محل تبلیغات شما

خواهرشوهرام به صرافت افتادند که بین همسرم و دامادم رو آشتی بدن. منتهی اول میان سراغ همسرم. هی میگن اجازه بده بین شما دوتا رو حل کنیم. همسر گفت بذارین زمان این قضیه رو حل کنه.


خواهر شوهرام خبر ندارن که چقدر مامانم سعی کردند این جریان رو فیصله بدن. خبر ندارن که بابام اومدن درستش کنند، ولی  اخرش جوری شد که جلسه بعدی که می خواستیم بریم خونه ی دامادم، دخترم به مامانم گفت لطفا دیگه با باباجان نیایین. خودتون تنهایی بیاین. 

ما هم تعجب کردیم. منتهی گفتیم عیبی نداره. بذار زایمان کنه. تنش ایجاد نشه. اما کم کم اجازه نداد مادرمم برن خونه ش. کم کم کم جواب پیام های برادرش رو هم نداد.

خلاصه یکی یکی شاخ و برگ های خودش رو زده تا الان.


خب؛خواهرشوهرام از جزییاتش بی خبرند. و البته شوهرشون می فرستند جلو که با شوهرم صحبت کنن. 

خبر ندارن که کار ریشه ای خراب شده. و همسر و دخترم به تنهایی باید این ارتباط رو درستش کنند. 


دیروز تو خونه مون مهمونی عصرانه گرفتم و برنامه ی ختم صلوات راه انداختم. خیلی مجربه. البته پذیرایی خوبی هم از مهمونامون کردم. 

روایت داریم که هر جا مشکلی پیدا کردی، با ختم صلوات اونو حل کن.

ختم صلوات مثل سیل می مونه که گرفتاری ها رو می شوره و می بره.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها