محل تبلیغات شما

نتایج جستجو برای عبارت :

صدای دختر اگه گل بودم حالا شبو روز خارمgo

پست اهنگ تتلو اگه گل بودم حالا خارم بدون تو (کیفیت 320) با لینک مستقیم همراه با متن را میتوانید به صورت کامل از سایت نازمگ دریافت کنید.
اهنگ تتلو اگه گل بودم حالا خارم بدون تو (کیفیت 320) با لینک مستقیم همراه با متن
دانلود آهنگ امیر تتلو به نام بی تو میترسم - اس موزیک دانلود آهنگ جدید امیر تتلو به نام بی تو میترسم Download New Song By Amir Tataloo Called Bi To Mitarsam. دانلود آهنگ جدید امیر تتلو بنام بی تو می ترسم-Amir Tataloo Bi - MyRitm دانلود آهنگ جدید امیر تتلو بنام بی تو می ترسم
پست اهنگ تتلو اگه گل بودم حالا خارم بدون تو (با لینک مستقیم) کیفیت عالی همراه با شعر را میتوانید به صورت کامل از سایت نازمگ دریافت کنید.
اهنگ تتلو اگه گل بودم حالا خارم بدون تو (با لینک مستقیم) کیفیت عالی همراه با شعر
دانلود آهنگ امیر تتلو به نام بی تو میترسم - اس موزیک دانلود آهنگ جدید امیر تتلو به نام بی تو میترسم Download New Song By Amir Tataloo Called Bi To Mitarsam. دانلود آهنگ جدید امیر تتلو بنام بی تو می ترسم-Amir Tataloo Bi - MyRitm دانلود آهنگ جدید امیر تتلو بنام بی تو می
دیشب خواب عجیبی دیدم خواب دیدم خانواده یک دختر برام انتخاب کردن من هم دقت نکردم که این قیافش چطوری تا یک روز قبل عروسی گفتم عکسش ببینم وقتی عکس عروس دیم یکدقعه شوکه شدم یک دختر بود صورت کک مکی و سرخ با موها قرمز خیلی هم بدشکل کار از کار گذشته بود راه برگشت هم نداشتم گفتم حالا چکار کنم چطوری با این یک عمر زندگی کنم تو این جریانات بودم که از خواب پردم .
.
از چی بگم؟ از کدوم قسمت  این تراژدی؟ از اون جایی که دکتر پشت تلفن مثل ابر بهاری اشک میریخت و با هر قطره اشکش من بودم که فرو میریختم، از اونجایی که بهش گفتم پدر تو هم دختر داره و اگر یه لحظه به این فکر میکرد شاید برای دختر خودش هم روزی جدایی اتفاق میفته این حرفو نمیزد و بعد انقدر دلشکسته و دلگیر بودم که مجبور شدم تلفن رو قطع کنم تا صداي هق هقم رو نشنوه، از اینکه دکتر بهم گفت بعد از حرفهای پدرش دیگه خودش رو هم نمیشناسه حتی، از اینکه وسط هق هق گری
دیونه بودم با تو آدم شدمانگشت نمای همه عالم شدمعشقت نشسته توی این قلب مناز نگام معلومه همه احوال منحال دلم بهتر از این نمیشهوقتی کنارمی واسه همیشهبرای داشتنت نگا چه کردممن عاشقم دور سرت بگردمآخه وقتی نگام میکنی تو میره حواسمببین چه حس خوبی داره این عشق تو واسمآشوب بودم حالا حالم خوبهجز تو به کسی دل نمیدم دل نمیبازمحالا وقتی نگام میکنی تو میره حواسمببین چه حس خوبی داره این عشق تو واسمآشوب بودم حالا حالم خوبهجز تو به کسی دل نمیدم دل نمیبازم
داستان تا اونجا پیش رفت که یه روز صبح یکدفعه و آنی ! بله کاملا از قبل تعیین نشده ، دلبسته یکی از کارمندای خودم شدم !ناراحت بودم به این دلیل که هیچوقت این رابطه رو هیچوقت با هیچیک از کارمندام دوست نداشتم ، کلا  کار و رابطه نیاز به کنترل داره که من نه وقتش رو داشتم و نه توانش رو!ناراحت از اینکه وسط حجم زیاد کارهام این داستان پیش اومده بود و نیاز به وقت داشتناراحت بودم چون زینب شرایطش رو نداشت !( توضیحش رو بعدا میدم)ناراحت بودم چون انتخاب نکرد
کوچولو بودم حدود چهارم دبستان صبح زود باید میرفتم مزرعه برای انجام کاری.دو برادر از خودم بزرگتر هم داشتم اما همیشه با اولین صداي خاتون از جا بلند میشدم و میرفتم کمکش.اونا خوابالو بودن.با چشمان پف کرده و دست و روی نشسته راهی شدم.مسیر هر روزم رو میرفتم که یهو چشمام به برگی کاغذ افتاد حالا چطور تو مسیر اونم خوبالوده توجهم رو جلب کرد یادم نیستنامه ای پر از شعر های عاشقانه که بزور میخوندمشون. انتهای نامه اسم شناسنامه ای منو نوشته بود که فقط
امروز صبح با بچه های خیریه دلخند بیمارستان مفید بودیم بخش ریه.وقتی بچه بودم زیاد میرفتیم بیمارستان مسیح دانشوری( متخصص ریه ) آره خب آسم و این صحبتا اما گذشت رفع شد بدترین خاطره ای که از اون دوران داشتم راه رفتن تو بخش بود و صداي سرفه و گریه بچه های همسن خودم. حاضر بودم تلخ ترین داروها رو بخورم اما اونجا نباشم. خوب یادمه که اون موقع هم باخودم فک میکردم کاشکی یه بار یکی برای شادی این بچه ها یه کاری بکنه چونکه میدونستم وقتی حواست پرت بشه سرفه ها
تا حالا خودمو اینقدر صبور ندیده بودم ، صبور شدم یا بی تفاوت .نمیدونم .زندگیم از این به بعد قراره چطور بگذره؟ خدامیدونه .پووووف کاش کسی بود یکم انگیزه میداد ،فاطمه این حرفا بعیده ازت +این فاطمه همون فاطمه ی قبلی نیست-عقلت کجا رفته دختر .آروم باش هیسسسس از پسش برمیای به هر حال چاره ای بیاندیش ± باش
از زمانی که متاهل شدم و مستقل این دوگانگی و تضاد روحی پیوسته با من بود دوگانگی و تضاد نه با بار منفی دوگانگی و تضاد به ما هو .اوایل ازدواج گاهی صبح ها که میرفتم خانه پدر و مادرم بعد از  احوال پرسی ، روانه اتاق سابقم میشدم و فوری به خواب میرفتمگیج بودم در خانه ای بودم که تا مدتی پیش محل آرامش و خانه امن من بود اما حالا فقط مات میشدم که اینجا چرا هم  خانه ام هست هم نیستگذشت و حالا که نزدیک سه سال از ازدواج میگذرد خانه اولم بی شک خان
اون سری که تهران اومدم همش ۲۴ ساعت اونجا بودیم و کف پام آسفالت خیابان هایش را لمس نکرد. چرا؟ چون یادم رفته بودم شلوار بیارم همینجوری با شُوال کردی موندم تو ماشین تا بابام بره و برگرده. عجیب ترین از نظرم در اون لحظه اون دختره بود که تو خیابون هندزفری زده بود و بیخیال داشت راه می رفت. حالا چرا عجیب؟چون در عجب بودم که مثلا این نمی ترسه یکی از پشت بیاد کیفشو بقاپه ببره و نشنوه صداشو که فرار کنه؟ یا نمیترسه یکی شپلق بزنه پس کله ش و نفهمه از کجا
تا حالا اسباب کشی نکرده بودم و مجردی ام هم  ندیده بودم، به همسرم می گفتم کاری نداره که  یه نفر احسان رو نگه داره من یک روزه تمومش می کنم، آشپزخونه که بیشترشون جعبه دارن، اتاقا هم لباسه، تموم دیگه، الان چند روزه من و  ر داریم  کار می کنیم تازه امشب تموم شد و تازه یخچال و فریزر مونده فردا. حالا خواهرم می گفت چیدنشون چند برابر سخت تره،حالا خوبه کمک دارم، تنهایی چی می شد؟؟ خدایا به امید تو خدایا این شب عیدی به حق خودت همه دلشون شاد باشه
نزدیک به پنج سال است ازدواج کرده ایم. دو هفته که از ازدواج گذشته بود خانم دوست نداشت من با والدینم ارتباط داشته باشم. حتی یک شب رفتارهای او باعث شد مادرم که قورمه گوش آورده بود پشت دروازه بماند و من نتوانم غذا را از او بگیرم. تا آن وقت ها خیلی به زندگی و اینکه زندگی خوب باشد و بتوانیم بسازیم امیدوار بودم. از آن شب به بعد تمام امیدم به آینده خوب از بین رفت. با آن هم تلاش کردم تحمل کنم و هنوز به فکر ساختن زندگی بودم. نشد. تمام این سالها اوضاع بدتر
کوچولو بودم حدود چهارم دبستان صبح زود باید میرفتم مزرعه برای انجام کاری.دو برادر از خودم بزرگتر هم داشتم اما همیشه با اولین صداي خاتون از جا بلند میشدم و میرفتم کمکش.اونا خوابالو بودن.با چشمان پف کرده و دست و روی نشسته راهی شدم.مسیر هر روزم رو میرفتم که یهو چشمام به برگی کاغذ افتاد حالا چطور تو مسیر اونم خوبالوده توجهم رو جلب کرد یادم نیستنامه ای پر از شعر های عاشقانه که بزور میخوندمشون. انتهای نامه اسم شناسنامه ای منو نوشته بود که فقط
جاى پست تولد. تکمیلش میکنم. 
حالا که این‌ها را مى‌نویسم اسفندماه است، نیمهٔ اسفند. سال دارد تمام مى‌شود، مى‌رود مى‌رسد به نودوهشت، در روزهاى بیست و نه سالگى. بچه که بودم بیست و نه سالگى غایت سن آدم‌ها بود. معلم‌هاى زبانم بیست و هشت نه سال داشتند و خیلى خیلى بزرگ‌تر خیالاتم بودند. دخترهاى بزرگى که در زندگیشان همه چیز سر جاش بود. در خوانده بودند، سر کار مى‌رفتند، جوان و زیبا بودند. عشق آن موقع گمانم تعریف نشده بود در یادم که آن‌ها را بى ع
از دست درمانگر قبلیم عصبانیم. من از سال دوم تا سال پنجم کارشناسی، به جز تو تعطیلات تابستون، باهاش در ارتباط بودم. امروز حدود یک ساعت پیش از خواب بیدار شدم، و از وقتی از خواب بیدار شدم این فکر افتاده تو سرم که چرا درمانگر قبلیم هیچ کاری برام نکرد. تا حالا بهش این طوری فکر نکرده بودم؛ همیشه فکر می کردم صرفن مشکل از منه که اون نتونست برام کار خاصی بکنه. ولی حالا، در عین پذیرفتن شرایط خودم، فکر می کنم اونم کارش روُ خوب بلد نبود و تأثیر مثبتی روی من
هر چی بگم متنفرم از این ماه اسفند، کم گفتم.حالا به این ماه دوست داشتنی، وضعیت قمر در عقرب و هر دقیقه یک بساط ما رو هم اضافه کنین.آرش خوب شد شکر خدا، هر چند بچه م حسابی آب شد با این مریضی. پشت بندش من مریض شدم و سه چهار روزی هم من درگیر دکتر و آمپول و سرم و رختخواب و این برنامه ها بودم. طفلک سعید حسابی اذیت شد مخصوصا این چند روزی که من مریض شده بودمحالا امروز بعد از ده روز مریضی خانواده، بالاخره توان داشتم بلند شم سرپا و یه کم به امور خونه برسم.
متن آهنگ حمید طالب زاده به نام آشوب
Hamid Talebzadeh - Ashoob

دیونه بودم با تو آدم شدمانگشت نمای همه عالم شدمعشقت نشسته توی این قلب مناز نگام معلومه همه احوال منحال دلم بهتر از این نمیشهوقتی کنارمی واسه همیشهبرای داشتنت نگا چه کردممن عاشقم دور سرت بگردمآخه وقتی نگام میکنی تو میره حواسمببین چه حس خوبی داره این عشق تو واسمآشوب بودم حالا حالم خوبهجز تو به کسی دل نمیدم دل نمیبازمحالا وقتی نگام میکنی تو میره حواسمببین چه حس خوبی داره این عشق تو واسمآش
دلم برای خودم تنگ شده دلم برای خودم میسوزه چقدر احمق بودم قدر فرصت هایم را ندانستم انگار که کور بودم فریادهای دوستم را نشنیدم انگار که کر بودم اما هنوز هم همینطور هستم انگار که مسخ شدم طلسم شدم چقدر بی خبر از همه جا روزها و شبها به سرعت میگذرند و من همچنان به مانند درختی خشک در بیابانی به زمین میخ شده ام حالا نفسم میگیره تمام چیزهایی که روزی برایم ناخوشایند و عذاب آور بود حالا حسرت است چرا که دست کم با تمام مشکلات آزاد بودم و تما
.
نذر کرده امیک روزی که خوشحال تر بودمبیایم و بنویسم کهزندگی را باید با لذت خوردکه ضربه های روی سر را باید آرام بوسیدو بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد***یک روزی که خوشحال تر بودممی آیم و می نویسم کهاین نیز بگذردمثل همیشه که همه چیز گذشته است وآب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است***یک روزی که خوشحال تر بودمیک نقاشی از پاییز میگذارم , که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست***یک روزی که خوشحال تر بودمنذرم را ادا می کنمتا روزهایی مثل حالا
مادربزرگم که میشه عروس این خانواده تعریف میکنه میگه پدر این دو مرحوم وقتی برادرش مرد دعا کرد گفت خدایا تا چهلم داداشم نمونمبعد سی روز مُرد.حالا وقتی عمه/خاله ی اولی مرد اینی که امروز مرد دعا کرده بود که تا چهلم خواهرم نمونم و حالا بعد بیست و هشت روز از مرگ اون ایشونم هم مرد :||حالا می تونید شباهت ژنتیکی/اخلافی دختر به پدر رو انکار کنید؟؟
قبل ترها، پنجشنبه ها رو دوست داشتم.شب ها در تب و تاب زود خوابیدن و صبح زود بیدار شدن نبودم، زمان برای خودم بود ،هر جوری که دلم میخواست میگذروندممدتی ه که بخاطر دختری، پنجشنبه ها رو تعطیلم .هیچ کس مثل یه کارمند لذت تعطیلی پنجشنبه ها رو نمیتونه درک کنه.قبل ترها مدام درگیر حسنا بودم.حالا که از آب و گل درومده ،یکم وقتم آزادتر شده. حالا چهارشنبه ها،یه دست اساسی به خونه میکشم، لباسشویی میچرخه و میشوره و خشک میکنه ، همه جای خونه برق میزنه  و م
خدایا میشه بهم بگی گناهم چی بود؟
منکه قصد بدی نداشتم
منکه پاک زندگی کردم
من که هیچکسو اذیت نکردم
من فقط دنبال آرامش بودم
من فقط یه عشق خوب میخواستم
بهم دادی ولی حالا میخوای ازم بگیری؟؟
به چه جرمی خدایا؟
گناهمو بهم بگو خدایا.
منکه دنبال خیر بودم.
چرا شر نصیبم شد؟
منکه خوب بودم همیشه
چرا بدی نصیبم شد
گناهم خوب بودن بود؟ عشقه ماه و ستاره
دانلود فیلم دختر با کیفیت HD, دانلود رایگان فیلم دختر, دانلود مستقیم فیلم دختر 720p, دانلود فیلم دختر, دانلود کامل فیلم دختر, دانلود فیلم دختر با کیفیت 480pنارون دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
دانلود فیلم دختر با کیفیت HD, دانلود رایگان فیلم دختر, دانلود مستقیم فیلم دختر 720p, دانلود فیلم دختر, دانلود کامل فیلم دختر, دانلود فیلم دختر با کیفیت 480pنجوا آر دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
دیروز اولین باری بود که کانسلر می زدم زیر چشمام و یه ذره هم ریمیل زدم به چشمام.  شاید برای شما خنده دار باشه که یه دختر 28 29 ساله اولین باره داره ریمل می زنه.  ولی برای من گریه آور بود.  از حجم شور عجیبی که به تک تک سلولهای مرده م وارد شد.  انگار اون برس نرم ریمل مژه هامو نوازش کردن و نگی رعد و برق زد و انرژی شد و رفت تو تمام جونم. اره من حالم خوب بود. خوب خوب. شب خوابم نمی برد. زنده شده بودم. تمام انرژیای منفی ای که این روزها سنم بهم وارد
چقدر عجیبه خوندن نوشته‌هایی که مربوط به تلخ‌ترین و سخت‌ترین روزهای زندگی بوده.در وبلاگ دیگری به صورت مشترک با دوست نازنینم با اسم مستعار می‌نوشتیم.نوشته های پاییز و زمستان ۱۳۹۱ که غمگین و پر از غصه بودم.حالا من، اینجا در خونه ای نشستم که مرد زندگیم و دخترمون در فاصله سه متری من نشستند و حال این لحظه ام حال عجیبی است.اگر میشد به اون سال برگردم، خودم را در آغوش میگرفتم و می‌گفتم دل قوی‌دار دختر که پایان شب سیه، سپید است.آناهیتا، ایزد بانوی
دانلود فیلم دختر با کیفیت HD, دانلود رایگان فیلم دختر, دانلود مستقیم فیلم دختر 720p, دانلود فیلم دختر, دانلود کامل فیلم دختر, دانلود فیلم دختر با کیفیت 480pنوا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
۱_ انگار امسال، سال تجدید دوستی هاست!!ما بزرگ شده ی همین محله ایم. من از سه سالگی اینجا بودم و طبیعتا با خیلی از بچه های همسایه ها، دوست و همبازی بودیم. چند سالی این وسط ها اینجا نبودیم و وقتی برگشتیم هم چندان با همسایه ها که خیلیاشون هنوز همون قدیمی ها بودن، ارتباط نگرفتیم.ما هم که از پارسال اومدیم اینجا، من خواه ناخواه با چندتا همسایه ی دور و بر سلام و علیک پیدا کردم که یکی دوتاشون جدید و بقیه شون قدیمی ها بودن. روابط در حد دیدن تو کوچه و رد و ب
اقا  من که حالا حس نوشتنم اومده بزارین یه پست دیگم بنویسم تا بره برا سه سال دیگه :))داشتم پستای سه سال پیشمو میخوندم وای چقدر خنده دار بودن برام چه دغدغه (درست نوشتم ؟)هایی داشتم  اقا از من نصیحت هیچی ارزش غصه خوردن نداره من هیچ کدوم از این مشکلاتی که قبلا نوشته بودم اصلا یادمم نیست جدیدنم یه مشکل عظیم خانوادگی برام پیش اومد که به تمام مشکلاتی که تا حالا تو عمرم داشتم گفت زکی ولی اونم داره میگذره هر جوری که هست ما ادما جون سخت تر از ای
توی عجیب ترین دوره ی زندگیمم.بی خوابی ایی مطلقا بی منطق و یه سری مشکلات دیگه همه با هم آوار شدن سرم و آیا روا نیست واسه اولین بار تو زندگیم گشاد بشم و سیصد و چهل و دو هزار تومن برینم تا لباس خوشگل مورد علاقمو بخرم؟اون لباسه فقط به من میاد.باور کنید.حتی اگه زشت ترین بلاگر دوران باشم ولی همه میدونن توی اون لباسه چقدر خوشگل شده بودم وسط اتاق پرو.دختر فروشنده ی بیشعور در اتاقو کامل وا کرد و یه ملت ریختن نگام کردن.تنها بودم.از خجالت مُردم.ولی خوشگل ش
من اینقدر خرم که تا مثل آدم دقیقا نگی که منظورت چیه نمیتونم متوجه حرفت بشمنکنه دختر بازی.؟یا با گیج کردن من بهت خوش میگذره.؟میگفتی حتی یه بارم نشده دوسم  نداشته باشیمیگفتی تا حالا دوسم نداشتی و نشده قلبت به خاطرم به تپش افتاده باشهمیگفتی تا حالا یه بارم دلنگرانم نبودیمیگفتی تا حالا هرگز آیندتو با من تصور نکردیمیگفتی فقط یه جایگزین برای اونممحض اینکه هنوز خوب حالیت نشده باشه بذار خوب همه چی رو برات روشن کنمحالا منم دیگه دوستت ندارم پس
دیروز باز هم از اون مهمانی ها و جشن تولدهای چشم و هم چشمی دعوت شده بودم. خلاصه یه تیپ مجلسی زدیم و رفتیم به رستورانی که تو دعوتنامه نوشته شده بود. جدیداً مد شده مردم یه رستوران و یا یک هتل رو قرق میکنند و تو خونه هاشون مهمونی برگزار نمیکنند. البته به نظرم اینطوری بهترم هم هست و آدم راحتتره و دیگه نمیخواد اون همه آدم رو تو خونه اش جا بده و منت و غر و لندهای همسایه ها رو بشنوه. خلاصه این دوست ما بعد از سالهای سال بالاخره صاحب فرزند شد. و به همی
انگاری خودش نبود نه نبود اون دختر شیطون نبود اون دختر مغرور نبود من فقط میدونم وقتی بهم میگه حالم بیشتر از همیشه خرابه و حالا باید چیکار کنم یعنی هیچ انتخابی براش نمونده هیچ کی اینقد ازش غافل شدم چرا اون روزا کنارش نبودم  چرا دستشو ول کردم و هزارتا چرا دیگه
همان روز آخر سال، آخرین ساعات یک دفعه از در درآمد. بالای بالا بودم. جشن تمام شده بود و نشستیم به فیلم دیدن. در آغوش او بودم و فیلم را برایش تعریف میکردم با دقت گوش میداد با هر کلمه صورتش به صورتم نزدیکتر میشد. بوی نفسش را می شنیدم و می گفتم این عشق تازه است. نشستیم سرخوش تا خود صبح. می گفت حالا باید سرم را از دست بدهم؟ منم نمیدانستم. بالاخره آن اتفاق افتاد. ساعت شش صبح. پرنده ها تازه از خواب بیدار شده بودند که همدیگر را بوسیدیم. به او گفتم این بهتری
چند روزی رفته بود سفر و امروز صبح زود برگشت، تماس گرفت و من تو خواب جوابش رو دادم، به همین وقت عزیز(حالا شاید فک کنید ساعت ۲:۵۲صبح کجاش عزیزه؟ که حقم دارید) داشتم می‌گفتم باور کنید تو خواب جوابش رو دادم. ازم پرسیده بود می‌تونم زود حاضر شم که قبل کارش بیاد ببردم صبحونه بیرون؟ منم جواب داده بودم نه متاسفانه قرار دارم. حالا اینکه چرا گفتم قراردارم به کنار، دوباره هم زنگ زده بوده که اگه مشکلی نیست من میام میبرمت سر قرار! و من باز تو خواب و بیدار
من‌خوبماااا هدفام‌مشخصه نوشتمشون تا ۱۰سال اینده حتی بیشتر میدونمه حتی با جزعیات مینویسمفکر کنم خوبم‌نه؟؟؟؟؟چرا بد باشم؟من ک انتخاب کردم قوی باشمدخترچرا باید غصه بخورمگفتم بعد ۱۷ام حالم‌خوب‌میشهولی ببینیه سردی خاصی هستیه بی تفاوتی‌خاصیه دلگرفتگیواقعا نمیدونم‌چراولی مهم‌نیستشاد باشین ب هر بهانه ایمنم درحد توانم زندگی‌میکنم امروز نمیدونستم چی باشم کدوم خودم باشمبیشتر خابیدمکلا رخت خواب‌بودمدیشبم دل سیر گریه کردمامروزم
سلام روزتون پر از هیجان و شادیاول بگم که از دعاهای قشنگ و انرژی های مثبت همتون بی نهایت ممنونم ، عمل پدر آقای دکتر به خوبی پیش رفت روز اول را توی آی سی یو گذراندند، و بعد به بخش منتقل شدندو حالا خدا را شکر خیلی خیلی بهتر هستندپنجشنبه صبح با دوتا کوچولو و دوتا خواهر و دختر خاله و للی راهی خرید شدیمچه هوایی بودماز قدم زدن و راه رفتن سیر نمیشدمدوتا فسقلی هم کیف کرده بودند و بازی آفتاب و سایه را تکمیل میکردند و زیبایی لحظه ها را برام هزارچندان
دلم برای خودم تنگ شده دلم برای خودم میسوزه چقدر احمق بودم قدر فرصت هایم را ندانستم انگار که کور بودم فریادهای دوستم را نشنیدم انگار که کر بودم اما هنوز هم همینطور هستم انگار که مسخ شدم طلسم شدم چقدر بی خبر از همه جا روزها و شبها به سرعت میگذرند و من همچنان به مانند درختی خشک در بیابانی به زمین میخ شده ام حالا نفسم میگیره تمام چیزهایی که روزی برایم ناخوشایند و عذاب آور بود حالا حسرت است چرا که مد همین حال که هستم دلم خون ه برای
برای برگردوندن بالانس زندگیم تصمیم گرفته بودم و تارگت کرده بودم اصلاً که تا آخر همین امسال باید و باید یه دوست‌پسر درست‌حسابی پیدا کنم. چند روز پیش اون پسره که گفتم با باس جلسه داشتن و فلان، بهم دوباره غیرمستقیم و در خلال مسخره‌بازی گفت که پلنِ زندگیمون شبیه همه و بیا همدیگه رو به سمت موفقیت رهنمون کنیم و من از اول که دیدمت تو نخِت بودم! منم یاد تارگت و بالانسم افتادم و گفتم باشه حالا ببینیم چی می‌شه. دیگه خلاصه فعلاً اینجوریه. گرچه فکر نکن
دیروز میانترم زبان داشتیم و بعدش با گلناز رفتیم کافه. حدودای ساعت 10 یا بیشتر بود که رسیدم خونه. صبح طبق برنامه قبلی رفتم واسه وداع. دوباره همه میخواستن منصرفم کنن. حرفها و تحلیل هایی که در رابطه با تصمیم من رد و بدل شده بود واقعا جالب بودن. پسر بزرگه صمیمانه همراهیم کرد و زحمت امضا گرفتن هم افتاد گردن پسر کوچیکه. بچه ها اومدن پیشم و خیلی محبت کردن. یکی از آقایون اشکش دراومد و شرمنده شدم. همشون معرفت به خرج دادن جز کسی که براش معرفت به خرج داده بو
امروز مامان  رفت مراسم ۴۰ ام یکی از اقوام تهران! تازگیا میبینم چقدر وابسته اش شدم منی که بهم میگفتن چطور آنقدر بی احساسی؟ :/// چرا دلت تنگ نمیشه برا خونه!؟! الان نسبت به ۳ سال پیش خیلی بیشتر دلم برا خونه و مامانم و بابام و خواهر تنگ میشه! همشونو خیلی محکم و سفت میبوسم که یک وقت حسرت محکم بوسیدن و سفت بغل کردنشون به دلم نمونه، البته این مدل ابراز احساسات فقط‌ برای خودم لذت بخشه اونا میگن چخبرته؟! یوااش! !!!!!دگ به هرحال آدما تغییر می
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها