترم الان حتی اوایل عید هم رو مود غم و دلتنگی بودم .من کلی تلاش کردم و خوب نشدمولی حالا بدون اینکه کار خاصی کنم یا حتی قرصامو ادامه بدم بهتر از قبلم .نمیگم هدفم از سال 98قوی شدن و حماقت نکردنه که حالا تجربه بهم میگه اصلا حماقت کردن قابل پیش بینی نیست .فقط تلاشم اینه اصلا به حواشی و مسائلی که ارزش فک ک
شبانه روزی فکرم همه ش شده بود زینبافکار و حس های متناقض رهام نمیکردنتا تصمیم بزرگی گرفتمتصمیم گرفتم احساس جدیدی رو که پیدا کردم با خود زینب در میون بگذارم!!نمیدونم چرا این تصمیمو گرفتم ولی اونروز برای خودم توجیه کرده بودم که غیراخلاقیه که همچین دیدگاهی به کارمندم دلشته باشمو چون دلم نمیخواست اون ندونه لذا تصمیم گرفتم بهش بگمالبته الان خیلی ساده و تووی دو سه جمله دارم اینو میگم ولی یکی دو هفته جونمو گرفت این داستان که بگم یا نه و چطور بگم و
دو روزه از تولدم میگذرهامسال جای اینکه خوشحال باشم ناراحت بودم واسه اینکه ۲۵ سالم تموم شد و من رسما هیچ کار مهمی تو زندگیم نکردم .اصلا از این قضیه راضی نیستموقتی تقریبا ۱۳ ۱۴ سالم بود فکر میکردم ۲۵ سالگی دیگه سن خیلی مهمیه و من خیلییییی بزرگ شدم و کلی کارای مهم کردم تو زندگی.الان که به ۱۳ ۱۴ سالگیم فکر میکنم میفهمم اصلا هم بزرگ نشدم.هنوز خیلیییییی چیزا هست که باید یاد بگیرمالان به این فکر میکنم که همون موقع که ۱۳ ۱۴ سالم بود مفید تر
چند روز پیش نامه ای از بیست سالگی ام دریافت کردم. برای خود بیست و پنج ساله ام آرزو کرده بودم که بیشتر خوانده باشد و سفر کرده باشد. آرزو کرده بودم کسی را در زندگی اش داشته باشد که برایش تجسم عشق باشد. و چیزهای دیگر. حالا کسی را در زندگی ام دارم که دوستش دارم و دوستم دارد و آنقدر زندگی بر سرم آمده است که بدانم این چه خوشبختی بزرگی است.  سفر را اگر چه دیر، ولی شروع کردم. و خواندن، چه خوب که خواندن را هرگز ترک نکردم. رویاهای دیگری هم بافته بودم که هن
فردا یا بهتر بگم امروز روز پدره. طبق معمول هم اینستا شده پر از عکس پدر.من که هیچ وقت پدر و مادرم رو دوست نداشتم. از ۱۸ سالگی به بعد هم همش ولو بودم این شهر و اون شهر. اصلا درک نمیکنم چرا بعضیا پدر و مادرشون رو دوست دارن. من که همیشه ازشون نتنفر بودم. چون هیچ وقت هیچ حمایتی ازشون ندیدم. وقتی اونا تو رو جلو دیگران تحقیر میکنن فکر نمیکنم دوست داشتنی بمونه.
میگه خوابتو دیدم!میگم چی؟میگه نمیدونم کجا بودیم یا تو چه دنیایی، یه جا بود که همه جاش تاریک بود، من زندانی بودم و تو زندان بان من بودی!هر بار میومدی سراغم برام نور می اوردی! با مهربونی! و من همیشه منتظر بودم تو بیای!گریه ام میگیره!عوضش خودم یه جا اسیرم که هیچکس حالمم نمیپرسه چه برسه به تقسیم  نورش با من.! 
چی بگم و از کجا ؟ نمیدونم . دو هفته داغون بودم اوووف کلی زجر کشیدم یه هفتشو که بیمارستان بستری بودم بغیشم هی مریضی و بدبختی تازه امروز یکم بهتر بودم کلی از درسام عقب موندم اه . استارت نیم سال دومم افتضاح بود این دوهفته عین تیر خلاصم بود خدا رحم کنه اوووف اصلا نمیدونم چی بگم نمیشه که از کار خدا گلایه کرد آخ که دیگه طاقتم طاق شده هر شب بین کابوسام رویاشو میبینم نکنه امشب نباشه ؟ بازم ذهنم رسید به بمبست خدایا . آخه. واقعا نمیدونم چی بگم صدام در
 نشسته بودم پشت کامپیوتر، گرسنه ام بود، بعد افطار نای خوردن چیزی ندارم.دلم فقط نوشیدنی میخواهد. هوس گوجه کرده بودم و نان و چایی و کاکائو و همه چی. من بودم؟ یا موجود دیگری صبح بجای من از خواب بیدار شده بود؟ من بودم که با خودم گفتم که چی؟ کیف پولم را برداشتم که بروم از سوپر مارکت سالاد اولویه نامی نو بخرم و دو تا شکلات بادامی و بوشار ذرت و حتی میتوانستم طعمشان و عطرشان را حس کنم. آسانسور آماده در طبقه پنج ایستاده بود انگار همه عمرش منتظر بوده م
بسم اللهننویسم امشب هیچ وقت نمی نویسم . خواسته بودم . مطمئنم خواسته بودم ازتان که دست بگذارید روی سرم . غر زده بودم من که جز شما کسی را ندارم . غر بی کسی ام را پیشتان آورده بودم که من که جز غم شما شانه ای ندارم که سر بگذارم رویش .  ننویسم امشب هیچ وقت نمی نویسم . کجا بودند این روضه ها اینهمه سال . آتش افتاد به جانم امروز . آتش کودکانی که شیر خشک برایشان نیست، پوشک برایشان نیست . آنوقت از همه جا بی خبرهایی گوشه ای از این شهر دور هم جمع شده اند توهم س
پس کی شنبه میشه، اه!     نمی دونم کی شر این شرم و غصه ی لعنتی از این که امسال هم نمی تونم برم دانشگاه گورش روُ گم می کنه! یاد پروندَم تو مرکز مشاوره ی دانشگاه میفتم. نمی دونم وقتی دانشجوها فارغ التحصیل میشن، پروندَشونوُ نگه می دارن یا می ریزن دور؟ یاد اون برگه های پرطمطراقی که درمانگرم به پروندَم منگنه کرده بود میفتم. برگه هایی که من سال دوم کارشناسی سیاه کرده بودم. تمرکز حواسم مثل الان و مثل وقتی دانش آموز بودم ضعیف بود و یه موضوع خیلی خ
کاش همانند اسمم واقعا گلی بودم. کاش رُزی بودم .شاید بخندی اما  به حرف هایم خیلی فکر کرده أم گل همیشه زیباست و همه دوستش دارند هرگلی باشد چه در گل فروشی و چه گلی کاشته در باغچه و خیابان .گل، همیشه زیباست. و خیلی زود  کسی را پیدا میکند که واقعا دوستش دارد. درست است عمرش کوتاه است اما  زودتر به عشق و دوست داشتن واقعی میرسد و تجربه اش میکند .بدون آنکه حرف بزند و تلاشی کند .اما ما چه ؟؟من  چه ؟ نمیدانم چرا زمان میگذرد .اما هیچوقت
اهل حرف زدن و نوشتن سطرهای طولانی نیست. همیشه حرف هایش را با آهنگ هایی که می فرستد می زند.آهنگ ها قدرتی دارند که تو را به اولین روزی که شنیدی شان می برد. اگر زمستان شنیده باشی سردت می شود با شنیدنش، اگر توی پیاده رو شنیده باشی تو را به همان حال و هوا می برد و هر وقت که بشنوی در همان روز اول تداعی می شوی.حالا هر وقت تو فقط باش مازیار فلاحی را می شنوم هل می خورم توی اواسط آذر ماه، توی تاکسی و خیابان دانشجو و محوطه دانشگاه و هوا که سرد بود. قهر بودیم. ی
به جوجه از قبل  گفته بودم این هفته می برمش پیک نیک.دلش می خواست نهار بریم و جوجه کباب بخوریم.دیشب رفتم خرید و  جوجه ها رو مزه دار و باقی وسایل رو آماده کردم.امروز هم از صبح سالاد درست کردم.یکم میوه خرد کردم و یه فلاسک  پر یخ برداشتم.دو تا نوشابه کوچیک سر راه خریدیم و رفتیم.سعی کردم هیچ چیز اضافه ای هم نبرم‌.یه جای خوبی از قبل نشون کرده بودم.فقط من بودم و جوجه.هوا دو سه روزه خیلی گرم شده(به نسبت قبل)حدود ۳۰ تا ۳۱ درجه است.فقط حسنش این بود که
اهل حرف زدن و نوشتن سطرهای طولانی نیست. همیشه حرف هایش را با آهنگ هایی که می فرستد می زند.آهنگ ها قدرتی دارند که تو را به اولین روزی که شنیدی شان می برد. اگر زمستان شنیده باشی سردت می شود با شنیدنش، اگر توی پیاده رو شنیده باشی تو را به همان حال و هوا می برد و هر وقت که بشنوی در همان روز اول تداعی می شوی.حالا هر وقت تو فقط باش مازیار فلاحی را می شنوم هل می خورم توی اواسط آذر ماه، توی تاکسی و خیابان دانشجو و محوطه دانشگاه و هوا که سرد بود. قهر بودیم. ی
سلام چند وقتی میخوام بنویسم ولی نوشتنم نمیاد از دوستان هم معذرت میخوام که دیر به دیر می نویسم واقعا دیگه دلی برای نوشتن نیست اخه کسی که زن ندارد چه نوشتنی / عرض کنم که روزگار داره میگذره عمر من هم همینجوری به سرعت داره میره .هفته پیش که مرخصی بودم همش سرما خوردم بودم تک وتنها تو خانه بودم تا مرخصی هم تمام شد و برگشتم واقعا دلم برای خودم سوخت اخه این هم شد زندگی . دلم خورشت سبزی میخواست هیچکسی نبود برام درست کنه من هم رفتم گوشت قرمز خریدم اول بار
امروز عصر رفته بودم پانسمان سرم رو باز کنم, خانم پرستار با تعجبِ تمام,  موهای سرم رو کنار می زد و نچ نچ می کرد!بهش می گم; چیزی شده خانم پرستار؟!! خوب نشده هنوز؟!!با خنده می گه; تو با این همه جایِ شکستگی تو سرت میتونی کارت جانبازی بگیری!بهش می گم; تازه عکس های رادیولوژیم رو ندیدی .به نچ نچ ش ادامه داد و همونجوری که داشت از کنار تخت دور می شد گفت;  بیچاره دل مامان و بابات!!!من هم تو دلم میگم واقعا بیچاره از دل مامان و باباتا پدر نشده بودم, معنی ای
1. اعتراف می کنم وقتی بچه دبستانی بودم چند بار ی کردم.2. اعتراف می کنم وقتی هیجده سالم بود به یه دختر التماس کردم باهام دوست (ازون دوستا!) بشه. 3. اعتراف می کنم وقتی بچه بودم چند تا پروانه روُ به طرز وحشیانه ای ناکار کردم. 4. اعتراف می کنم گاهی از این که اعضای خانوادم بالاخص پدرم روُ به دیگران معرفی کنم احساس شرم می کنم. 5. اعتراف می کنم از خونه ای که توش زندگی می کنم شرم دارم. 6. اعتراف می کنم سطح هورمون تستوسترونم بالاتر از حد نرمال برای
بالاخره این درس جبر خطی هم با همه زحمات و مشقاتی که داشت تموم شد! نمره متوسطی گرفتم و راضی نبودم چون خیلی وقت و انرژی ام رو گرفته بود ولی به هر حال پاسش کردم. شاید اگر بگم سختترین روزهای سال 20 و 2019 همین سه هفته بوده تاحالا. اشتباه بزرگی که کرده بودم این بود که این درس رو دست کم گرفته بودم و برای همین در ترم فشرده گرفتمش که در عرض یک ماه باید تمومش میکردم. خیلی درس سنگینی بود و همزمان فشار کاری هم در اوجش بود. اما بازم میگم. هر چی بود تموم شد رفت! حا
 بیشتر امروز بعد از ظهر را پای مونتاژ "به وقت تنهایی" بودم که تقریبا هفتاد درصد آن انجام شده است. مهمان هم بودیم البته! چند ساعت پیوسته چشمانم به مانیتور بود و خیلی خسته شدم.؛ نرم افزارهای متفاوتی را امتحان کردم و در نهایت با یکی از آن ها توانستم تا حدودی ایده هایم را عملی کنم. مشکل اصلی آن بود که بیشتر راش ها (برداشت ها) را در لحظه گرفته بودم و حالا باید آن ها را کنار هم در یک قالب یکپارچه قرار دهم. تعداد راش ها هم زیاد است.خدا کند فردا تم
دو سال پیش که آمدند خواستگاری. با وصف هفت سال منتظر بودنم شوک شدم. شوک از نوع بد و بد آمدن. که چرا یکهویی بعد از  آنکه شش ماه رفته بود. بلاک کرده بود و رفته بود. شکسته بودم و رفته بود. یکهو بی مقدمه، بی جبران زنگ زده بود برای خواستگاری؟گریه ام گرفته بود و تا صبح گریه کردم و بچه ها به نظرشان بی معنی بود و طاقچه بالا گذاشتن. ولی من آماده نبودم. از لحاظ عاطفی و روانی. از اینکه همیشه عادت دارم قبل از همه چیز برای همه چیز برنامه ریزی کنم و غافلگیر
به نظرم، هشت نه ساله بودم؛ مثل همیشه، وایستاده بودم جلوی در خونه مادربزرگ؛ پدرم هم اونجا بود؛ داشت با دوستش، گفت و گو می کرد. اون طرف تر، در کنار خیابون، یه سرهنگی داشت با یه نفر صحبت می کرد؛ من رفتم کنارش وایستادم؛ می خواستم ببینم سرهنگه چی داره می گه و موضوع چیه؟ کنجکاو شده بودم؛ رومو برگردوندم به اون طرف تا وانمود کنم همینجوری ایستاده ام و متوجه این نشه که می خوام از حرفاشون سردربیارم؛ بعد دقایقی که برگشتم پیش پدرم، پدرم خندید و گفت: تو ف
اینستامو دی اکتیو کردم تا امتحانم ختم بخیر شه! ولی میدونم طبق معمول سر از یه وبلاگا و سایتایی در میارم که نتیجه ی از این وبلاگ به اون وبلاگ شدنه! یا پدر یوتیوبو در میارم. یا شاید زدم تو کار فیس بوک و توییتر :|یا هم تعداد کانال های تلگرام که عضوم دو برابر میشه مثلا :/پی نوشت:یا باید کار داشته باشم یا باید برا خودم کار بتراشم وگرنه این مجازی جذاب همه ی وقتمو میبره.نه اینکه بخوام بدش رو بگم ها. اتفاقا خیلی ماه و دوست داشتنیه! چه کمکا که نکر
امشب روی صندلی آرایشگاه فشارم افتاد خیلی زیاد حس کردم دارم میمیرم ولی چیزی نگفتم پسرها همراهم بودند تو فکر اونا بودم که سالم به خونه می‌رسند یا نه؟کم کم بهتر شدم اما خیس عرق بودم لباسم خیس شده بود برگشتیم خونه آدم موجود عجیبیه بالا پایین زیاد داره .
تا همین الان منتظر بودم که جوابمو بدی.واست یه هدیه گرفته بودم.از چند روز پیش .میدونم که نمیخوای منو ببینی.گفتم اسی واست بیاره.ولی قرار نیس تو جوابمو بدی.خیلی ناراحتم. آخه چیزی نگفتم ک نتونی جواب بدی.خیلی سختمه خیلی روحم در عذابه.ناهار و شام نخوردم.چیزی از گلوم پایین نمیره.سارا خیلی دلسنگی
توی عجیب ترین دوره ی زندگیمم.بی خوابی ایی مطلقا بی منطق و یه سری مشکلات دیگه همه با هم آوار شدن سرم و آیا روا نیست واسه اولین بار تو زندگیم گشاد بشم و سیصد و چهل و دو هزار تومن برینم تا لباس خوشگل مورد علاقمو بخرم؟اون لباسه فقط به من میاد.باور کنید.حتی اگه زشت ترین بلاگر دوران باشم ولی همه میدونن توی اون لباسه چقدر خوشگل شده بودم وسط اتاق پرو.دختر فروشنده ی بیشعور در اتاقو کامل وا کرد و یه ملت ریختن نگام کردن.تنها بودم.از خجالت مُردم.ولی خوشگل ش
من ایستادمدرست جلوی روتجلوی روی تویی که همیشه بین تمام سیاهی ها و غم ها و رنج ها بازم دوستت داشتمجلوی روی تویی که باور داشتم همه ی ابراز محبت هات ظاهری و بنا به اقتضای زمانهمن خودم رو به نفهمی زدم تا تو بمونی برامتا از دست نره تلاش همه ی این سالهاحالا نگاهم کنببین چیکار کردی؟مگه غیر از این بود که من بخشی از وجود تو بودم؟مگه غیر از این بود که من یادگار و امانتی عزیز تو بودم؟پس چرا؟؟؟یکم به چشمام نگاه کنچطور نمیتونی بخونی این همه درد رو؟چطور می
1-انقدر بدم میاد اسم فلفلی زیاده.روزی که من گفتم فلفلی همه میگفتن یعنی چی.حالا چپ میری راست میای همه اسم بچشون فلفله.انقدر از اسم گلگلی خوشم میاد و عاشقش شدم که دلم میخواست اسم همه بچه هام گلگلی باشه۲-واکسن شش ماهگی گل گلی هم زده شد.چقدر روزا زود میگذرهفلفلی را بردم خونه بابای کاف گذاشتم و رفتم واکسن بزنم.مامان کاف داره همه تلاششو میکنه با فلفلی هم رابطه حسنه پیدا کنه.اخه فلفلی از همشون زده شده و با اشک و گریه اونجا میره.امروز اما مامان
امروز یکی از بهترین روزها بود. بعد از دو هفته ی سخت پرستاری از دو تا کودک سرماخورده، با سید حسین عشق صبح در صلح و صفا بیدار شدیم. صبحانه سوپ مرغ خورد و بعدش شروع کردیم ژله ی رنگین کمانی درست کردیم.بعد هم تا ژله ها بگیرن، کیک کاکائویی پختیم.  بعد هم گفتیم خاله زهرا آمد و آقا رضا رو نگه داشت من ورزش کردم. بعد هم بابا اومد و ناهار خورد و با حسین بود. منم رضا رو خوابوندم و خودمم خوابیدم.بعد من بیدار شدم و بابا خوابید و من با حسین بودم و شام پختم و ظرف
امشب چهار شنبه سوریه 97 و من باز هم از تنهایی نالانم. عجیبه برام که هر سال اسفند یه نحسیه خاصیو برام دارهعجیبه ک اسفند برام اتفاقای تلخ میفته و من تنها میشم. یادم میاد اسفند 94 ک سر یه موضوع چقدر ناراحت بودم دم عیدی حالم بد گرفته بود حالا بماند که 94 به قبل رو یادم نمیاد. دقیقا شاید همه ی تو از همون اسفند 94 شروع شد شب عیدی باز اومدی تو زندگیم ک دیگ بدش اون من بودم ک سخت رو تو زووم کردم.چقدر دوست داشتم امسال عیدو با هم بودیم ولی تو هیچوقت نمیخوای چ
دانلود آهنگ جدید غمگین دلبسته بودم بهت با چه احساسی / به حدی شکسته شدم از این دوری باران
Ahang delbaste bodam behet ba che ehsasi
دانلود آهنگ دلبسته بودم بهت با چه احساسی / به حدی شکسته شدم از این دوری باران
دلبسته بودم بهت با چه احساسی رفتی و نموند نموند واسم فکر و حواسی
به حدی شکسته شدم از این دوری که شاید ببینی منو اصلا نشناسی
دانلود اهنگ دل بسته بودم بهت با چه احساسی / به حدی شکسته شدم از این دوری باران
لینک دانلود آهنگ
روزبه نعمت الهی -چه کار میکردمدانلود آهنگ جدید روزبه نعمت الهی به نام چه کار میکردم همراه با کیفیت اصلی+پخش آنلاینRoozbeh Nematollahi ‰ Chekar Mikardam ♥متن آهنگ روزبه نعمت الهی به نام چه کار میکردم ♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣چکار میکردم که عاشقت بودمجز عاشقت بودن چکار میکردمچقدر مرتبه ی جنون فراهم بودکه من جنون را هم شکار میکردمهمیشه تصویری شب
گناهانم را دوست دارم!بیشتر از تمام کارهای خوبی که کرده‌اممی‌دانی چرا؟! آنها واقعی‌ترین انتخاب‌های من هستند!سید علی صالحیو تو، گناهِ زیبای منی؛ گناهِ جذاب و خاص و بی نظیر منی؛ گناهِ روزهای جوانی و شب های تنهاییِ منی. گناهِ پر از انرژی و نشاط و شادابی و شوری، که مرا، این منِ بی جان و خسته را، این منِ ساکن و فرسوده و وابسته را، از تمام آزارهای روزگار ناسازگار فراموشی داد و رساند به مطلقِ حیات، به محضِ زندگی، به رغبتِ بقا!روزها، مفهوم دیگری
من مجرمم و بی تردید شایان مجازاتاما من مجرم نبودم و بی دلیل محکوم شدم ب گناه کسانی که قوی تر بودندمن تبرعه شدم اما با تقدیری آتش گرفتهمن خودم را تا ابد مجازات خواهم کرد ب تاوان گناه ناکردهاما درین آتش خواهم سوزاند همه گرگهایی را که مرا آتش زدندمن همه شان را خواهم کشتچون ـآنها مرا بع قلم قاتل نوشتند و  مرا مجازات کردندمن نور بودم اما به گناه آنان شب شدممن دیگر زنده نخواهم شد و خواهم مرد اما در این حین نمیگذارم کسانی که مرابه این حیولا تبدیل
از سر کار زنگ زدند که کارخونه اعلام ورشکستگی کرده پاشو بیا واسه تسویه حساب.حالا من چه خاکی به سرم بریزم؟؟؟تمام بدنم داره میلرزه.قراره چی بشه؟؟؟من یه گند دیگه هم زده بودم که همه امیدم حقوق ماهیانه سرکار رفتنم بود که اونم نشد
سلامدیروز مامانم و پرستارش آمدند تهران. کلی خوشحال بودم و روحیه ام بیست . ولی گویا شادی به من نیامده. صبح که سرکار بودم در تراس باز بوده و فندق پرواز کرده و رفته. هومن تمام محل را گشته ولی پیداش نکرده. یکساعته دارم سرکار گریه می کنم. می دونم دیگه پیدا نمیشه ولی تو معجزه های خدا همه چیز هست دعا کنید پیدا بشه. 
میدونی بن بست زندگی کجاست؟جایی ک نه حق خواستن داری نه توانایی فراموش کردناون اولا ک رانندگیم افتضاح بود رفته بودم توی ی کوچه کلی ماشین پارک بود از بینشون رفته بودم تو ک بعد فهمیدم بن بستهخواستم دنده عقب بیام خوردم به درخت و ماشین و اخرشم زنگ زدم بابام ک بعد از ی ساعت اومدیکی هم میخواست کمک کنه که داد زدم سرش و گفت وحشی و رفتالان همین حس رو ب زندگی دارمهمچین ادم مزخرفی هستم منهه.
این کتاب رو باید سالها پیش میخوندم، یعنی میخواستم ولی نمیشد. الان هم نمیشه. در واقع دارم نشخوارش میکنم. با مفاهیم اولیه ش آشنا بودم اما هر چی جلوتر میره برام سنگینتر میشه. هر خطی که میخونم هزاران حس و تجربه تو سلولهای مغزم به تلاطم میافته. گاهی برمیگردم و دوباره میخونم. دیروز رسیدم به دوقطبی شیدایی-افسردگی. قبل از شروع این فصل حس بچه خشکی رو داشتم که سر ظهر تابستون میخواد بپره تو حوض: پر بودم از شوق و دلهره. فصل که تموم شد دلم گرفته بود. انگار ما
قبلا  نوشته بودم که از صفحات مجازی دور شده ام و می خواهم اعتیاد به اخبار و سایت‌های انترنتی را هم کنار بگذارم. نشد اما. برای ترک صفحات مجازی نیز بارها و بارها تصمیم گرفته بودم و شکست خورده بودم، هنوز هم دلم می شود دوباره صفحه فیس بوک ایجاد کنم، اما در سه ماه گذشته در برابر این تمایل مقاومت کرده ام و موفق بوده ام. در نهایت موفق شدم از صفحات مجازی دور شوم. اینجا هم موفق خواهم شد ولو خیلی دیر. فشارها زیاد است و برای کاهش فشار هم به اخبار مراجع
همکلاسی‌هایتان در دوران دانشکده چه کسانی بودند؟ 
دکتر محقق، آریان‌پور، خانم دکتر صنعتی که استاد دانشگاه ملی شده بود و اخیرا فوت کرد و.
 
از سابقه تدریس‌تان بگویید، کجاها تدریس داشتید؟
آن موقع دبیر دبیرستان‌ها بودم، در دبیرستان شهناز و پروین اعتصامی تدریس
می‌کردم، عربی من خوب بود بیشتر هم عربی درس می‌دادم. بعد از آن، فرح مدرسه
عالی دختران را درست کرد. دانشکده‌ای بود به تقلید از دانشکده‌های آمریکا
که برای دخترها درست کرده بودند
پاورپوینت خلاصه کتاب ای کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم
دانلود پاورپوینت ارائه کلاسی خلاصه ای از کتاب ای کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم، در حجم 23 اسلاید. این کتاب در واقع به شما می آموزد که چطور از تمامی ظرفیت‌های وجودی تان در دوران جوانی بهره مند شوید. بوسیله آموزش و انگیزه واقعی دادن شما خواهید آموخت که در هر دورانی از زندگی تان به بهترین راه حل ها فکر کنید و .

همین حوالی
فصل امتحانات است. به سیاق این دو سه هفته آمده‌ام کتابخانهٔ دانشگاه درس بخوانیم. مخزن لاتین پر بوده نشسته‌ام این بیرون، شیر و کیکم را خورده‌ام، نت‌گردى کرده‌ام، آسه آسه جزوه‌ها و خودکارها را پر و پخش میز کرده‌ام تا بلکه بشینم پاش. شب قبل آخر شب داشتم وبلاگم را مى‌خواندم، صبح صفحه باز بود و رسیدم به اینکه شروعِ نود و شش را دعا کرده‌ام کاش همه چیز برمى‌گشت به قبل از نود و پنج. دیدم حالا همه چیز شبیهِ قبل از بیست و پنج سالگى است. همه چیز و هیچ
از بچگی استعداد عجیبی تو همذات‌پنداری با تمام آدمای غمگین توی آهنگ ها فیلم ها و داستان ها داشتم. خوب بلد بودم خودمو بذارم جاشون تا جنس غمشون رو درک کنم، اندازه‌ی غصه‌شون رو بفهمم و احساسشون رو حس کنم.مثلا وقتی ۹ ساله بودم و به خاطر اپاندیس دو هفته‌ای مونده بودم خونه، برای اولین بار آهنگ محال شادمهر رو شنیدم. یه جوری بود که نفسم میگرفت موقع گوش دادنش. حس عجیبی داشت برام. بی‌نهایت تلخ و غم‌انگیز بود. و بی‌نهایت این حجم تلخی رو درک میکردم. خی
گفته بودم ممکنه نیاز پیدا کنم به چند روز تنهایی یا حتی یک روز تنهایی. بهم گفت اگه تو همچو شرایطی گیر کردی بهم بگو که مقدمات سفر رو برات فراهم کنم. میفرستمت بری هر کجا که خودت بخوای. یک یا هر چند روز که خودت بخوایاعتراف می‌کنم که کیف کردم از این همه درک و همراهیشامروز صبح دنبال یه سری کارای دفتری خسته‌کننده بودم، ظهر که رسیدم خونه با خودم فکر کردم الان درست اون زمانه که نیازه تنها باشم، نیازه یه جا بشینم و تنها فکر کنم. وقتشه اقلا یک روز با خو
عجب صبری خدا دارد!اگر من جای او بودم.همان یک لحظه اول،که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،جهانرا با همه زیبایی و زشتی ،بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.عجب صبری خدا دارد!اگر من جای او بودم،که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،بر لب پیمانه میکردم .عجب صبری خدا دارد!اگر من جای او بودم،که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگینزمین و آسمان راواژگون، مستانه میکردم .عجب صبری خد
سلام نی نی جانچطوری جان مادر؟؟چندین و چند هفته ست که حسابی ت میخوری و لگد میزنی. جدیدا متوجه شدم که از روی شکمم معلوم میشه لگد و مشت زدن هات!!بابا جونت خیلی دوس داره ببینه. ولی نشده تا حالا. بهش قول دادم فیلم بگیرم. ولی هروقت که منتظر میمونم تو ساکت میشی اخه!!مامان جان من خیلی بهت وابسته شدم میدونی؟؟ یه شب یه خواب بد دیدم که دلم نمیخواد درباره ش بحرفم. کل روز رو اون حس باهام بود و خیلی ناراحت بودم و همه ش دستم روی شیکمم بود و به تو فکر میکردم و د
بزرگی می گفت خدا آرزوهایمان را برآورده می کند اما به سبک خودش.گفته بودم که عاشق پاریس ام و دلم میدان تریومف می خواهد، قدم زدن در شانزلیزه و پیاده روی کنار رود سن.حالا دعوت شده ام عروسی فامیل ام ، آن هم کجا ، آنتالیاانگار لوکیشن دقیق نداده بودممهربانای من، آخه این چه وسوسه ای بود توی این شرایط بد اقتصادی که به جان مان انداختی قربانت بروم، توی گروه خانوادگی کلی مسخره بازی درآوردیم با زن داداشی ها و آبجی. همه هوایی شده اند.نوشتم برایشان که
مدتی بود به وبلاگ سر نزده بودم، اسم رمز و همه چی رو فراموش کرده بودم.امروز پنج شنبه است. دلم می خواد بعد از ناهار برم کتابخونه اما تا ظهر بیشتر باز نیست:(دیشب بعد ازیک گفتگوی تلفنی دل درد شدیدی گرفتم. مشخصا از فشار اعصاب بود. نمی دونم چرا بدنم انقدر مورد حمله های عصبی قرار می گیره. امروز روزه نگرفتم و با احساس گناه بدی از خواب بیدار شدم. گاهی فکر می کنم اگر قدمی می تونستم بردارم در زیباتر کردن دنیا، اون چی بود؟بهش فکر می کنم و در پست بعدی می گذارم
باید ثبت بشه روزی که تباه بودم اما عقلم اجازه نداد با اون حال برم بشینم سر کلاس بشری. و اگه ذره‌ای بدونید از عشق بی‌پایان من به این مرد و اینکه لحظه‌ای از کلاساشو از دست نداده‌م در این هفت ماه و تنها برنامهٔ ثابت حال‌خوب‌کن من در هفته‌ تاریخ‌ادبیاتشه، می‌فهمیدید چقدر تباه بودم که نرفتم. گوشهٔ بوفه نشستم، تا ساعت هفت. همین.فردا، از فردا. قول می‌دم.پ.ن: ساجده بغلم کرد، بالاخره. الان دیدم اس‌ام‌اس داده: من به حسابت می‌رسم.» بیا برس.
بالاخره پشت بوم دانشکده رو فتح کردم! شیش طبقه ساختمونه و حقیقتا ارتفاع وسوسه‌برانگیزیه. درش قفل بود ولی دو تا پنجره دو طرف در بود که تونستم بازشون کنم و بیام بالا! خیلی وقت بود این پشت بوم رو مخم بود و به فتح کردنش فکر میکردم ولی خب همیشه درهای بالا قفل بودن. حتی یه مدتی به این فکر میکردم که کلیدای نگهبانارو یه جوری کش برم و از روشون بسازم بعدم بذارم سر جاشون! ولی این ایده در حد همون تئوری موند و هیچوقت عملی نشد. بالاخره امروز خیلی خیلی اتفاقی و
قبل از اینکه از پرنده ی کوچک روی قلبم حرفی گفته باشد هم پرنده آنجا نشسته بود و چنگ انداخته بود به پوست نازک دلم. چنگ انداختنش اما از دشمنی نبود. می ترسید. اشکال غریب توی فنجان راز من را می دانستند. به "سنگ سفید جاودانه" فکر کرده بودم و دلم خواسته بود  برای یک بار هم که شده جزئی از کل باشم. پرنده توی دلم خوانده بود: "چه ساده دل بودی.". یاد جنگجو افتاده بودم. "تو من را دوست داری، اما من غمگینم".
یک‌شنبه امتحان آخر رو دادم رفتم خونه مریم یه عالمه با مهسا بازی کنم . خوشحال بودم که همه ی سوال ها رو درست جواب دادم و نمیخواستم اصلا به آسون بودن امتحان یا اینکه یک ماه دیگه هیچ کدوم از این چیزایی که خوندم یادم نیست ، فکر کنم . بعد چهار ساعت دیگه هیچ انرژی برام نموند . هم مهسا رفته بود روی اعصاب من هم من روی اعصابش . برگشتم خوابگاه . یه عالمه خوابیدم . از وقتی مثلا دانشجو شدم هیچ شبِ قدری نبوده که جایی جز خوابگاه باشم . برنامه ی مسجد دانشگاه رو نم
کوچولو بودم حدود چهارم دبستان صبح زود باید میرفتم مزرعه برای انجام کاری.دو برادر از خودم بزرگتر هم داشتم اما همیشه با اولین صدای خاتون از جا بلند میشدم و میرفتم کمکش.اونا خوابالو بودن.با چشمان پف کرده و دست و روی نشسته راهی شدم.مسیر هر روزم رو میرفتم که یهو چشمام به برگی کاغذ افتاد حالا چطور تو مسیر اونم خوبالوده توجهم رو جلب کرد یادم نیستنامه ای پر از شعر های عاشقانه که بزور میخوندمشون. انتهای نامه اسم شناسنامه ای منو نوشته بود که فقط
یادمه واسه خرید رفته بودم لباس فروشیپیرهنی رو که دوست داشتم رو پوشیده بودم و کسی نبود ازش نظر بخوام!و مجبورا از فروشنده پرسیدم که:به نظرشما بهم میاد یا نه؟تو جواب بهم گفت:"همراهی نداری"؟؟؟؟؟گفتم همیشه بود اما الآن خیلی وقته که نیست!!از مغازه بیرون اومدم را میرفتم مدام به کنارم نگاه میکردم و با خودم مرور میکردم که چقدر تنهام و خودم متوجه نیستم.!
نزدیک به پنج سال است ازدواج کرده ایم. دو هفته که از ازدواج گذشته بود خانم دوست نداشت من با والدینم ارتباط داشته باشم. حتی یک شب رفتارهای او باعث شد مادرم که قورمه گوش آورده بود پشت دروازه بماند و من نتوانم غذا را از او بگیرم. تا آن وقت ها خیلی به زندگی و اینکه زندگی خوب باشد و بتوانیم بسازیم امیدوار بودم. از آن شب به بعد تمام امیدم به آینده خوب از بین رفت. با آن هم تلاش کردم تحمل کنم و هنوز به فکر ساختن زندگی بودم. نشد. تمام این سالها اوضاع بدتر
دانلود مداحی حسین سیب سرخی غروب عاشورا تو رفتی من تنها
 
برای دانلود کلیک کنید
 
متن شعر مداحیغروب عاشورا تو رفتی من تنهااز نفس افتادم تا افتادی از پاای کاش سر تو روی نیزه ها ندیده بودمای کاش بالا سرت تو قتلگاه رسیده بودمسیدنا العطشان یا اخا الامظلومیه دنیا درد و غم یه عده نامحرمنگاهت از نیزه به زخم دل مرهمای کاش سرتو کنج ویرونه ندیده بودمای کاش بالا سرت تو قتلگاه رسیده بودمای کاش تنتو زیر دست و پا ندیده بودمای کاش بالا سرت تو قتلگاه
تا اونجایی که یادم میاد، همسر همیشه توی سمت مدیریت بوده و کار می کرده. الان طبیعیه که براش سخت باشه زیربار هر نوع شغلی برهکاش هرچه زودتر تکلیف ش معلوم بشه.منم به کار و زندگیم برسم.میگه بیا یه سر بریم شمال. میگه فرصت خوبیه ها. من که همش گرفتار بودم. حالا تازه سرم خلوت شده. میگم اخه دخترمون رو چه کار کنم؟ هر لحظه منتظرم خبرم کنند تا برم بیمارستان واسه زایمانش. واسه مادربزرگ شدن!میگه ول کن حالا. بیا بریم. هر وقت زنگ زد، ما در اولین فرصت خودمون
روز خیلی خوب بود :) خیلی خیلی خیلی خوبی بود. صبح سیرخواب بلند شدم! ساعت 8 بعد فکر کردم شبه! خیلی عجیب بود کلا. بابام نبود رفته بود نرسیدم بهش خدافظی کنم. رقیه هم نبود. زینب هم نبود من و مامان بودم که مامانمم همش یا خواب بود یا من خواب بودم. یک روز ارووووووووم :) یک روز بدون هییییچ اتفاقی! مدرسه هم نداشتم! واقعا نیاز داشتم به همچین روزی.با صدیقه هم حرف زدم. این واقعا ارومم کرد. اصن اینقدر امروز خوب بود با حسای خوب که نشستم با علاقه مداد رنگیمو تموم
به نام هستی بخش احساسسلام بانو!صدایم را از شهر یزد، دارالمومنین میشنویچند ساعتی میشود که رسیده ایم و برایم جای خالی تو بیشتر از هر زمانی حس میشود.تا قم خواهر کوچکم سرش را روی شانه و یا روی پایم گذاشته و خوابیده بود.از قم به بعد، همان کفگیر خورده هم اضافه شد و من بین دو خواهر، گیر کرده بودم.آن لحظات ، از اینکه خواهرانم را اینگونه به آرامش میرساندم خوشنود بودم.اما جای سر تو ردی شانه ام، خالی تر از همیشه بود.کاش تو همسفرم بودی و تو با تکیه به من آر
یک روز پر استرس و‌پر از نگرانی داشتمبرام سخت بودبین شک و‌ شبهه بودم که فهمیدم واقعیهاسترس زیاددرست یا غلط.هنوز هم توی شوکماولش پر از دلهره بودمکم کم بهتر شدم و فهمیدم من زیادی سخت میگیرم و سعی‌کردم با خودم مهربونتر باشم.نمیدونم میتونم اسمشو بزارم نقطه عطف زندگی یا نهنمیدونم‌میتونم بزارم بهترین‌روز زندگیم یا نهخدایا شکرتخدایا شکرت.
نانا موهایش را صاف صاف کرده و با یک پاپیون نارنجی بسته. روی تختم پرت است و با ترانه‌ای که از گوشیم پخش شده لب‌خوانی می‌کند. نانا شبیه اتاقم است. آرام. با کلی رنگ خنثی و یک صورتی آرام و بی‌حال. بچه‌ی شلوغ و پرسروصدایی نیست. یادم آدم از ذهب پرسیده بودم به اتاقی که بیشتر دکورش خاکستری کم‌رنگ و سفید است چه رنگی می‌آید؟ گفته بود صورتی خیلی ملایم و آرام چیزی بین صورتی و گلبهی. من یاد نانا افتاده بودم. که همیشه توی ذهنم این رنگی است.
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها