محل تبلیغات شما

به او گفتم که میروم.

و بعد از ان همه التماس و نفرین و تمنا اینبار گفت که موفق باشی!

من!دخترک خوب قصه خودم آدمی را مدتها با دوست نداشتنم آزار داده ام.و آنگاه که خواستم این آزار اندوهناک را یک شبه برای خودم پایان دهم لحظه ای  از تنها شدنم ترسیدم و وحشت کردم.

فکر میکنین هیچوقت تنها نبودم؟

نه! همیشه بودم!

پس چرا از تنها شدن ترسیدم؟

خب ادمها چیزی که در حال هست را نمیبینند!ادمها چیزی که در گذشته بودند و در آینده خواهند شد را متصورند!


دخترک خوب قصه خودم از دیگر دوست نداشته شدن هم ترسید!

انگار که این دوست داشته شدن برایش لذت بخش بود مگر؟!

دخترک خوب قصه خودم انگار خودش را دوست داشتنی نمیداند که از دوست داشته نشدن هراس دارد!


بهرحال برای آن آدم آزار دیده متاسفم.شاید اگر اصرارهایش نبود این همه آزار نمیدید.شاید دخترک خوب قصه خودم سیگنالهای درهمی از خودش ساطع میکرد!


با تمام این حرفا،میخواستم بنویسم که نترس!

تو دیده ای ادمهایی را که بخاطر تنها نبودن،به ادمهای اشتباهیی پناه بردند و تنها تر شدند!

تو دیده ایی کسانی را که نزدیکترین کسش ،دورترین فرد برایش هست!

تو دیده ایی واهمه از دوست نداشته شدن و تنها ماندن را که چه بلایی به سر ادمها می آورد.


تنها باش!

شجاعانه تنها باش،اما ذلیلانه تن به بودن با ادمهای اشتباه زندگیت نده!

ادمهای اشتباه زندگیت ،همیشه ادمهای بدی نیستند.ادمهای خوبی یا خیلی خوبی هستند حتی.اما خب اشتباهند دیگر!


مدتها بعد که این را میخوانی و تنهایی.نگران و غمگین مباش.

تنها بودن با خودت بهتر از تنها بودن با ادمهایی اشتباه زندگیت هست.


دخترک خوب قصه خودم!

بیست و یک سالت شده.و تمام این بیست و یک سال را به نوعی تنها بودی.و هر بار با رفتن ادمهای زندگیت یاد گرفتی که هیچکس را تنهایی نمیکشد.تنهاییی با خودش .اما تنهایی با دیگری از نفس می اندازدش!


رو پاهای خودت بایست.گاهی از رفتن خسته خواهی شد.اما دوباره بلند میشی و به راهت ادامه میدی!



دخترک خوب قصه خودم:

بار اندوه و تنهایی های خودت را تنهایی بدوش بکش.اما سنگینش نکن.با امدن ادمهای اشتباه زندگیت این بار فرصت قوی ماندن را از خودت نگیر و تبدیل به مرگ تدریجی نکن!





مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها