همکارم گفته بود زن کم حرف و مظلومیه ،خوب هم کار میکنه .
برای امروز پنجشنبه باهاش قرار گذاشته بودم .سروقت آمد و مشغول شد .یه خانم ۴۲ ساله ی افغان که ظاهرا، هفت هشت سالی از من مسن تر بنظر می آمد .
در خلال کار کردن متوجه شدم که پنج تا بچه داره که یکیشون دختره و بقیه پسر هستند .شوهرش به هیچ عنوان کار نمیکنه ،بابت هر جایی هم که میره کار میکنه اگر نیم ساعت دیر تر برگرده خونه کتک می خوره .
یکی از پسراش علوم ی دانشگاه آزاد میخونه .
دخترش ۵ماه قبل ازدواج کرده و دوتا پسرش مبتلا به بیماری هستند که مفاصل دردناک و استخوان هایی که تغییر شکل میدن دارن (تصورم اینه که آرتورو ماتویید دارند )با کم خونی و فقر آهن شدید .
یه پسر تقریبا سالم دیگه هم داشت .
مشکل بینایی و شنواییش رو وقتی داشت کار می کرد متوجه شدم و بهم گفت .
شنواییشم وقتی چند بار صدا زدم و جواب نداد ،فهمیدم .
گفت :انقدر شوهرم تو سر و گوشم زده چشمام کم سو شده و پرده گوشم پاره شده .می خوام طلاق بگیرم پسر بزرگم موافق بود ولی دوتا کوچیکا میگن هم بابامونو می کشیم هم خودمونو .
گفتم بخاطر کم خونی باید گوشت بخورین .با این قیمت ها چه می کنید ؟گفت یکساله نخریدم هر چی بوده بیرون خوردیم .
برام خیلی جالب بود که داشت از دخترش می گفت :لبخند تلخی رو لباش بود و گفت :دخترم شوهر کرد رفت فرانسه چون شوهرش ده ساله اونجاست .
گفتم :خدارو شکر درس میخونه ؟گفت :آره ولی شوهرش بیکاره ،اهل کار نیست .
خودشم اذیت میشه کار میکنه حالا خوبه دولت خرجی میده بهشون گفتم چرا با یکی مثل پدرش ازدواج کرد؟
شونه ش رو انداخت بالا و گفت :گفتیم شاید درست بشه .
بعد اضافه کرد دخترم ۵ماهه حامله س .
انگار برق منو گرفت :گفتم :چرااا؟؟!!
گفت :بالاخره یکی رو که میخواد .
یعالمه حرف اومد تو دهنم که :اخه اول زندگی ؟نشناخته؟با اون شوهر بی عار ؟ولی سکوت کردم .
ناهار خورش قیمه درست کردم ،اضافه اومد .وقت رفتن خورشت باقیمانده رو تو ظرف یکبار مصرف کشیدم دوتا بسته گوشت هم بهش دادم گفتم :این دو تا بسته رو بپز بذار روی خورشت .
خوشحال شد ولی فقط سکوت کرد و خیره به بسته های گوشت ، چشم های بی فروغش رو باز و بسته کرد .
آخه موقع ناهار حواسم بود چقدر آهسته و آروم غذا می خورد و عمیقا تو فکر بود ، شاید فکر می کرد کاش بچه هام از این غذا سهمی داشتند تا راحت از گلوی خودم پایین می رفت .
حواسمون به هم باشه . دست همو بگیریم .
دوستتون دارم
درباره این سایت