محل تبلیغات شما

جمعه بعد از ظهر در حالی که باران نم نم می بارید رفتم نبش خیابان ۱۲ فروردین. 

پرسیدم کتاب کیلویی چند. گفت دو هزار تومان. خوشحال شدم چون چند روز قبل کیلویی هزار و پانصد بود.

گفتم گاری و ترازو را بیار پای آن ماشین. کمی من من کرد. گفت چند جلد است گفتم حدود ۶۰ جلد. دوستش را صدا زد تا پول قرض کند.

تا رفت پول بگیرد بیایید کتابها را چیدم روی ترازوی دیجیتال. بیش از ۴۱ کیلو را نشان داد. شد ۸۳ هزار تومان. 

قند تو دلم آب شد. پول دادم تا برای بچه های افعانی یا ایرانی چندتا مداد و پاکن یا مقداری کاغذ تهیه کنند‌.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها