محل تبلیغات شما
داشتم به لکّه‌ی خونِ روی پارچه نگاه می‌کردم ، که نسبتاً لکّه‌ی بزرگی بود ، بعد به خودم گفتم این خونِ من است ! مبهوت ، مثل اینکه ناگهان با یک واقعیت‌ِ ترحم‌برانگیز که قبلاً هرگز سابقه نداشت روبرو شده باشم ، همزمان چنان دلم برای خودم سوخت و چنان نسبت به خودم احساس محبّت ، نوعی محبت خالص و صمیمانه ، حس کردم که نزدیک بود اشکم جاری شود !
نمی‌دانم به این حس ، این نوع محبّت عمیق که گاهی انسان نسبت به خوش حس می‌کند چه می‌گویند (؟) طوریکه انسان تحتِ تأثیر این عاملِ درونی ، حتی ممکن است تا ساعاتی نشسته و برای خودش زار بزند ، من مخصوصاً وقتی به مرگِ خودم فکر می‌کنم این میل به سوگواری برای خودم با قوّت و قدرت در جانم بیدار می ‌شود ، وقتی که فکر می‌کنم دیگر در این جهان نخواهم بود و هر چیزی که دیدم ، هر طعمی که چشیدم و هر تجربه‌ای که کسب کردم . هوشیاری ، رازها و اَسرارم . ، همه به خاکِ سردِ گور سپرده خواهند شد ، اینقدر دلم برای خودم می‌سوزد که دوست دارم نشسته و برای مظلومیت و ضعفِ خودم در برابر قدرت مرگ ، های‌های گریه کنم !

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها