بعد از شاید حدود سه ماه غلبۀ صفرا ، حدود ۴ هفته ای میشه غلبۀ سودا رو حس میکنم و الان فکر اینکه نکنه مزاج اصلیم سوداست و خبر ندارم داره دیوونم میکنه:(
زمستون پارسالم بلغم زدا مصرف میکردم اونم بلغم زدایی که حاصل ویزیت تلفنی شاگرد آقای تبریزیان بود .
شاید در طول زندگیم غلبۀ گرمی و تری هم داشتم ولی حتما اونقد حالم خوب و سرم گرم بوده که به چیزی مشکوک نشدم . همون وقتایی که سردم نبوده و با خوش خلقی زندگیمو میکردم .
بهرحال من غلبۀ سودا رو دوست ندارم . سودا باعث میشه از خودم بدم بیاد . سودا منو خود خواه میکنه و من دوست دارم همون آدم متواضعی بشم که قبلنا بودم . میدونید ؟ تواضع ناشی از بلغمه و چقدر تفاوت شرایط زندگی و شرایط روحی مزاج من رو تغییر میده .
من صفرا رو ترجیح میدم به این دو مزاج.
همون مزاجی که باعث بروز احساساته
همون مزاجی که باعث میشه کلی حرف بزنم و کلی حرف بزنم !
مزاجی که باعث میشه خانوادمو به شوخی و به دلایل مختلف سرد مزاج » بخونم! که لازم نباشه لباس گرم بپوشم و توی دلم از سردی هوا شاکی باشم
مزاجی که سر زنده نگهم میداره ، باعث میشه با روزی سه ساعت خواب بیدار باشم و رمان بخونم
شوخی کنم ، حوصلۀ ریسک داشته باشم
نه مثل الان که بی حوصله و تنبل بشینم سر جام . که باعینک بدبینی و افسردگی و غم به زندگیم نگاه کنم
آخه من این مزاج رو میخوام چیکار وقتی هنوز مشکلاتی و دغدغه هایی دارم که هنوز حل نشدن ؟ :(
[ و هجوم اشک.]
درباره این سایت