محل تبلیغات شما

بچه که بودیم -دوران راهنمایی - یکی از آرزوهای بامزه من و دوستم این بود که نامرئی بشویم ، بعد برویم سر کلاس معلم عربی و وقتی دارد درس میدهد قلقلکش بدهیم و خانم معلم سوژه خنده و دست انداختن بچه ها بشود.


وقتی بهش فکر می کنم از خودم خجالت می کشم بابت داشتن این آرزوی خبیثانه که هیچ وقت امکان عملی شدن هم وجود نداشت.


آن وقت همیشه متعجبم از آدمهایی که با طرح و نقشه و برنامه قبلی باعث آزار و اذیت دیگران میشوند ، عمدا حرفی می زنند که دیگری را رنج بدهند ، دل می شکنند ،کاری می کنند که به ضرر دیگری باشد و .


اینها هیچ وقت هیچ کجای بدنشان ، وجدانشان مثلا درد نمیگیرد؟ از خودشان بدشان نمی آید؟ 

بد بودن خیلی کار سختی ست!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها