گوشه خیابون، پشت دریه بانک نشسته و ماندولین اش رو بغل زده
فرانسه رو خیلی روون می خونه، هر چند که من چیزی سر در نمی یارم
یه مکثی می کنه و انگلیسی می خونه، دست و پا شکسته یه چیزهایی ازش می فهمم
هر چند که خوندن فرانسوی اش با این که هیچی نفهمیده بودم بیشتر به دلم نشسته
آخرش فارسی می خونه .
موهای زیادی کوتاهش از زیر روسریش بیرون زده
دستاش معلومه یخ کرده
به مردمی که از کنارش رد می شن و یه نگاه سرسری بهش می ندازن یه نگاه عمیق می کنه و یه لبخند قشنگ تحویلشون می ده و باز می خونه
از عشق می گه
ته نگاهش رو نمی فهمم
حتی نمی فهمم اهنگ تموم شده
براش دست می زنن
سرم و می ندازم پایین و رد می شم
درست مثل پسر و دختری که چند ثانیه پیش از جلوی من و اون رد شدن .
درباره این سایت