بالاخره پسر کوچولومون دندون در آورد، البته هنوز خیلی زود بود براش، اما خوشحالم،از دیروز ساعت 4 عصر تا خود صبح گریه و بیقراری می کرد و اولش فکر کردم نق همیشگی هست،دم اذان دیگه بریدم گریه ام گرفت از خستگی،آرزو داشتم همسرم زود بیاد نگه ش داره اما اونم روزه می گیره و خستههههه، شانسا دیر هم اومد و احسان که خوابید منم یه ده دقیقه دراز کشیدم و بعد هم نق می زد و گوشش رو می خاروند و می کشید گفتیم حتما گوشش درد می کنه،صبح کاملا خوب شده بود،عصری وقت دکتر گرفتیم و گفت احتمالا نزدیک دندون درآوردن هست و می زنه به گوشاش،موقع برگشت یک دوری زدم ونون تازه گرفتم برای اولین بار، اومدیم خونه و گفتم بذار ببینم دندون که در نیاورده، که لبخند اومد به لبم، یه سفیدی خوشگل، چند بار بوسیدمش و تبریک گفتم، شب سختی گذرونده بود پسرکم .
خدایا به حق همین روزای عزیز همه بچه ها سالم باشند.
خدایا شکر شکر شکر
درباره این سایت