دلیل ِراهروان
**
ز گمرهان ِطریقت مپرس راه کجاست
شبِ سیاه چه داند چراغ ِماه کجاست
اگر به چاه درافتم ، نه جای ِسرزنش است
کسی نگفت به من ، ره کجا و چاه کجاست
به سوکِ عمر ِسبکرو که می رود از دست
مجال ِآنکه کنم رختِ خود سیاه کجاست
ز بس ربودهٔ حیرانی ام ، نمی دانم
به سوی ِکیست مرا چشم ، یا نگاه کجاست
کنون که در کفِ باد است آشیانهٔ تو
قرارگاهِ تو ای مرغ ِبی پناه کجاست
درین خرابه ندیدیم آشـــــــنا رویی
مسافران ِغریبیم ، خانه خواه کجاست
گرفته لشکر ِغم در میان دل ِمارا
یلی که برشکند قلب ِاین سپاه کجاست
ز گریه چشم ِاثر داشتیم و باطل بود
کمان ِناله کشیدیم ، تیر ِآه کجاست
دلیل ِراهروان! ای سپیدهٔ سحری
رهِ برون شدن از این شبِ سیاه کجاست
محمّد قهرمان
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت