محل تبلیغات شما

تمام درد های یکماه اخیر. و روی زمین گذاشت و به اسمون رفت.

از اونهایی کِـ تو قصه ها تعریفش میکنن،نبود

تاحالا قصه ای بهم نگفته بود

خیللللی دوستمون نداشت(نوه های دختری رو دوس داشت)

هیچ وقت سرم و رو پاهاش نذاشت  و لالایی نخوند

یکبار منو حموم کرد و اون یکبار چنان کیسه ای کشید که تموم تنم زخم شد و بعدها کِـ میدیدم داره میره حموم خودم رو هفت سوراخ قائم میکردم تا منو نبره!

این اوضاع نوه ای بود کِـ میگفتن بین نوه های پسری از همه بیشتر دوسش داره! 


ولی من دوسش داشتم،روزهای زیادی باهم زندگی کردیم

دو روز پیش بود کـِ  دست های ناتوانش رو دستم گرفت و برای اخرین بار پرسیدم خوبی؟!


خدا بیامرزدت.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها