از یکشنبه زنگ نزده جالبه که تا کمر براش خم شدم و بازم ادم بده زندگیش منم. منم تصمیم گرفتم زنگ نزنم. خسته شدم از این همه بد خطاب شدن بی دلیل.
دلم میخواد با م» یه ماه برم تو یه کلبه و فقط ما دوتا باشیم. نه صدای کسی رو بشنوم نه کسی جز خودمون دوتا مهم باشه.
سرگرمی جدیدی داریم. شبا به خصوص اخر هفته ها فیلم میبینیم باهم و خیلی لذت بخشه.
م» دوباره نماز میخونه و این قلب منو گرم میکنه.
دیروز مسموم شدم. خونه موندم اما همش تو تخت خواب بودم.
دلگرمم.به دستاش .
درباره این سایت