محل تبلیغات شما
پذیرش دکتر اومد، چند روزه که اومده، بهم نگفته بود چون میخواست وقتی  اومد تهران سورپرایزم کنه و یه جشن دو نفری بگیریم،  ولی دیگه چند تا سوتی داد که بهش شک کردم و در نهایت مجبور به اعتراف شد، وقتی این خبر رو بهم داد از شدت خوشحالی صدای قلبم رو میشنیدم، در حالیکه اشک تو چشمام جمع شده بود بهش گفتم خیلی بهت افتخار میکنم.
***
حالا دیگه با اطمینان میتونم بگم دکتر جانم شهریور ماه برای ادامه تحصیل در مقطع Postdoc میره کانادا، کشوری که بزودی قراره بشه وطنمون، از الان نگران روزهایی هستم که مجبورم دور از دکتر تو ایران بگذرونم، میدونم بسیار دلتنگ خواهم شد ولی این راهی هست که هر دو انتخاب کردیم، اگر وطنمون یک انسان بود دلم میخواست بهش بگم با بچه های خودت بد کردی.
***
دکتر جانم دم دمای صبح میرسه تهران، دلم داره برای دیدنش پررررر میزنه
***
الان دکتر بخاطر دیدن من تهرانه و من اداره کوفتی، مسخرست نه؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها