محل تبلیغات شما

.

2 روز قبل دکتر در مورد من با پدر و مادرش صحبت کرد، البته از خیلی وقت قبل صحبت کرده بود اما ماجرای جدایی من رو نگفته بود، 2 شب قبل بالاخره همه چیز رو بهشون گفت، دکتر برام تعریف کرد که واکنش پدرش خیلی بد نبوده اما مادرش فقط سکوت کرده، گفت مادرم تا چند لحظه قبلش وقتی از تو براش میگفتم لبخندی رو لبش بود و میگفت زودتر قرار بزار بریم با خانوادش آشنا بشیم، اما وقتی ماجرا رو بهش گفتم مثل یخ وا رفت، اینو که بهم گفت دلم برای مادرش سوخت، دلم برای خودمون هم سوخت، که تو سرزمینی زندگی میکنیم که از نظر مردمانش کسیکه جدا شده حق زندگی نداره،
دیشب بعد از باشگاه پدرش بهش زنگ زده بود و گفته بود بره نمایشگاه پیشش، نزدیک به 3 ساعت از دکتر بی خبر بودم، دو بار زنگ زدم و هر بار بدون اینکه جوابم رو بده پیغام داد بعدا باهام تماس میگیره، وقتی رسید خونه زنگ زد، صداش گرفته بود، دوست ندارم بگم بین دکتر و پدرش چیا رد و بدل شده بود و برامم مهم نیست، وقتی دکتر هست، وقتی حاضره بخاطر من همه چیز رو پشت سر بزاره، اصلا گور بابای دنیا.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها