محل تبلیغات شما

من نمیتونم قشنگی های زندگی رو ببینم چون همیشه یه دشمن رو از اول زندگیم دیدم و تا اون پرده زشتی دشمنی از  من برداشته نشه همینه .مادرم همیشه از دشمن و دشمنی برام گفته  غیر از این زندگی  مفهمومی  دیگه  برام  نداره  دشمن .چند روز پیش دشمن رو دیدم اون گفت کینه شتری دارم از شنیدن این حرفش حالم به هم خورد آخه اون میدونه که من میدونم  اون دشمنه  منه از دیدن اون و شنیدن صداش حالت  استفراغ به من دست میده و همه جای  دورو برم بوی  تعفن و نفرت و زشتی میده من به هیچ عنوان نمی خوام اونو ببینیم اون هم همینطور اما پیش همه ظاهرا وانمود می کنه که دشمن نیست اما اون دشمنه مادرم گفته اون همیشه دشمنه از اون چیزی نخر به اون نزدیک نشو نزار هیچ ارتباطی با تو داشته باشه تا اونو میبینم میرم توالت و هر چی دارم میریزم توی  دستشویی انزجار و کثیفی اون حالم رو بدتر می کنه اون روی من اثر گذاشته و من رو تا ابد نسبت به همه کس و همه چیز بدبین کرده حالا همه درها بر روی من بسته است و و در باتلاق خشم و نفرت و مانند آدمی که در لجنزار گیر کرده شده ام اون از من یک آشغال درست کرد حتی کثیفتر از هر بوی بدی از بس دز مورد من به همه بدی میگه که همه با دیدن من فاصله میگیرند اون مریض هم نمیشه مثل خوک همه جا پرسه میزنه بعضی ها میگن چرا تو همیشه در خودت فرو  رفتی گفتم اون دشمن بد ذات نمیزاره و به نظر میاد اون تا ابد با منه اون از من یک جودی ساخت که خودش  میخواست منو اینو  ببینه


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها