میخوام بریزم بیرون این دردهارو اما برمیگردن تو تنم، جاری میشن تو رگهام، میرن سمت یه جایی حدودای قلبم و بعد پمپاژ میشن تو تمام سلولهام و فلج میشم. متاسفم خانم، شما خیلی ترسویید. حتی جرات تموم کردن هم ندارید پس مجبورید همینطوری تا آخر عمر رقتبارتون هی جون بکَنید. اینو وقتی میرم جلوی اینه چشمام بهم میگن.
درباره این سایت