محل تبلیغات شما

ایثار اسم قشنگی بود خوب است که هستی و امدی در نوشته هایم.حالا باید منتظر باشم پیدایت کنم. کجا؟ نمی دانم بین این شهر شلوغ نیستی می دانم. یاغی کوچک ی که بودم بین این شهر و هیاهویش گم شدم. حالا تو آمدی که مرا پیدا کنی؟ یا من باید تو را پیدا کنم.

 ایثار ان روز رفتم که از چاه اب بیاورم شب بود و من هراس زده. در چاه ماه را دیدم که نور میریخت . و صورت خودم بود و صدای تو. اما باز تو نبودی؟ کجای این عالم ناپیدا بودی و یکهو سر و کله ات پیدا شد و دوباره رفتی. من که ندیده بودمت. من که نشنیده بودمت. یاغی کوچک این سالها عاشق بود. عاشق کبوتری که هی میرفت و می آمد. تمام دنیایش کبوتر سفیدی بود که من آب زلالش بود. یک روز کبوتر رفت و من به خیالم همچنان جلد من و دلم است. اما رفت. و من فهمیدم چقد دنبال این کبوتر سفید در آسمان ها و زمین دویدم . یاغی کوچک حالا زخمی است. 

ایثار اب چاه بالا نمی اید که سطلم به ان برسد. هستی؟ می آیی؟ تو که تازه پیدایت شد. چرا یکهو رفتی؟ امدی و صدایم زدی و گفتی بیا و رفتی. از کجا آمده بودی کجا رفتی نمی دانم. اما من ماندم در انتظار. حالا در این خیال می نویسم. کبوترم گم شد نه در اسمان هست نه در زمین رهایم کرد با پاهای خسته و تن زخمی و رفت شاید یک شب که خواستم از چاه اب بردارم  لبه ی سنگی چاه نشسته باشد منتظرم. اما نیست الان نیست. و خیال خامی است.

 ایثار تو بگو کبوتر سفید من کجا پیدایش می شود؟ شاید هم رفته. ایثار بیا و مرا با خودت ببر. همانجا که نمیدانم کجاست. همانجا که ان گرگ و میش صبح که ترسیدم و از بلندی ایوان پریدم دستم را گرفتی و کشیدی و من حتی صورتت را ندیدم. گفتی بیا بریم نترس هیچ وقت نترسیدم اما .

بیدار شدم. تو نبودی. من کجا قرار بود برم و تو از کدام کهکشان امده بودی که حتی صورتت پیدا نبود. کبوتر من ستاره ی دنباله داری که در کهکشان جست و سوخت و غیب شد. دیگر نیست. تویی که امدی مرا ببری کجا رفتی؟ چرا از خواب پریدم و تو را که تازه یاب بودی گم کردم. 

خسته ام و این سخره های سنگی برف گرفته ی روی دوشم مدام سنگی تر میشود. ایثار ُ  دستهایم را ببین. من هنوز ۳۰ ساله ام چشمهایم اما انگار دوران را گشته اند. ایثار انقدر می نویسم تا دوباره بیایی پیدایت کنم ببینمت و دستهای کوچک سرد ۳۰ ساله ام را بگیری و سرم را بین گودی شانه هایت. و چشم باز کنم و دوباره از ته دل بخندم و دلم پروانه کند. ستاره ی دنباله دار من کبوترمن گم شد رفت جلد جایی دگر شد. انکه رفتنی است بگزار برود هیچ دلی مانع رفتن دلی که مدام گریزان است نمی شود. ایثار تو بیا. نگاه اشنای من باش بین اینهمه غریبه. بین این شهر شلوغ نیستی می دانم. به خوابم بیا مثل همان شب که آمدی و به ثانیه ای رفتی دستهایم هنوز سرد و تنهاست. دستهای ۳۰ ساله ام. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها