محل تبلیغات شما

توی فیلم و سریال ها و مراسم عزاداری امام حسین که از تلویزیون پخش میشود دیده بودم مردی اشک بریزد ولی از نزدیک نه.امروز دیدم!


زن و شوهر آمده بودند دفتر که آقا تعهد بدهد که مِن بَعد فحاشی نکند و کتک نزند و تهمت نزند.خانم می گفت وکالت طلاق هم می خواهم.

آقا می گفت سی سال با هم زندگی کرده ایم ، دو تا دختر داریم ، دوستش دارم ، به جز زنم کسی را ندارم ، نمی خواهم طلاقش بدهم.

خانم می گفت الان این حرفها را می زند اما وقتی که عصبانی میشود چشمش را می بندد و دهانش را باز می کند.

خلاصه خانم اصرار داشت که تا وکالت ندهد من سر خانه و زندگی نمی آیم.

بعد مرد پیش چشم ما و بیست نفر از ارباب رجوع ها شروع کرد به گریه کردن ، به التماس کردن ، به بوسیدن دست خانم.

شد سوژه دست انداختن و مسخره کردن برای مردهای دیگری که آنجا بودند.

وقتی زن نبود یک آقایی از ارباب رجوع ها می گفت: زنت حتما رفته سرکار یکی رو پیدا کرده عاشقش شده و می خواد با اون بره ، طلاقش بده بره.

می گفت: طلاقش بده یکی دیگه رو بگیر.خودم مورد سراغ دارم برات.میبرمت توی این شهرهای اطراف یه ارزونش!!!! رو بگیر.


فکر کن.چه ادبیات سخیفی داشت مردک! 


هیچ کس به این فکر نمی کرد که زن نه عاشق شده ، نه خوشی زده زیر دلش ، نه.فقط خسته شده! 


جایی مثل دفترخانه که سر و کار همه آدمها بهش می افتد ، نسخه فشرده ی جامعه ایرانی ماست.پر از آدمها و طرز فکر و زندگی های متفاوت شان که تو گاهی از دیدن و شنیدن شان متعجب و غمگین میشوی.خیلی.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها