محل تبلیغات شما

نه

نه

نه

دیگه نمیشه

دیگه نمیشه اون دختر شادی بود که عاشق همون دو دست پیرهن قرمز دامن دارشه

که عاشق رنگ قرمزه

که هیچ عروسکی براش جای یه عروسکو نمی گیره 

همون یه عروسکی که باهاش شعر می خوند  : عروسک قشنگ من قرمز پوشیده .

بزرگترا خرابش کردن

خودش نکرد

خودش فقط بغلش می کرد

دیگه نمیشه

دیگه نمیشه اون دختری بود که عاشق موهای بلند و پرپشتشه

با این که هر دفعه مامانش برسو می کشید توشون گریه ش می گرفت

با اینکه همش پت می شدن

ولی ازشون متنفر نشد هیچوقت

دختری که وقتی موهاشو کوتاه می کردن گریه ش می گرفت و با حسرت به موهای قیچی شده ش نگاه می کرد الان موهاش فقط کلافه ش می کنن

اون چادر سفید گل گلی یی که محکم می گرفتش و وقتی باهاش راه می رفت فکر می کرد بزرگ شده تو یه گوشه از یه زمان و مکان نا مشخص پوسید

اون دختر م کنار همه ی گلای اون پوسید

از اون دختر دیگه غیر از چند تا عکس چیزی نمونده

عکسایی که توشون می خندید یا ژستی که مجبورش می کردن می گرفت

من الان فقط یه حس تنهایی و نا امیدی و پوچی و ضعف ساده ام

که همش دنبال متنای روانشناسی و جمله های انگیزشی می گردم واسه عوض کردن خودم

یا شاید گول زدن خودم

آخرشم خودمو مجبور می کنم اصلا فکر نکنم

یه موجود وحشت زده و تنها که زبون هیشکیو بلد نیست و هیشکی زبونشو بلد نیست .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها