محل تبلیغات شما

داستان کوتاه عاقبت حسودی


داستان کوتاه عاقبت حسودی


روزی و روزگاری درسرزمینی، زنى بود بسیار حسود، همسایه اى داشت که مردى ثروتمند و بسیار شریف و محترم بود، زن بر خواجه رشک مى برد و مى کوشید که اندکى از نعمت هاى آن مرد شریف را کم کند و نیک نامى او را از میان ببرد؛ ولى کارى از پیش نمى برد و خواجه به حال خود باقى بود. عاقبت روزى.


لطفا دریافت توضیحات، به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید. 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها