عصری حبه با ذوق و شوق گفت: مامان کیک بپزیم.
گفتم:شیر نداریم مامان!
گفت: با چایی می خوریم خب :)
قانع شدم! و شروع کردیم به پختن کیک بدون شیر ، همزمان داشتم شام هم می پختم ، برای خورشت قیمه سیب زمینی سرخ می کردم و آشپزخانه را تبدیل کرده بودم به صحنه کارزار قوم مغول.
یک ضرب المثل من درآوردی هست که می گوید: هر وقت خانه و زندگی ات بهم ریخته و نامرتب باشد سر و کله بستگان سببی و نسبی شوهر پیدا خواهد شد!
یک آن دیدم زنگ می زنند؛ مادر شوهر و خواهر شوهر کوچیکه دم در بودند ،،، نگفتم؟!
بعد از رفتن شان با حبه رفتیم سراغ کیک و دیدم بله! چه کیکی پخته ام، خمییییر ، بعد یادم افتاد که بیکینگ پودر هم نریخته ام و کیک پف نکرده.
شانسی که آوردم مادر شوهر اینها آنقدری نماندند و قبل از سِرو! کیک عروس پز! رفتند.خدایا ستار العیوبی ات را شُکر!
ولی من به شما و خودم و حبه قول می دهم که یک روز بدون هیچ سوتی و خرابکاری کیک بپزم.ببین کِی گفتم.
درباره این سایت